سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تابستان است... و سه سروده ی دیگر


جان موکش - مترجم: اکبر ایل بیگی


• تابستان است و اندکی آفتاب
زنی سوار بر دوچرخه از خیابان می گذرد
با لبخندی خیس روی لب هایش
(تابستان است) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ شهريور ۱٣۹۰ -  ۱٣ سپتامبر ۲۰۱۱


 
 تابستان است



تابستان است و اندکی آفتاب
زنی سوار بر دوچرخه از خیابان می گذرد
با لبخندی خیس روی لب هایش
چون لبخند مادرم آنجا.
او می گذرد
و به جا می ماند
خطی شکسته از رویاهایش
روی آسفالت.


 جان موکش: چند صبح پیش در هوای خنک تابستان به سوی مرکز خرید می رفتم که این شعر زاده شد! چگونه؟ من واقعا تنها به پول های خرد توی جیبم فکر می کردم که دیدم دو زن سوار بر دوچرخه می گدرند و می خندند. و انگار گونه ی یکی از آنها خیس به نظرم آمد! و دیگر این تصویر مرا باخود برد. چند ساعتی در مرکز خرید قدم زدم تا آن تصویر این " تابستان است " شد.
 شعر محصول لحظه های زودگذر است و پیرامون ما هم پر است از این لحظه ها که اگر خوب نگاه کنیم و بخواهیم تمام آن لحظه ها مادر شعرهای نانوشته است.




 کافه مارتاریا


کنار شعری تازه
آرام نشسته ایم
شعری که خوانده شده است
که جا خوش کرده است در ما.
.
اکنون حرف کمتر است
شعر پیش می رود در من
با واژه هایی هایی که زندگی را پس نمی زند
میز و صندلی را نشان می دهد
با دو پیاله و شیشه یی شراب.




 سرهای جوان ما



ما قدم می زنیم
آهسته
کف پاها ی او هنوز زندانی ست.
او از آنچه رفته است می گوید
آنچه رفته است دیگر رفته است.
او کینه ها را نیز دفن کرده است
در جایی که دیگر به آن راهی نیست.
آنسوتر موج ها بر صخره ها می کوبند
آنها انگار سرهای ما هستند
سرهای جوان ما.




 دیگر در پارک کسی به گفتگو نمی نشیند



خوابم نمی برد
به نیمکتی فکر می کنم که علف او را پوشانده است
و خواب می بینم:
دیگر کسی در پارک به گفتگو نمی نشیند.

شعر خواب است
سپید است
سیاه است
ربطی به من ندارد.

John Mukesh ۱۹۵۹
.

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست