سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کدام چپ؟ کمونیسم یا سوسیال دمکراسی؟
پاسخ مثبت به دعوت رفیق احمد فرهادی
برای بحث در باره دشواریهای بر آمد چپ ایران


عیسی صفا


• تشکیل «هسته های ضد دیکتاتوری» از پایین و در داخل و خارج ایران می تواند زمینه ها عینی و ذهنی تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری را مهیا کند. هسته ها بر پایه شرایط واقعی فعالیت خود می توانند علنی، نیمه علنی و نیمه مخفی و یا کاملا مخفی فعالیت کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ آذر ۱٣۹۰ -  ۲۹ نوامبر ۲۰۱۱


 

رفیق احمد فرهادی در مقاله ای به نام « راه چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ» از نیروهای چپ   حزبی ، سازمانی و فردی برای بحث در باره غلبه بر ضعف چپ دعوت به عمل آورده است. سوالی دقیق است که از تمام پاسخهایی که می توان به آن داد دقیق تر باشد. رفیق فرهادی کدام گرایش را مورد پرسش قرار می دهد ؟ چپ ایران اکنون یک طیف است که در کلی ترین تقسیم بندی به کمونیسم و سوسیال دمکراسی تقسیم می شود. این تقسیم بندی در عین حال بعدی تاریخی ـ جهانی دارد. تمام تاریخ قرن بیستم چپ در چارچوب این دو گرایش اصلی معنا یافته است. با این توضیحات من به عنوان یک کمونیست وارد بحث می شوم.
یکی از پرسشهای واقعی و راهگشای رفیق فرهادی این است که چرا بعد از یک ربع قرن ، برخلاف دوره های قبل ، چپ ایران جایگاه واقعی سیاسی خود را باسازی نکرده است ؟ ایشان سرکوب فاشیستی چمهوری اسلامی و طولانی شدن دیکتاتوری و سرکوب را بعنوان عامل مهمی قلمداد کرده اند. ایشان بازهم به درستی یاد آوری کرده اند که در دوره دیکتاتوری ستم شاهی بعد از کودتای ٣۲ چپ ایران به اشکال گوناگون فعال و تاثیر گذار در صحنه سیاسی ـ فکری جامعه بوده است و بنابرین عامل دیکتاتوری به تنهایی نمی تواند توضیح ضعف چپ د رایران باشد. به نظر من سه عامل دیگر را افزون بر دیکتاتوری باید در شناخت علل تشتت و ضعف چپ مورد بررسی قرارداد:

فرو پاشیی اردوگاه سوسیالیستی
متلاشی شدن شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی تاثیری بسیار فراتر از فقط بر جنبش کمونیستی داشت. تمام نیروهای مترقی جهانی از این فروپاشی آسیب دیدند. برخی از احزاب کمونیست با تغییر نام و ماهیت خود بطور کلی از صحنه کنار رفتند. احزاب سوسیال دمکرات به سوسیال لیبرال چرخش یافتتند. راستهای کلاسیک نولیبرال شدند. خلاصه همه به طرف راست خود نگاه کردند.در چپ ایران هم سازمانهایی مانند فداییان اکثریت و اتحاد فداییان دچار دگردیسی ماهوی شده و با پشت پا زدن به کمونیسم به سوسیال دمکراسی گرویدند. یا در سازمانهای چپ افراطی نظیر راه کارگر ایدیولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم را کنار گذاشتند. اینها که قبلا ادعا می کردند حزب کمونیست شوروی رویزیونیست است، با شکست شوروی ، خود رویزونیست شدند! سازمان مجاهدین خلق جامعه بی طبقه توحیدی را کنار گذاشته و از بازار آزاد دفاع می کند و از لحاظ بین المللی هم با تمام قوا در پی جلب حمایت قدرتهای امپریالیستی از خود است. جریانی مانند کوموله به رهبری مهتدی ادعای کمونیستی خود را به کلی کنار گذاشت. حزب دمکرات کردستان اززبان رهبری وقت خود «امریکا را ناجی خلقهای خاورمیانه » خواند. با فروپاشی شوروی جنایی کردن تاریخ جنبش کمونیستی بشدت از طرف سرمایه داری دنبال شد. هدف دفن نهایی کمونیسم و غیرقابل دفاع کردن آن بود و است.

تهاجم سرمایه داری نولیبرال

سرمایه داری نولیبرال در اغاز تهاجم خود را از سالهای ۱۹۷۰ با تبلیغ و تشویق فردگرایی شروع کرد.مضمون این فردگرایی رد نقش دولت در اقتصاد و حمایتهای اجتماعی بود. یک ضرب المثل فرانسوی می گوید « هیچ کس به آدم به اندازه خودش خد مت نخواهد کرد». سرمایه داران نولیبرال از سالهای ۱۹٨۰ با تراشیدن دایمی نقش دولت در اقتصاد و امور اجتماعی خود بیش از پیش در صحنه اول تمام تصمیم گیریها ی مهم قرار گرفتند. انقلاب انفورماتیک در همین دوره به کمک نولیبرالیسم شتافته و بطور چشم گیری بر سود آوری سرمایه افزود. هیچ سیاست اقتصادی نمی تواند بدون ابزارهای حقوقی ، سیاسی ، نظامی ، انتظامی و ایدیولوژیک دوام بیاورد. سرمایه داری نولیبرال برای تضعیف نقش دولت می بایست ضرورت « سیاست» بطور کلی را درهم کوبد. سیاست در عصر مدرن، یعنی اراده جمعی، می بایست تابع کامل قدرت بنگاه های مالی و اقتصادی قرار می گرفت. سرمایه دارنولیبرال در حالیکه در ظاهر خود را رها از هر نوع قید و بند ایدیولوژیک نشان می داد ، اما در پشت پرده جنگ مهیب ایدلوژیکی را علیه مخالفان خود سازمان می داد. سرمایه داری ، نولیبرالیسم را به مذهب نوینی تبدیل می کرد. مذهبی جهانشمول علیه هرگونه تفکر و مقاومت جمعی و سیاسی. در یکی از تحقیقاتی که پارلمان اروپای واحد در مورد عدم استقبال مردم از انتخابات سیاسی در کشورهای اروپا انجام داده بود به این نتیجه رسیده بود که مردم فکر می کنند که با سیاست نمی توان اقتصاد را تغییر داد. شکست اردوگاه سوسیالیستی در دوره سرمایه داری پیروزمند نولیبرال رخ داد. فوکویاما پایان تاریخ را اعلام کرد. یعنی پایان ایدیولوژی تغییر انقلابی جهان را. هدف سرمایه داری نولیبرال تبدیل « شهروندان» جهان به « مصرف کنندگان و مشتریان» بی حق و حقوق و بی هویت است.

تحولات ایدیولوزیک جامعه ایران تحت سیطره دیکتاتوری جمهوری اسلامی

بیش از دو دهه طرفداران سرمایه داری نولیبرال با ازادی تمام ، در رسانه ها و دانشگاه ها بدون هیچ رقیبی به تبلیغ و ترویج « جامعه باز و دشمنانش» پرداخته اند. اینکه یکباره رهبران جمهوری اسلامی از خطر علوم انسانی در دانشگاه ها با هجوم لیبرال دمکراسی حرف می زنند بخشی از حقیقت را در بر دارد. اما بخش دیگر حقیقت این است که از زمان رفسنجانی به عنوان « سردار سازندگی» سیاست « تعدیل » اقتصادی که نام ایرانی نولیبرالیسم بود کلید خوردو این سیاست بدون وقفه تاکنون ادامه داشته وبا حذف یارانه ها شدت و حدت یافته است. مقررات زدایی در اقتصاد در جهان و ایران بدون مقررات زدایی از « اندیشه » غیر ممکن است.تبلیغ کارل پوپریسم از طرف عبدالکریم سروش ، گنجی ، زیبا کلام و شرکا و بسیاری دیگر از نویسندگان نو لیبرال در همه عرصه ها در جهت این مقررات زدایی از اندیشه بوده و هست. بنابه اصل پایه ای شناخت شناسی پست مدرن که در آغاز بصورت کمرنگ در اندیشه پایه گذار مکتب ، فرانسوا لیوتارد خود را نشان می داد « اندیشه ها ارزش مساوی دارند». یعنی انچه که مهم است قانون بازار در اندیشه است و نه انباشت تاریخی دانش بشری.این ادعای تساوی ارزشهای فکری پست مدرن حتی مود استقبال ارتجاعی ترین جناحهای جمهوری اسلامی قرار گرفت. ادعای اینکه معیارهای فقهی و مذهبی حاکم برایران از جمله قصاص ، بی حقوقی زنان و... ریشه در جامعه ایران دارد و حداقل با ارزشها و شیوه فرهنگی و ایدیولوژیک غربی مساوی است ، برپایه همین ادعای شناخت شناسی پست مدرن قرار گرفته است. برهمین پایه می توان استدلال کرد که فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی حداکثر یک اشتباه فقهی بود و نه جنایتی فاشیستی. وظیفه طرفداران سرمایه داری نولیبرال در ایران ادامه و تکمیل ریشه کن کردن کمونیستها در ایران بود و هست. تقسیم کار با ارتجاع حاکم در زمینه حذف فیزیکی و حذف ایدیولوژیک است.اصلاح طلبان هم در غیبت فعالیت علنی کمونیستها در نقد حاکمیت انحصار طلبانه ولایت فقیه از ریشه کردن کردن ایدیولوژیک کمونیستها غافل نبودند و اساسا در تقابل با مفاهیم انقلابی کمونیستها به خود هویت اصلاح طلب می دادند. ضد یت با انقلاب و معرفی آن به عنوان خشونت ، ارایه درک نولیبرالی از نقش دولت ،معرفی حاکمیت جمهوری اسلامی به عنوان حکومتهای مشابه بلوک شرق ، انتقاد به روابط بین المللی رژیم با کشورهای آمریکای لاتین که گرایش چپ دارند و..

پایان دوره صلح اجتماعی و اوج گیری مبارزه طبقاتی در جهان

پیروزی چپ در یک رشته از کشورهای آمریکای لاتین در انتخابات و بدست گرفتن قدرت از طرف آنها در ده ی نخستین قرن بیست و یکم پایان افسانه پایان تاریخ در گوشه ای از جهان بود. مبارزات مردم ایران و دنیای عرب با شعار دمکراسی و علیه فساد و ناعدالتی اقتصادی نشان داد که آمریکای لاتین استثنا نیست. گسترش مبارزات مردمی در اسپانیا ، یونان ، سایر کشورهای جهان و آمریکا علیه سرمایه داری نولیبرال پایان دوره طولانی صلح اجتماعی است که ده ها به انواع خرافات « لیبرال دمکراسی» ، صدور ضد انقلاب سرمایه داری تحت عناوین « انقلابات مخملی» شکل داده بود. این مبارزات دردو نقطه مشترک هستند : رد دمکراسی کالایی و بازاری سرمایه داری نولیبرال و مبارزه برای « دمکراسی واقعی» ، مبارزه برای عدالت اقتصادی و علیه طبقات حاکم سرمایه دار.
بحران سرمایه داری که بویژه از سال ۲۰۰٨ شدت گرفت همچنان ادامه داشته و تعمیق می یابد. این بحران ساختاری ، چند بعدی وجهانی است و افق خروج از آن برای خوش بینترین مدافعان نظام سرمایه دار ی ناپیدا. برگشت نقش دولت ، منتهی برای خاموش کردن حریق مورد پذیرش رهبران نولیبرال هم قرار گرفته است. آنها امیدوارند که دولت بعد از اجرای نقش آمبولانس برای انتقال سرمایه داران مجروح به کار خود خاتمه دهد.
اکنون به صراحت می توان گفت که روند بحران ایدیولوژیک ـ سیاسی که با فروپاشی شوروی برای کمونیستها و همه نیروهای مترقی پیش آمده بود تغییر سمت ریشه ای یافته و در اردوگاه سرمایه داری خیمه و خرگاه زده است. هرروز بخشی از توهمات سرمایه داری نولبرال ذوب می شود. دوره صلح اجتماعی به پایان رسیده است. زمینه عینی برآمد چپ در ایران و جهان فرا رسیده است. لنین در توضیح اپورتونیسم و ریزیونیسم رهبران انترناسیونال دوم به زمینه عینی تکامل صلح آمیز سرمایه داری در دوره ای نسبتا طولانی اشاره می کند. به نظر من ما نیز با چنین دوره ای روبرو بودیم. اینکه این دوره از کی شروع شده ، موضوع مقاله من نیست. پایان آن چرا إ

چه باید کرد؟

کمونیستها و « چپ ها» در پاسخ به موضوع اصلی مبارزه مردم ایران جایگاه شایسته خود را خواهند یافت. مبارزه با دیکتاتوری رژیم ولایت فقیه. ما در این مبارزه تنها نیستیم و طیف متنوعی از نیروها در این نبرد شرکت دارند. ضعف خیره کننده جنبش مردمی عدم وحدت بین نیروهای همسو است. نمونه این پراکندگی و نداشتن این سیاست امضای بیانیه ها در زمینه های گوناگون از طرف چند سازمان سیاسی نظیر فداییان اکثریت ، کومله ، حزب دمکرات کردستان ، اتحاد جمهوریخواهان و... است. این نیروها تا کنون هیچ تلاش جدی برای اتحادبا نیروهای جنبش سبز نکرده اند و بعضی مانند اتحاد فداییان اصلا چنین وحدتی را رد می کنند. گریز از تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری چشم اسفندیار جنبش مردمی است.
به نظر من تشکیل «هسته های ضد دیکتاتوری» از پایین و در داخل و خارج ایران می تواند زمینه ها عینی و ذهنی تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری را مهیا کند. هسته ها بر پایه شرایط واقعی فعالیت خود می توانند علنی، نیمه علنی و نیمه مخفی و یا کاملا مخفی فعالیت کنند. این هسته ها جدا از هم و با سه تا پنج عضو تشکیل می شوند. هر هسته می تواند پلاتفرم ویژه خود را بنویسد. در صورت پیشرفت بحث من مطالبی را که در بالا بطور فشرده مطرح کرده ام باز خواهم کرد.

۲۹ نوامبر ۲۰۱۱


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست