سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سه سئوال قابل تامل درباره نظریه
امریکا و کمک به آزادی ایران


مجید سیادت


• نظریه ای که به طور علنی صحبت کمک از امریکا را مطرح کند، لااقل در چارچوب نوشتار های سکولار و روشنفکر ایران ، پدیده ای نسبتا نوین است. در این زمینه وبا توجه به یک سلسله مسائل تاریخ اخیر، جنبش آزادی خواهی ایران برخوردی کمابیش همراه با رودربایستی داشته است. فکر می کنم زمان آن رسیده است که رودربایستی را کنار بگذاریم ومسئله را با دقت بیشتری بررسی کنیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٣ شهريور ۱٣۹۰ -  ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۱


در سال گذشته نظریه ای در ادبیات سیاسی ایران عنوان شد که می گوید آزادی خواهان ما باید از امریکا کمک بگیرند.
تا آنجا که من می فهمم این نظریه می گوید دسترسی به آزادی به خودی خود استقلال را هم به همراه می آورد. به علاوه، این نظریه می گوید در عصر حاضر وابستگی معنای خود را از دست داده است.    این نظریه به تغییرات در توازن قوا در جهان اشاره می کند و می گوید بعد از فروپاشی شوروی و سپس تعدیل توازن قوای بین المللی ، امریکا نمی تواند مانند مواردی که در گذشته شاهد بودیم رفتاری خودسرانه داشته باشد و بنابراین سیاست خارجی امریکا در جهت دفاع از دموکراسی در دیگر کشورها خواهد بود.براین مبانی گفته می شود که ما نباید نگران مقوله استقلال باشیم،و ما می توانیم هرگونه کمکی را از امریکا دریافت کنیم و نگرانی ای در مورد نوع کمک و نتایج بعدی آن نداریم.
برای من روشن است که اپوزیسیون نیازمند کمکهای فراوانی است و بنابراین ما می باید از تمام امکانات جهانی برای کسب آزادی در ایران استفاده کنیم. اما از نظر من این استفاده از امکانات بین المللی تنها در چارچوبی که در جهت رسیدن به آزادی است و در محدوده ای که استقلال ایران را به خطر نمی اندازد می تواند انجام بگیرد.
از یک طرف سیاست جمهوری اسلامی که مبارزه با استکبار را بهانه سرکوب آزادی خواهی قرار داده است و از طرف دیگر وقایعی که در دو سال اخیر و مخصوصا بعد از شروع "بهار عرب" اتفاق افتاده اند زمینه هائی هستند که طرفداران شعار دشمن دشمن من، دوست من است را جسور می کند و نظریه فواید کمک گرفتن از امریکا را تقویت می کند . وقایع اخیر لیبی و نقشی که نیروهای نظامی اروپائی و امریکائی در سرنگونی قذافی داشتند می تواند به جای خود برای صاحبان این گونه نظرات وسوسه انگیز باشد.
قبول دارم و می فهمم که می خواهیم هر چه زودتر و هر چه آسانتر به آزادی برسیم. البته ستون اصلی کار مان مبارزه متحد و همبسته نیروهای آزادی خواه است ولی قبول دارم که استفاده از امکانات بین المللی هم طبیعتا بخشی از ابزار مبارزه ما خواهد بود . بدین معنی قبول می کنم و می فهمم که باید استفاده کنیم ولی قبل از هر اقدامی در این راه باید احتمال اشتباه و افتادن در دام دیگران را هم بررسی کنیم. استفاده از امکانات بین المللی مهم هستند. آگاهم که شرط و شروط گذاشتن برای استفاده از آنها کار را مشکل می کند ولی سهل انگاری در این بررسی و نادیده گرفتن احتمالاتی که با استقلال یا آزادی ما در تناقض قرار می گیرند مسلما فاجعه آفرین خواهد بود.
نظریه ای که به طور علنی صحبت کمک از امریکا را مطرح کند، لااقل در چارچوب نوشتار های سکولار و روشنفکر ایران ، پدیده ای نسبتا نوین است. در این زمینه وبا توجه به یک سلسله مسائل تاریخ اخیر، جنبش آزادی خواهی ایران برخوردی کمابیش همراه با رودربایستی داشته است. فکر می کنم زمان آن رسیده است که رودربایستی را کنار بگذاریم ومسئله را با دقت بیشتری بررسی کنیم .
در این نوشته می خواهم نگرانی هایم را توضیح دهم.نگرانم که نظریه کمک گرفتن از امریکا بر پیش فرضهائی بنا شده که واقعیت ندارند. به نظر من هر گونه کمک امریکا دنباله های ناخوشایندخودش را دارد. لازم نیست این شرط و شروط بصورت نوشته رسمی باشند. مبنای تفاهم اولیه بین طرف امریکائی کمک دهنده و سازمان آزادی خواه ایرانی کار خودش را می کند و سرنخها هم دائما در دست کمک دهنده باقی می مانند. در این شرایط حفظ استقلال سازمانی ، برای آنها که دچار این وسوسه شوند، هر روزه مشکلتر خواهد شد. امریکا ئی ها می توانند هر زمان که لازم داشتند تعبیر تازه ای به تفاهم اولیه بدهند و هیچ دادگاهی هم برای رجوع شکایت وجود ندارد. فکر می کنم این نگرانی معقولی است. سئوال اینست که تا کجا و بر چه مبنائی می شود به قول و قرارهای امریکا اعتماد کنید؟
توجه شما را جلب می کنم که معتقدم نیروی اصلی و قابل تکیه برای آزادی ایران خود ما هستیم. این ستون اصلی مبارزه است. تنها با اتکا به این ستون است که می شود به فکر نکات دیگر افتاد. آن گاه و در آن چارچوب، کمک گرفتن از خارج را مردود نمی دانم. حتی کمک از امریکا با تمام پرونده سنگینش لزوما مردود نیست ولی باید برای مردم ما   به سادگی و بطور شفاف معلوم باشد متن قرار و مدار چیست و توضیح داده شود که چرابا این قرارها به دام تازه ای نمی افتیم. در این چارچوب یادآور می شوم حتی قرار و مدارهائی که مو لای درزشان نمی رود چندان قابل اعتماد نیستند. می گویم امریکا در موارد فراوان قرار و مدارهائی گذاشته است و سپس زمانی که به اهداف خودش رسیده است و یا به خاطر تغییر شرایط ،هدف مربوطه دیگر اولویت قبلی اش را از دست داده است، تمام قرار و مدارها را زیر پا گذاشته است. سعی می کنم در این نوشته نمونه ها و مسائلی را عنوان کنم که تایید این نگرانی من باشند . به همین دلیل است که فکر می کنم برای جنبش آزادی خواهی ایران ما باید به جای فرمول "دریافت کمک" از خارج به فرمول اتکا به خودمان و سپس " استفاده از امکانات بین المللی" پرداخته و بدان قناعت کنیم.

هواداران نظریه کمک گرفتن از امریکا باید قبل از هر اقدام عملی تکلیف خود را با سه سئوال روشن کنند :
سئوال اول – انگیزه امریکا - انگیزه امریکا در کمک کردن به مردم کشورهای دیگر چه می باشد؟ آیا امریکا واقعا طرفدار آزادی و استقلال ماست و یا اهداف دیگری در پشت کمکها خوابیده اند؟ این تصور که امریکا منافع خاصی را دنبال نمی کند تصوری واهی است. امریکا – مثل هر کشور دیگر – منافع اقتصادی و استراتژیکی ای دارد و سیاست خارجی اش هم در جهت تامین آن منافع عمل می کند.
آنچه که در بحث کنونی اهمیت دارد این سئوال است که آیا امریکا منافع خاصی در ایران دارد که با منافع ملی ما در تضاد قرار می گیرند؟ اگر اینچنین منافعی وجود دارند برخورد ما به امریکا چگونه خواهد بود ؟ و اگر چنین تضاد منافعی وجود دارند ، ما چگونه و تا چه حدی می توانیم از کمکهای امریکا برای مبارزه آزادی خواهانه در ایران بهره مند شویم؟
امریکا منافع استراتژیک فراوانی در عرصه بین المللی داراست .این منافع مخصوصا در زمینه های مالی، انرژی، صنایع نظامی و سلطه بر مکانیسمهای سیاست بین المللی زمینه های اصلی و استراتژیکی به شمار می روند که در قرن گذشته و حاضر مبنای سیاستهای تجاوزگرانه امریکا بوده اند.
پس از فروپاشی شوروی در اواخر قرن بیستم، امریکا به تنها ابرقدرت جهان تبدیل شد. بر همین مبنی یک جناح سیاستمداران امریکائی به تصوری از قدرت اعمال نفوذ امریکا در مسائل بین المللی دست یافت که با واقعیات جهان، با توازن قوای موجود در دنیا جور درنمی آمد. آقای جورج بوش پسر می گفت امریکا قدرت برتر دنیاست و بقیه دنیا یا با ما مصالحه می کند و یا در رودرروئی با توان و اراده امریکا در هم می شکند.
تجربه جنگهای افغانستان و عراق محدودیتهای قدرت امریکا را برملا کرد و این تصور نئوکانسرواتیو ها ورشکسته شد. سرخوردگی از آن تجارب شرایطی را فراهم آورد که امریکا قبول کند سیاستهای واقع بینانه تری – سیاستهای آقای اوباما را – آزمایش کند. امروزه امریکا به بسیاری از محدودیتهای خود – در توازن قوای جدید جهان – پی برده است.
در دنیای امروز، با توازن قوای امروزی، امریکا به تفاهم دو طرفه، به قرار و مدارهای نوینی که منافع طرفین در آن به رسمیت شناخته می شوند گرایش پیدا کرده است. این سیاستها موجب نتایج مثبتی برای کشورهای رو به رشد بوده اند. نه تنها چین بلکه کشورهائی از قبیل ویتنام نیز از این روابط جدید استفاده کرده اند. ادامه این سیاستها و همکاری بین المللی دریچه های تازه ای را به روی همگان گشوده که ما هم باید به نوبه خود آنها را به رسمیت شناخته و در حد توان و امکان از آنها بهره ببریم. حد اقل انتظار ما باید این باشد که از موقعیتهای تازه استفاده کنیم و کوشش خود را برای تقلیل تنش –لااقل تنشهائی که قابل تقلیل هستند – انجام دهیم.
سیاست خارجی ایران امکان اینگونه استفاده از روابط سالم را برای ایران بسیار کم کرده و در مواردی آنچنان گزکهائی به دست امریکا داده که فشارهای فراوان و جدیدی را – در دوران آقای اوباما – به ما تحمیل کرده است.
در عین حال باید به یاد داشته باشیم که علیرغم این تحولات وظیفه سیاست خارجی امریکا دفاع از امتیازات اجحافگرانه گوناگونی است که امریکا در قرن گذشته بدست آورده و اکنون هم به سادگی حاضر به چشم پوشی از آنان نیست. مهم نیست چه کسی بر سر کار باشد ، حتی آقای اوباما که نماینده واقع بینانه تر سیاستهای امریکا است وظیفه دارد برای حفظ و تحکیم این منافع مبارزه کند.
این امتیازات اجحافی در اشکال گوناگون بروز می کنند. دستگاهها، سازمانها و قرارهای بین المللی متنوعی پیشبرد آنها را فراهم کرده و یا تسهیل می کنند. امریکا از طریق صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بسیاری مکانیسمهای کنترل و نظارت بر اقتصاد جهانی را در اختیار دارد. امریکا از طریق قرارهای سازمان تجارت جهانی امتیازات فراوانی را برای شرکتهای امریکائی در اختیار دارد. امریکا به کمک انواع طرحها و با همکاری دست نشانده هایش در کشورهای دیگر انواع ابزار فشار سیاسی را در سازمان ملل گرفته است و هنوز هم می گیرد. مبارزات گوناگونی در زمینه های مختلف بر سر این امتیازات در جریان هستند. اکثر این مبارزات در چارچوبهای اقتصادی و دیپلماتیک جریان دارند. چشمگیرترین این برخوردها رقابت دوستانه امریکا و چین (در یک صلح مسلح) است. صحنه های کوچکتر و یا کمرنگتر در تقریبا هر نقطه و هر کشور و هر سرزمینی از سرزمینهای جهان در جریان هستند.
با تمام اینها، دست آخر، امریکا حفظ و کنترل امتیازاتش را با کمک قدرت نظامی عظیم خود تضمین می کند. امریکا صدها پایگاه نظامی در جهان دارد و در شصت سال اخیر – بعد از جنگ دوم جهانی - دهها جنگ کوچک و بزرگ را به راه انداخته و هنوز هم در چندین نقطه جهان درگیر جنگ است. مخارج عظیم نظامی امریکا (هم از نظر محارج مالی و هم انسانی) ثابت می کنند که آنها آماده اند اهداف بین المللی خود را از طریق زور کسب کنند.
یک نمونه بارز این امتیازات اجحافگرانه قرار و مداری است که امریکا از اواسط دهه هفتاد میلادی توسط دست نشانده های عربی خود – مخصوصا عربستان سعودی – به بازار معاملات بین المللی نفت تحمیل کرده است. بر طبق این قرارها اکثر معاملات بین المللی نفت برپایه دلار انجام می گیرند. خزانه داری امریکا میلیاردها دلار را چاپ می کند ( و هیچ مخارجی به جز خرج چاپ ندارد) و کشورهای مصرف کننده نفت (منجمله کشورهای فقیر افریقا و آسیا) برای خرید نفت مصرفی خود باید آنها را دائما نگاه بدارند. امریکا با به کارگرفتن انواع شیوه ها میلیاردها دلار از بقیه دنیا تلکه کرده، قرض گرفته و معلوم نیست چه زمانی قادر به باز پرداخت این قروض باشد.
امروزه امریکا بیش از ۱۴ تریلیون دلار بدهکاری دارد و همین ماه گذشته کنگره این کشور تصویب کرد که دولت می تواند تا دو تریلیون دلار دیگر هم قرض بگیرد. اگر هر کشور دیگری تا این درجه مقروض بود تا حالا بارها اعلام ورشکستگی می کردند و وام دهندگان ، اموالش را به حراج می گذاشتند. نگاه کنید به قروض یونان که بدهکاریش در صد کوچکی از این ارقام نجومی بودند و ببینید چه بلابتری به سرش آورده اند.

ارائه این سیاهه طبیعتا موجب سئوال می شود. جای این سئوال باقی است که اگر امریکا این کارنامه را دارد پس چرا به فکر استفاده از آنها باشیم. قبلا هم توضیح د ادم که در هر صورت، از نظر من، راهبرد اصلی ما تکیه بر توان خود، اصرار بر کسب وحدت نیروهای آزادی خواه ایران است. در این چارچوب چند نکته را برای جواب به سئوال فوق لازم می دانم. اولا همه قدرتهای بزرگ جهانی کارنامه هائی دارند که – هر کدام به نحوی – همین طور سئوال برانگیز و نگران کننده خواهند بود. قدرتی با کارنامه سفید نمی شناسم. معلوم نیست اگر چین – که به نظر می رسد قدرت رو به رشد کنونی است – امتیازات کنونی امریکا را می داشت رفتار بهتری می داشت. بسیاری شواهد می گویند رفتار آنها و سیاست آنها می توانست (و می تواند) بسیار بدتر از امریکا بوده و به منافع دیگر کشورها اعتنای کمتری نشان دهد.
ما در دنیای کنونی زندگی می کنیم و باید با واقعیات همین دنیا آشنا باشیم و در همین دنیا بتوانیم از امکانات جهانی هم برای مبارزه مان استفاده کنیم. قدرتهای جهانی همینها هستند که هستند و می بینید ، حالا تصمیم بگیرید آیا می شود از آنها استفاده کرد یا نمی شود چنین کرد. اگر جواب مثبت است باید باز هم بررسی معقولی از همین قدرتها – به همان شکل که واقعا هستند – داشته باشیم. نکته من در اینست که لازم نیست برای استفاده از این امکانات چشممان را به واقعیات موجود ببندیم و بگوئیم انشالا گربه است.طرح وضعیت واقعی از امریکا پایه اولیه برای رسیدن به برنامه های بین المللی ای است که در حین اتکا به خود،و در ضمن حفظ استقلال سازمانی و سیاسی از آنها هم برای اهداف آزادی خواهانه خود استفاده کنیم.
اما در این چارچوب باید به راههای تازه فکر کنیم. کوششهای اخیر در طرح راههائی برای استفاده از امکانات بین المللی در چارچوب مبارزات زنان از همین زاویه قابل فکر و بررسی هستند. شاید با فعالیت در یک زمینه معین مثلا دفاع از حقوق بشر در ایران بتوانیم به زمینه هائی و راهبردهائی برسیم که به جنبش آزادی خواهی کمک می کنند ولی تاثیر منفی بر استقلال طلبی ما ندارند.
به این ترتیب می گویم امریکا منافع خاص خود را دارد، امریکا برای آن منافع حرکت می کند. ما هم منافع خود را داریم. فکر می کنم تا آنجا که و تا حدی که این منافع مشترک باشند باید بتوانیم از فرصتهای ارائه شده استفاده کنیم ولی هرگز نمی توانیم انگیزه اصلی سیاست امریکا را فراموش کنیم.
سئوال دوم – تغییرات سیاست خارجی امریکا تا چه حد قابل اتکا هستند؟ آیا این امکان وجود دارد که سیاست امریکا نسبت به جنبش آزادی خواهانه ما تغییر کند؟ اگر چنین تغییری را ممکن بدانیم چه خطوط کلی، چه محدودیتها و ضوابطی در رابطه با امریکا را باید رعایت کنیم؟
روشن است که سیاست خارجی امریکا در دوران آقای اوباما با سیاستهای دوران بوش تفاوتهای جدی ای دارند. در دوره اخیر کوشش محسوسی از طرف امریکا برای تفاهم با دیگر کشورها به چشم می خورد. سیاست امریکا در خاورمیانه و شمال افریقا هم تغییرات فراوانی کرده اند.
اتوریته اخلاقی و سیاسی امریکا در پشتیبانی از جنبش مردمی در تونس روشن و آشکار بود. همین نقش در سرنگونی دیکتاتوری مبارک آشکار بود. در واقع در مورد مصر روشن بود که نفوذ امریکا در ارتش مصر از زاویه آرام نگاه داشتن ارتش و دور نگاه داشتن آن از میدان تحریر موثر بوده است. از این زوایا می شود نقش مثبت امریکا در انقلابهای تونس و مصر را مشاهده کرد. اما در مورد وقایع بحرین چه می توانیم بگوئیم؟ اگر راهبرد اصلی امریکا دفاع از دموکراسی و مخالفت با دیکتاتوری بود سیاست امریکا هرگز نمی توانست تجاوز ارتش سعودی و امارات و سرکوب خونین مبارزات مردم در بحرین را تحمل کند.
روشن است که سیاست یک بام و دوهوا عمل می کند. امریکائی ها هم در توضیح این تفاوتها مشکل دارند. این مشکل تنها در مورد بحرین نیست. سیاست امریکا در مورد تظاهرات در خود عربستان سعودی حتی از همین سایه کم رنگ طرفداری از دموکراسی هم برخوردار نیست.
از جزئیات وقایع پشت پرده خبر نداریم. البته توضیحاتی که بیشتر از تئوری توطئه سرچشمه می گیرند وجود دارند و همین طور توضیحات پیچیده ای که بالنهایه به این یا آن چشم انداز سیاسی مربوط می شود. ورود به آنها از حوصله این نوشته خارج است.
به طور خلاصه می شود گفت که سیاست امریکا در مصر و تونس به مبارزه آزادی خواهانه آنها کمک کرد. ما باید مکانیسمهای آن را بفهمیم و بتوانیم از آنها استفاده کنیم. ولی امریکا در مورد بحرین و عربستان (و در صورت لزوم بقیه کشورهای نفت خیز ) سیاست متفاوتی داشته است.
این تمایز ثابت می کند که سیاست آقای اوباما هم در هر حال دفاع از منافع امریکا – در این موارد مخصوصا منافع امریکا در منابع انرژی خاورمیانه – هستند و دفاع از دموکراسی عمدتا مورد استفاده ابزاری قرار گرفته است. سیاست امریکا (به همراه انگلیس،فرانسه و ایتالیا) در لیبی اصولا چیز دیگری بود.البته لیچارهای جنون آمیز آقای قذافی به مردم بنغازی (که می آیم و می گیرم و می کشم ) در دم دادن به شعله های جنگ در لیبی نقش مهمی داشتند ولی سیاست قدرتهای غربی هم تشویق همین جنگ بود. مبارزه در لیبی فرایندی کاملا متفاوت با تونس و مصر داشت. بجای دوره ای از تظاهرات برای آزادی که مردم معمولی را در گیر می کند، شش ماه جنگ داخلی – قبیله ای داشتیم که طی آن نیروی هوائی ناتو نقش نیروی هوائی شورشیان را به عهده داشت. امروز هم معلوم نیست آینده لیبی چه باشد. اعضای سرشناس کابینه موقت از همان اعضای کابینه های قبلی آقای قذافی هستند.
مدارک جدیدی که از ویکی لیکس منتشر شده اند نشان می دهند که حتی بعد از شروع دوره مبارزه در لیبی در ماههای گذشته، سازمان امنیت لیبی و سازمان سیا روابط نزدیک و بسیار دوستانه ای داشتند. چطور بود که از یک طرف در سطح علنی به اعمال خلاف آقای قذافی اعتراض می شد ولی در پشت درهای بسته برای هم هدیه می فرستادند و اطلاعات رد و بدل می کردند؟ بعضی صاحب نظران غربی می گویند این وضعیت (از یک طرف اظهار تاسف وزارت امور خارجه امریکا از تخلفات دولت در زمینه های حقوق بشر و از طرف دیگر و در همان زمان، روابط پشت پرده دستگاههای امنیتی دو کشور در همان زمینه های حقوق بشر) یک اسکاندال است و نیاز به توضیح یا تصحیح دارد. هنوز توضیح معقولی در مورد این مدارک از طرف امریکا ارائه نشده است.   
ولی شاید نگران کننده ترین شواهد، مربوط به مذاکرات پشت پرده و وقایعی باشند که درست بعد از آزادی طرابلس اتفاق افتادند. کشورهای "دوست لیبی" در پاریس تشکیل جلسه دادند و بصورت ظاهر موضوع بحث راههای کمک به دولت موقت انقلابی بود ولی داغترین اخباری که از این کنفرانس بیرون می آمدند در مورد سرنوشت شرکتهای نفتی و سهمی بود که از منابع لیبی برده اند.
با توجه به این وقایع است که می شود گقت هنوز هم سیاست امریکا بر مبنای منافع ملی آنها (با تعریف خودشان از آن منافع) است و در صورت لزوم، منافع ملی آنها نسبت به سیاست دفاع از دموکراسی در کشورهای دیگر نقش برتر را بازی می کند.
از زمانی که قبول کردیم هنوز هم مبنای سیاست امریکا دفاع از منافع ملی است نمونه های بارزی از تغییر سیاست قابل یادآوری می شوند.
شاید رابطه القاعده با دولت امریکا از نمونه های بارز در چند دهه اخیر باشد.زمانی که نیروهای شوروی افغانستان را گرفته بودند امریکا القاعده را سازمان داد. به آنها فرصت داد که از اعراب ثروتمند کمک مالی دریافت کنند و شبکه مالی وسیعی بسازند. آنها را مسلح کرد و تمام اسرار سازماندهی و اجرای عملیات تروریستی را به آنها یاد داد. اما روزی که نیروهای شوروی از افغانستان عقب کشیدند تمام این روابط قطع شدند. نکته ای که شاید کمتر در اخبار توضیح داده شده اینست که همین نوع برخوردی را با دولت (ارتش و سازمان امنیت) پاکستان هم داشتند. هنوز هم پاکستانی ها و سران ارتش پاکستان رسما می گویند به امریکا اعتماد ندارند و نمی دانند که پس از اتمام برنامه امریکا در افغانستان سیاست امریکا با آنها چه خواهد بود.
اما شاید بدترین نمونه این برخورد امریکائی ها به شورش شیعیان عراق در دوره بلافاصله بعد از جنگ کویت مربوط شود. در آن زمان، شیعیان به تشویق وسیع امریکا سر به شورش برداشتند و امریکا هم تا زمانی که قرار و مدار ترک مخاصمه با صدام را امضا کرد آنها را به شورش تشویق می کرد ولی بلافاصله بعد از امضای قر ارداد با صدام، شورشیان شیعه فراموش شدند و ارتش صدام با راحتی تمام کشتار وسیع وبی رحمانه ای را به راه انداخت. هنوز هم توضیح معقولی از این تغییر سیاست داده نشده است. به نظر می رسد که بعد از شکست صدام در کویت، نگرانی امریکا این بود که ادامه جنگ با صدام به نفع ایران تمام می شود و بنابراین تمام قرار و مدارهای ضمنی با شیعیان به فراموشی سپرده شدند. سئوالی که بلافاصله برای ما مطرح است اینست که آیا امکان اینچنین تغییر مواضعی در آینده هم وجود دارد؟ اگر فکر می کنید این تغییر جهت ممکن نیست توضیح بدهید چرا؟
در همین رابطه لازم است سیاست امریکا نسبت به مجاهدین روشن شود. هیچ شکی ندارم که باقی ماندن مجاهدین در عراق با تایید امریکا انجام می گیرد. اگر این توافق وجود نداشت آنها را تحویل ایران می دادند و یا از عراق اخراج می کردند. سئوال من اینست که برنامه امریکا در نگاه داشتن مجاهدین در عراق چیست؟ نگرانم که امریکا می خواهد تمام راهها و تمام سناریوها رادر اختیار داشته باشد که در صورت لزوم و در شرایط دیگر مورد استفاده قرار بگیرند.
نکته آخر،عربستان سعودی از سیاست امریکا در مصر که به سرنگونی مبارک انجامید بسیار ناراضی بود و یک نظریه در بین شیوخ عربستان (و دیگر شیوخ نگران) نوعی تفاهم یا همکاری با ایران را به عنوان راه حل پیشنهاد می کرد. در این سناریو، گفته می شود که در مقابله با جنبشهای آزادی خواهی مردمی، دولت ایران هم منافع مشترکی با شیخ نشینهای عرب دارد. آیا این سناریو بسیار دور از ذهن است؟ به عنوان مثال چه می شود اگر امریکا تحت عنوان دفاع از آرامش به اینچنین سناریوئی رو بیاورد؟
فکر می کنم همه این فاکتها را باید در طراحی رفتار با امریکا در نظر داشته باشیم. کاری نکنیم که راه برگشت را سخت می کند .به اعتبار بعضی امتیازات موقت و کوتاه مدت خودمان و آینده مان را گروگان نگذاریم.
سئوال سوم – آیا به استقلال "سازمانهای سیاسی" باور داریم؟ آیا این استقلال را برای سازمانها (و کنشگران منفرد) مهم می دانیم؟
پس از سرنگونی مبارک اوضاع مصر بسیار آشفته بود. مردم مصر فرصت مشارکت در امور اجتماعی و سازماندهی را در دوران دیکتاتوری مبارک نیافته بودند . بعضی ناظران سیاسی اظهار نگرانی می کردند که مصر می تواند بزودی بدست اخوان المسلمین بیافتد چرا که تنها این نیرو توانسته بود نوعی از سازماندهی مخفی را در سالهای دیکتاتوری حفظ کند. در این شرایط دولت امریکا اعلام کرد که پروژه ای برای آموزش دموکراسی و تعلیم اصول سازماندهی دموکراتیک به راه می اندازد. خانم کلینتون با خوشحالی تمام این پروژه را اعلام کردند و اظهار داشتند که بودجه ای برابر ۶۵ ملیون دلار برای پیاده کردن آن در مصر در نظر گرفته شده است. قابل فهم بود که اخوان المسلمین و بعضی گروههای دیگر با این برنامه مخالف باشند ولی حتی دولت مصر – متشکل از ژنرالهای کاملا دوست امریکا – این پروژه را محکوم کرد. دولت مصر اعلام کرد که کسانی که از این پروژه کمک بگیرند باید به عنوان مامور دولت خارجی ثبت نام کنند.
برای درک اهمیت موضوع باید به یاد آوریم که سرنگونی مبارک با تفاهم و کمک امریکا انجام گرفته بود، مردم مصر از نقش امریکا در دوره مبارزه با مبارک راضی بودند، هنوز یک شعار جدی ضد امریکائی در تظاهرات دیده نشده بود ولی باز هم کمک مستقیم امریکا را نمی خواستند و دریافت این گونه کمک را نوعی مزدوری بیگانه بر می شمردند.
مردم خاورمیانه – از مصر تا ایران - سالهای طولانی درد نفوذ خارجی و مداخله و توطئه قدرتهای خارجی را در خاطره دارند و این خاطرات به سادگی فراموش نخواهند شد.
استقلال ملی و استقلال سازمانی - اینها دو مقوله متفاوتند. براین باورم که باید برای استقلال ملی مبارزه کنیم . اما در عین حال سازمانهای مبارز ( وهمین طور کنشگران سیاسی) به استقلال دیگری هم نیاز دارند. هر سازمانی می باید در چارچوبی عمل کند که استقلال سازمانی خود را حفظ کند. در این چارچوب، مقوله "استقلال" اصولا تحول نا پذیر است. تغییر نکرده است. از ابتدای تاریخ بشرتا کنون، با یک مضمون واحد ادامه داشته است.
البته پلاتفرم مبارزاتی ما می تواند زمینه بحث و گفتگو باشد. می تواند مورد توافق دیگران باشد یا مورد اعتراض قرار بگیرد. ولی فرای بحث در مورد مضمون پلاتفرم مبارزاتی، این سئوال همیشه وجود دارد که آیا می شود به حرفمان اعتماد کنند؟ آیا سازمان مبارزاتی در شرایطی قرار دارد که حرفی را که می زند دنبال کند؟ و به پلاتفرم خود وفادار بماند؟ بحث بر سر خوب یا بد بودن برنامه و پلاتفرم بحث اول است و به جای خود اهمیت دارد. سئوال دوم اینست که اگر زمان عمل رسید همان برنامه ای را که مدعی هستیم دنبال خواهیم کرد و یا – خواسته یا ناخواسته – برنامه و اهداف دیگری مورد تایید قرار می گیرند؟
تکلیف آنهائی که آگاهانه دروغ می گویند و برنامه و پلاتفرم آنها گول زنک هستند روشن است اما نیروهای دیگر باید برنامه ها و اقدامات خود را به نحوی تنظیم کنند که بتوانند مستقلا تصمیم گرفته و عمل کنند. باید مواظب باشند خود را در مخمصه ای گرفتار نکنند که راه برون رفت نداشته باشد.
هیچ سازمان ( و یا کنشگر منفرد سیاسی) مبارزاتی حق ندارد به اقداماتی دست بزند که در نتیجه آنها فرصت حرکت مستقل خود را از دست بدهد و نتواند حرف خودش را دنبال کرده و برنامه مورد ادعایش را به پیش برد.
نباید کاری کنیم و در شرایطی قرار بگیریم که حزب توده برای سالهای سال گرفتارشان بود. باید مواظب باشیم خودمان (و طرفداران صادق و از خود گذشته مان ) را در شرایطی قرار ندهیم که رهبری سازمان مجاهدین خلق هزاران انسان صادق و مبارز را در آن گرفتار کرده است.
تجربیات حزب توده و مجاهدین در تاریخ اخیر ایران نقش برجسته و غیر قابل انکاری دارند. فکر می کنم همه ما جنبه های یاس آور و دردناک این دو تجربه را می شناسیم. فکر می کنم هیچ نیروی مبارزی خواهان تکرار آنها نیست و از همین روبررسی اصول اولیه و برجسته ای که به آن گرفتاری ها انجامیدند باید در دستور کارمان باشد.
باید از هر فرصتی برای پیشبرد مبارزه آزادی خواهانه و استقلال طلبانه استفاده کنیم ولی باید محدودیتهای تاریخی هشدار دهنده را – که بعضا نمونه هایش را در اختیار داریم – در مد نظر داشته باشیم.
به یاد داشته باشیم که تنها منبع قدرت ما، مردم ایران هستند و همه مقولات دیگر تنها به اعتبار این مردم ارج و قرب می یابند. به حساسیتهای مردم و نگرانی هایشان احترام بگذاریم و کاری کنیم که موجبی برای بی اعتمادی به پیش نیاید.

مجید سیادت
شهریور ۱٣۹۰


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست