سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خورخه لوئیس بورخس و نوشته ی خداوند


عباس موذن


• زبان بورخس، آغشته با افسون و جادوگری همچنین رمز و رازی کلامی ست. وحدتی که در درونمایه داستان های او مشاهد می کنیم، با ساختار روایتی که بازگو می کند، قرینه و نزدیک به هم اند. شاید به همین خاطر است که قصه های بورخس برای خوانندگانی که با فلسفه آشنایی دارند باور پذیرتر است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۰ تير ۱٣٨۵ -  ۱ ژوئيه ۲۰۰۶


 
با این که هنوز هم در بعضی از محافل ادبی ، اسم بردن از بورخس گناه محسوب می شود ولی این نویسنده بیشتر مریدانش را ایرانی می داند . و همانگونه که خود اعتراف می کند عاشق عطار و خیام نیشابوریست . شاید به همین خاطر است که داستانهایش از حال و هوا و اتمسفری شرقی نشات می گیرد .
زبان بورخس، آغشته با افسون و جادوگری همچنین رمز و رازی کلامی ست. وحدتی که در درونمایه داستان های او مشاهد می کنیم، با ساختار روایتی که بازگو می کند، قرینه و نزدیک به هم اند. شاید به همین خاطر است که قصه های بورخس برای خواننده گانی که با فلسفه آشنایی دارند باور پذیرتر است. او یک تصویر کلی از جهان را مبداً خود قرار می دهد ، حرکت کرده و به جزء می رسد. در مواقع دیگر از جزء به کل سیر می کند.
راوی در «نوشته ی خداوند» ، سیر زندگی خود را در زمان و مکانی فاقد جغرافیایی خاص، بازگو می کند. سیر زندگی روح یا جان، در دایره ای از تناسخ جریان دارد. هر یک از کلمه ها و عناصری که به کار می گیرد به طور مستقل ، معنی و جادوی خود را همراه دارد که با قرار گرفتن در کنار یک دیگر، نیرویی سحرآمیز و قدرتمند از خود بروز می دهند؛ مثل عدد هفت ، چهارده ، و یا مثلاً چهل .
دیواری که زندان سنگی را به دو نیم کرده است شاید همان منحنی ست که هایدگر از تاثیر اجسام در خارج از ذهن و بُعدی دیگر از زمان (هستی و زمان) همچنین نظریه افلاطون در « مُثُل » به آن اشاره دارند باشد . یک طرف راویست و طرف دیگر یوزپلنگ یا به عبارت ساده تر، همان گاوی ست که دنیا را برشاخ خود نگه داشته است. او مانند مرد غارِ افلاطون است که فقط سایه ای از حقیقت را می بیند . هر چیزی که تصور می کند خود به خود تصدیق هم می شود! آنچه مهم است اصلِ جگواری ست که در آن سوی زمان ایستاده است!
تاریخ آفرینش در کشورهای آمریکای لاتین( مایاها، که ممکن است بورخس از آنجا الهام گرفته باشد)، به سه دوره تقسیم می شود که هر دوره از آن به طور مستقل ، شروع و پایانی دارد. البته زبان بورخس بی تاثیر ازاعتقاد او به «بی جهانی» نیست ، چرا که بورخس خود را متعلق به یک کشور خاص نمی داند. او در کثرتی از سحر و جادو همچنین تکه تکه هایی از باورهای مردم جهان و داستانهای مختلفی از آفرینش ، سرگردان است.
راوی با شخصیت های اسطوره ای اقوام و ملل (شرقی) همزاد پنداری کرده و از نگاه آنها دنیا را می بیند . سیر و سلوک خود را در نیمه ای از دوره ی سوم خلقت ، از ابتدا تا کنون روایت می کند . او با ذهنیتی گنگ و خواب گونه ، آنچه بر او در دوره های اول و دوم گذشته است را تصور می کند . راوی ، زمانی گیاه بوده ، در بدن یک ببر رسوخ کرده ، ببر دیگری ببر اول را بلعیده و ادامه ی حیات از جسمی و جنسی به جسمی و جنسی دیگر داده و حالا منتظر است. شاید منتظر یک اتفاق یا یک حرکت و یک انتخاب . زمان، در یک مرحله قطع شده و در مکان و مرحله ای دیگر شروع شده است. ببر، به همان اندازه که می تواند یک ببر باشد می تواند یک انسان ، سیب ، یا حتی یک خنجر نیز باشد. مهم آن روح یا «وجوبی» است که ابتدا آگاه به موجودیت خود نبوده ، ولی از «زمان» برای حرکت کردن به سوی خودآگاهی کمک بگیرد . و حالا به عنصری ثابت تبدیل شده است . همان حرکت جوهری روح است که حالا به بودنش آگاهی پیدا کرده چون بزرگ شده و برای بزرگتر شدنش گذشته خود را برای ما بازگو می کند . وحدت درعین کثرت و بلعکس ، در مسیر و حرکتی دایره وار رخ می دهد. رسوخ روح برای سیر تکاملی خود از موجودی به موجود دیگر تا بالاخره در سنگواره ای گیر می کند.
وقتی که خواب می بیند انگار که بیدار است. ابتدا یک دانه شن را در زندان می بیند ، و بعد دوتا ، سه تا و هربار که از خواب بیدار می شود ، یا بهتر است بگوییم ، هربار که متولد می شود ، بر دانه های شن افزوده شده است. گویی دانه های شن ، موجوداتی هستند که از وحدت به کثرت رسیده اند! به عبارت دیگر، آخرین دانه ای که به جمع اضافه شده همان اولین دانه ای است که شروع کرده بود . به این ترتیب تمام وقایعی که بر دیگران گذشته است را در ضمیر ناخودآگاه خود دارد .
همانگونه که بعضی از فلاسفه و عرفا معتقدند ، آدمی ، زمانی پیش از این که به دنیای خاکی پا بگذارد، در دنیایی به نام وادی« زر» زندگی می کرده و پیش از آن نیز، در دنیایی لطیف تر به سر می برده که یک اتفاق یا کنجکاوی موجب شده تا مرحله به مرحله از وحدت به سوی کثرت گام نهد. و در روز آخر ، روزی که تمام موجودات عالم خواهند مرد ، دوباره خداوندی که در کل کائنات رسوخ کرده است، به یک « کل»( وحدت) مبدل می شود. روح هر موجود ، خود تکه ای از خدا یا روح بزرگی ست که بعضی از سرخ پوستان و اسکیموها به آن معتقدند . ایرانیان باستان نیز عقیده داشتند که ابتدا روح در خارج از زمین در جایی پر از سکوتی یکد ست و آرام ، در حرکتی موزون زندگی می کرده که به طور اتفاقی با زمین روبرو شده است . حس کنجکاوی و زیبایی پرستیش او را به سوی زمین می کشاند. وقتی که بر زمین فرود می آید تازه متوجه می شود که در این جاگیر افتاده و تنها راه بازگشتش به مکان اولیه این است که دوازده بار مردن را تجربه کند . فقط درآن زمان است که می تواند به سرزمین پاک و اهورائیش باز گردد . ولی چون زمین از جنس کثرت و مرکب است ، باید روح نیز خود را به تعداد ترکیبات آن تغییر دهد.
البته هرچه بر راوی اتفاق می افتد ، تقدیر بر لوح و سرنوشتش نوشته و رقم زده است؛ (جبر ناتورایستی). البته با خواندن فرمولی که از چهارده کلمه ی مقدس تشکیل شده می تواند طلسم ها را باطل و به سرمنزل مقصودش برسد.
باور به این گونه مقدسات در جهان بینی و ادیان گوناگون ، متفاوت اما همگی از یک مبداً سرچشمه می گیرند! از تحقیقاتی که در زمینه ی زبان شناسی اقوام صورت گرفته است بعضی از محققین به این نتیجه رسیده اند که واژه هایی در گفتار و زبان ملل وجود دارد که همگی از یک ریشه سرچشمه گرفته و یک بار معنوی و کلامی را از خود بروز می دهند. مثل، پدر، پاپا ، مامان ، مامی...
چهارده کلمه ای را که جادوگر در داستان نوشته خداوند ، برای رهایی خود به دنبال آن ها می گردد، ما را به یاد چهارده معصوم می اندازد. همانگونه که شیعه معتقد است ، فقط با توسل به چهارده امام و یا معصوم است که می توان از آتش گناهان مرتکب شده نجات پیدا کرد . در داستان شیخ صنعای عطار نیشابوری وقتی که شاگردان و پیروان شیخ از نجات پیرشان ناامید می شوند همگی از فرطِ خستگی ، به خوابی عمیق فرو می روند . در خواب ندایی به آنها می گوید که تنها راه نجات شیخ و امامشان، توسل آنها به چهارده معصوم، است. فقط آن ها می توانند برای نجات شیخ صنعا، از خداوند طلب بخشش کنند.
اما« تسیناکان» ترجیح می دهد آن فرمول را بر زبان نیاورد چرا که زندگی کردن ، خود زجر و شکنجه ی پرومته واری ست که با انتخاب آن بر دوش خواهد گرفت. تنها راه نجات و رسیدن به آرامش برای او آنست که در بی نهایت و ابدیت باقی مانده ، در کل حقیقت و ابدیت حل شده و به فنا برسد .
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست