سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فاصله ی استکبار تا امپریالیسم، «کمی» بیشتر است از فاصله ی کربلا تا قدس!
(در آستانه ی جمعه ی موسوم به «روز قدس»)


محمدعلی اصفهانی


• کسانی که به آستانبوسی امپریالیسم رفته اند و به این هم بسنده نمی کنند و می خواهند چشم و چال کسانی را که از ضرورت هوشیاری در برابر امپریالیسم سخن می گویند درآورند، و بر آن هایی که ضرورت دفاع از حقوق مردم فلسطین در برابر تجاوز دولت های اسراییل را مطرح می سازند اتهام «یهود ستیزی» می زنند، درست در نقطه ی مقابل آزادی خواهی و استقلال طلبی (که از یکدیگر تفکیک ناپذیرند) قرار گرفته اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱ شهريور ۱٣۹۰ -  ۲٣ اوت ۲۰۱۱


از سال ۱۳۵۸ به بعد، آخرین جمعه ی ماه رمضان هرسال، به توصیه ی حیله گرانه و ریاکارانه ی نخستین اهریمن جماران، امام خمینی (ره = رفته همانجا. همانجا که خلفش نیز خواهد رفت) «روز قدس» نامیده شده است. همان «قدس» که قرار بوده است که راه آن نه به دست فلسطینییان، و با همدلی یاران و پشتیبانانشان در سراسر جهان، بلکه به دست خمینی و اصحاب، و با سلاح های بسته بندی شده ی اسراییلی و ایران کنترایی و مشابه گشوده شود.

در بحبوحه ی جنگ هشت ساله، بار ها برای خود من پیش می آمد که اگر به اخبار رادیو ی ملایان، گوش می کردم و در همان حال هم مشغول کار های دیگر بودم، وقتی کلمه ی «دشمن صهیونیستی» را می شنیدم، واقعاً متوجه نمی شدم که صحبت از قضایای جنگ ایران و عراق است یا صحبت از ماجرایی و حادثه یی و درگیری یی در فلسطین.

بسیار در باره ی خدمات متقابل خمینی و اصحاب و اخلاف او و اسراییل به یکدیگر نوشته ام، و فکر نمی کنم که در این چند سطر، دوباره لازم باشد که آن نوشته ها را تکرار کنم. اما برای ورود به بحث، حیفم می آید که باز یادآوری نکنم، به مضمون، اندکی از آنچه را که در نخستین «روز قدس» بعد از آغاز جنبش بزرگ خرداد ۱۳۸۸ نوشته بودم:
در معیت خمینی، رسیدن به قدس از طریق کربلا، بدون سلاح های اسراییلی، غیر ممکن می بود. سلاح هایی که اسراییلی ها برای آزادسازی قدس از چنگ خودشان، به خمینی می فروختند، و یا اصلاً به حساب بدهی های زمان شاه به ایران، تحویل او می دادند.
و او خود مگر چگونه بر مسند قدرت نشسته بود؟ با توافق ها و قول و قرار های پنهان با اصلی ترین حامیان جهانی اسراییل. در نوفل لوشاتو و گوادلوپ، به هنگام اوجگیری انقلابی که از آنِ او نبود...
... ماجرای ایران کنترا، یک مورد لو رفته ی خریداری یا تحویل گرفتن سلاح از اسراییل و آمریکا به منظور مبارزه با اسراییل و «آزادسازی قدس» بود. چند موردِ (هنوز) لو نرفته ی دیگر، و ای بسا مهمتر از مورد لو رفته در کار بوده است؟
... همکاری های «ویژه» ی اسراییل وحکومت خمینی را نمی گویم. این مورد هم جزء مواردِ (تاحدودی) لو رفته است. از موارد لو نرفته، یعنی هنوز لو نرفته حرف می زنم.

ماجرای ایران کنترا را بعد از ماجرای واتر گیت، و قبل از ماجرای ابوغریب، بعضی ها بزرگترین رسوایی سیاسی آمریکا معرفی کرده اند...
... البته رسوایی «اکتبر سورپرایز»، یعنی تبانی خمینی با ریگان در مورد ادامه ی نگاهداری گروگان های سفارت آمریکا در ایران به منظور شکست جیمی کارتر و پیروزی ریگان را هم فراموش نکنیم. که گرچه به قول م. امید: «خاموشی سرآغاز فراموشی است»، اما فراموشی هم سرآغاز خاموشی است... (۱)

هرچند، تکرار هایی را باید همیشه تکرار کرد، اما می گذارم و می گذرم، و خوانندگان گرامی را به صفحات «خبر و نظر» سایت ققنوس ارجاع می دهم (۲) و نیز به مقاله یا مقالاتی که به نظر می رسد با توجه به بحرانی شدن شرایط منطقه در ماه ها و نیز هفته ها، و «نیزتر» روز های جاری، نوشتن اشان اجتناب ناپذیر شود.
اما علی الحساب، بد نیست که در چند نکته ی «مختصر» زیر تأمل یا تأمل واره یی داشته باشیم:

۱ ـ جنبش های مردمی تونس و مصر، از دست اسراییل در رفتند. و از دست آمریکا نیز. هرچند که آمریکای اوباما (اوباما، به عنوان نماینده ی یکی از جناح های امپریالیسم آمریکا، و طبعاً نه جدا از ماهیت امپریالیسم) بر خلاف تزهای آمریکای احتمالی بعد از اوباما در سال آینده، تا حدودی در روند قضایا مداخله یی ویژه ی خود کرده بود. و البته نه به منظور کمک به مردم تونس و مصر، بلکه به منظور تلاش در جهت ممانعت از رخ دادن انقلاب، با فراهم آوردن زمینه ی نوعی از اصلاحات.
همان طور که پیش از سقوط دیکتاتور مصر پیش بینی کرده بودم (۳) سرنگونی حسنی مبارک به عنوان دشمن سوگندخورده ی مردم فلسطین، ضربه یی سخت و جبران ناپذیر بر اسراییل بود. می دانیم که حسنی مبارک، مهم ترین همدست اسراییل در منطقه به حساب می آمد، و با بستن تنها کوره راه نوار کوچک غزه به جهان بیرون، یعنی راه «رفح»، مستقیماً در قتل عام روزمره ی ساکنان غزه به وسیله ی اسراییل، از طریق کشتن آنان در بی غذایی و بی دارویی و فقر و بیماری هایی که گاه با یک آنتی بیوتیک ساده قابل معالجه اند، به اسراییل کمک می رسانید. و این، تازه چهره ی بیرونی ماجرا بود. وگرنه قراردادهای پیدا و پنهان امنیتی حسنی مبارک با اسراییل، خود به جای خود، ماجرایی دیگرند و قصه یی که سر دراز آن را جنبش مستقل مردم مصر کوتاه کرد.
بیهوده نیست که جان بولتون، کاندیدای ریاست جمهوری آینده ی آمریکا، برای هموار کردن راه پیروزی نئوکان های ضد «مماشات» و «سرنگونی طلب»، درست در وسط خاک اسراییل، و به هنگام مژده ی بازگشت عصر بوش پسر را با اعلام کاندیداتوری خودش در انتخابات به جهانیان دادن، ضمن تأکید بر ضرورت بمباران و قتل عام مردم ایران و دهه ها و دهه ها دهه ها معلول و سرطانی به دنیا آوردن نسل ها و نسل ها و نسل های آینده ی مردم ما، و با تأکید بر این که «تنها راه، حمله ی نظامی به ایران است»، اعلام کرد که: «اوباما برای اسراییل، بد ترین رییس جمهوری تمام تاریخ آمریکاست.». (۴)

۲ ـ پس از این «احساس غبن» در ماجرای از دست دادن تونس و مصر بود که اسراییل و نئوکان ها و همجنسان اشان (حتی در حزب دموکرات آمریکا) با عجله دست به کار شدند تا بقیه ی جنبش های بالفعل یا بالقوه موجود خاورمیانه را تحت مهار بگیرند.
آن ها متحدی در این مورد خاص، در فرانسه نیز دارند که حداقل تا کم و بیش هفت ماه دیگر، ریاست جمهوری فرانسه را به عهده دارد. یعنی نیکولا سارکوزی.
نقش این فرد در تلاش به منظور نگاه داری بن علی بر اریکه ی قدرت، و مقابله با جنبش مستقل مردم تونس را در همان هنگام پیروزی نسبی آن جنبش نوشته بودم (۴) و شرح آن در این مختصر نمی گنجد.

۳ ـ در ماجرای کشور نفت خیز لیبی، و انحراف جنبش مستقل مردم علیه ولی فقیه و راهبر عقیدتی لیبی، معمر قذافی، به وسیله ی عناصر رسماً مزدور، یا کمر به مزدوری بسته، نیز همین آقای نیکلا سارکوزی،، نقشی فعال و محوری ایفا کرده است.
در باره ی آینده ی لیبی بعد از قذافی باید جداگانه نوشت؛ و به نظر من، بر خلاف آنچه ممکن است در روزها و شاید هفته های اول بعد از او به نظر بیاید، چشم اندازی دیگر در پیش رو ی لیبی قرار دارد. مگر آن که همت بلند مردم لیبی بتواند محاسبات ناتو و مزدوران «بومی» او را در هم بریزد، و جنبش ربوده شده را به صاحبان اصلی آن باز گرداند. که این را از فرزندان «عمر مختار» می توان به خوبی انتظار داشت. و چنین بادا !

۴ ـ اسراییل، با مجموعه ی رفتار چند روز اخیرش در کشتار فلسطینی ها و بمباران سراسری غزه، و با وعده و وعید هایی که از جانشینان احتمالی باراک اوباما گرفته است، زنگ خطر بزرگی را در منطقه به صدا در آورده است:
تکرار آنچه در جنگ سی و سه روزه ی لبنان کرد، و تکرار آنچه در پایان ریاست جمهوری جرج بوش پسر، مطابق برنامه یی دقیقاً تنظیم شده و زمان بندی شده و از پیش آماده، در ایام دست به دست شدن قدرت در آمریکا و انتقال قدرت از بوش پسر و نئوکان ها به اوباما، با جنگ بیست و دو روزه اش بر سر مردم بی پناه غزه آورد، و «بومی» های ایرانی دست آموزش آن را حمله ی فلسطینی ها به نیابت از «رژیم ایران» به اسراییل معرفی کردند تا با بوسه زدن بر چکمه های خونین سربازان اسراییلی، آینده ی نداشته ی خودشان را تضمین کنند. و حالا هم درست همزمان با طرح های جدید اسراییل و حامیان نئوکان او مشابه همان قصه را دارند از نو غرغره می کنند تا به هنگام عملی شدن احتمالی نقشه های اسراییل، غرغره شده هایشان را به سر و روی خودشان پرتاب کنند.

۵ ـ در رابطه با همان مورد بر شمرده در شماره ی ۴ باید به سه نکته ی مهم اشاره کرد:
نکته ی اول:
«کشور اسراییل» نیز به نوعی، البته متفاوت، درگیر اعتراض های توده یی شده است، و دولتمردان آن، احتمالاً به متحد کردن «مردم» با خود بر حول محور یک جنگ احتمالی در منطقه می اندیشند.

نکته ی دوم:
آنچه تا به حال، از مداخله ی مستقیم «غرب» در سوریه به بهانه ی ناحق و دروغین دفاع از جنبش بر حق و راستین مردم به جان آمده ی سوریه علیه بچه دیکتاتور پرورده شده در دامان پدر دیکتاتور تر از خودش، ممانعت به عمل آورده است، حساسیت استثنایی موقعیت کشور سوریه است با توجه به غیر قابل پیش بینی بودن رفتار های اسراییل، و حزب الله لبنان که اصلی ترین «حامی» خارجی (صرف نظر از طرفداران داخلی) آن، نظام ملایان هفت خط هفتاد چهره ی هفتصد کاره ی کشور خودمان است!
اما معلوم نیست که این عدم مداخله ی مستقیم، چندان دوام بیاورد. به خصوص اگر اسراییل، طرحی را که به نظر می رسد دارد روی آن کار می کند به مرحله ی اجرا دربیاورد.

نکته ی سوم:
مهم ترین خبر های اول رادیو اسراییل در همین یکشنبه ی گذشته، یعنی «یکشنبه سی ام امرداد ماه ۱۳۹۰ خورشیدی، بیست و یکم ماه اوت ۲۰۱۱ میلادی، و بیست و یکم ماه عبری آو سال ۵۷۷۱ عبری»، این ها بودند:
سیلوان شالوم: حماس مسئول حملات از غزه است؛ باید تأسیسات زیر بنایی آن را نابود کرد.
دستور نتانیاهو: وزیران درباره رابطه با مصر، فعلاً مصاحبه نکنند. [در رابطه با حمله ی هفته ی گذشته ی اسراییل به خاک مصر و کشتن حد اقل پنج نظامی مصر، و لت و پار کردن نظامیان دیگر و مردم عادی.]
یعلون: در شرایط کنونی، اسرائیلی ها باید سخت چون پولاد باشند.
«الشرق الاوسط»: حکومت اسد مسئول حملات تروریستی پنجشنبه در اسرائیل است.
و بالاخره:
اسناد جدید درباره دست داشتن ایران در حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ [خیر باشد؛ که گل بود، به سبزه نیز آراسته شد!]

به قول شاعر: «تو خود، حدیثِ مفصل بخوان از این مُجمَل». و نیز مراقب باش رفتار و گفتار و نوشتار و غیره (و به خصوص غیره) ی افرادی را که سوابق بسیار نیکویی دارند در:
ـ دفاع از دولت های اسراییل، و شستشوی دست و پا و چکمه های سربازان و کولونی نشین های آن،
ـ متجاوز جلوه دادن عرب ها از حتی قبل از سال ۱۹۴۸
ـ یهودستیز خواندن روشنفکران و مبارزان ایران و جهان از طریق بسیار شرافتمندانه ی مخلوط کردن مواضع چند مرتجع با مواضع آن ها،
ـ رسماً اسراییل را طفلکی معصوم و مظلوم معرفی کردن که «فقط خواهان حفظ امنیت خود است»، اما اعراب ستمگر نمی گذارند این کار خود را انجام دهد و ناچارش می کنند که کمی آن ها را گوشمالی بدهد،
ـ فعالیت های محض رضای خدا و خلق در جهت اثبات غیر مستقیم ضرورت حمله ی نظامی به خاک ایران و کشتن مردم ایران به خاطر بمب های اتمی حاکمان ایران که امنیت «جامعه ی جهانی» را به خطر می اندازد...
و الی آخر. به علاوه ی:
ـ پای ثابت یکی از برنامه های خیلی ویژه ی تلویزیون آمریکا نیز شدن اشان،
ـ و توسط مجری باز هم «خیلی ویژه» ی آن برنامه ی خیلی ویژه، «تصادفاً»، مقابل کسانی قرار گرفتن که (به نوعی) از ملایان دفاع می کنند و باعث می شوند که تماشاگر عادی بی خبر از بعضی امور جاری در بعضی کریدور ها، حق را به طرف مقابل بدهد... (...)
(...) در تکمیل این بحث، خواندن مقاله ی « سخنان نماینده ی روسیه در ناتو را تا حدودی جدی بگیری » (۶) نیز احتمالاً خالی از ضرر است.

۶ ـ دیگر، چیزی، چیزی که واقعاً در معادلات مربوط به شیوه ی خاص انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا بتوان آن را چیزی به حساب آورد، تا انتخابات ریاست جمهوری سال آینده ی آمریکا باقی نمانده است. جان بولتونِ کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری، و جانوران دیگر کابینه ی جنگی بوش، و جنایتکاران مسلّم علیه بشریت هم که «دست در دست هم داده اند به مهر» تا «میهن ما را کنند آباد»، با در دستور کار قرار دادن «موضوع» تعیین کننده یی به نام ایران، وارد صحنه شده اند.
و چون قبلاً به اختصار در این باره نوشته ام (۷) و چون این مقاله، بفهمی نفهمی دارد به درازا می کشد، گستردن این بحث را باید به مقاله یا مقالات دیگر سپرد.

۷ ـ و درست در همینجا، و در ارتباط با موردِ برشمرده در شماره ی ۶ لازم است که جنبش سراسری و مستقل و آزادی خواهانه ی ایران، به خود بجنبد. وگرنه دیر خواهدشد. و خیلی هم دیر.
اما به خود جنبیدن این جنبش، نیازمند تصفیه ی هرچه سریع تر آن از عناصری است که به تقلید از آویختن «حریف» به دامان یک جناح امپریالیسم، با آلوده کردن نام جنبش، دارند به هزار زبان از یک جناح دیگر امپریالیسم، تمنا و خواهش می کنند که آن ها را در مقابل «حریف» به رسمیت بشناسد، و نه «حریف» را در مقابل آن ها.
و این ها فقط در همان «خانم ها و آقایان محترم» ی که در مقاله ی پیشین (۸) به آن ها اشاره کرده ام خلاصه نمی شوند.
متأسفانه، از درون آنچه «جنبش سبز» نامیده می شود، پاره یی «همرهان سست عناصر» نیز بدشان نمی آید ـ و حتی خیلی خوششان می آید و احتمالاً خوش خوشان اشان هم می شود ـ که نقش پشت جبهه ی آن «خانم ها و آقایان محترم» را بازی کنند.
و به کجا باید برد این درد را که در این میان، و در کشمکش دو جریان وابستگی گرا، آنچه دارد فدا می شود جنبش است؟ حالا نامش را سبز بگذاریم یا چیز دیگر.
بگذارید خطاب به این «خانم ها و آقایان محترم» اخیر هم یک کلمه ـ فعلاً فقط یک کلمه ـ گفته باشم:
ـ خانم ها و آقایان محترم! با شما یا بی شما، این جنبش به راه خود ادامه خواهد داد. چه پیروز شود و چه پیروز نشود. شما فقط تا جایی جزء جنبش به حساب می آیید که جزء جنبش باشید. اما بدانید (و اگر هم دلتان نمی خواهد که بدانید، ندانید) که آن کس که از پشت خنجر می زند را همگان، ناجوانمرد تر و پست تر از آن کسی می دانند که از رو به رو خنجر می زند. مفهوم است یا نه؟ مهم این نیست که برای شما مفهوم باشد یا نباشد البته.
خائن، خائن است. چه آن کس که به این جناح امپریالیسم می آویزد، و چه آن کس که به آن جناح امپریالیسم. حواستان را جمع کنید. کسی نه با شما هاتعارف دارد نه با «حریف» شما ها. مردم ایران، این جنبش را از آمریکا نیاورده اند که کسی بخواهد تکلیف این جنبش را در آمریکا تعیین کند.
خودتان را بیش از این بدنام نکنید، و دهان هرزه ی دشمنان جنبش را به بهانه ی رفتار های زشت خودتان، علیه کل جنبش نگشایید، و کاری نکنید که هر بی سر و پایی بتواند با تکیه بر رفتار های شما جنبش را در کلیت آن به باد ناسزا بگیرد و وانمود کندکه گویا تمام آنچه «جنبش سبز» نامیده می شود همین است؛ و نتیجه بگیرد که پس بنا بر این، پیش به سوی معاملات پس پرده و جلوی پرده با آن یکی جناح، به منظور ریشه کن کردن سبز ها و جاگزین کردن آن ها با زرد ها. زرد هایی که دیری است فقط با خون دیگران (نه خون خود البته) خود را سرخ می نمایانند. و از حق نباید گذشت که چهره اشان به اندازه ی کافی سرخ و سر حال و گل انداخته هم هست.

به هر حال:
فقط در صورتی که فتح قدس از طریق کربلا به وسیله ی سلاح های ایران کنترایی اسراییل و آمریکا جدی باشد است که می توان گفت: نظام حاکم بر ایران، چه در کلیت آن، و چه در تمام اجزای خوشبختانه روز به روز از هم پاشیده شونده ترش، یک نظام ضد امپریالیستی یا ضد صهیونیستی است.

فقط در صورتی که فتح قدس از طریق کربلا به وسیله ی سلاح های ایران کنترایی اسراییل و آمریکا عقلانی و علمی (و عملی) باشد است که می توان گفت: «امپریالیسم»، همان «استکبار» است، و «استکبار» هم همان «امپریالیسم» است.

فقط در صورتی که امروز، دیروز باشد، و صف بندی های امروز، صف بندی های دیروز باشند است که می توان هوشیاری در برابر خطر امپریالیسم را، و به خصوص ـ در شرایط کنونی خاورمیانه ی ما ـ یکی از جناح های آن که اتفاقاً دریده ترین و درنده ترین جناح آن نیز هست را، با دعوای «ارتجاع ـ لیبرال» سال های نخستین انقلاب، و با «جبهه ی متحد ضد امپریالیستی» یا در واقع «ضد استکباری» اپورتونیسم حاکم بر بخشی از جنبش چپ (در معنای وسیع کلمه ی چپ که الزاماً در م.ل خلاصه نمی شود) مقایسه کرد.

فقط در صورتی که آزادی را بدون استقلال بشود تعریف کرد است که می توان سر بر آستان امپریالیسم (هر یک از جناح های آن) نهادن را مبارزه برای آزادی نامید، و نام مقدس «مقاومت» و یا نام مقدس «جنبش» را اینچنین آلوده ی نکبت دریوزه گری و آستانبوسی خود ساخت.

فقط در صورتی که با یک نگاه مکانیکی بشود تضاد ها را اصلی و فرعی کرد است که می توان ارتباط ارگانیک، و دیالکتیک اجزاء ارگان زنده یی به نام جهان معاصر با همدیگر را نادیده گرفت، و بهانه آورد که چون تضاد اصلی، تضاد با حاکمیت است، هر کس که تضاد های دیگر را نیز مطرح کند، ما را از تضاد اصلی، دور کرده است؛ چرا که یک خط مستقیم سیخکی (و طبعاً هندسی) میان همه چیز کشیده شده است.

فقط در صورتی که همچون دزدان نیمه شب، قصد داشته باشیم در تاریکی کار کنیم است که می توانیم کسانی را که شعاعی ـ هر چند کوچک ـ از نور را بر فضا می تابانند یا متهم کنیم یا بترسانیم یا اگر دستمان رسید از سر راه خود برداریم و کلَک اشان را بکنیم.

فقط در صورتی که شبانه، مشغول کارد مالیدن بر گلوی قربانیان اعتماد کرده به خویش باشیم است که می توانیم کسانی را که می خواهند کاردِ به خون آلوده ی ما را از دستمان بگیرند و در برابر دیدگان همه قرار دهند متهم به تیز کردن کارد دشمنی کنیم که هر دو نهایتاً در چند نقطه به هم می رسیم و با هم یکی می شویم. از جمله در کارد مالیدن بر گلوی ضعیف ترین و آسیب پذیر ترین قربانیان.

فقط در صورتی که خیانت را در پشت نقاب خدمت، و رذالت را در پشت نقاب شرافت، و مردم فروشی را در پشت نقاب مبارزه برای رهایی مردم، نهان کرده باشیم است که می توانیم افشاگری روشن و صریح و بی نقاب دیگران در محکوم کردن هرگونه آستانبوسی ـ به وسیله ی هر کسی و با هر بهانه یی که می خواهد باشد ـ را سخن گفتن در پشت نقاب بنامیم، و با غداره بر زمین کوفتن و قمه دور سر چرخانیدن و عربده کشیدن و نفس کش طلبیدن و شکم سفره کردن، پاسخ دهیم. بی آن که متوجه باشیم که در جریان این غداره بر زمین کوفتن و قمه دور سر چرخانیدن و عربده کشیدن و نفس کش طلبیدن و شکم سفره کردن، نقاب از باقی مانده ی چهره امان در پس آن نیز فرو می افتد...

خیر! نه خمینی و اصحاب، ضد امپریالیست یا ضد صهیونیسم بودند یا هستند، نه استکبار به معنای امپریالیسم است، و نه ایده ی نژادپرستانه و بنیادگرایانه ی صهیونیسم به پیروان آیین یهود و یا «قوم یهود» ( «قوم»، آنگونه که گفته می شود، و چندان هم در جهان کنونی و عبور کرده از اعصار کهن و معیار هایی چون قوم و قبیله و طایفه، قابل پذیرش نیست) ربط دارد.
(مثلاُ، اکثر قریب به اتفاق ترجمه های فراوان راقم این سطور در افشای صهیونیسم، ترجمه هایی است از نوشته های یهودیان پیشرو جهان.)

... امپریالیسم، مفهومی است علمی با تعاریفی کم و بیش مشخص و مبتنی بر پیچیدگی های دوران بعد از فئودالیسم.
«استکبار» اما مفهومی است که اگر قرار باشد به عنوان معادل «امپریالیسم» به کار رود، در این کاربرد خود، نه تنها غیر علمی، بلکه ضد علمی است، و به دوران های فئودالیسم و ماقبل فئودالیسم باز می گردد؛ و بیشتر باید آن را چیزی از نوع «اجنبی ستیزی» نامید، با هدف مقابله با دست آورد های انسان گلوبال معاصر که در یک حرکت مداوم و قانونمندِ رو به جلو، پس از عبور از فئودالیسم، اینک در آستانه ی عبور و یا در صحنه ی عبور از سرمایه داری، و سرمایه داری پیشرفته و الزامات آن قرار دارد...

... هوشیار بودن در برابر امپریالیسم، و یا حتی آنچه مبارزه ی ضد امپریالیستی هست یا نامیده می شود را با یک قیاس مبتذل تر از مبتذل نمی توان به اشتباهات استراتژیک پاره یی از جریان های سیاسی در سال های نخستین انقلاب چسبانید، و حمایت آن ها تحت عنوان هایی مثل «جبهه ی متحد ضد امپریالیستی» از «استکبار ستیزی» خمینی و جناح های گوناگون ارتجاع را، و مقابله اشان با گرایش های آزادی خواهانه و نیرو های نمایندگی کننده ی آن، که درپوشش «مبارزه با لیبرالیسم» انجام می گرفت را با این یکی یکسان معرفی کرد...

... کسانی می کوشند تا با چسبانیدن این دو به همدیگر، آستانبوسی امپریالیسم (آن هم کثیف ترین جناح های آن) و زوائدش مثل دولت نژادپرست بنیادگرای اسراییل را توجیه کنند؛ و حتی کم کم کلمات «امپریالیسم» و «صهیونیسم» را وارد فرهنگ لغات ناموسی خود کرده اند و اگر کسی در جایی بگوید بالای چشم این دو ابروست چشم و چالش را در می آورند. و اگر هم یک وقت بخواهند خیلی ناپرهیزی کنند، از واژه ی «استعمار» که مربوط به دورانی است که خودشان در آن نفس می کشند، استفاده می کنند...

... خیر! نه هوشیاری در برابر امپریالیسم، با استراتژی غلط سال های اول انقلاب بعضی جریان های سیاسی قابل مقایسه است؛ و نه سخن از هوشیاری در برابر امپریالیسم و نیات آن به میان آوردن، «عربده کشی های ضد امپریالیستی» است؛ و نه کسانی که چنین می کنند کار و حرفه یا هدف اصلی اشان امپریالیسم ستیزی و صهیونیسم ستیزی است...
... در سال های نخستین بعد از انقلاب، صف ضد امپریالیست هایی که خود را متحد استکبار ستیزان کرده بودند، در مقابل صف کسانی قرار داشت که معتقد بودند آزادی و استقلال چنان با یکدیگر درهم آمیخته اند که دفاع از آزادی، دفاع از استقلال است؛ و دفاع از استقلال (مصون بودن نسبی در برابر آسیب های امپریالیسم) بدون دفاع از آزادی، معنایی به جز از میان رفتن تتمه ی استقلال، و فرو افتادن کامل به دام امپریالیسم ندارد.
چیزی که به تجربه، ثابت شد...
... اما امروز، قضیه، کاملاً معکوس است:
کسانی که به آستانبوسی امپریالیسم رفته اند و به این هم بسنده نمی کنند و می خواهند چشم و چال کسانی را که از ضرورت هوشیاری در برابر امپریالیسم سخن می گویند درآورند، و بر آن هایی که ضرورت دفاع از حقوق مردم فلسطین در برابر تجاوز دولت های اسراییل را مطرح می سازند اتهام «یهود ستیزی» می زنند، درست در نقطه ی مقابل آزادی خواهی و استقلال طلبی (که از یکدیگر تفکیک ناپذیرند) قرار گرفته اند.
و این یعنی قرار گرفتن، در نقطه ی مقابل همانچه «جنبش خرداد»، یا به اعتباری «جنبش سبز» ـ جدای از عناصر فاسدی که چه کم باشند و چه زیاد، و چه در بالا باشند و چه در پایین، باید از آن تصفیه شوند ـ در پی آن است، و به همین دلیل، رو در روی ارتجاع «استکبار ستیز» ایستاده است. استوار همچون کوهی که هیچ طوفانی آن را تا کنون از پای در نیاورده است؛ و افروخته و حاضر و آماده، همچون آتشی که دوباره از زیر خاکستر سر بر خواهد کشید و شعله هایش تاریخ ایران را به روایت محکومان، و نه به روایت حاکمان رقم خواهد زند... (۹)
اول شهریور ۱۳۹۰

توضیحات:
۱ ـ راه پیمایی «روز قدس» و یک نکته ی شاید ضروری ـ شهریور ۱۳۸۸
www.ghoghnoos.org

۲ ـ به عنوان نمونه: جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع خمینی ـ آذر ۱۳۸۸
www.ghoghnoos.org

و یا باز به عنوان نمونه: بازی سایه ها، و سایه ابهام یک اکتبر سورپرایز ـ ژان گیزنل ـ با ترجمه و توضیحات همین قلم در آبان ۱۳۸۷:
www.ghoghnoos.org

۳ مگر ایران هم جزء «خاورمیانه ی بزرگ» نیست؟ چرا همه آری، و ما نه؟ - ۱۱ بهمن ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org

۴ ـ جان بولتون می گوید که تنها راه، حمله ی نظامی به ایران است ـ او را و همدستان او را انتخاب می کنیم، یا جنبش را و مردم را؟
www.ghoghnoos.org

۵ ـ ایران لیبی نیست؛ به دام جنگ طلبان نیافتیم!
www.ghoghnoos.org

و نیز: جنبش خودمان را یکسره با وقایع اخیر تونس مقایسه کردن خطاست
www.ghoghnoos.org

۶ ـ سخنان نماینده ی روسیه در ناتو را تا حدودی جدی بگیریم!
www.ghoghnoos.org

۷ ـ جان بولتون می گوید که تنها راه، حمله ی نظامی به ایران است ـ او را و همدستان او را انتخاب می کنیم، یا جنبش را و مردم را؟
www.ghoghnoos.org

۸ ـ خانم ها و آقایان محترم! نام جنبش را آلوده ی کار و کاسبی خود نکنید
www.ghoghnoos.org

و نیز: به خاطر یک مشت زالزالک (کشته ندادیم که سازش کنیم)
www.ghoghnoos.org

۹ ـ ـ ایران لیبی نیست؛ به دام جنگ طلبان نیافتیم!
www.ghoghnoos.org

٭ برای اطلاع از دروغ بافی های اسراییل در مورد تجاوز برنامه ریزی شده ی اسراییل به غزه در آستانه ی انتقال قدرت از نئوکان ها به اوباما (که ممکن است در آستانه ی انتقال احتمالی قدرت، از اوباما به نئوکان ها، و یا زود تر از آن، در ابعاد وسیع تر تکرار شود) از جمله:
هولوکاستی که انکار می شود؛ و سکوت آنان که حقیقت را می دانند ـ نوشته ی جان پیلجر ـ با ترجمه و توضیحات همین قلم:
www.ghoghnoos.org

استریپ تیز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراییل به غزه! ـ از راقم همین سطور
www.ghoghnoos.org

غزه، و هفت پرسش و پاسخ در باب راست و دروغ مدعیان! ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست