سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«این جنگ چه ارتباطی با ما دارد؟»


مهران جنگلی مقدم


• دیدگاه ساده انگارانه یی در میان موافقان حمله نظامی به ایران درباره جنگ و ارتباط آن با زوال و نابودی جمهوی اسلامی وجود دارد. آنها گمان میکنند که نتیجه مستقیم جنگی که قرار است اتفاق بیافتد فروپاشی موانع آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و جهانی بهتر خواهد بود و از این رو از تصور وقوع چنین جنگی در پوست خود نمی گنجند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ آبان ۱٣۹۰ -  ۱۵ نوامبر ۲۰۱۱


دیدگاه ساده انگارانه یی در میان موافقان حمله نظامی به ایران درباره جنگ و ارتباط آن با زوال و نابودی جمهوی اسلامی وجود دارد. آنها گمان میکنند که نتیجه مستقیم جنگی که قرار است اتفاق بیافتد فروپاشی موانع آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و جهانی بهتر خواهد بود و از این رو از تصور وقوع چنین جنگی در پوست خود نمی گنجند و در انتظار پرتاب اولین موشک به سمت ایران لحظه شماری می کنند. در نگاه آنها جمهوری اسلامی «شر»ی ست بزرگ که لزوم مقابله با آن هزینه های جنگ وکشتارهای همگانی را توجیه میکند. (گرچه در میان مطالبی که درموافقت با حمله نظامی منتشر میشود کمتر به تلفات مردم غیرنظامی و وسعت غیرقابل پیش بینی آن اشاره می شود). آنها چنان از دست این نظام به تنگ آمده اند که از بین رفتن آن را به هر وسیله یی موجه و مطلوب میدانند. به رغم این که میتوان و باید با قضاوت آنها در باره ماهیت غیرانسانی و ضدایرانی جمهوری اسلامی موافق بود و آنرا تایید کرد، با این حال باید گفت به چه دلایلی دیدگاه آنها درباره جنگ و ارتباط آن با برچیده شدن بساط جمهوری اسلامی ساده انگارانه و بدون چارچوبهای درست عقلانی است؟ پاسخ به این پرسش نیازمند بررسی چند نکته مهم است.

یک) دلیل حمله احتمالی غرب به جمهوری اسلامی چیست و این جنگ چه ارتباطی با ما مردمی که چندین دهه است تحت سلطه استبداد و در شرایط سخت همراه با نقض اولیه ترین حقوق انسانی زندگی میکنیم دارد؟
بدیهی است که دنیای غرب منافع آشکار و پنهان بسیاری دارد که بخش بزرگی از آن به دلایل شرایط خاص خاورمیانه در این گوشه از دنیا قابلیت تحقق و عملی شدن دارد. بیشترین هزینه های نظامی وسیاسی آمریکا و متحدانش طی چند دهه گذشته در خاورمیانه صورت گرفته و این امر نشان از اهمیت فراوان این منطقه برای غرب دارد. آن چیز که همواره این حضور و هزینه های ناشی از آن را توجیه کرده است سودهایی بوده که آنها برای منافع خود به آن نیاز داشته اند. گرچه در مقاطعی نیز این امکان وجود داشته که به اقتضای حفظ ویا به دست آوردن منافع افزون تر دخالتی مستقیم نیز در برکناری حاکمی دیکتاتور (مانند عراق) و یا کمک به سقوط دیکتاتور (نمونه لیبی) داشته باشند. اما غفلت از منطق درونی قدرت سیاسی خواهد بود اگر تصور کنیم که چنین رویارویی هایی با حاکمان دیکتاتور برخی کشورهای خاورمیانه دلیلی بشردوستانه داشته و از به دلیل متعهد بودن غرب جهت کمک به کشورها برای استقرار نظامهای دموکراتیک صورت گرفته است. چه در این صورت باید مثلا عربستان که دارای یکی از بدترین نظامهای سیاسی منطقه است و کارنامه سیاهی در زمینه حقوق بشر و آزادیهای مدنی و سیاسی دارد خیلی پیشتر از این از دایره هم پیمانان غرب اخراج و سعی در تغییر نظام حاکم در آن میشده است. امری که هیچگاه اتفاق نیافتاده است. به این ترتیب دلیل جنگ احتمالی پیش رو با ایران به هیچ وجه یک دخالت حقوق بشری و انساندوستانه نخواهد بود، هرچند ممکن است یکی از نتایج فرعی آن بعد از برچیده شدن نظام فعلی برقراری نظمی نوین مبتنی بر موازین حقوق بشر و کرامت انسانها باشد. اما حتا با این وجود هم این جنگ هیچ ارتباطی با حقوق بشر و هدف های دموکراتیک ما ندارد. به دلیل گل روی ما نیست که غرب میلیاردها دلار هزینه یک جنگ دوباره را در منطقه متحمل خواهد شد. چه اگر اینطور بود سه دهه نقض بی امان حقوق بشر و آزادیهای مدنی و سیاسی که در این کشور صورت گرفته باید مانع بده بستان های سیاسی و سیاست یک بام و دو هوای غرب در قبال جمهوری اسلامی می شده (البته که رفتارغرب در این خصوص مبتنی بر منافع خودش بوده و جای هیچ گله وشکایتی هم نباید باشد مگر آنکه ما دنیا و تصمیم گیرندگان حاکم بر آن را متولی و قیم خود و مطالبات خود بدانیم.) با وجود دشمن مشترک واین باور رایج که دشمن دشمن من دوست من است، این جنگ و اهدافی که از طرح احتمال وقوع آن دنبال میشود ارتباطی با مبارزات دموکراسی خواهانه ما ندارد. قدرت های جهانی سر برنامه اتمی با جمهوری اسلامی به توافق نرسیده اند حال میخواهند که با نیروی نظامی جلوی پیشرفت برنامه هسته یی را بگیرند. گرچه میتوان عوامل کلیشه یی دیگری را نیز در نظر گرفت مانند نتیجه یی که این جنگ میتواند بر انتخابات آتی ریاست جمهوری در آمریکا بگذارد، سود اقتصادی بزرگی که جنگ برای کارخانه های تسلیحاتی به همراه دارد و یا مسایلی نظیر مشکلاتی که متوجه اسرائیل در منطقه است و هچنین عوامل دیگر، که هرکدام درکنار برنامه اتمی جمهوری اسلامی میتواند مجموعه دلایل حمله نظامی به ایران را فراهم کند. در کنار این عوامل مسئله آزادسازی مردم ایران مسئاله یی دست چندم و دارای اولویت پائین محسوب میشود. این مسئله مجهول دیگری ندارد. هرگاه اگرجمهوری اسلامی بتواند چه در گستره شفاف رسانه ها و انظار عمومی و چه در خفا و پنهانی بر سر مسائل هسته یی و یا مسئله تروریسم مذهبی با غرب به توافق برسد و خود را از مهلکه حمله نظامی برهاند آنگاه دیگر حقوق بشر و مطالبات اساسی مردم ایران دستمایه معامله یی دو سر برد برای غرب و جمهوری اسلامی خواهد شد.

دو) سرنگونی جمهوری اسلامی در جنگ احتمالی پیش رو به یقین برای مردمی که سالهاست تحت سلطه وسرکوب زندگی میکنند منافعی را در پی خواهد داشت. اما ارزش این منافع برای ما به واقع چقدراست؟ آیا سود ناشی از شکست جمهوری اسلامی در برابر زیان به دست آمده از یک جنگ ویرانگر همطراز و هم سنگ خواهد بود؟ آیا ما شایستگی و فضیلت برخورداری از دموکراسی که جز در مسیر مبارزات اجتماعی و سیاسی عمومی فراگیر به دست نمی آید را کسب کرده ایم؟ تصورات رایجی درباره جنگ وجود دارد که عموما غلط است. یکی از این اشتباهات رایج این است که بیشتر مردم فکر میکنند از بازماندگان و نجات یافتگان جنگ خواهند بود و از این رو کمتر کسی خطر آن را قبل از وقوع به درستی میفهمد. آیا ما که بیشترمان از پرداخت هزینه های متعارف یک مبارزه اجتماعی برای رسیدن به شرایط زیست همگانی انسانی تر میترسیم احتمالا جزو آین دسته از افراد نیستیم که خود را از نجات یافتگان چنین جنگی تصور کرده اند؟ ضمن اینکه نتایج ناشی از یک حمله نظامی تنها محدود به حوزه جغرافیایی ایران نخواهد شد وبه واقع معلوم نیست در شرایط پدید آمده بعد از جنگ اصولا کسی یا چیزی باقی خواهد ماند تا مثلا از نعمت دموکراسی و زندگی در شرایط انسانی بهره مند شود یا نه ؟ آیا با هزینه هایی که سیاستمداران بواسطه این جنگ بر دنیا تحمیل خواهند کرد باز هم میتوان به نتیجه چنین جنگی اطمینان داشت؟ و ما چقدرمیدانیم که نتیجه به دست آمده (؟) هدف دموکراسی خواهانه مخالفین جمهوری اسلامی را تضمین خواهد کرد؟

سه) آیا گزینه های دیگر به جز حمله نظامی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی به بن بست رسیده است؟ واقعیت اینست که موافقان حمله نظامی اینطور فکر میکنند. آنها قبل ازآنکه اصولا جامعه ایران به طور پیگیر و همگانی وارد پروسه تغییرات بنیادین شود، همه راهها و گزینه های تغییر را تمام شده تلقی کرده اند. بارزترین خصلت مدافعان حمله نظامی به ایران ناامیدی و یاس مفرط آنها از ایجاد تغییر به دست نیروهای اجتماعی و سیاسی مخالف است. البته باید پذیرفت که ساماندهی و یکپارچگی نیروهای خواهان تغییرحکومت چندان امیدبخش و مطلوب نیست. اما آیا مطلوب نبودن وضعیت کسانی که قرار است در آینده احتمالی دموکراسی و ملزوماتش را در جامعه نهادینه و جاری نمایند و جامعه را به سمت شرایط دموکراتیک سوق بدهند، نگرانیها را درباره فردای بعد از اتمام جنگ و سقوط جمهوری اسلامی افزایش نمیدهد؟ در این شرایط که بخشی از نیروهای تحول خواه که ذاتا رهبری دگرگونی و ایجاد تغییر در ساختارها و مناسبات اجتماعی برعهده آنهاست، اینطور دست به دامن ارتشهای خارجی شده اند وتغییرات بنیادینی که خود از ایجاد آن عاجزند را از آنها تمنا میکنند، آیا نباید از آینده بعد از جنگ ترسید؟ آیا تغییر حکومت به دست امدادهای غیبی! مصداق تغییرات آمرانه از بالا که عمریست روشنفکران ما در مذمت آن قلم فرسایی کرده است نخواهد بود؟ آیا نیروهای تحول خواه وگروههایی که خواهان برطرف شدن موانع ایجاد دموکراسی هستند به همه ملزومات و اقتضائات مطالبه خود در طول سه دهه گذشته پایبند بوده اند و همه راههای رسیدن به تغییر را آزموده اند که حالا حکم به تیر خلاص میدهند؟ آیا موافقت با حمله نظامی نوعی سلب مسئولیت از خود در برابر تغییری که انجام آن بر عهده ماست نیست؟ آیا به راستی ما فکر میکنیم که با چند تظاهرات خیابانی در تهران و بدون آزمودن روشهای دیگر مبارزه مدنی و سیاسی و بدون سعی در ایجاد و تقویت مطالبات همگانی که همه کثرت موجود در بطن جامعه ایران را در بگیرد و بدون کمک به رشد اعتراضات مدنی و سیاسی و... باید پرونده تغییرات توسط نیروهای اجتماعی و سیاسی را ببندیم و منتظر بمانیم تا ببینیم چه زمانی دیگران صلاح خواهند دید که جمهوری اسلامی و استبداد و سرکوب و عقب ماندگی برود و دموکراسی و حقوق بشر و آزادی بیاید؟ به صرف اینکه تا به اکنون چنین نشده دلیل بر این نیست که بعد از این هم دیگر نمی توان مبارزه یی بدون اشتباهات گذشته را آغاز کرد. حتی جمهوری اسلامی مجهز به سلاح هسته یی هم توان ایستادگی در برابر مطالبات گسترده مبتنی بر تغییرات بنیادین را نخواهد داشت.

چهار) تصور غلطی بین موافقین حمله نظامی به ایران وجود دارد مبنی بر اینکه حمله نظامی با آن چه که جنگ نامیده میشود متفاوت است. این تصور بر این مبناست که قدرت نظامی جمهوری اسلامی ناتوان از مقاومت طولانی مدت در برابر هرگونه حمله خارجی است و در نتیجه، حمله نظامی با درهم شکستن سریع مواضع جمهوری اسلامی به پیروزی منجر خواهد شد. در صورتی که هیچ تضمین واقعی مبنی بر صحت این ادعا وجود ندارد و در واقعیت آن چیز که اتفاق خواهد افتاد چیزی کمتراز یک جنگ تمام عیار با ابعادی نامعلوم نخواهد بود. به هیچ رو انسانی و اخلاقی نیست که به منظور کاستن از تبعات نگرانیهایی که از کشف ابعاد جنگ ایجاد خواهد شد و همچنین به منظور افزودن به شمار هواداران حمله نظامی، واقعیتهای هولناک حمله یی را که میتواند به کشتار عمومی تبدیل شود، پنهان کرد. تصوری که خوشبینانه میکوشد القا کند حمله نظامی به حمله یی به مراکز نظامی محدود خواهد شد و کشته شده گان جز عده یی سپاهی و پاسدار نخواهند بود. در صورتی که ابلهانه خواهد بود اگر تصور کنیم که مراکز اقتصادی، صنعتی، نفتی و زیربنایی کشور که مملو از مردم غیرنظامی است از حمله نظامی معاف خواهد بود. و طرفین جنگ معیارهای اخلاقی و بشردوستانه را نصب العین رفتارهای خود قرار خواهند داد و یا آنطور که آقای علی میر فطروس (از مدافعان حمله نظامی) تصور میکند سران و رهبران اسرائیل در حمله به ایران به یاد کورش بزرگ و نجات قوم یهود از اسارت بخت النصر عمل و از هرگونه حمله به مراکز غیرنظامی صرف نظر خواهند کرد!! گو اینکه مراکز مهم و حیاتی جمهوری اسلامی فقط مراکز نظامی است!

موارد دیگری هم هست که میتوان به این نکته ها افزود. اما آن چه تا اینجا گفته شد نیز ساده انگاری دلایل موافقان حمله نظامی به ایران را آشکار میکند: ساده انگاری موافقان حمله نظامی از این روست که تصور میکنند که حمله نظامی به ایران دخالتی حقوق بشری و دموکراسی خواهانه است و از دلایل واقعی و مهمتر این رویارویی چیزی نمیدانند یا نمیگویند. موافقان حمله نظامی به ایران گمان میکنند که هزینه های این حمله برای مردم ایران بسیار کمتر از هزینه های زندگی تحت سلطه جمهوری اسلامی ست. در صورتی که موافقان حمله به ابعاد نامشخص جنگ و نتیجه های غیر قابل پیش بینی حمله نظامی اشاره نمیکنند. موافقان حمله نظامی بر این تصورند که در شرایط به وجود آمده حمله نظامی تنها گزینه تغییر حکومت در ایران است و عملا گزینه های دیگر مانند اعتراضات اجتماعی مستمر و عمومی را ناتوان یا ناکافی برای ایجاد تغییرفرض کرده اند.در حالی که با وجود طولانی بودن پروسه تغییر حکومت توسط نیروهای اجتماعی و سیاسی تحول خواه، مطمئن ترین و کم اشتباه ترین راه تحقق تغییر جز این نیست. تصور اشتباه دیگر موافقان حمله نظامی اینست که حمله نظامی را چیزی جدا و متفاوت از جنگ میپندارند. در صورتی که هرگونه حمله نظامی به ایران به دلایل متعدد قابلیت تبدیل شدن به جنگی فراگیر را دارد و این دو تعبیر بر یک واقعیت دلالت میکند.

تغییر نظام و تغییر در مناسبات سیاسی و اجتماعی تنها راه بقا و سعادت جامعه ایران است. جنگ و سرنگونی جمهوری اسلامی توسط دخالت مستقیم خارجی فقط نظام را تغییر خواهد داد بدون اینکه لزوما به تغییر در مناسبات سیاسی و اجتماعی منجر شود . هرچند ممکن است عده یی معتقد باشند که با تغییر نظام راه برای تغییرات دیگر گشوده خواهد شد، اما تبعاتی که جنگ و حمله نظامی در پی خواهد داشت وسوسه چنین تغییری را غیر عقلانی میکند. تغییرتوسط نیروهای اجتماعی و سیاسی هر چند در مدتی طولانی تر اتفاق می افتد اما با تغییرات تدریجی در سایر مناسبات اجتماعی همراه خواهد بود ... و این راه همت و خیزشی بزرگ تر از انچه داشته ایم می طلبد.

مهران جنگلی مقدم   
www.facebook.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست