سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ویگوتسکی و«ابزاراندیشه» ۳


رباب محب


• به اعتقاد ویگوتسکی دوران کودکی، زمان تمرین پرورش قوه خلاقیت و تخیل ماست. بازی های کودکانه نه تنها شرایط پرورش تخیل کودک را فراهم می کنند، بلکه خود به عنوان نوعی فعالیت تخیلی از تجارب و زندگی روزمره سرچشمه می گیرند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۷ تير ۱٣٨۵ -  ۲٨ ژوئن ۲۰۰۶


 
در حوزه روانشناسی و به  زبان روسی قوه خلاقیت و سازندگی، تصور و   Voobraẑenie - که به معنای تخیل و نمایش  است -  نامیده شده است.  تعریف روانشناسان از واژه تخیل متفاوت از تعریفی ست که در  زبان عامیانه از این واژه می شود. اغلب در زبان ِ روزمره  آنچه با عادت های  حواس پنجگانه ما در تضاد بیفتد و درنگاه ما غیر ملموس  و  دور از دسترس باشد، به تخِیل نسبت داده می شود. این در حالی است که تخیل فرض اولیه همه فعالیت های انسانی است و بدون آن  وجود و تحقق فعالیت های فرهنگی و ُ هنری ، علمی و تکنیکی و غیره امری  محال می باشد .  
ریبوت (۱٨٣۹ – ۱۹۱۶) پرفسور و استاد  کالج فرانسه می گوید :" تمام کشفیات ما – از کوچک تا بزرگ – قبل از وقوع یا به تحقق رسیدن، ترکیبی از تخیلات ما بوده اند که در رابطه های  تازه شکل گرفته اند " (ص. ۱۴) . ما از وجود کاشفان  بسیاری از کشفیات بی خبریم. بطور مثال ما نمی دانیم چه کسی یا چه کسانی ضرب المثل ها راساخته اند. در واقع نام کاشفان بخش کوچکی از کشفیات بر ما روشن است. ما اغلب بی آنکه نام  مخترعان را بدانیم یا اساسأ به آنان فکر کنیم از اختراعاتشان  بطور روزمره استفاده می کنیم. چاقو ، قیچی،  داس و چکش-  این  ابزار ساده  که بسیاری از مشکلات ما را حل کرده اند و در روند توسعه خود به ابزارپیچیده تر مبدل شده اند یقینأ مخترعانی داشته اند که در حافظه انسانی ما جای نگرفته اند.اما آنچه اینجا حائز اهمییت است، ساده گی یا پیچیده گی ِ پدیده ها و ابزار انسانی نیست، بلکه این تخیل متبلور شده انسانی است که در آفرینش  پدیده ها و ابزار انسانی- از ساده ترین تا   پیچیده ترین ِ آنها - نقش اساسی را بازی می کند .  
به همین ترتیب تعریف روانشناسان از  واژه  ی ِ خلاقیت نیز تعریف متفاوتی است از آنچه ما در زبان عامیانه بکار می بریم. خلاقیت در تلقی ِ عام اغلب مترادف با خلق آثاربزرگ و به جای ماندنی از نوع آثار هنرمندان و مخترعان ِ به نام  جهان است ، در حالی که از دیدگاه روانشناسان و از نظر علمی خلاقیت بر اساس بزرگی و کوچکی آفریده ها سنجیده نمی شود.  طبیعتأ در استعداد بی نظیر کافکا ،  تولستوی ، داروین یا نیچه و انشتاین و دیگرانی نظیر اینان شکی نیست ، اما روانشناسان می گویند  سنجش قوه خلاقیت براساس حجم یا اندازه آفریده ها -  عملی غیر منطقی و غیر معقول است ، چرا که گاهی آفریده هائی که به نظر ما بی ارزش می آیند نقش و عملکردی  حیاتی در حوزه خاص خود دارند ، بطور مثال وجود  و فنکسیون ِ یک چراغ قوه  در شرایط خاصی می تواند از وجود  و فنکسیون ِ یک نورافکن  مهمترو حیاتی ترباشد. همین امر در سایر حوزه ها  مثلا در ادبیات و هنر یا علم تاریخ و غیره  نیز صادق است. انسانی ، جائی در گوشه ای از این دنیای پهناورمی نشیند و  تمام نیروی اندیشه و تخیلش را برای خلق اثری بکار می گیرد که پیش از او دیگری یا دیگرانی گامی یا گامهائی در یک وُ همان راه  برداشته اند. بطور مثال سبک امپرسیونیسم در حیطه هنر نقاشی نام ِ ونسان ونگوگ و پل گوگن - دو تن از خیل ِ انبوه ِ نقاشان امپرسیونیستی  که  آثار ارزنده ای از خود به جای گذاشته اند ، را در ذهن ما تداعی می کند، در حالی که ایندو خالق این سبک نیستند وآنها تنها با تکرار تخیل و آفریده های پیشینیان خود واز ترکیب تکرارهایشان با تخیل خود سبک امپرسیونیسم را به اوج خود رسانده اند .  
 اما همانطور که آمد ، اینجا بحث بر سر بزرگان و نوابغ نیست، بلکه صحبت از افرادی است که به تنهائی اثری  - هر چند کوچک  می آفرینند . ما با نیم نگاهی به جامعه  کوچک – یعنی  خانواده خود  و محیط خود می توانیم جای پای تک تک افراد این جامعه و آفریده هایشان را در میان جمع ببینیم. اعتلا و معنای       هویت جمع در گرووجود تک تک این افراد است. مدرسه  به عنوان جامعه بزرگتر ازخانواده نیز از افرادی تشکیل می شود که هر یک به نوبه خود  نقشی را به عهده دارند. نقش ها مکمل هم هستند، نه مقابل و متضادهم .
همانطور که ریبوت می گوید ما نام بسیاری از کاشفان و مخترعان را نمی دانیم. ولی دانستن یا ندانستن نام یا نامها  اهمیتی ندارد . آنچه اینجا حائز اهمییت است تعریف های ما ست که  به نگاه ما رنگ و روی می بخشد. 
در علم روانشناسی تخیل و خلاقیت انسان -  به عنوان دو صفت از هم جدا نشدنی -  به صورت  یک قانون عمل می کنند نه  در قبای  تنگ ِ استثناء  و ما- اما-  چشم  به استثناء های بزرگ دوخته ایم و از ذره های   متبلور کل و این حقیقت که کل بدون ذراتش هستی پذیر نیست غافلیم   
به اعتقاد ویگوتسکی دوران  کودکی، زمان تمرین پرورش قوه خلاقیت و تخیل ماست. بازی های  کودکانه نه تنها  شرایط پرورش تخیل کودک را فراهم می کنند ، بلکه خود به عنوان نوعی فعالیت تخیلی از تجارب و زندگی روزمره سرچشمه می گیرند. تقلید پایه و اساس تجارب کودک است. کودک – حتا اگر اسب سواری را خود تجربه نکرده و  به چشم خود سوارکاری را ندیده باشد –  در کتاب ها و قصه ها و فیلم های تلویزیونی با اسب و اسب سواری و ُ سوارکاری آشنا می شود. اسب و چوب در پیرامون کودک وجود عینی دارند. آنچه کودک هنگام بازی اسب سواری با یک چوب بلند می کند، بهره جستن از امکانات محیطش و ترکیب آن امکانات با قوه تخیلش است. و خلاصه اینکه او بازی ای را به نمایش می گذارد که اساسش را نیاز ها و علایق فردیش،  تخیل و تقلید از واقعیت های پیرامونش بنا می گذارد . علاوه بر تجارب ِ کو دک و امکانات محیط او و تخیلش – زبان یکی از ابزارهای مهم بازی های کودکانه است . به عبارت دیگر بازی  ها شرایط خلاقیت های زبانی  را  نیز فراهم می آورند. حیوان بازی و بازی هائی از این قبیل تنها پرورش دهنده ی ِ تخیل و خلاقیت کودک نیست، بلکه به رشد جسمی او نیز کمک می کند . اینجا قابل تذکر است که تأثیر بازی ها در رشد جسمی کودک  مقوله ای سوای آنچه است که مورد ِ نظر ویگوتسکی و سایر روانشناسان در طرح اهمییت تخیل و خلاقیت است و شرح آن در این متن نمی گنجد . هنگام ارائه نظراتش داستان کودک سه سال و نیمه ای را بازگومی کند که روزی همراه با مادرش در گردشی روزانه به مرد شلی برخورد می کند. مرد شَل توجه کودک را به خود جلب کرده و او را به دنیای  تخیلاتش می کشاند . بخش اول گفتگوی کودک با مادرش به شرح زیر می باشد
- مامان! این آقا هه رو نیگا کن. چه پای عجیبی داره! (کودک منتظر عکس العمل مادر نشده و ادامه می دهد). میدونم  آقا هه سوار اسب بزرگی بوده و ُ افتاده روی یه سنگ بزرگ و ُ پاشو زخمی کرده. حالا باید    دکترا یه دوائی واسش پیدا کنن تا خوب بشه ... و ادامه داستان مونوگ بلند کودک یا دیالوگ درونی اوست با خودش. مادر  قدم زنان ، در کنار او تظاهر به گوش فرا دادن می کند و گاهی هم با ایجاد اصوات تأئید و تأ کید حرف های کودکش را تصدیق می کند . نتیجه ای که ریبوت از بازگوئی داستان فوق می گیرد اینست که کودک تجارب شخصی خود را در فضائی تازه و با ترکیب هائی نو دوباره سازی می کند و بدین ترتیب جوهر و ذات ساخته و پرداخته های او خلاقانه و ناب می شود. کودک صحنه ای می آفریند که فقط و ُ فقط آنی و وابسته به آنچه که هست یا دیده است، نیست ، بلکه او از مجموعه آموخته هایش (که به زمان گذشته متعلقند) بهره جسته و نهایتأ  -  خود -  نقش اساسی را در صحنه پردازی هائی از ایندست بازی می کند. ادامه دارد.
استکهلم / ماه جون سال دوهزار و شش
 
Ribot
Lev . S. Vygotskij (۱۹۹۵); Fantasi och kreativtet I barndomen Förlag : Göteborg Daidalos. Översättning av Kajsa Öberg Linsten.  
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست