سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

صدای پای فاشیسم؛ از کدام سو*


عیسی سحرخیز


• ما باید متحد باشیم و هم سو. و جدی در تشکیل و استقرار جبهه های گوناگون سیاسی و حامی دموکراسی و آزادی و مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر. و اگر باور داریم که صدای پای فاشیسم جدی ست، که نشانه های آن مشهود است و از سویی می آید- مهم نیست که از کدام سو و با چه شدت و قدرتی- باید هوشیار باشیم، و جبهه مناسب برای مقابله با آن را تشکیل دهیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۴ تير ۱٣٨۵ -  ۲۵ ژوئن ۲۰۰۶


ما را ز خیال تو چه پروای شراب است            خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست             هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان                       تحریر خیال خط او نقش بر آب است
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود                زین سیل دمادم که درین منزل خواب است
 
ده روز از دستگیری و بازداشت دوست عزیزمان جناب مهندس موسوی خوئینی می گذرد و درست یک سال از روشن شدن نتیجه انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری . پارسال چند روز پیش از این، در سی ام خرداد ٨۴ در مقاله ای با عنوان "رای ما به هاشمی؛ در کدام جایگاه" گوشه هایی از آنچه را که تصور می کردم بر ما خواهد رفت، بیان کردم.
   در آن مقاله نوشتم : "تلاش ما برای تحمیل برگزاری انتخابات آزاد اگرچه در انتها به بار ننشست و شاهد رای سازی‌های گسترده توسط ستاد ضد اصلاحات بودیم؛ اما در پی تحقق     " جبهه دموکراسی و حقوق بشر" ، جبهه دیگری در حال گشودن است که نامی جز " جبهه ضد فاشیسم " بر آن نمی توان نهاد...اما خطر "فاشیسم و حکومت نظامیان تحت رهبری ولایت مطلقه فقیه" به گونه‌ای ست که راهی جز این ندارم که با چشمانی گریان و فریادی بغض‌آلوده از همه بخواهم که این بار به فردی که فرسنگ‌ها از خواسته‌ها و آرمان‌هایم دور است و در دوران مختلف انقلاب بارها حق را زیر پا گذارده و جبهه وسیعی از حق طلبان را مورد ظلم و ستم قرار داده، رای دهند.... ما چاره‌ای جز شرکت کردن و رای منفی دادن به رقیب ‌هاشمی رفسنجانی نداریم، زیرا نمی‌خواهیم در داخل اندک روزنه‌های تنفس نیز بسته شود و در خارج آبرو و حیثیت و اعتبار ایرانی، مضحکه دیگران گردد."
     در آن روز بودند بسیاری که این سخن را نپسندیدند و به رای و نظر خود که تحریم انتخابات بود، عمل کردند. بودند و هستند کسانی که خطر "بسته شدن اندک روزنه های تنفس" و از دست رفتن" آبرو و حیثیت و اعتبار ایران" و " مضحکه دست این و آن" شدن را جدی نگرفتند و گفتند - و هنوز هم می گویند-   بین دولت خاتمی و دولت احمدی نژاد   تفاوتی نیست و "حاکمیت دو گانه " و "حاکمیت یک دست اقتدارگرایان" در عمل تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد و "در به همان پاشنه خواهد چرخید."
   تصور من اینست که اگر نخواهیم به صورت احساسی بر روی سخن گذشته خود تاکید کنیم و بگوئیم که " مرغ ما یک پا دارد" و اگر منصفانه رویدادهای یک سال گذشته را مورد ارزیابی قرار دهیم، به خوبی به این نتیجه خواهیم رسید که " میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است".
     بدون آنکه بخواهم دربست تمام کارهای دولت خاتمی و اصلاح طلبان درون حاکمیت را تائید کنم- که هیچگاه نکرده ام و همواره جزو منتقدان آن بوده ام. و بدون آنکه بخواهم دو سال اول دولت خاتمی را با دو سال آخر آن هم سنگ بگیرم که به هیچ وجه قابل قیاس نیست. اما به راحتی و اطمینان خاطر می توانم بگویم که اگر به موقع نجنبیم اندک دستاوردهای گذشته ، در صحنه داخلی و خارجی ، نیز در حال نابود شدن است و ما بدجوری در سراشیبی سقوط قرار گرفته ایم. اگرچه پایه هایی که در این سال ها ساخته ایم و اکنون بر روی آن ایستاده ایم، هنوز چنان استوار است که جریان اقتدارگرا به راحتی نمی تواند کلیه منویات خود را به مرحله عمل درآورد، و حتی جرات بیان شفاف و روشن آن را نیز ندارد. اگرچه شرایط بین المللی به     گونه ای نیست که جریان نظامی – امنیتی حاکم بر کشور نمی تواند به سهولت   سیاست " داغ و درفش" را در پیش گیرد و هنوز ترجیح می دهد حتی الامکان ظاهر سازی کرده و به اصطلاح با پنبه سر ببرد، اما واقعیت این ست که چشم انداز پیش رو – در داخل و خارج – بسیار تیره و تار است و آنچه که در حال وقوع است نشانه هایی از "صدای پای فاشیسم" است که دارد می آید، تنها باید هشیار باشیم و متحد، و ببینیم که از " کدام سو" می آید و چاره کار چیست.
   آنچه که اکنون شاهدش هستیم، تنها شبه ای ست از آنچه که باید باشد. وهنوز" آخر پائیز" نرسیده است که به برداشت انچه که کاشته بودیم بپردازیم. اکنون دیگر خبری از " ازادی بیان و فلم"، " مطبوعات مستقل و آزادیخواه " نمانده، آنچه مانده است " سانسور" است و "خودسانسوری". منابع متعدد رسمی و دولتی است برای صدور دستور که چه بنویسیم و چه ننویسیم و گاه آنان هستند که به ما می گویند تیتر اول روزنامه چه باشد و عکس مناسب خبری کدام.
     بال دیگر پرنده اصلاحات که همراه با مطبوعات و روزنامه نگاران مستقل و آزادیخواه، اصلاحات را به پیش   می برد، اکنون شاهپرهایش شکسته و خود درگیر مشکلات فراوان است. از آن کوبندگی و سرزندگی جنبش دانشجویی در ظاهر چیز زیادی باقی نمانده است و دیگر از آن تجمع ها و اعتراض های مسالمت آمیز روزانه خبر چندانی نیست. اگر بود که   نمی شد به راحتی مهندس موسوی خوئینی را ده روز در بازداشت داشت و آب از آب تکان نخورد. نمی شد که استادان بسیاری را از کار برکنار کرد و کیک هم کسی را نگزد و همه با آرامش و اطمینان خاطر مشغول درس و مشق و امتحان های خود باشند.
   جنبش زنان و فعالیت های سازمان های غیردولتی نیز که جای خود را دارند. اگر در بر همان پاشنه می چرخید که به راحتی نمی شد تظاهرات و تجمع آرام زنان را در میدان هفت تیر سرکوب کرد و زنان باتوم به دست و مردان اسپری به مشت را بر همه چیز حاکم کرد. از روزها قبل، احضار و بازداشت فعالان جنبش زنان و سازماندگان این تجمع مسالمت آمیز را شروع کرد و همه تماشاچی باشند و در عمل دست بسته.
   بپذیریم که اتفاق مهمی افتاده است و این هنوز " از نشانه های سحر است". اگر نه مگر    می شد به راحتی جلاد مطبوعات را به ژنو فرستاد و بر صندلی شورای حقوق بشر نشاند و در ایران آب از آب تکان نخورد. مگر می شد به راحتی به مردم ایران و همه آزادیخواهان جهان دهن کجی کرد و با اعزام سعید مرتضوی به این مجامع بین المللی این پیام را فرستاد که ببینید " ما چقدر قوی هستیم."، و البته بی خیال. بی خیال رای و نظر ملت خود و قضاوت افکارعمومی بین المللی.   البته آنان چون پیشینیان خود دچار اشتباه محاسبه هستند، همانند بسیاری از نظام های غیرمردمی و استبدادی. آنها این ضرب المثل را فراموش کرده اند که        " فواره چو بلند شود، سرنگون شود". کسی نیست که به آنان بگوید اگر قوی هستید چرا انگشت در چشم ملت می کنید؟ اگر قوی هستید چرا از قدرت خود در راه اعتلا و توسعه کشور و سربلندی و افتخار ایران استفاده نمی کنید؟ قدرت شما همانند گل زدن تان از نقطه پنالتی به ابراهیم میرزاپور است. حال که موجب بی آبرویی ایران در بزرگترین میدان ورزش جهان شده اید، کجا مخفی شده اید و سیاست سکوت پیشه ساخته اید؟ کجاست آن قدر قدرتی   و گل زنی؟ کسی نیست به اینان بگوید که انسان قدرتمند که زور بازویش را به یک عده زن پیر و جوان نشان نمی دهد که دنبال یک تجمع آرام و مسالمت آمیز برای بیان خواسته های خود بودند. اکنون معنای قدرت دیگر وحشی گری و زورگویی نیست، آن هم به یک مشت زن و دخترو جوانان حامی راه و روش آنان. اگر قدرتمند هستید چرا مسئله شغل و ازدواج دختران و جوانان را حل نمی کنید؟ اگر قدرتمند هستید چرا امنیت در جامعه ایجاد نمی کنید که در کوچه و برزن یک عده جوان به ناموس مردم توهین نکنند و تجاوز. اگر قدرتمند هستید چرا جلوی باندهای قاچاق را نمی گیرید؟ اگر قدرتمند هستید چرا دربرابر افزایش شدید قیمت ها و تورم فزاینده دست بسته اید؟ اگر قدرتمند هستید چرا اجازه شکل گیری سندیکاها و نهادهای صنفی و تخصصی را نمی دهید، و برعکس اصانلوها و جمشیدی ها را دستگیر و بازداشت می کنید و فعالان جنبش دانشجویی در دانشگاه ها را؟ اگر قدرتمند هستید و فناوری های پیشرفته در دستتان است، چرا این فناوری ها تنها باید در مسر انرژی هسته ای به کار گرفته شوند و تولید تسلیحات بی فایده نظامی؟ چرا آن ها را در دیگر زمینه های اشتغال زا   بکار نمی گیرید و کار و کسب برای جوانان ایجاد نمی کنید؟ و زمینه ساز گسترش سرمایه گذاری داخلی و خارجی   نمی شوید؟ پس بدانید که قوی نیستید و گول این قدرت پوشالی را نخورید و ملت را فریب ندهید. قدرت واقعی از دل حمایت مردم بیرون می آید و جلب رضایت آنان، نه سرکوب زنان و جوانان، به کارگیری سیاست داغ و درفش و بگیر و ببند و بازداشت و زندان.
   ما نیز باید متحد باشیم و هم سو. و جدی در تشکیل و استقرار جبهه های گوناگون سیاسی و حامی دموکراسی و آزادی و مبتنی براعلامیه جهانی حقوق بشر. و اگر باور داریم که صدای پای فاشیسم جدی ست، که نشانه های آن مشهود است و از سویی می آید- مهم نیست که از کدام سو و با چه شدت و قدرتی- باید هوشیار باشیم، و جبهه مناسب برای مقابله با آن را تشکیل دهیم. وظیفه ما دراین روزها گردهم آمدن دور جبهه هایی است برآمده از " دموکراسی و حقوق بشر" در داخل و "تنش زدایی و صلح" در خارج. وظیفه ما همچنین ایجاد جبهه های " ضد استبداد و خشونت ورزی" و "صلح خواهی و ضدجنگ " است. چاره ای نداریم جز اینکه بیش از پیش درکنار هم باشیم و در راه دستیابی به این هدف بکوشیم
   دستگیری دوست عزیزمان مهندس موسوی که امیدواریم هرچه زودتر آزاد شود، هر بدی و تلخی که داشت، اما دربردارنده این حسن و حلاوت بود که جمع بیشتری، متحد در قبال دستگیری او و دیگران، و در محکوم کردن سیاست های خشن و غیرانسانی اقتدارگرایان امضای خود را در پای یک بیانیه واحد گذاردند و امیدوارم که در آینده قوی تر، گسترده تر و متحدتر کنار یکدیگر باشند. غم نباید به دل راه داد، هرچند که خود در غم   و اندوه خانواده موسوی به ویژه فرزند خردسال و همسرش شریکیم، چون " عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد".
 
                                                                               موفق و سربلند باشید
                                                                                    ٣/۴/٨۵
 
* متن سخنرانی ارائه شده در تجمع تحکیم ادوار در اعتراش به بازداشت موسوی خوئینی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست