سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هان، ای خدا!


اسماعیل خویی


• هان، ای خدا که، باشی اگر، بوده ای خود آی!
هیچ ار توانِ آمدن ات هست، با خود آی!

بنگر در این جهان و ببین یابی اندر آن
چیزی پسنده ی زن و مردِ خرد گرای؟! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ مرداد ۱٣۹۰ -  ۲۵ ژوئيه ۲۰۱۱


 هان، ای خدا که ، باشی اگر، بوده ای خود آی!
هیچ ار توانِ آمدن ات هست ، با خود آی!
بنگر در این جهان و ببین یابی اندر آن
چیزی پسنده ی زن ومردِ خرد گرای؟!
دوزخ مگر قرار نبودت، هم از نخست،
کاندر دگر سرای بُوَد ، نی در این سرای؟
آن هم نه بهرِ خلقِ جهان ، مرد وزن، همه:
بل از برای مردمِ کژرای کژ درای؟!
یا نی مگر بساخته بودی بهشتِ خویش
از بهرِ مردمانِ نکوکارِ نیک رای؟!
دیدی چه سان به حیلت، در عصرِ علم وفن،
ابلیس شد به کشتی ی دین تو ناخدای؟!
در جامه و به چهره ی آخوندی از خمین
یکسر به سوی دوزخ مان گشت رهنمای.
به کودکان، به حیله، کلیدِ بهشت داد:
تا، سرخوشانه ، بر سرِ مین برنهند پای.
خود مُرد و کارها به ز خود بدتری سپرد
که ش کبر ساخته ست یکی شیخشهخدای*.
گویدظهور مهدی ی موعود را بُوَد
او، با زمینه سازی ی سنجیده ، رهگشای.
داند، ولی، که، در قبلِ تیر و توپ وتانک،
شمشیر آلتی ست به جد ریشخند زای:
کامروز آن که جنگ به شمشیر می کند،
شمشیرِ او همین خودِ اوراست جانگزای.
ویژه که کافرانِ جهان بس فزونترند
از آن که بوده اند به دورانِ کوس ونای.
چندان فزون که هیچ امامی، به راستی،
نارد برید گردن شان ، نای پشتِ نای.
باید کنون امام کِشد تیغی آنچانک
هر ضرب اش افکند دو سه میلیون نفر ز پای.
واین تیغ را ، که "بمب اتم" نام اش آمده ست،
وای ار به دست آورد آخوند، وای! وای!
ماند به جا نه عالمی آن گه، نه   آدمی:
تا باشی – ای خود آی!- بر آن وبراین خدای.
در سوکِ جاودانِ همه آفریده هات،
باید غمی نشینی و گریی به های های.
بنگر چه سان به کام کشد بندگانِ تو
این اژدهای منبری ی آدمی فسای.
زین پیش نیز دشتِ وطن داشت اژدران:
این، لیک ، گله گله ببلعد، نه تای تای.
اورا گلیمِ کاروری مسجد است وبس:
لیک ، او از این گلیم نهد پا به هرکجای.
آخوندِ روستا نگر، از کبرِ وهمناک،
بنشسته روی منبرِ خود دهخدانمای.
کاهش پذیرد از دمِ او کبریای تو،
تا این خدا ستای به معنی ست خود ستای.
بادا که گفته های کمین آفریده ات
گردد، به سودِ خلقِ جهان ، آگهی فزای.
هشدار وپایگاهِ خدایی ت را به جدّ
زین شاهشیخِ توطئه گر بیشتر بپای!
تا بیش از این سخن ننهد در دهانِ تو،
با گِل ببند پوزه ی این گولِ ژاژخای.
حکمِ زمان جدایی ی دین از حکومت است:
کوشش کن و خدایی ی این عصر را بشای!

بیست وششم دسامبر ۲۰۱۰،
بیدرکجای لندن

*شیخ شه خدای.


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست