سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خانه ام ابری‌ست...
۸. سقوط سرمایه ی مالی یا بحران ساختاری کاپیتالیسم؟


محمد قراگوزلو


• صاحبان صنایع برای مقابله با این وضع بحرانی ضمن تعطیل کارخانه های خود، حذف شیفت کاری و سپس بی‌کارسازی کارگران را عملیاتی کرده‌اند. این بحران در سال ۲۰۱۲ تعمیق خواهد شد و شماره ی آن ۹۹ درصد به بالاترین حد ممکن خواهد رسید!! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۹ آذر ۱٣۹۰ -  ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱


کل این سلسله مقالات پیش کشِ:
رفقای کارگرم در کارخانه ی فولاد غدیر یزد که شباهنگامِ واپسین روزهای تار آذر 1390 جان و جهان‌شان قربانی استثمار بربریت سرمایه داری شد.
در کشوری که اعضای الیگارشی‌اش زیر پای "آقا"زاده هایش اتوموبیل BMVX6 با قیمت ناچیز! سیصد و بیست میلیون تومانی می اندازد، کارگران سیصد و سی هزار تومانی باید از ابتدایی ترین امکانات محیط کار امن بی بهره باشند. به یک مفهوم 99 درصدی‌های جنبش اشغال وال استریت در ایران نود و نه ممیزِ نُه‌نُه... هستند.

درآمد 1 (اپورتونیسم سوسیال دموکراسی وطنی)
بورژوازی عقب مانده ی وطنی و "روشن فکران" فرصت طلب اش از پدیده های شگفت‌ناک تاریخ معاصر ما هستند. چرخش به "چپ" و راست این طبقه و طیف متنوع و متلون و ملّوان‌اش به راستی شِگِرد شعبده بازان را مانسته است.
• آنان که تا همین دو سال پیش به "نخبه گان جنبش سبز" - امثال کرباسچی و مهاجرانی و مزروعی و عبدی و حجاریان - اندرز و انذار و فراخوان می دادند که برای پیروزی بر رقیب (تغییر رییس جمهوری و دولت) بهتر است به جای دفاع از بازار آزاد و نفی موجودیت طبقه ی کارگر ایران روی دست فرودستان شرط ببندید و به عبارت بهتر سرِ طبقه ی کارگر کلاه بگذارند...
• آنان که تا همین دو سال پیش برنامه ی پیوستن به گات و رقابتی سازی بازار سرمایه را طرحی مترقی علیه سیاست های اجماع واشنگتنی جا می‌زدند و از "نوکینزگرایی" نخست وزیر محبوب دوران جنگ شاخی زیر چشم چپ می‌کاشتند و گاه و بی گاه در پوست استیگلیتز و کروگمن می رفتند...
• آنان که هنوز جوهر امضای مواضع منشویکی شان در دفاع از بورژوازی لیبرال ایران و رهبران زرد و سبز و سیاه پوش آن خشک نشده... هم آنان که نگارنده را به "اتهام" نقد لیبرالیسم گندیده ی وطنی از شمار "دیوانه گان" ساکن "دار المجانین آلمان" خواندند و به جرم نفی مرحله ی بورژوایی انقلاب دموکراتیک پوزخندها نثار ما کردند...
• آنان که از کافه نادری تا ستادهای کارگزاران + مشارکت با سبیل های بافته رژه رفتند و از عبارت "سوسیال دموکرات لیبرال" چماقی علیه چپ ساختند...
• آنان که در مدیاهای بورژوایی و از سنگر "کتاب خانه ی پرزیدنت بوش" و کادوی نیم میلیون دلاری "حقوق بشر" میلتون فریدمن و واتسلاو هاول نمایش مسخره ی مانسته گی دادگاه های کمونیسم روسی و کنسرواتیست های وطنی به راه انداختند و به سوسیالیسم چپ تاختند...
• آنان که هرگاه از ضدیت جنبش کارگری با امپریالیسم و مراکز هم-بسته گی اش سخنی به میان آمد، آژیر کشیدند...
• آنان که در دانشگاه‌ها و دانشکده های "علوم ضد اجتماعی" و "هنرهای زیبا" زشت ترین توجیه دفاع از بورژوازی لیبرال کنسرواتیست وطنی را - تحت عنوان "بیان نامه ی اعتدال" - به دانشجویان معترض به دوران سیاه دهه ی شصت فروختند و بدون شرم از هو شدن، سه واحد انسان شناسی قرقره کردند و در BBC بالا آوردند...
بله! همه ی این "آنان" حالا ناگهان "ضد کاپیتالیست" شده اند و برای جا نماندن از جنبش اشغال وال‌استریت با بچه محل های قدیمی خود بیست و یک می زنند!
در روزگاری که راست ترین دولت ها - از جمله دولت ایران - ضد "سرمایه-داری" شده اند و در اوج بحران سرمایه داری انواع و اقسام گرایش های چپ سوسیالیست در ایران و هر سرزمین دیگری متشتت‌تر از همیشه، به محاق رفته‌اند... در روزگاری که با وجود سرگیجه ی سرمایه داری و امکان عروج آموزه های مارکس، چپِ متشکل از هر زمان دیگری پریشان‌تر و حاشیه یی تر است...
بله! در چنین روزگاری سوسیال دموکرات لیبرال‌های سکولار وطنی "حق" و "تکلیف" دارند که در مدح جنبش آنتی کاپیتالیسم موجود، مقالات فله یی تولید کنند!
در افزوده: تعلیل گسست چپ از سنت های کارگری و انقلابی و تحلیل شکست حلقه های اتصال سوسیالیسم چپ با اعماق جامعه و عقب ماندن از رقابت با لیبرالیسم اسلامی و سلفی و دور شدن از کسب قدرت سیاسی بماند برای اولین فرصت.

درآمد 2 (دَم بر و بچه های جنبش اشغال گرم)
سه سال پیش (مهر 1387 ـ اکتبر 2008) زمانی که مقاله ی مبسوط "چگونه وال‌استریت از پا درآمد" (How the wall street collapsed) [مندرج در: اطلاعات سیاسی اقتصادی، سال بیست و سوم، ش: اول و دوم، مهر و آبان 1387] را با تاکید بر شکل‌بندی دوران جدید مبارزه ی طبقاتی منتشر کردم، طیف وسیعی از حاجی فیروزهای راست با دایره‌ی زنگی "شهروند"ان "امروزِ" بسیار ژورنالیست از ابتدای صرافی‌های خیابان فردوسی تا انتهای لاله زار و بازار و ناصرخسرو کارناوال راه انداختند و به پشتوانه‌ی تئوری بافی بچه محل‌های قدیمی خود از سران سندیکای سفته بازان و مدیران اتاق بازرگانی و تیمچه‌دارانِ بازارِ عطارانِ عطرهایِ نامطبوع و صنفِ مُنصفِ تصنیف نویسانِ قداستِ شمش های طلا، چند استشهاد محلی علیه ما پر کردند. آنان با این استدلال که دژهای وال‌استریت مانند دیوار چین فولادین است، ما را به آرمان گرایی اتوپیستی و خیال پردازی متهم فرمودند و با سر انگشتان مریی شرکای دکتر نهاوندیان و حاجی عسگر اولادی و دستان نامریی میسز و هایک و پولانی و فریدمن، صورت جلسه یی را با انگشت شصت موسا غنی‌نژاد مهر امضا زدند که از قرار به اعتبار ضمانت نامه ی سهام‌داران بیمه ی AIG سلامت سرمایه داری را تضمین می داد. اگرچه زغال این روسیاهی در امتداد ایمان منسوخ "آغاز فصل سرد" هنوز مشغول سیاه کاری است اما به دنبال نخود سیاه فرستادن اکثریت اعضای آن 99 درصد به ساده گی گذشته ممکن نیست. رفقای جنبش اشغال علی‌رغم غیبت طبقه ی کارگر متشکل و متحزب و سوسیالیست، رویاهای طلایی بورژوازی جهانی را به هذیان زوال و فروپاشی پیوند زده اند و "غم این خفته ی چند" را نیز به نوید شادی بسته اند. حتا اگر از نمد بحران سرمایه داری پوستین گرمی برای تن و جان سرما زده ی کارگران و زحمت کشان بیرون نیاید، حتا اگر از حوادث جنبش‌های جاری و ترقی‌خواه آفریقا و خاورمیانه، دیگی برای فرودستان نجوشد، حتا اگر سرمایه داری از این چاه ویل بدون تلفات سنگین بیرون بزند - که سخت دور می دانم - باز هم دست کم این است که رفقای جنبش اشغال روی لیبرال‌های "چپ" وطنی و جهانی را خوب کم کردند. من این حتاها را کمی بدبینانه می دانم و آخر پاییز را چیزی بیش از شمردن جوجه ها، هزیمت سرکار استوار و شکستن چرتکه و چرت لردها و سنت ها وحاج‌آقاها می دانم!

درآمد 3 (عبور از سرمایه ی مالی)
جنبش جهانی اشغال وال‌استریت نگاه منتقدان چپ و سوسیالیست نظام سرمایه-داری را بار دیگر به مراکز استقرار سرمایه‌ی مالی، به خصوص بانک‌ها و بازارهای بورس دوخته است. از پنجره ی این نگاه ریشه های بحران کنونی صرفاً در نهادهای مالی شکل بسته است و به همین اعتبار - به جز نظریه ی "سرمایه ی موهوم" مارکس - چارچوب اصلی نقد اقتصاد سیاسی سرمایه‌ی‌داری مارکس را برای تبیین این بحران کافی نمی داند. منتقدانی که نظام اقتصاد سیاسی نئولیبرالی را تافته‌یی جدا بافته از یک شیوه ی عمومی تولید سرمایه‌داری می دانند، ضمن تعلل و توقف بیش از حد در پشت چراغ زرد "دیوار ـ خیابان"‌های جهانی از دو عامل اصلی بحران ساختاری سرمایه‌داری به ساده گی می‌گذرند و به جز روند انباشت سرمایه و اضافه تولید؛ گرایش نزولی نرخ سود را نیز وارونه جلوه می دهند و از بالا بودن نرخ سود و ریخت و پاش‌ دولت‌ها به عنوان دلایل عمده ی بحران جاری یاد می کنند. اگرچه طی سی سال گذشته نئولیبرالیسم، ایده ئولوژی غالب سرمایه داری بوده اما واقعیت این است که تاریخ غنی نظریه پردازی‌ها و پلمیک‌های سوسیالیستی به وضوح نشان می دهد که بحث بر سر و کله ی ارتباط سرمایه ی مالی و صنعتی دست کم به یک قرن پیش باز می‌گردد. نکته ی جالب توجه این است که موتور این گنجینه ی پر بار تئوریک زمانی آب‌بندی شده است که هنوز بحران بزرگ 1929 از حوزه ی سرمایه ی مالی حوض بازارهای بورس آمریکا و اروپا را متلاطم نکرده بود. باری به دنبال سلسله مقالات طولانی ارزیابی بحران سیاسی اقتصادی جاری و در پی بررسی مبسوط ریشه های اقتصادی جنبش اشغال وال‌استریت (خانه ام ابری‌ست ـ بخش 5) در این مقاله خواهم کوشید به اختصار دو نظریه ی مدافع و مخالف نقش ساختاری سرمایه ی مالی در ایجاد بحران اقتصادی را - از متن نظریه پردازی‌های بزرگان انترناسیونال دوم - باز بنویسم و در مقالات آینده یک بار دیگر خطوط اصلی بحران ساختاری شیوه ی تولید سرمایه داری را با تاکید بر تناقض ذاتی سرمایه، اضافه تولید و گرایش نزولی نرخ سود ترسیم نمایم.
درافزوده: ما، در بخش دوم این مقالات به نقد مواضع لئوپانیچ و سام گیندین در خصوص محدود سازی بحران اقتصادی جاری به دامنه ی بانک‌ها و سنجاق زدن جنبش اشغال به دامن بورس بازی‌ها وارد شدیم و نشان دادیم که چرا چنین تحدیدی، تقلیل گرایانه و اساساً مخدوش است. (بنگرید به خانه ام ابری ست... دار و دسته ی نیویورکی ها و سرمایه ی مالی ـ بخش2)
از آن جا که سرقت تاریخی 3 میلیارد دلاری بانکی، نگاه‌ها را به بانک‌ها و نوسان قیمت سکه و ارز دوخته است و بازار آقایان بن برنانکی و محمود بهمنی (رییس بانک مرکزی ایران) را حسابی سکه کرده است، و از آن جا که با وجود افزایش سرسام‌آور حجم نقدینه گی و افلاس تولید صنعتی و نرخ نامعلوم بی‌کاری برادران گیرنده ی وام های میلیاردیِ نجات صنعت در لندن و تورنتو مشغول شغل شریف ایجاد "دو و نیم میلیون اشتغال" باحال هستند، و از آن جا که کلاً خود کلمات سرمایه و پول و مال و منال در نظام مقدس سرمایه داری از جای‌گاه با شکوهی برخوردارند... در نتیجه ی این بخش از مقالات را به تحلیل‌های "خسته"کننده ی سوسیالیست ها درباره ی سرمایه ی مالی اختصاص می دهیم.

نظریه ی هیلفردینگ و تعرض سلطان‌زاده
رودلف هیلفردینگ (1941-1871) به عنوان یکی از چهره های برجسته ی انترناسیونال دوم، اگرچه به قاعده مندی های سرمایه داری دولتی پای بند نبود، اما به امکان ظهور این شیوه ی تولیدی اشاره کرده است. هیلفردینگ در کتاب "سرمایه ی مالی جدیدترین مرحله ی تکامل سرمایه داری" - که هفت سال پیش از پیروزی انقلاب اکتبر - منتشر شد پیرامون دو ویژه‌گی عمومی سرمایه داری انحصاری سخن گفته است:
• تراکم سرمایه.
• رابطه ی تنگاتنگ میان بانک ها و سرمایه ی صنعتی.
به نظر هیلفردینگ سرمایه ی مالی (Finance Capital) بیان گر وجود کارتل ها و تراست هایی است که به واسطه ی یک ارتباط زنجیره یی میان کمپانی های مادر و زیردست فرایند تولید را به استخدام خود می گیرند و این روند را از مرحله ی تولید مواد خام (مانند آهن و ذغال سنگ و چوب) تا محصولاتی از قبیل قطار و کشتی - و به تبع آن خدمات مرتبط با این صنایع - جذب می-کنند و بدین ترتیب بر میزان تولید ارزش برای کمپانی های مادر به شدت می افزایند. رابطه ی تنگاتنگ میان بانک ها و سرمایه ی صنعتی موید فعالیت نظام اعتباری ست که به سرمایه داران اجازه می دهد با استفاده از پس انداز افراد میانی و فرودست جامعه و در واقع به اعتبار پول هایی که خود در اختیار ندارند، شرکت های صنعتی تحت مالکیت خود را گسترش دهند. (R.Hilfereding, 1981:150-155)
ادوراد برنشتاین - از نظریه پردازان جناح راست بین الملل دوم - درسال 1890 پس از تجزیه و تحلیل مبانی اقتصادی امپریالیسم به این جمع بندی رسیده بود که تراکم هر چه بیش تر سرمایه به مرحله ی جدیدی از ثبات اقتصادی و صلح سیاسی خواهد انجامید. به نظر برنشتاین اقتصاد برنامه-ریزی شده ی کارتل ها و تراست ها می تواند به آنارشی بازار و بحران سرمایه-داری پایان دهد!! (M.L.Howard and j.E.king, 2003:124)
هیلفردینگ در پاسخ به نظریه ی بورژواییِ برنشتاین به درست بر این نکته ی مهم تاکید کرد که سرمایه ی مالی با ایجاد شرکت های فرا ملی و سودهای کلان ناشی از سرمایه گذاری در کشورهای عقب مانده هر چه بیش تر به گرایش های امپریالیستی در سرمایه داری دامن می زند. به نظر او از یک سو پدیده یی مانند کارتل عام یا کنترل کامل تولید سرمایه داری توسط یک کارتل امکان-پذیر بود و از سوی دیگر جست وجوی سرمایه داری برای کسب میزان بیش تر نرخ سود به رقابت میان سرمایه داران، سیاست های حفاظتی در سطح ملی و جنگ های امپریالیستی میان کارتل های سرمایه داری دامن می زد. در نهایت هیلفردینگ با این نظریه ی برنشتاین و کائوتسکی موافق بود که سرمایه داری پیش رفته با اقتصاد برنامه ریزی شده ی خود نقش بازار و ناهم آهنگی میان تولید و مصرف را کاهش خواهد داد و جهان را به صلح و سوسیالیسم نزدیک تر خواهد کرد!
هیلفردینگ در پایان کتاب "سرمایه ی مالی" نوشت:
«کارکرد اجتماعی کننده ی سرمایه ی مالی، کار شاق تفوق بر سرمایه داری را شدیداً آسان می کند. هنگامی که سرمایه ی مالی عهده دار مهم ترین شعبه های تولید می شود، کافی است که جامعه از طریق ارگان آگاه اجرایی اش (دولت کارگری) سرمایه ی مالی را تصرف کند، تا کل این شعبه های تولید را نیز به کنترل خود در آورد.» (Ibid, p.138)
هیلفردینگ تز اصلی خود را با این عبارت خلاصه کرد که: "در اختیار گرفتن شش بانک بزرگ برلین در حکم در اختیار گرفتن مهم ترین قلمروهای صنعت بزرگ است." [تاکیدها از من است] نگفته پیداست که این نظریه ی هیلفردینگ به شکلی شگفت انگیز سلطه‌ی بانک ها را عمده و اصلی می کند.
در جریان کنگره ی ششم کمینترن، مارکسیست برجسته ی ایرانی آوتیس میکاییلیان (شناخته شده به سلطان زاده) تئوری سرمایه ی مالی هیلفردینگ را به چالش کشید و طی یک سخن رانی جامع مخالفت خود با عصر امپریالیسم به مثابه ی دوران سیادت سرمایه ی مالی را به وضوح اعلام کرد و ضمن اشاره به "شش بانک" مورد نظر هیلفردینگ چنین گفت:
«هیلفردینگ در پایان کتاب خود تا این حد پیش می رود که بلا شرط اعلام می‌دارد، بانک های مدرن کنترل خود را بر رشته های اصلی صنعت مدرن تثبیت کرده اند و اگر پرولتاریای آلمان می توانست شش بانک بزرگ برلین را تصاحب کند بدین وسیله قادر می شد کنترل خود را بر شاخه های اصلی صنعت استوار سازد. هیلفردینگ خود چند بار وزیر دارایی بوده است ولی هرگز تحقق همین برنامه ی خود را صلاح ندانسته است.»
(به نقل از: اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، مجلد چهارم، بی تا، ص:135)
سلطان زاده در ادامه ی سخن رانی رادیکال و آتشین خود به نظریه ی مارکس در خصوص عناصر تجدید تولید (مجلد دوم سرمایه) اشاره می کند و ضمن این ‌که تئوری سرمایه ی مالی هیلفردینگ را در تضاد با نظریه ی مارکس می داند، از متن مطالبات ده ساله ی خود در ترازنامه ی بانک های برلن آمارهای دقیقی در رد کتاب "سرمایه ی مالی" هیلفردینگ به دست می دهد، او را مرتد و جای گاه تئوری اش را زباله‌دان تاریخ می خواند.
«من مطلقاً ایقان دارم که هرگز عصری به نام عصر سرمایه ی مالی وجود نداشته است و هم اکنون که صنعت در حد اعلا متمرکز و مجتمع است نیز چنین عصری وجود ندارد... من بر این عقیده ام که سیادت بانک‌هاو بر صنایع نه در تئوری میسر است و نه در عمل. از نقطه نظر صحیح بانک‌داری چنین امری غیر میسر است.»
[درافزوده: سلطان‌زاده از "نقطه نظر صحیح بانک‌داری" سخن می‌گوید. او نمی‌دانسته است که روزی خواهد رسید که سرمایه داری به سبک نئولیبرالیستی دست به مقررات زدایی در حوزه ی سرمایه ی مالی بزند و روند "صحیح بانک‌داری" را به اغتشاش کنونی بکشد.]
«همان طور که می‌دانید مارکس در جلد دوم سرمایه تک‌تک عناصر تجدید تولید را به دقت تحلیل کرده است. مارکس به خوبی نشان داده که تجدید تولید سرمایه داری در مجموع چیست، چگونه به عناصر متشکله‌اش تقسیم می‌شود، در کجا فرایند گردش اشکال مستقل به خود می‌گیرد و چگونه این عناصر کاملاً تحت قوانین انکشاف تولید قرار می‌گیرند و در حالی که در برخی مراحل انکشاف سرمایه داری، یکی از این عناصر ممکن است استقلالی چند کسب کند - به مثابه ی سرمایه‌ی پولی (بانکی) تجاری و غیره – با این همه این عناصر طی روند گردش هم زمان و در وابسته گی مطلق با انکشاف صنعت و یا نوسانات صنعت حرکت می‌کند. تئوری سرمایه ی مالی نه تنها نادرست است زیرا با تئوری مارکسیستی در تضاد قرار دارد بل که هم چنین اجرای سیاست ابتدایی بانک‌داری را نقض می‌کند. چون هیچ بانک بزرگی قسمت اعظم سرمایه ی خود را در صنعت به کار نمی اندازد. در تاریخ بانک داری مواردی دیده شده است که بانکی بخش بزرگی از سرمایه ی خود را در صنعت، در تقویت یک شرکت به کار انداخته باشد، ولی این موارد به ورشکسته گی منتج می‌گردد... من شدیداً با این اظهاریه مخالفم که انکشاف سرمایه داری مدرن به سوی دگرسانی سرمایه ی بانکی به سرمایه ی مالی گرایش می‌یابد و این که.... گرایش صنعت به این سمت است که صنعت - چنان که هیلفردینگ می‌گوید - هرچه بیش‌تر به بانک ها وابسته گردد. این امر نه از نظر فنی و نه از نظر عملی میسر است. به ویژه پس از جنگ جهانی [اول] که شرکت های صنعتی عظیمی که خود قادرند، بانک های بزرگی را چون دویچه بانک تاسیس کنند، پدید آمده-اند.»
(پیشین، صص: 136-135)
سلطان زاده در ادامه خطاب به بوخارین از پدیده ی سرمایه دار ی دولتی (حکومتی) نیز یاد می کند:
«رفیق بوخارین اظهار داشت که سرمایه داری دولتی روبنای اجتماعی است که اقتصاد سرمایه داری را اداره می کند. در این باره با وی کاملاً موافقم. این درست است که سرمایه داری دولتی جامعه ی سرمایه داری را مطیع خود می-سازد ولی بین آن‌چه من گفتم و آن‌چه رفیق بوخارین اظهار داشت تفاوت عظیمی هست. سرمایه داری دولتی واقعاً هم روبنای اجتماعی است، اما سرمایه ی پولی یا اعتبار تنها یکی از عناصر فرایند تجدید تولید است. اعتبار تنها بخش کوچکی از سرمایه ی تجدید تولید کننده است. حال آن‌که سرمایه داری دولتی به راستی روبناست. همان گونه که بورژوازی سازمان داده در حکومت روبنای مناسبات سرمایه داری است و سازمان طبقاتی کل جامعه را اداره می کند، به همان گونه نیز سرمایه داری دولتی می تواند تولید کل جامعه ی سرمایه داری را اداره کند.» (پیشین، ص:137)
نگفته پیداست که اگر سلطان زاده اینک در کنار ما بود و به روشنی می دید که در هم تنیده گی های سرمایه ی مالی و صنعتی در مسیر مقررات‌زدایی های نئولیبرالی به چه بحران عمیقی در نظام های سرمایه داری انجامیده است و از ابتدای سال 2008 فرایند شیفت بحران ورشکسته گی از بانک‌ها و موسسات مالی و بازارهای بورس چگونه گریبان صنایع بزرگ را گرفته و ضمن ایجاد رکود در تمام عرصه های اقتصادی بزرگ ترین بحران تاریخ سرمایه داری را نیز رقم زده است، آن ‌گاه در بسیاری از مواضع خود علیه هیلفردینگ تجدید نظر می کرد.
یک سال پس از شروع جنگ جهانی اول (1915م) هیلفردینگ تحت تاثیر تجربه ی جنگ و ناامیدی خود نسبت به تحقق دموکراسی سوسیالیستی به این جمع بندی رسید:
«به جای پیروزی سوسیالیسم امکان یک جامعه حقیقتاً سازمان یافته، اما به شیوه یی سلسله مراتبی و نه مردم سالار ظاهر شده است. در راس این جامعه نیروهای متحد سرمایه داری انحصاری (Monopoly Capitalism) و دولت قرار گرفته‌اند که توده های کارگر در یک سلسله مراتب به عنوان عوامل تولید تحت کنترل آن ها مشغول به کار هستند. به جای پیروزی سوسیالیسم بر جامعه ی سرمایه داری، سرمایه داری سازمان یافته یی خواهیم داشت که بهتر از گذشته می تواند نیاز مادی توده ها را برآورده سازد.» (Ibid, P.129)
هیلفردینگ در حد فاصل سال های 1915 تا 1917 در سلسله مقالاتی پیرامون سرمایه داری سازمان یافته، تئوری های پیشین خود را محدود کرد و به این استدلال پرداخت که "به همراه سلطه ی شرکت ها و بانک های بزرگ درگیری فزاینده ی دولت در تنظیم اقتصاد عنصر مهم برنامه ریزی را به زنده گی اقتصادی وارد کرده و راه را برای برنامه ریزی سوسیالیستی آماده ساخته است." ( باتامور و میلی باند، 430 :1388)
هیلفردینگ سرمایه داری سازمان یافته را نتیجه ی منطقی "سرمایه داری مالی" دوره ی پیش از جنگ می دانست. نتیجه یی که بی شباهت به تئوری "امپریالیسم افراطی" کائوتسکی نبود. به نظر کائوتسکی با وحدت امپریالیست های جهانی، کارتل صلح آمیزی می توانست جای گزین تنش های نظامی و سیاسی کشورها شود. (Ibid, P.131)
تاکید هیلفردینگ بر سرمایه داری سازمان یافته سبب نشد که او تا پایان عمر از اصطلاح "سرمایه داری دولتی" استفاده کند. چرا که اساساً این ترکیب را متناقض می دانست. هیلفردینگ اقتصاد سرمایه داری را فقط در چارچوب اقتصاد بازار آزاد ارزیابی می کرد و هرگونه اقتصاد غیر بازاری را - از جمله متکی به دولت - غیر سرمایه داری می خواند. به نظر او نمونه ی اقتصاد شوروی (زمان استالین) و آلمان نازی، شکلی از "اقتصاد دولتی تمامیت -خواه" بودند که در جریان آن ها سیاست نقش اصلی را بازی می کرد و اقتصاد تقدم مفرد در جامعه ی بورژوایی را از دست داده بود. به نظر هیلفردینگ "اقتصاد دولتی تمامیت خواه" پدیده یی متفاوت با سوسیالیسم و سرمایه داری بود. در مجموع کتاب "سرمایه ی مالی" هیلفردینگ اگرچه در میان متون اقتصاد کلاسیک مارکسیستی اعتبار ویژه یی ندارد اما همواره از سوی بزرگان سوسیالیسم محل چالش بوده است. از جمله در سال 1915 نیکلای بوخارین (1938-1888) - که بی شک و به تعبیر لنین شاخص ترین تئوریسین بلشویک ها محسوب می شد - در کتاب "امپریالیسم و اقتصاد جهانی" به نظریه ی هیلفردینگ در خصوص امکان شکل بندی یک کارتل صلح آمیز جهانی حمله کرد. در این اثر معتبر بوخارین به وضوح نشان داد که نظام سرمایه داری به اعتبار نیاز به ارزش اضافه و نرخ سود هر چه بیش تر به منظور انباشت سرمایه به سمت و سوی جهانی شدن و تاسیس کارتل ها در حرکت است. بوخارین به دولت تاکید کرد که سرمایه داری در سطح ملی برای حفظ سرمایه ی خود موظف به اتخاذ سیاست های حفاظتی در سطح داخلی و رقابت هر چه بیش تر با دیگر دولت های سرمایه داری است. چنین گرایش های مخالف و متناقضی است که امکان وقوع جنگ را ممکن می سازد. (N.Bukharin, 1966: 82)

مواضع لنین
لنین که همواره ستایش گر نظریه پردازی های بوخارین بود، کتاب "امپریالیسم و اقتصاد جهانی" را طی مقدمه یی معرفی کرد و ستود. گیرم که مباحث آن را به خصوص در حوزه ی نظری دیالکتیکی و امپریالیسم ناقص دانست. لنین که مبانی نظری دیالکتیک هگلی را عمیقاً خوانده و دریافته بود یک سال پس از انتشار کتاب بوخارین انبوهی از یادداشت های پراکنده ی خود را تدوین و تنظیم کرد و به دقیق‌ترین نظریه ی منسجم تحت عنوان "امپریالیسم به مثابه ی بالاترین مرحله ی سرمایه داری" رسید. به نظر لنین سرمایه داری رقابتی به ضد خود یعنی سرمایه داری انحصاری (Monopoly Capitalism) تبدیل شده است. از سوی دیگر مرحله ی جدید تراکم و تمرکز سرمایه و توسعه ی صنعت از طریق سیستم اعتباری بانک ها نیاز به افزایش نرخ و میزان سود به منظور انباشت سرمایه را بیش تر کرده است.»
(V.I.Lenin, 1940: 601)
در جریان یک سخن رانی ظاهراً "حاشیه"‌یی که در دفاع از عقب نشینی نپ انجام شده است، لنین پس از بیان بی ثباتی شدید نظام پولی، از سیاست های تثبیت گرانه و موفقیت‌های برجسته ی آن یاد می کند و آن را زمینه یی برای سیاست عمومی اقتصادی می بیند. در مجموع او پس از طرح بحث پول و این تصمیم که اقتصاد را به سمت تثبیت روبل سوق داده اند و "بازرگانی آزاد" را برقرار کرده اند، سه رشته ی اصلی تصمیم‌های اقتصادی را بیان می دارد:
«عمده ترین هدف البته دهقانان اند در سال 1921 بدون شک ما با ناخرسندی بخش عظیم دهقانان روبه رو بوده ایم... لذا کاملاً طبیعی بود که تمام کشورهای خارجه در آن هنگام فریاد می کردند ”بفرمایید! ملاحظه کنید. این است نتایج اقتصاد سوسیالیستی“... حال که ما سیاست اقتصادی نوین را به کار بسته ایم و به دهقانان آزادی بازرگانی داده ایم... دهقانان در عرض یک سال نه تنها از عهده ی حل مشکل قحطی برآمدند بل که آن قدر مالیات جنسی دادند که هم اکنون ما صدها میلیون پوت گندم، آن هم تقریباً بدون کار بست هیچ گونه وسیله ی اجباری دریافت داشته ایم... ما به ویژه باید در مورد صنایع، بین صنایع سنگین و سبک فرق بگذاریم... درباره ی صنایع سبک می توانم با آرامش خاطر بگویم که در این رشته رونق عمومی مشاهده می شود. در نتیجه می توان گفت تا حد معینی بهبود وضع کارگران خواه در پتروگراد و خواه در مسکو به دست آمده است... در مورد صنایع سنگین باید بگویم وضع هنوز وخیم است. در یک کشور سرمایه داری برای بهبود وضع صنایع سنگین صدها میلیون وام لازم بود که بدون آن ها بهبود امکان نداشت. ما تا حدودی برای این منظور وجوه لازم را گرد آورده ایم. تاریخ اقتصادی کشورهای سرمایه داری روشن می کند که در کشورهای عقب مانده تنها وام های لازم و دراز مدت صد میلیونی بر حسب دلار یا روبل طلا می توانست وسیله ی رشد صنایع سنگین قرار گیرد. ما فاقد چنین وام های بودیم و تاکنون نیز وامی دریافت نکرده ایم... وضع صنایع سنگین واقعاً هم برای کشور عقب مانده ی ما مساله ی دشواری است... بازرگانی به ما وجوهی می رساند که می توانیم آن را برای ارتقای صنایع سنگین مورد استفاده قرار دهیم... ما می دانیم که بدون نجات صنایع سنگین قادر به ساختن هیچ گونه صنعتی نیستیم و بی آن اصولاً به عنوان یک کشور مستقل نابود خواهیم شد... نجات روسیه تنها به دست آوردن محصول خوب از زمین های دهقانان نیست. این هنوز کم است. و نیز تنها بسته گی به وضع خوب صنایع سبک که اشیای مصرفی را در اختیار دهقانان می گذارد، ندارد. این هنوز کم است. برای ما صنعت سنگین هم ضروری است. و برای آن-که وضع این صنعت را بهبود ببخشیم سال های مدیدی کار لازم است. صنایع سنگین به اعانه ی دولت احتیاج دارد. اگر نتوانیم وجوه لازم برای این کار را به دست آوریم دیگر به عنوان یک دولت متمدن چه رسد به دولتی سوسیالیستی، از بین رفته ایم...» [تاکیدها از من است] http://www.seday mardom.net))
در افزوده: نگارنده در کتاب در دست تدوین" امکان فروپاشی سرمایه داری" ضمن بحث درباره ی مساله ی شوروی و تعلیل دلایل بحران و فروپاشی سرمایه داری دولتی به تفصیل مواضع و عمل کرد رهبران بلشویک – از کمونیسم جنگی و نپ تا سوسیالیسم در یک کشور و صنعتی سازی ها و عدم انتقال طبقاتی و...- را نقد کرده است.

ورشکسته گی بانک ها و سقوط صنایع
در مورد ماهیت اقتصادی ورشگسته گی بانک ها و آثار مستقیم آن بر رکود و سقوط تولید صنعتی پیش از این به تفصیل سخن گفته‌ایم. خصوصی سازی‌ها و مقررات زدایی‌های نئولیبرالی سازمان‌دهی اقتصاد بورژوایی را به شکلی در آورده است که دشوار بتوان میان سرمایه ی مالی و صنعتی مرز مشخصی ترسیم کرد.
روز دوشنبه 29 سپتامبر 2008 شاخص بازار بورس وال‌استریت نزدیک به 800 واحد سقوط کرد و در عرض یک هفته حدود دو و نیم هزار میلیارد دلار دود شد و از بین رفت و نزدیک به 55 درصد تولید ناخالص جهانی را به رکود کشید. از آن زمان تاکنون صنایع غول پیکر زیادی به ورطه ی نابودی فرو رفته اند. واضح است که دوشنبه‌ی سیاه وال‌استریت فقط یک نماد مشهور و علنی در تاریخچه ی بحران جاری سرمایه داری است و ما همه روزه شاهد صورت‌های مختلف این سقوط و به تبع آن کاهش سطح معیشت کارگران و افزایش بی‌کاری و خانه خرابی‌ها هستیم.
دقیقاً دو هفته پس از سقوط بانک‌ها، در تاریخ 15 دسامبر 2008، نشریه‌ی تایم گزارشی از وضع بحرانی صنایع خودروسازی آمریکا منتشر کرد. به اعتبار این گزارش پیکر تنومند کارخانه هایی همچون جنرال موتورز، کرایسلر و فورد در حال فروپاشی بود. به محض این که در خواست کومک 34 میلیارد دلاری مدیران این صنایع از سوی جمهوری خواهان سنا رد شد و حتا تقاضای تقلیل یافته ی کومک 14 میلیارد دلاری مورد قبول قرار نگرفت، ارزش سهام جنرال موتورز در اواخر هفته ی دوم دسامبر با 38 درصد کاهش به 54/2 دلار کاهش یافت. همزمان سهام شرکت فورد با 15 درصد کاهش به 90/2 دلار فرو افتاد. در اواخر همان ماه ارزش سهام رنوی فرانسه و دایملر آلمان به ترتیب 5/9 و 8/7 درصد سقوط کرد. همان هنگام جنرال موتورز 20 کارخانه ی تولیدی خود را تعطیل کرد و از 22 درصد کاهش فروش سخن گفت. در ماه نوامبر این کاهش به 41 درصد رسیده بود. در سال 2009 کارخانه های ولوو و ساب سوئد - که به صنایع فورد و جنرال موتورز آمریکا وابسته بودند - به امید دریافت کومک مالی 5/3 میلیارد دلاری از دستمزد کارگران خود کاستند. بحران سرمایه ی مالی دوران طلایی دیترویت را به دوران حَلَبی تنزل داد. ولوو به کارگرانی که بعد از سال 2000 استخدام شده بودند درهای اخراج را نشان داد. نرخ بی‌کاری در آمریکا دو رقمی شد. بدهی و کسری بودجه ی نجومی دولت های آمریکا و ایتالیا و فرانسه و اسپانیا و پرتغال و یونان تا ایران، اعمال سیاست های ریاضتی و جهاد اقتصادی را در دستور کار   حاکمیت‌ها گذاشت. به موجب این سیاست ها قرار نبود یک میلی لیتر از آب استخر سرمایه داران مونت کارلو و زعفرانیه   کاسته شود. قرار نبود باد لاستیک‌های بنز و زعفران برنج ناهار و شام عسگراولادی اندکی کم شود.
قرار بود - و شد - که در جریان خصوصی سازی آموزش هزینه ی تحصیل کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی ترمی 5/2 میلیون تومان شود. قرار بود - و شد - که هزینه ی درمان یک دندان پوسیده به سیصد هزار تومان - معادل یک ماه حقوق کارگران - افزایش یابد. قرار بود - و شد - که قراردادهای سفید امضا و موقت به سیاست اصلی استثمار کارگران تبدیل شود. قرار بود - و شد – که آب و برق و گاز و نفت " رایگان " شود و شد! چه شدنی هم....
باری سرایت بحران سرمایه ی مالی به صنعت و تکوین ریل بحران مالی به یک بحران اقتصادی واقعیت محرزی است که می باید پیکان نقد اقتصادی سیاسی را از تعرض به بانک ها و بازارهای بورس و سهام فراتر ببرد و از کل نظام سیاسی اقتصادی بورژوازی خلع ید کند....
در ماه اکتبر سال جاری (2011) شرکت‌های فیات و رنو از کاهش 3 درصدی فروش نسبت به سال گذشته خبر دادند. پژو از کاهش 3/2 درصد تقاضا برای محصولات خود سخن گفت. فروش پژو فیات و رنو در همین سال نسبت به سال گذشته (2010) در بازار اروپا به ترتیب 4/6 و 10 و 2/6 درصد کاسته شد. مقر اتحادیه ی خودروسازان اروپایی در بروکسل از تعمیق بحران اقتصادی در صنایع خودروسازی و کاهش3/1 درصدی فروش در سال جاری خبر داده است. این رقم در کشورهایی که عمق بحران بیش‌تر است - مانند ایتالیا و اسپانیا - به 5/5 و 7/6 درصد کاهش یافته است. دو کشور بحران زده ی پرتغال و لهستان کاهش 41 و 17 درصدی را تجربه کرده‌اند. حتا اقتصاد نیرومند آلمان نیز شاهد یک تنزل 2 /. درصدی بوده است.
صاحبان صنایع برای مقابله با این وضع بحرانی ضمن تعطیل کارخانه های خود، حذف شیفت کاری و سپس بی‌کارسازی کارگران را عملیاتی کرده‌اند. این بحران در سال 2012 تعمیق خواهد شد و شماره ی آن 99 درصد به بالاترین حد ممکن خواهد رسید!!

بعد از تحریر
الف. اشارات و کنایات بخش درآمد اول این مقاله، روشن‌تر از آن است که نیازی به تصریح اسامی و مقالات و جریانات حقیقی باشد. با این حال اگر واقعاً سوسیال دموکرات‌های وطنی با تحرک جنبش وال‌استریت حتا اندکی به سمت سوسیالیسم چپ خم شده باشند، باید این حرکت را به فال نیک گرفت.
ب. این یک واقعیت انکار ناپذیر است که شاخص پیش روی سوسیالیسم چپ به میزان سازمان یابی، آگاهی و مباررزه‌ی طبقاتی کارگران و خیزش هژمون جنبش کارگری وابسته است. صحبت بر سر امید یا یاس نیست. آیا تکان متشکل جنبش توده یی کارگری متناسب با بحران اقتصادی و تقابل با فشار بورژوازی شکل بسته است؟ آیا رکود در مسیر پیش روی جنبش کارگری – به ویژه پس از خیزش بورژوا لیبرالی سبز- موید سکون سوسیالیسم چپ نیست؟آیا می توان گفت دو سال و اندی پس از یک مه 88 جنبش کارگری متناسب با مطالبات متراکم طبقه ی کارگر پیش رفته است؟سنت های حاکم بر جنبش کارگری ایران حاکی از این امر است که هرگاه روزنه یی در بالا و شکافی در قدرت سیاسی شکل بسته از درون آن تشکل های مستقل و مترقی کارگری بیرون آمده است ؛ در این صورت آیا با توجه به تحولات سیاسی دوسال گذشته می توان روند جنبش کارگری را رو به جلو دانست؟
پاسخ صاحب این قلم به این پرسش سوزان با تاکید مشروط بر "امکان عروج طبقه ی کارگر" کماکان منفی است، اما... تبعاً نقد مستدل و مستند این "نفی" با اشاره به این که فی المثل از درون اعتصاب‌های مستمر کارگران پتروشیمی ماهشهر کدام تشکل یا چهره ها ی شناخته ی پیشروی کارگری بیرون آمدند، ضروری است. مضافاً تصریح این مهم که این چند "عدد" کانون و کمیته و اتحادیه به جز انعکاس مدیایی و مجازی اخبار کارگری برای سازمان یابی مبارزه ی طبقاتی کارگران چه کرده اند و نتیجه ی مادی این تلاش‌شان در کجا عینیت یافته است، به تنویر فکر "روشن‌فکر خرده بورژوا" و منفردی همچون نگارنده کومک خواهد کرد!
پ. می‌توان بیست و چهار ساعته پشت پیسی نشست و با صدور بیانیه و اطلاعیه از جنبش اتحادیه یی کارگران فرانسه و انگلستان و ایتالیا و پرتغال و یونان و مشابه حمایت کرد وبه پیش روترین تشکل های کارگری غرب رهنمود و پیام داد و خط و نشان کشید و در همان حال از حفظ انسجام و اتحاد طبقاتی در یک نانوایی ناتوان بود. بله! به قول فروغ:

می‌توان همچون عروسک‌های کوکی بود
با دو چشم شیشه یی دنیای خود را دید....   

اما انبوهی از این" توانایی" های ذهنی بیش از آن که در فلان محفل چند نفره ی کارگری جمع باشد در محصولات انتشارات خوارزمی و آگاه و نگاه و اختران و خجسته و چشمه - و پیش از آن در انتشارات حزب توده و فداییان - به تولید انبوه رسیده است. توسط امثال نگارنده! اگر این ها هیچ نیست، باری دست کم این است که کافی نیست. به هیچ وجه کافی نیست! از درون مطالعه و تدریس و تکثیر "چه باید کرد" چیز دندان گیری برای سازمان یابی کارگری در نمی آید...
ت. در ایران همان قدر که اپوزیسیون بورژواییِ متکی به پول و مدیای امپریالیسم امری واقعی - هر چند کثیف و پراکنده- است، همان قدر هم اپوزیسیون چپ پدیده یی مجازی و متناسب با مبارزه ی مجازی در حاشیه ی جامعه ی مجازی ایران است...
شبکه های مجازی ؛ پلمیک های مجازی ؛ مبارزان مجازی و یک پیاله فیس بوک و یک استکان توئیتر! رفیقی می گفت اگر فیس بوک در قرن دوم کشف می شد در ایران هرگز رازی و خوارزمی و بوعلی و خیام و مولانا به وجود نمی آمدند. می دانم. می دانم. این مقاله نیز در شبکه های مجازی منتشر خواهد شد؛ اما....
این بحث را در جای دیگری ادامه خواهم داد.

محمد قراگوزلو
(QhQ.mm22@gmail.com)

گزیده ی منابع:
- سلطان‌زاده. آوتیس (بی تا) اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی، تهران: علم/ مجلد چهارم
- میلی ‌باند، باتامور و دیگران (1387) فرهنگ اندیشه ی مارکسیستی، برگردانِ اکبر معصوم بیگی، تهران: بازتاب نگار

- Bukharin. N (1966) Imperialism and world economy, Introduction by V.l.Lenin. New york: Howard Fertig.
- Hilferding. R (1981) Finance capital: a study of the latest Phase of capitalism development, Edit with an introduction by Tom Bottomore, Translated by Morris Watnich and Sam Gordon, London, Routledge and Kegan Paul.
- Howard. M.L and king J.E (2003) R. Hilferding, in Europian economist of the early twentieth contury. Edited by Waren J.Samules, Edward Elgar.
- Lenin.V.l (1940) Imperialism, the highest stage of capitalism. Collected works, vol. 22.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست