سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پیام نافرمانی رئیس جمهور:
جنگ با ولایت، جنگ است با الله


فیروز نجومی


• گویی که شکم ها همه سیر و همگان خشنود و راضی اند. نه از گرانی آب و برق و گاز مینالند و نه از تبعیض و اجحاف و تجاوز. اما باید نگران ارتباط جریان انحرافی برهبری رحیم مشائی با جن گیران و رمالان و مرتاضان باشند. باینترتیب، آنچه اساسی و حیاتی است از نظرها دور میماند و آنچه که تقلبی و ساختگی است در مرکز توجه قرار میگیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ۱٨ می ۲۰۱۱


آنچه در راس ساختار نظام ولایت، بوقوع پیوسته است و هنوز نیز ادامه دارد، بظاهر مبارزه ایست بر سر قدرت، کشمکش ی ست در خدمت کنترل اهرم ها و نهادهای کلیدی جاسوسی و امنیتی از جمله وزارت اطلاعات و وزارت کشور. تحلیل گران و ناظران شرایط سیاسی ایران در داخل و خارج، بعضا بر آنند که در اختیار گرفتن هریک از این وزارتخانه ها میتواند کفه ی ترازو را در انتخابات "مجلس " شورای اسلامی در اواخر سال جاری و ریاست جمهوری در دو سال آینده، به نفع ولایت و یا ریاست جمهوری بر زمین نشاند.

این دیدگاه بر این فرض بنا گردیده است که جنگ و درگیری بر سر قدرت، جنگی ست که از دو مرکز آغاز گردیده است: ولایت فقیه و ریاست جمهوری. یعنی که جمهوریت را نهادی بشمار میآورد که دارای آن توان و نیرویی است که در برابر اراده ی ولایت، سر سختی نموده و خود به انباشت قدرت مبادرت نماید. حال آنکه در نظام ولایت، قدرت در زیر سلطه دین است که در آیت الله ها و حجت الاسلام ها و حوزه های علمیه برهبری ولی فقیه، تبلور مییابد. این بدان معناست که آنچه نظام ولایت را از سایر نظام های حاکم جدا میسازد، آن است که دین و قدرت در راس جامعه، در ولایت به یکتایی و یگانگی رسیده اند، یعنی که شمشیر، شریعت است و شریعت شمشیر، غیرقابل تشخیص از یکدیگر. آیت الله خامنه ای و هم پیشگان حوزه ای ش تبلور شریعت هستند و شمشیر. یکی مشاهده شدنی ست در ظاهر و گفتار و کردار. اما، دیگری نامریی ست. حال آنکه سر هیچ محارب ی بر زمین افکند نشود، چشمان کسی از حدقه بیرون کشیده و یا کسی سنگسار نشود، اگر به امضای آیت الله صادق لاریجانی، رئیس قوه ی قضائیه، که برگزیده ولایت است، نرسد. نیروهای قهریه از جمله سپاه پاسداران، گارد های ورزیده و هار ضدشورشی، قمه زنان و چاقوکشان، بسیجی ها و لباس شخصی ها همچون گرگ های درنده، دست به خشونت و ضرب و شتم و بگیر و ببند، نمیزنند اگر ولایت فرمان ندهد. الله بدون دوزخ، شیری ست بدون یال و کوپال، نه دندانهای تیز و چنگال برنده دارد، نه تواند پاره کند و زخم زند. ولایت نیز بدون سلطه تام و تمام بر نیروهای قهریه و ابزار خشونت و بیرحمی، مثل آیت الله های سابق خواهد بود که در حوزه های علمیه، درس اجتهاد میخواند و به ریاضت کشی به هزینه مردم اشتغال داشت.

آیت الله ها و مراجع تقلید در طول تاریخ بواسطه ی سلطه بر فرهنگ و آداب و رسوم جامعه، پیوسته خود را یک دولت موازی ساختار حکومت رسمی میدانستند. اگر در مشروعیت حکومت، تردید وجود داشت، در مشروعیت دولت غیر رسمی دین شکی وجود نداشت. آنها مشروعیت را از مقلدین خود- اکثریت بالاتفاق جامعه- کسب میکردند و وابسته به در یافت "وجوه " و یا خمس و ذکات از مردم بودند. بهمین دلیل، نظارت بر حکومت شاهان را حق خود میدانستند. آیت‌الله میرزا محمد حسن شیرازی در جنبش تنباکو قدرت دین را به معرض نمایش گذارد. فتوای وی مبنی بر تحریم تنباکو، از زیر تا بالای جامعه را بهم پیوند داد. در مدت کوتاهی مصرف تنباکو به صفر رسید. اما زعمای دین تا زمان ظهور آیت الله خمینی هرگز به فراست کسب قدرت نیفتادند. به شمشیرزنی پادشاهان در راه شریعت دین اسلام، خشنود بودند. همانان بودند که رضاخان را از برقراری جمهوری، منصرف نموده و او را به تخت پادشاهی نشاندند. به نظام جمهوری با سوء ظن مینگریستند و بدان اعتمادی نداشتند.

امام خمینی، اما، این معادله را برهم ریخت. پس از سرنگونی شاه خود شمشیر را بدست گرفت و در خدمت شریعت و برقراری نظم و انضباط بر اساس تسلیم و اطاعت و عبودیت و بندگی، یعنی حکومت اسلامی، چه سرها که بر زمین نیفکند. تمامی نهادهای اجرائی، انتظامی و امنیتی همه در شخص امام خمینی و بعدا در ولایت فقیه تمرکز یافت. خبرگانِِِِ برخاسته از حوزه های علمیه بودند که قانون ولی فقیه را به قد و قواره خمینی برش زدند و به تن ش کردند. یعنی که قدرت را در ولایت متمرکز و مطلق نمودند. مضاف بر فرماندهی کل قوا، هر سه نهاد جمهوریت، قضایی و مقننه و مجریه همه تابع بدون چون و چرای ولایت طراحی گردیده اند. ولی فقیه، اعضای شورای نگهبان را بر میگزیند که در انطباق قانونگذاری با شریعت اسلام نظارت دارند. آنها هستند که اعضای مجلس شورای اسلامی را بر میگزینند. ریاست جمهوری از میان نامزد هائی انتخاب میشود که شورای نگهبان به مردم ارائه میدهند. یعنی که رای مردم چیزی بیشتر از کشک نیست. نه مصداقی دارد و نه معنایی. از احمدی نژاد که بگذریم که اگر بفرمان ولایت نبود هرگز به ریاست نمیرسید، حجت الاسلام خاتمی نیز قبل از آنکه رای مردم را بدست آورد، یکی از برگزیدگان شورای نگهبان بود. وی البته لقب "شاه سلطان حسین" را از ولایت فقیه دریافت نمود. چرا که هر گاه که نیروی خود را در خدمت اجرای عهد خود با مردم بکار گرفت، ولایت چنان بر سرش میکوبید، که همچون حیوانی اهلی پوزه بر پایش بمالد.

این بدان معناست که ریاست جمهوری در برابر ولی فقیه است که مسئول است نه در برابر ملتی که او را برگزیده اند. عدم مسئولیت در برابر ملت، دست ریاست جمهوری را در سوء استفاده از قدرت و غارت ثروت ملی به نفع حفظ و تداوم نظام ولایت باز میگذارد. اگر ریاست جمهوری در برابر مردمی که او را برگزیده اند مسئولیتی ندارد، چگونه میتوان انتظار داشت ولایتی که نه برگزیده مردم که برگزیده ی خداوندی ست بنام الله، کوچکترین مسئولیتی در خود نسبت به مردم، احساس کند. در نظام ولایت این مردم هستند که مسئولند. که باید سکوت کنند و خاموش باشند. آنها هستند که نادان و ناتوان و ضعیف هستند و گرنه حق گزینش خود را به ولی فقیه واگذار نمیکردند. برغم این واقعیت، تمایل به استقلال در مدیریت و تصمیم گیری برای ریاست دولت یک ملت، امری عادی ست. اما در نظام ولایت، همچنانکه کمی بعد خواهیم دید، گناهی ست بدتر از گناه کبیره. چرا که هرگونه رای و تصمیمی در اختلاف به ولایت، به سادگی میتواند به "نافرمانی" تعبیر شود و شمشیر ولایت را بر گردن گناهکار فرود آورد. بنابراین، در شرایطی که دین و قدرت در هم ادغام گردیده و در فرمانروای مطلق، ولایت فقیه، تبلور مییابند، نمیتوان از تضاد و خصومتی جدی بین ولایت و جمهوریت سخنی بمیان آورد، هرچند هم که جدی بنظر آید.
   
تنش و اختلافی که هم اکنون بین ولایت و ریاست جمهوری شاهد آنیم، تنها ظاهر قضیه است. در پس آنچه جنگ قدرت نامیده میشود، "نا فرمانی" و "عدم تمکین" از فرمان ولایت است که رخ مینماید، فرمانی که بر اساس آن ریاست جمهوری باید وزیر معزول خود را با آغوش باز می پذیرفت و به نگاه های تفتیش گر او در جلسات دولت تن میداد. اما احمدی نژاد، فرمان ولایت را بر زمین مینهد، سکوت برمیگزیند و به قول خود به "خانه کاری" خویشتن را اشتغال میدهد. این نافرمانی و سرپیچی است که خشم و غضب ولایت و ولایت مداران را بر انگیخته است.

در واکنش به بی اعتنایی احمدی نژاد به فرمان ولایت، لشگر ولایت متشکل از آیت الله ها و حجت الاسلام ها، امامان جماعت و برادران اصولگرا در مجلس و در مطبوعات و رسانه ها، سرداران سپاه و مقامهای امنیتی در مجلس و مساجد و تکیه ها و حسینیه ها، در اقصا نقاط کشور، شمشیر بر کشیدند و نفیر اتمام حجت با ریاست جمهوری بر آوردند. نافرمانی ریاست جمهوری و تعلل در اجرای امر ولایت را مبنی بر ابقا ی وزیر اطلاعات، بشدت محکوم نمودند. آنگاه بر فراز منبر چه اتهاماتی که به رئیس جمهوری و یاران او وارد نیاوردند. چه تهدیدها و اخطارها و نیز پند و اندرزها نثار ریاست جمهوری نکردند.

بوق و کرنای نافرمانی رئیس جمهور فضای جامعه را اشباع ساخت. سرپیچی از فرمان ولایت بسرعت رشد نمود و شاخ و برگ رویاند. کشف به عمل آمد که یک "جریان انحرافی" در درون دولت تحت رهبری اسفندیار رحیم مشائی، همدم و همراز و حامی و فدائی رئیس جمهور، شکل گرفته است. دولت نظام ولایت، تبدیل شد به لانه "فتنه گران،" آنان که با توسل به "جن گیران،" "رمالان" و مرتاضان" مقدمات پیاده سازی کنار گزاردن "روحانیت" را بر اساس الگوی "اسلام ایرانی،" طراحی کرده بودند. آیت الله مصباح یزدی که تا چندی پیش یکی از حامیان برجسته احمدی نژاد بشمار میآمد گویی که به تازگی به ماهیت خرافی احمدی نژاد پی برده است و خود شخصا با این عناصر ماورائی از بیخ بیگانه است، سفارش میکند که "برای شناخت دین باید به دین شناسان مراجعه کرد نه جن گیران و مرتاضان. کدام عاقل این را می پذیرد که انسان برای شناخت دین، اهل آن را رها کند و برود سراغ جن گیر و مرتاض" (خبرگزاری فارس).

چیزی بطول نی انجامید. رئیس جمهوری که روزی "موسی زمان" لقب گرفته بود و خانم رجبی، همسر آقای الهام، سخنگوی سابق ریاست جمهوری او را "معجزه هزاره سوم،" نامیده بود، رئیس جمهوری که بنام ولایت جهانیان را براه انبیا فرا میخواند، پرچم عدالت را بدوش میکشید، نظم جهانی را برهبری آمریکا، انگلیس و اسرائیل تهدید به واژگونی میکرد و نوید نظم الهی را تحت مدیریت امام میداد، از قله ی اقتدار در قعر دره ی خفت و خواری، سقوط نمود. همچنانکه اشاره شده، رئیس دولت در خلوت منزل، گوشه ی عزلت گزید و دهان فرو بست. وقتی بدوران بست نشینی خود خاتمه داد، تسلیم و تبعیت مطلق خود را نسبت به ولایت اعلام نمود. گو اینکه اتهامات، تهدیدات، تنبیه و توبیخ ریاست جمهوری در رسانه های عمومی و مطبوعات و بر فراز منبرها کماکان ادامه یافته است.

بعبارت دیگر، عزل و نصب وزیری بوسیله رئیس دولت که در هر نقطه ی دیگری از جهان امری بسیار عادی تلقی میشود، در نظام ولایت همچون بمبی نیرومند منفجر میشود. اما چرا؟ آیا این مورد نیز مثل همه ی موارد دیگر نمیتوانست پشت پرده حل و فصل شود؟ اینهمه هیاهو و جنجال براستی برای چیست؟ یعنی نظامی که در جاسوسی و خبرچینی گوی سبقت را از کشورهای پیشرفته ربوده است، میتوانسته است که از فعالیت های مشکوک ریاست جمهوری و رئیس دفتر وی، رحیم مشایی، بی خبر و بی اطلاع بوده و بطور ناگهانی بر بیت رهبری و برادران اصولگرا در مجلس و دیگر نهادی های نظام، روشن گردیده است؟ نظام ولایت، ماشین عظیم تبلیغاتی خود را چنان بکار انداخت گویی که مورد شبیخون بیگانگان فضایی قرار گرفته است. حال آنکه پدیده رحیم مشائی، پدیده ای ست قدیمی. از همان آغاز با انتصاب رحیم مشائی به معاونت ریاست جمهوری، مخالفت ورزیده شده است. اما برغم گشاده دهنی و جنجال بر انگیزی، وجود رحیم مشائی بعنوان یک عنصر بحران زا، نه تنها متضمن زیان و خسران ی برای رژیم دین نبوده است بلکه بسی سودمند هم بوده است. امداد بزرگی ست برای پوشش ضعف ها و افزایش اقتدار حاکم. چرا که آماده است قربانی شود و یا فریاد توبه بر آورد و به سادگی تن به حقارت و خواری دهد.

لشگر ولایت عزل وزیر اطلاعات را همچون فرصتی استثنایی برای انفجار یک بمب خبری بکار میگیرد که گرد و غبار غلیظی بپا نماید و مانع بر بینایی شود. تا بر گیجی و حیرانی بیافزاید. تا بتواند به مقاصد خود برسد. آقای رئیس جمهور متهم به ویران ساختن اقتصاد کشور، تشدید تنش و تحریم، افزایش تورم و بیکاری، فقر و عقب ماندگی، فساد و فحشا و انحطاط و تباهی، نمیشود. گویی که شکم ها همه سیر و همگان خشنود و راضی اند. نه از گرانی آب و برق و گاز مینالند و نه از تبعیض و اجحاف و تجاوز. اما باید نگران ارتباط جریان انحرافی برهبری رحیم مشائی با جن گیران و رمالان و مرتاضان باشند. باینترتیب، آنچه اساسی و حیاتی است از نظرها دور میماند و آنچه که تقلبی و ساختگی است در مرکز توجه قرار میگیرد.

ظرفیت و توانایی نظام ولایت، آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم را در انعطاف پذیری و عمل گرایی نباید کم بها داد. نظام ولایت آماده است که برای رسیدن به امیال خود که ادامه ی ولایت تا قیامت است، ریاست جمهوری را مثل یک بزغاله ی قربانی به تیغ سلاخی بسپارد. استاد اخلاق حوزه علمیه، آیت‌الله سید رحیم توکل، احمدی نژاد را تلویحا طبق منطق قرآنی با ابلیس مقایسه میکند که پس از ۴۰۰۰ سال عبادات چون از فرمان الله مبنی بر سجده در برابر آدم سرباز زد، خدماتش زایل و از بهشت رانده میشود. وی اظهار میدارد که: "نمونه ابلیس میگوید انحراف، خدمات‌ افراد را محو می‌کند." یعنی که مهم نیست که آقای احمدی نژاد چه خدماتی، برای نظام ولایت انجام داده است. که مباززه با قدرتهای "استکباری،" و صیهونیستی، دست یابی به انرژی هسته ای و قلع و قمع اصلاح طلبان را به پیش رانده، ستاره های بسیاری بر شانه دانشجویان گزارده، بسیاری از استادان دانشگاه ها را بازنشسته و هدفمنسازی یارانه ها را پیاده ساخته است. نافرمانی او از ولایت همچون نافرمانی ابلیس تمام خدمات او را محو و ناپدید میسازد (رجا نیوز).

خبرگزاری فارس گزارش میدهد که: یکی دیگر از استادان اخلاق، آیت الله قرهی، هشدارمیدهد که سرپیچی از امر خدا هم در این دنیا هلاکت دارد و هم در سرای دیگر:

"یکی از هلکات بشری در دنیا که از عوامل هلاکت ابدی در آخرت است، یعنی مخالفت با فرمان خدا، هلاکت در دنیا را در پی دارد و انسان را از مقام رفیع انسانیت به زیر می‌کشاند و طبیعی است که وقتی کسی این مقام را از دست داد، در عالم اخری چیزی عائد و نصیب او نمی‌شود."

این استادان اخلاق، ترس و هراس از هلاکت در این دنیا را به جرم تخلف از اراده ولایت که جلوه ی امیال الله است، نه در دل ریاست جمهوری که در درون مردم است که میکارند. آنها میآموزند که اطاعت در این جهان رمز رستگاری در آخرت است. این معلمان اخلاق توصیه میکنند که در بندگی و عبودیت است که میتوان به انسانیت دست یافت. در زمانیکه دین، قدرت است، آموزشهای اخلاقی، در زیر سایه ی شمشیر تبدیل میشوند به یک رفتار اجباری. تخلف از امر ولایت، همه گونه هلاکتی درپی خواهد داشت. بی جهت نیست که لشگر عظیم آیت الله ها و حجت الاسلام ها و مجیزگویان مطبوعاتی و رسانه های اینترنتی را یکجا گسیل میدارد که سکوت و خاموشی، تسلیم و اطاعت را بعنوان عالیترین فضیلت اخلاقی و انسانی، تبلیغ و ترویج، بپردازند بآن امید که حرکت بسوی رهایی و آزادی را قبل از آغاز، متوقف سازند و "سیرت" و حیثیت و آبروی نظام اسلامی را در انظار جهانیان حفظ نمایند. ذهی خوشخیالی!

تبدیل نافرمانی ریاست جمهوری به یک فتنه ی شاخ و برگ دار و جریانی انحرافی، تنها در زمینه ی شرایط تنش آلود جامعه و منطقه است که میتواند مورد فهم قرار گیرد. نظام ولایت نیز در شرایطی که مردم کشورهای هم کیش از جمله سوریه بمنظور رهایی و سرافرازی و سربلندی بپا خواسته اند و دیکتاتوری را به آتش کشانده اند، بقای خود را در معرض خطر می بیند. نظام ولایت هرگز نمیخواهد اجازه دهد که یک بار دیگر مردم از زیر زمین بجوشند و به دریایی خروشان تبدیل شوند. رهبران نظام بخوبی آگاهند به محض اینکه جرقه ای بدرخشد شعله های خشم مردم را دیگر نمیتوان بسادگی خاموش ساخت. برپا داشتن قیامت بر سر نافرمانی ریاست جمهوری را باید فرصتی شمرد که ولی فقیه و ولایت مدار از ان به سود تجهیز و آماده سازی ماشین تبلیغاتی و همچنین نیروهای قهر و خشونت و بیرحمی، بهره بر گرفته اند. ولایت در پناه شریعت، شمشیر خود را صیقل میدهد که از شعله ور شدن خشم ملت که در شرایطی سخت و بحرانی تر از کشورهای هم کیش بسر میبرد، جلوگیری بعمل آورد. تاکید بر نافرمانی رئیس جمهور، مخابره کننده پیامی ست برای ملت که تسلیم و اطاعت، سکوت و خاموشی، پذیرفتن شرایط موجود یک وظیفه اخلاقی ست. وقتی همه آیت الله ها، متخصص درس اخلاق میشوند، بدان که فریبی در کار است: دین میشود اخلاق، راه دیگری برای نهادینه ساختن عبودیت و بندگی.

برپا داشتن غائله ی نافرمانی را باید کوششی در واکسینه ساختن نظام ولایت در برابر خشم مردم دانست. چرا که حمله به دولت از بالا، هجوم از زیر را معوق میگذارد و خطر خیزش و خروش ملت را کاهش میدهد. افزوده بر این، نظام ولایت بجای آنکه در آینده با مردم اتمام حجت کند، هم اکنون از طریق مخاطب قرار دادن ریاست جمهوری، به شفاف سازی رابطه ولایت با ملت میپردازند. که مبادا اندیشه ی تخلف از اراده ولایت به مخیله ی کسی راه یابد. خاطر آسوده دارند که ولایت هست و بجز ولایت چیزی دیگری نیست. چه باک اگر بزغاله ای هم در این میان قربانی شود.

وقتی امام جمعه ی موقت تهران، حجت الاسلام کاظم صدیقی بر فراز منبر امامت جمعه اعلام میکند که "ما ولایت فقیه را فراتر از قانون اساسی می‌دانیم" و سپس هشدار میدهد که: "کسی که در مقابل ولایت‌فقیه بایستد در مقابل خدا ایستاده است،" بزعم این نگارنده، روی سخن امام جمعه با مردم است. کیست که نداند مقاومت در برابر اراده ی ولایت، چیزی جز "محاربه،" چیزی بجز جنگ با خدا و بر سر دار رفتن نیست. یعنی که اگر مردم کشورهای هم کیش روی در روی با دیکتاتورهای سفاکی همچون حسنی مبارک و زین العابدین بن علی، بشر اسد و قذافی، قرار گرفته اند، مردم ایران باید با خدا و خود الله بجنگ بپردازند. وقتی ولایت، الله میشود، چگونه میتوانی بعنوان مسلمان بجنگ الله بروی. حجت الاسلام سعیدی، نماینده ی ولی فقیه در سپاه خاطر نشان میسازد که:

"در حاکمیت اسلامی، هماهنگ کننده و سیاست گذار اصلی نظام طبق قانون اساسی، ولی‌فقیه است و تخلف از فرمان او نیز در حکم تخلف از فرمان خدا و امام زمان (عج) محسوب می‌شود."

آیا این یادآوری به ریاست جمهور نافرمان است و یا به ملت ایران که مباد که از کشورهای منطقه درس عبرت بگیرند سینه سپر گلوله نموده و فریاد بر آوردند که ولایت باطل است؟

در مجلس سکواری فاطمیه که در بیت رهبری برقرار شده بود، رئیس جمهور نیز در کنار ولی فقیه زانو زده بر زمین، همچون خدمتکاری وظیفه شناس حضور یافته بود. در این مجلس عزاداری فاطمه است که خطبه گو، حجت الاسلام سعیدی در حضور همگان به گوشمالی ریاست جمهوری میپردازد. او را از نا فرمانی بر حذر میدارد و باو یادآوری میکند که: "عدالت بدون ولایت امکان پذیر نیست." او فرا تر از این میرود و با تکیه بر شواهد قرآنی، حدیثی و روایاتی، نشان میدهد که جهان نمیتواند بدون ولایت به گردش در بیاید. که "ولایت بر عدالت مقدم است، و اول باید ولایت در جامعه تثبیت شود." به تاریخ رسالت باز میگردد تا نمونه هایی از عدم تمکین فرمان پیامبر در شرایطی مشابه بدست دهد. وی میگوید که "درصلح حدیبیه به بهانه عدالت مقابل پیامبر ایستادند."

بعضا برآنند که غائله نافرمانی ریاست جمهوری، علی خامنه ای را به مرتبه خدائی ارتقا داده است. این دوستان بی خبرند که ولایت فقیه دیر زمانی است که "خداوند خامنه ای" نامیده شده است، خداوندی توانا و دانا به هست و نیست، خداوندی مالک بهشت و دوزخ. برپا داشتن فتنه نافرمانی رئیس دولت را باید اخطار و اتمام حجتی دانست به مردم که دروازه های دوزخ ولایت آماده اند که بر روی قیام کنندگان علیه نظام ولایت، گشوده شوند، دوزخی که بازجویان و بازپرسان و قضات آن در مهربانی و دل نرمی، در ناز و نوازش محارب، شهرت خاصی دارند. ولایت در پشت الله، ارباب و مالک دو جهان، همچنانکه در سوره ی اول قرآن توصیف شده است، پنهان میشود که ملت ایران را با الله، با خدایی که بی همتاست روی در رو سازد، خدایی که بیم و هراس از او در نهاد ما نهفته شده است - در هنگامی که نطفه ی ما بسته میشود. فریب و ریاکاری نظام ولایت، زمانی خنثی شود که ملت نیز به این آگاهی برسد که برای رهای از عبودیت و بندگی و بر انداختن نظام فرمانروایی و فرمانبرداری و اربات رعیتی، چه باک اگر بر علیه الله بپا خیزیم و بجنگ او برویم. ما باید خدایی را دوست داشته باشیم که ما را دوست دارد. بیم و هراس در دلمان نمی نهد. حق و حقوق ما را بعنوان انسان می شناسد. بما احترام گذارده و ما را آزاد رها نموده تا بر خود و جهان بیرونی چیره شویم، بروئیم و شکوفا شویم و بسوی انسان سازی جهان به پیش رویم. تا ما از الله ای که تکلیف زندگی را از آغاز تا نهایت روشن ساخته است و یوغ احکام شریعت را بر گردن ما افکنده است نبریم، خود را از اسارت و بندگی در دست آیت الله ها و حجت الاسلامها و یا آموزگاران اخلاق، رها نخواهیم ساخت.

فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست