سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

روشنفکر دینی، روشنفکر جهان سومی و روشنفکر جهانی
نقدی بر نظرات دکتر عطا هودشتیان در میزگرد پرگار بی بی سی


رضا فلاطون


• هودشتیان معتقد است 'روشنفکر دینی' نمیتواند لفظ موجهی باشد چرا که یک فرد با ایمان دینی در کاربرد عقل استدلالی به موانع اعتقادی برخورد خواهد کرد و نمیتواند این ابزار را بصورت 'نامحدود' بکار گیرد، او همچنین با انتقاداتی به 'روشنفکران جهان سومی' پدیده 'روشنفکر دینی' را نیز از جمله ابداعات این گروه میداند. در این مقاله به تجزیه و تحلیل این نظرات میپردازیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ مهر ۱٣۹۰ -  ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۱


هودشتیان (1) معتقد است 'روشنفکر دینی' نمیتواند لفظ موجهی باشد چرا که یک فرد با ایمان دینی در کاربرد عقل استدلالی به موانع اعتقادی برخورد خواهد کرد و نمیتواند این ابزار را بصورت 'نامحدود' بکار گیرد، او همچنین با انتقاداتی به 'روشنفکران جهان سومی' پدیده 'روشنفکر دینی' را نیز از جمله ابداعات این گروه میداند. در این مقاله به تجزیه و تحلیل این نظرات میپردازیم.

بخش اول: روشنفکر دینی

از انجا که در جریان حرکتهای اعتراضی بر علیه شاه نه یک گروه یا تفکر خاص بلکه اکثریت مردم شرکت داشتند، انگشتهای اتهام نیز به بسیاری جهات نشانه رفته و هنوز هم میروند تا مسببین شروع انقلاب را محکوم و گاها انها را حتی از حق اظهار نظر و حیات فکری نیز محروم کنند. در این میان اکثریت قاطع روشنفکران که از قبل از اغاز حرکات اعتراضی-ملیونی مردم منتقد و متعرض شیوه حکومت شاه بودند، به حق یا به ناحق، بیشترین سهم از اتهامات را در سی سال اخیر دریافت داشته اند. بنابراین میتوان ادعا کرد که مباحثه پیرامون واژه 'روشنفکر دینی' نیز در شرایطی انجام میشود که هر دو لفظ تشکیل دهنده این ترکیب از نظر سیاسی از قبل در نظر افکار عمومی محکوم شده است بنابراین یک طرف بحث نه از محدودیت بکارگیری استدلال بلکه از ضعف مقبولیت عمومی رنج میبرد و استدلال طرف دیگر بر خلاف انچه میاندیشد، محدود به چارچوبهای ایدئولژیک قرن ١٨ و ١٩ بوده و از ان فراتر نمیرود.

'روشنفکر دینی' و مشکلی بنام 'استدلال عقلی نامحدود':

در میزگرد برنامه پرگار هودشتیان از ترکیب 'استدلال عقلی نامحدود' استفاده میکند که به گفته او 'روشنفکر دینی' بخاطر اعتقاداتش از عهده ان بر نخواهد امد، برای توضیح مطلب در اینجا از اولین متن درسی text book تمامیت خواهی یعنی 'سرچشمه های تمامیت خواهی' ارنت در توضیح مطلب استفاده کنیم. او در این کتاب بارها به مسئله چرخه بی انتهای استدلال (2) اشاره کرده و ان را ریشه اصلی یا یک زیر ساخت فکری تمامیت خواهی معرفی میکند. مثلا در مورد 'درونی شدن سرکوب' در حکومتهای تمامیت خواه، ارنت موردِ اعتراف رهبران بلشویک بر علیه خودشان در دادگاه های دهه ٣٠ مسکو را پیش میکشد و استدلالی که در ذهن یک متهم میگذرد را به این ترتیب مرور میکند، (3) اگر جامعه کمونیستی برای نوع بشر ایدال است و اگر انقلاب روسیه تنها شانس پیاده کردن ان و فعلا در شرایط فعلی استالین تنها قدرت مطرح برای انجام انست (که در صورت شکست او امپریالیزم بر روسیه هم غالب میشود) و اگر اعتراف من به قدرت او میافزاید، ازادی یا جان من در مقابل این هدف عظیم و انسانی چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ (نقل به معنی)

'استدلال عقلی' در شرائط مختلف:

در قرن هجدهم گمان برده میشد که برای هر مسئله اجتماعی تنها یک جواب صحیح وجود دارد، همانگونه که در علوم طبیعی، و بنابرین در صورت بررسی دقیق، تمامی استدلالها باستثنای یکی مردود و صاحبان انها میبایستی از 'استدلال برتر'، که همان تنها جواب صحیح مسئله است، اطاعت کنند. این موضوع زیربنای اصلی 'قرارداد اجتماعی روسو' است که طی ان اقلیت محکوم به ذوب شدن در نظر اکثریت میباشد. ایزیا برلین این اشتباه را از خطرناکترین انحرافات جامعه شناسان در تاریخ و ان را منشا بسیاری از فجایع قرن بیستم میداند(4).    اگر در نظر بگیریم که هر 'دوران' از یک مجموعه ویژگیهای مشخص سیاسی و فرهنگی خاص و بهمره ان چالشهای و سوالهای مختص خود را دارد و به ان اصل اولیه مدرنیته سیاسی قرن هجده و نوزده را که معتقد است برای 'هر مسئله تنها یک جواب صحیح وجود دارد' را در نظر اوریم نتیجه ان اینست که همه روشنفکران در مسائل کلیدی 'دوران' خود میبایستی یک راه یگانه فکری را دنبال کنند. این همان راهی است که راهی صاحب 'استدلال برتر' به ان دست یافته است، و همان است که ایزیا برلین به ان اشاره میکند و همان استدلالی است که به لنین این قدرت را میدهد که اکثریت کمیته مرکزی بلشویکها را در یکشب به اقدام انحصاری در قبضه قدرت قانع میکند، نگاه کنید به مقاله جلسه هفتم در وبلاگ اینجانب (5). ارنت در همان کتاب استدلال لنین را از قول خود او ' قدرت غیرقابل مقاومت منطق' irresistable force of logic میخواند. (6)
همچنین استدلال عقلی در برخی شرایط در نقطه مقابل معیارهای اخلاقی قرار میگیرد. زیگموند بومن در مورد شرائط زندگی تحت حکومت رایش سوم مینویسد: "در دنیایی که حزب نازی بوجود اورد، استدلال به دشمن اخلاقیات بدل شد، منطق به معنای قبول جنایت بود، استدلالی که شخص برای بقای خودش بکار میگرفت همزمان، به سکوت در برابر نابودی دیگری فرمان میداد، این استدلال قربانیان را به اقدام بر علیه یکدیگر وا میداشت و انسانیت مشترک را از انها می زدود. .... این استدلال با تبدیل زندگی به ماشین حساب بقا، انسانیت مردمان را به یغما میبرد" (7)
هیتلر خود در خصوص موانعی که برای کاربرد 'استدلال' دست و پا گیر میشد هشدار میداد، و انگونه که ارنت نقل قول میکند استفاده خالص، ایزوله و قرنطینه شده از استدلال، یا بگفته خود هیتلر Ice Cold Reason را توصیه میکرد. (8) استدلالِ هیتلر سرد و یخ زده بود و میبایستی در محیطی با درجه حرارت مناسب از ان در مقابل هر عنصر غیر-استدلالی محافظت میشد، چرا که در هر لحظه میتوانست با گرمای احساس، عاطفه، شفقت، دلسوزی، رحم یا انصاف اب شده و بکلی از بین برود.
یکی از درسهایی که فجایع تاریخی قرن بیستم به بشر اموخت انست همان حذر کردن از استدلال نامحدود بود و یاداوری این اصل که چرخه استدلال باید در کنترل انسان و تا انجایی ادامه یابد که در مخالفت با معیارهای اخلاقی قرار نگیرد. انسانی که با خرد (9)، فرهنگ، احساس، عاطفه و بالاتر از همه با اخلاقیات استدلال را برای خوشبختی و رفاه خود (خوشبختی و رفاه در این جهان) بکار میگیرد میتواند از تکرار هولوکاست جلوگیری کند.
از انچه گفته شد بدنبال ان نیستیم که فرمول یگانه ای برای 'روشنفکر' بودن ارائه کنیم و از اساس با گفتمان ایدئولژیک و 'یکسان ساز' قرن ١٩ اروپا مخالفیم. در این مقاله تنها به روشنفکران ایرانی توصیه میکنیم که، در کنار هر انچه که دوست دارند و به انتخاب دلشان از بازار رنگارنگ تفکر جهان کسب کرده اند، یک رنگ و بو یا flavour در مقابل تمامیت خواهی را زینت بخش سبد فکری خود کنند و در مقابل ویژگیهایی که تمامیت خواهی در دیگر نقاط جهان با خود حمل کرده، از جمله در استفاده از 'استقلال عقلی نامحدود' حساس باشند.

تکثر دینها، بیشماری انسانها:

در میز گرد پرگار در مقابل واژه دین اقای سروش دباغ به لفظ 'دینها' اشاره کرد (10)، در اینجا برای تاکید بر گونه گونی دینها از هزاران گروه و شاخه و فرقه دینی صرفه نظر کرده و تنها به یک دسته بندی کوچک اکتفا میکنیم: ١) دینهایی که به نمودی خارجی معتقدند مانند کتابهای اسمانی، شعائر و مراسم مذهبی Sacrament، نهادها و سلسله مراتب مذهبی چون کلیسا و مسجد و مرجع تقلید و غیره. ٢) دینهایی که به نمودهای خارجی معتقد نیستند و به ارتباط مستقیم خدا و انسان direct revelation باور دارند و در تصمیمها و تعبیرهای خود تنها به ابزارهای درونی subjective متکی هستند. حلاج نمونه ایست از نوع دوم در اسلام و در مسیحیت نیز میتوان Radical Spiritualists 'معنویت رادیکال'، لوتریستهای رادیکال Radical Reformists و اناببتیستها Anababtists را در اوایل قرن ١٦ میلادی اینگونه دسته بندی کرد. (11) حال در مورد لفظ 'روشنفکر دینی' سوال میکنیم اگر مذهبی بودنِ روشنفکری تنها به قلب و ذهن او وابسته باشد و نه هیچ عامل خارجی دیگر، در اینصورت باز هم باید نگرانِ کارکرد بی محدودیتِ 'استدلال' بود؟ ایا مذهبِ این روشنفکر را میتوان در یک کلام همان نوع ویژه و فردیِ استدلالِ او بحساب اورد؟ اگر چنین روشنفکری خود را دینی بداند ایا مخالفت با او به این معنا نیست که بخواهیم همگان 'استدلال'ی چون ما داشته باشند و به همان نتیجه دلخواه ما برسند؟ ایا این بهداشتی کردن یا همان ایزوله و قرنطینه کردن استدلال و ترس از تماس ان با حرارت یا 'ویروسهای' محیط نیست؟
در قرن شانزدهم میلادی رفورمیستهای رادیکال چون بالتازار هابمایر Balthasar Hubmaier و مایکل سرویتوس Michael Servetus برای اولین بار پس از قرن چهارم که مسیحیت به دین رسمی امپراطوری روم تبدیل شد در نوشته های خود محاکمه و اعدام ملحدان را محکوم کردند، هردو اینها ابتدا از کشیشان پیرو لوتر بودند که بعد ها ازعقاید او پیشتر رفته به اعدام محکوم شده و در اتش سوزانده شدند. سرویتوس، که در نظر بسیاری از محققان (12) بنیان گذار ایده ازادی عقیده و ازادی مذهب در غرب است، توسط حکومت مذهبی و نوبنیاد کل وین Calvin در ژنو اعدام شد. هابمایر در کتابی بنام 'ملحدان و کسانی که انان را در اتش میافکنند' از جمله دستیابی به نحوه تفکر و استدلال یک 'ملحد' را ناممکن بنابراین احتمال اینکه یک شخص واقعا ملحد نباشد (احتمالا علی رغم انچه خود تصور میکند) همیشه امکان پذیر میداند.(13) حال از انجا که دسترسی به روح و ذهن افراد ناممکن است، بنابراین دائما این احتمال نیز وجود دارد که کسی که خود را 'روشنفکر دینی' میخواند عملا از بسیاری از کسانی که خود را غیر دینی میپندارند کمتر دینی باشد (مثلا تحت فشار مصائب محیطی یا شخصی). از این مقدمه نتیجه میگیریم که در مقابل کثرت ادیان و فرقه های مذهبی، انچه واقعا بیشمار است و به قوانین و محدودیتها و دسته بندیها سر خم نمیکند، همان گونه گونی انسانهاست و تفاوت تعبیرها، تفسیرها، انگیزه ها، تصورات و در نتیجه نوع استدلال ایشان. هر انسانی در طول تاریخ بشر بینظیر است و شگفت انگیز نه کثرت 'دینها' و نه تنوع شرائط تاریخی و استدلالها بلکه تفاوتِ درونیِ 'انسانها'ست. تمام تلاش ایدئولژیها از ابتدای پیدایش انها در قرن ١٩ سرپوش نهادن موقتی یا دائمی به این تکثر بوده است.

روشنفکران دینی در جهان ازاد:

بحث 'روشنفکر دینی' را پی میگیریم و سوال میکنیم ایا دالایی لاما 'روشنفکر دینی' نیست؟ ایا او 'جهان سومی' است؟ کیرکگارد، تیلیچ Tillich، ماریتین Maritain، بوبر Buber و بردایف Berdyaev چطور؟ اینها و بسیاری دیگر از متفکرین مذهبی بودند و هستند و بر خلاف مذهبی بودن هگل و دکارت که بگفته هودشتیان 'دغدغه دین' نداشتند، بسیار هم دغدغه دین داشتند، ایا اینها 'جهان سومی' هستند یا جهانی؟ ایا در غرب مورد انتقاد قرار میگیرند که خودشان را با عنوانی خود ساخته اگزیستانسیالیست های دینی Existential Theologian نامیده اند؟ ایا اگزیستانسیالیستهای دنیا با توجه به نیمه مارکسیست بودن سارتر و ضد مذهبی بودن نیچه نبایستی به اینها اعتراض کنند؟ ایا دزموند توتو و مارتین لوتر کینگ روحانی و کشیشهای رسمی کلیسا نبودند؟ ایا صدها یا هزاران کشیش کلیسا که عنوان 'مسیحیان چپ' Christian Left گرفته اند در السالوادور، پرو، تیمور شرقی، فیلیپین، کلمبیا، افریقای جنوبی، اسپانیا، بسیاری از انها در المان، در تمامی کشورهای کاراییب و از همه بیشتر در امریکا با ایده الهای عدالت طلبانه فعالیت دینی، مدنی و سیاسی دارند روشنفکر نیستند؟
ایا سعی در اسیمیلیت Assimilate و حل کردن روشنفکران دینی در یک تعبیر خاص و نیمه ایدئولژیک از مدرنیته هـیچ ارزشی به جامعه امروز یا فردای ایران اضافه خواهد کرد؟ ایا این گفتمان میتواند افراد با اعتقاد مذهبی را در فعالیتهایِ فکری اینده کشور ببیند؟ ایا معتقد است که بخشی از استادان دانشگاه، روانشناسان، روزنامه نگاران، معلمان و غیره باید پاکسازی یا قبل از استخدام در مصاحبه ای نظر انها در مورد بکار بردن لفظ 'روشنفکر دینی' در مورد خودشان سوال شود؟ ایا توصیه های روشنفکران مستقل اروپا چون جان استیوارت میل که در مقابل امواج فکری 'دوران' خود ایستادند و کثرت نقطه نظر ها را برای سلامت جامعه حیاتی دانستند در این گفتمان لحاظ شده است؟ اگر بجای واژه 'جهان سومی'، لفظ گفتمانهای ایدئولژیک 'جهان سیاسی مدرن' چون 'کل گریی'، 'یکسان سازی'، 'جامعه گرایی بجای فرد گرایی' و 'چرخه نامحدود استدلال' را همراه این ایده سنتی (اوائل دوران مدرن) که گویا تنها یک جواب صحیح برای هر مقوله سیاسی اجتماعی وجود دارد را در نظر بگیریم در اینصورت ایا این گفتمان نیز با استفاده از لفظ هودشتیان 'جهان سومی' نیست؟
اینگونه که چهارنعل با پروژه‌های فکری 'یکسان ساز' به پیش میرویم در آینده نیز در ایران 'دگر اندیشانی' وجود خواهند داشت و بعید نیست که 'روشنفکران دینی' از جمله انان باشند. بر خلاف تجربه انقلاب ٥٧ اینبار میتوانیم و باید به مسئولیت روشنفکری خود بیاندیشیم با اندکی دور نگری فراتر از توصیه های 'تغییر جهان'، به فکر ایجاد ساختارهای فکری باشیم که، به هنگام، در مقابل طوفان شعارهای 'اعدام باید گردد' گزینه ای خرمندانه تر قرار دهد.   

بخش دوم: روشنفکر 'جهان سومی'

در طول میزگرد پرگار هودشتیان با اشاره به 'روشنفکران جهان سومی' پدیده 'روشنفکر دینی' را از جمله ابداعات این گروه عنوان میکند. چند روز پس از ان او در مقاله ای در سایت گویا نیوز نظرات تکمیلی خود را بر بحث 'روشنفکر دینی' ارائه میکند، این مقاله با جمله ای از مارکس اغاز میشود که شاید بیش از هر نقل قول دیگر در نوشته های سیاسی نیمه قرن ١٩ تا نیمه قرن ٢٠ تکرار شده است که 'نکته تغییرِ جهان و نه تفسیر ان است'. در این مقاله او همچنین به روشنفکران توصیه میکند که 'فرزند دورانِ خود باشند' که این نیز در قرن ١٩ بارها از طرف هـگل و مارکس مطرح شده بود، در این بخش به نقد این مفاهیم نیز میپردازیم.
برای بررسی عنوان 'جهان سومی' اجازه دهید از انهایی اغاز کنیم که بیش از همه در معرض این 'اتهام' هستند یعنی 'روشنفکران سیاسی' زمان شاه، کسانی که بیش از روشنفکران نسل حاضر 'جهان سومی' بودند. اینان عبارتند از دانشجویان، شعرا، نویسندگان، فلاسفه، فعالین سیاسی و چریکی از مذهبی و غیر مذهبی که به اشکال گوناگون مخالفتشان را با شاه ابراز میداشتند. در میان حرفه ها و علاق گوناگون این گروه نامهایی چون علی شریعتی، جلال ال احمد، احمد شاملو، ابراهیم گلستان، خسرو گلسرخی، رضا براهنی و بیژن جزنی را میتوان نام برد. حال به بررسی این موضوع میپردازیم که اینان تا چه اندازه تحت تاثیر فکری-مادی-فرهنگی-سیاسیِ جهانِ ازاد و اصطلاحا روشنفکرانی 'جهانی' بودند و تا چه حد بومی و 'جهان سومی' و بی خبر از تفکر غالب و مطرح در جهان در زمان خودشان بوده اند، همچنین سعی داریم بفهمیم ایا این روشنفکران 'فرزند زمانه خود' و خواهان 'تغییر جهان' بودند یا خیر.
تردیدی نیست که 'روشنفکران سیاسی' در محاسبات خود اشتباه کردند، انها 'ارمانی'، 'کل گرا'، ایدئولژیک و 'جهانشهری' بودند، حداقل اشتباه انها این بود که همچون اکثریت روشنفکران سیاسی جهان تا قبل از جنگ دوم جهانی تمامیت خواهی را نمی شناختند، انها در جهت ارمانهای 'جهانی' در حرکت بودند و خود را گرفتار جزییات دست و پا گیر نمیکردند، اگر تحلیل 'مشخصی' هم بود با پیروی از توصیه های لنین در 'دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک' انجام میشد. اما اشتباهات اکثر انها بسیار بزرگتر از همه اینها بود، انها خودشان به تعبیر ارنت اجزاء یک 'جنبش تمامیت خواه' بودند، تفکر انها متفاوت از انچه متفکرین برجسته اروپا و جهان در قرن ١٩ گفته اند نبود. 'روشنفکران سیاسی' ایران در زمان انقلاب را به کمبودها و اشتباهات زیادی میتوان متهم نمود اما 'جهانی' نبودن از ان جمله نیست، 'جهان سومی' بودن، بومی بودن و بی خبر از تفکر غالب و مطرح در جهان بودن وصله ایست که، انگونه که در ادامه این مقاله خواهیم دید، به انها نمی چسبد.
برای جلوگیری از تکرار اشتباهات 'روشنفکران سیاسی' ایران در زمان شاه استفاده از عناوینی چون 'روشنفکر جهان سومی' گمراه کننده و حتی مخرب است. این عنوان، صرفه نظر از معنای ان، از نظر سوم شخص بودن خود ماهیتی 'تمام گرا' دارد و افراد را به دو دسته سیاه و سفید تقسیم میکند، گویی افرد از بدو تولد 'جهان سومی' یا 'جهانی' یا یهودی بدنیا میایند در حالیکه یک روشنفکر میتوانند در چارچوب یک موضوع 'جهان سومی' و در بحث و موضوع دیگری اینگونه نباشد. در مقابل این واژه لفظ روشنفکر 'جهانی' بکار برده میشود که علاوه بر هودشتیان، دکتر رامین جهانبگلو نیز در نوشته هایش، از جمله مطلب سایت رادیو فردا در سپتامبر ٢٠١١ ان را بکارمیگیرد.( نقد نظرات او در مورد روشنفکران ایرانی و در خصوص خشونت را به فرصت دیگری واگذار میکنیم.) بجای استفاده از لفظ 'روشنفکر جهان سومی'، یا روشنفکر 'جهانی' میتوان به گفتمان یک روشنفکر در یک موضوع خاص انتقاد کرد، بعنوان مثال گفتمان انقلاب قهر امیز، گفتمان ضد امپریالیستی، تمام گرا و یکسان ساز که همگی از چارچوبهایی هستند که در جریان انقلاب ٥٧ بر تفکر روشنفکران غالب بود.
از علی شریعتی اغاز میکنیم، ببینیم علی شریعتی چقدر 'جهانی' بود و چقدر بومی. او در سال ١٩٥٦ برای ادامه تحصیل به فرانسه میرود این زمانی است که نهضت های استقلال طلبانه در اوج خود بودند، مثلا تنها در قاره افریقا و در عرض یکسال (١٩٦٠) شانزده ١٦ کشور مستقل شده و به عضویت سازمان ملل درامدند. پس زلزله های سیاسی، فلسفی و فرهنگی این تغییرات به حدی بود که اکثریت روشنفکران جهان ازاد را نیز تحت تاثیر قرارداد. روشنفکران و فعالین سیاسی جهان سوم چون فرانس فانون، امه سه زر، پاتریس لومومبا و استیو بیبکو از پشتیبانی روشنفکران مطرح اروپایی چون ژان پل سارتر و البر کامو برخوردار بودند. سارتر ضدیت با استعمار را یکی از تم های مهم کار خود میدانست. انها همراه با روشنفکران مطرح جهان غرب بر علیه اروپا محوری Eurocentricism بر علیه سرمایه داری جهانی قلم میزدند، شعر میگفتند، سخنرانی میکردند و زندگی میکردند، مثلا محبوبیت فرانس فانون نه تنها در میان روشنفکران جهان سوم و اروپا بلکه در میان دانشجویان امریکایی چشمگیر بود، باراک اوباما رئیس جمهور امریکا در کتاب خاطرات خود 'رویاهایی از پدرم' مینویسد:
"برای اینکه با خیانتکاران اشتباه نشوم دوستانم را باید با دقت انتخاب میکردم مثلا از میان دانشجویان سیاهپوست و فعال سیاسی یا دانشجویان خارجی یا مکزیکی یا شعرای ترانه های اعتراضی یا استادان مارکسیست یا فمنیست. کت چرمی سیاه تن میکردیم و سیگار میکشیدیم، شبها در خوابگاه راجع به استعمار جدید، فرانس فانون، خود بزرگ بینی اروپاییها یا پدر سالاری صحبت میکردیم...".
شاید اوباما هم چون شریعتی بیش از حد بومی و افریقایی بوده است اما نه اوباما این بومی بودن را اختراع کرده بود و نه شریعتی ان را از کویر مزینان مشهد به ارمغان اورده بود، در ان زمان بومی بودن افریقایی یا اسیایی بودن، مارکسیست بودن، متفاوت بودن، در مقابل اروپا محوری در ابعاد فرهنگی-سیاسی-فلسفی سرکشی کردن دستور روز و تفکر غالب روشنفکران سیاسی عالم هم در غرب و هم در جهان سوم بود، روی کلمه سیاسی تاکید میکنیم چون جهان انروز هم چون امروز وسیع و رنگارنگ بود، اگر روشنفکری سیاسی نبود شاید فانون برای او معنای خاصی نداشت. از دیگر تم های موجود روشنفکری اروپا در زمان شریعتی مخالفت با جنگ ویتنام، محبوبیت ادیان اسیایی چون بودایی و روشهای زندگی چون سکس دراگ و راک اند رول و بسیاری دیگر بود اما شریعتی اگاهانه انچه را بکارش میاید برگرفت، از درخت حاضر ایده های عالم به اختیار خوشه چید و با سلیقه خودش 'جهانی' شد. شریعتی به روش خود، باراک اوباما، چگوارا، بیژن جزنی، فرانس فانون، ماتین لوتر کینگ، دالایی لاما و نلسون ماندلا به شیوه های خودشان 'جهانی' هستند شریعتی همانقدر جهانی بود که فانون. مشکل شریعتی اتفاقا همان 'جهانی' بودنش بود، اگر انقدر 'جهانی' نبود اگر انچنان 'فرزند زمانه خودش' نبود و بدنبال 'تغییر جهان' نبود میتوانست طور دیگری 'جهانی' بشود و همزمان از بومی بودن خود لذت هم ببرد مثلا به عرفان و فلسفه اسلامی بپردازد. اگر خارج نرفته بود و اصلا 'جهانی' نشده بود حداکثر میتوانست در ادامه کار فکریش تفسیری بر قران بنویسد بهتر از انکه محمد تقی شریعتی نگاشت، میتوانست استاد دانشگاهی باشد و در اینجا و انجا انتقاداتی به سیاستهای شاه داشته باشد، میتوانست شاعری باشد و در وصف کویر بنویسد که بسیار هم نوشت، اما انچه اتش او را شعله ور کرد دیدن جهان بود، اعتماد به نفسی بود که از مقایسه خود و روشنفکران طراز اول جهان در او پدید امد و این 'جهانی' بودن بسیار هم مشکل زا شد.
همچنین او بمعنای دقیق کلمه همانگونه که مارکس و هگل در قرن ١٩ و هودشتیان حالا در قرن ٢١ پیشنهاد میکند هم 'فرزند دوران خودش بود' و هم 'بدنبال تغییر و نه تفسیر جهان'.   پیشنهاد 'فرزند دوران بودن' که هودشتین مطرح میکند همچون بسیاری از نواوریهای جامعه شناسی قرن ١٩، جز به ایدئولژیهای ان قرن و نتایج اسف بار ان در قرن ٢٠ به هیچ چیز نمیرسد همانگونه که اروپا به ان رسید.
از انچه در مورد 'جهانی' بودنِ شریعتی گفته شد به هیچ روی به این نتیجه نمیرسیم که روشنفکران غیر سیاسی ایران 'جهانی' نبودند، خیر، انها هم جهانی بودند، هدایت، شایگان، ناتل خانلری و محمد علی فروغی هم جهانی بودند. فروغی در عین 'جهانی' بودن خصوصا نسبت به ویژگیهای تک بین، یکسان ساز و ایدئولژیک تفکر قرن ١٨ و ١٩ اروپا حساس بود، در 'سیر حکمت در اروپا' او به روسو با کم اعتنائی و طعنه برخورد میکند و سقراط و افلاطون را میستاید و مستقلا اقدام به ترجمه اثار افلاطون مینماید. اگر فروغی میخواست بر طبق توصیه هودشتیان 'فرزند زمانه خود' باشد میتوانست مثل تقی ارانی 'جهانی' شود و بجای ترجمه اثار ٢٣٠٠ سال قبل اروپا به تبلیغ روشنفکران 'دوران' خود چون هگل، مارکس و انگلس بپردازد. اگر بطور فرضی بتوان برای 'جهانی' بودن کمیتی در نظر گرفت باید گفت 'ارانی' حتما امتیاز بیشتری میاورد و این ترویج 'جهانی' بودن که علاوه بر هودشتیان از طرف جهانبگلو نیز دنبال میشود او را با مشکل فکری روبرو میکند چرا که جهانبگلو بر مبنای نوشته هایش، دلبستگی بیشتری به فروغی دارد.
حال که علی شریعتی از اتهام 'بومی' بودن مبرا شد، نیازی به پرداختن به جلال ال احمد نیست چرا که ال احمد در مقایسه با شریعتی حتی دنیای فکری بزرگتری را تجربه کرده است، با استفاده از لفظ ایزیا برلین، ال احمد را میتوانیم 'روشنفکر گردشگر' Intellectual Tourist بنامیم، گردشگری در مسیر ایدئولژیهای ناشی از مدرنیته چون سوسیالیزم، مارکسیزم، ناسیونالیزم و بومی گراییِ همه گیر جنبشهای ضد استعمار نو پس از جنگ جهانی دوم. توشه ذهنی و عاطفی این گردشگری در طول گرمای کویر تا سرمای سیبری مجموعه پر باری بود، کمتر کسی چون او میتوانست عقده شکسته شدن 'سه تار' را در جلوی مسجد جامع تجربه کند، چند تن چون او در زمانی که اتوریته فکری کمونیزم در جهان هنوز روشنفکرانی چون سارتر را تحت نفوذ خود داشت به اشتباهاتشان در حمایت از جنبشی توتالیتر پی بردند و با شجاعت از ان مسیر بازگشتند و با رشته کارهایی چون ترجمه 'بازگشت از شوروی' اندره ژید 'دق دلی' از گذشته فکری خودشان دراوردند؟ حرکت ال احمد در بریدن از مارکسیزم را میتوان با مسیر فکری البر کامو و جورج اورول مقایسه نمود با این تفاوت که ال احمد بر خلاف انها نتایج دهشتناک توتالیتاریزم را به چشم ندیده بود، جنگ جهانی دوم در ایران اتفاق نیافتاد و فاصله محل زندگی او با تربلینکا Treblinka و اشویتز Auschwitz هزاران کیلومتر بود.
اگر ال احمد و شریعتی 'جهانی' هستند شاید دیگر نیازی به اثبات جهانی بودن رضا براهنی، احمد شاملو، هوشنگ گلشیری و دیگران نباشد. در اینجا با روشن کردن 'جهانی' بودن این روشنفکران به این نتیجه میرسیم که:
اشتباهات 'روشنفکرانِ سیاسی' ایران بهمان اندازه بود که گمراهی روشنفکران و متفکرین بزرگ اروپا در براه انداختن مارکسیزم، لنینبیزم، استالینیزم، فاشیزم و هولوکاست و نه بیشتر.
در ادامه بحثِ 'جهانی' شدن، در فضای روشنفکری این 'دوران' شاهد پدیده ای هستیم بنام ژیژک Zizek و بهمراه او هگل و لنین دوباره مطرح شده اند، گوئی جهان دوباره از لیبرالیزم و دموکراسی دارد حوصله اش سر میرود همانگونه که قبلا نیز اتفاق افتاد و میخواهد به اوائل قرن بیستم بازگردد، بنظر نگارنده این 'جهانی' شدن برای ما چندان کاربردی ندارد. فروغ فرخزاد از شیفتگی شاملو در عشق انتقاد میکند که او "هنوز از عشق دردش نگرفته است"، عشق به ایدئولژی که ژیژک از اشتیاقش میسوزد، برای ما سالهاست که به 'مرضی منجر به مرگ' مبدل شده است. شاید بهتر باشد ما در 'جهانی' شدن و بیکباره مدرن شدن اینبار جانب احتیاط را نگهداریم.
اگر در ایران، هم روشنفکران و هم شاه، اولی از نظر سیاسی و دومی در بعد فرهنگی و اقتصادی، در 'جهانی شدن' و 'فرزند دوران بودن' و در 'پی تغییر بنیادین' بودن کمی اندازه نگاه میداشتند و همانند فروغی با اعتدال عمل میکردند و سعی در انجام تغییرات کوچکتر داشتند، چه بسا روشنفکران امروز میتوانستند به همان رنگارنگی باشند که میخواستند دینی و غیر دینی، سیاسی و هنری و غیر سیاسی، فلسفی و ضد فلسفی، اگزیستنسیال و اندیویدال و هر چه دل تنگشان میخواست و بار دیگر ضرورتهای سیاسی 'دوران' انان را به یک کاسه شدن، یکرنگ و یکسان شدن، ذره ای از یک دیگ جوشان و جزئی از یک سیلِ خروشان بودن نمی کشانید، اینگونه که اکنون دوباره شاهد انیم.


پانویسها:
(1) در ادامه این مقاله او را با نام فامیل خطاب میکنیم
(2) The Origins of Totalitarianism, Hanah Arendt
“You can’t say A without saying B and C and so on, down to the end of murderous Alphabet. The coercive force of logicality seems to have its source: it springs from our fear of contradicting ourselves..”, p 472
(3) همانجا p 473
(4) Idea of Freedom , Isiah Berlin
(5) / http://falaatoon.blogspot.com
(6) پانویس 2 همان صفحه
(7) Modernity and Holocaust, Zigmond Bauman
(8) پانویس 2 همان صفحه
(9) به تعبیری خرد همان مجموعه اخلاقیات، فرهنگ، هنر زیستن و استدلال است
(10) نگارنده با بخشی از نظرات مطرح شده توسط او موافق نیست
(11) اناببتیستها در مقابل تشکیلات فاسد کلیسا در سراسر اروپا، ایده کلیسای نادیده Invisible Church را مطرح میکنند
(12) for example see Marian Hillar
(13) هابمایر از جمله به ایه ای از انجیل اشاره میکند که میگوید: اگر میدانستید روح انسان از چه ساخته شده' (Luck 56- 9:54) در ترجمه انگلیسی این بخش در پانویس است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست