سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جرمش این بود که خرق عادت می کرد


هادی کحال زاده


• علی اکبر موسوی به گمانم بواسطه خوردن آن میوه ممنوعه امروز مستوجب عذاب و عقوبت، ضرب و شتم و تحقیر و توهین و زندان است. اگر اندکی از صداقتش می کاست و بر تکبرش می فزود و قطره ای از مصلحت و عافیت را قدر می دانست و مستحیل فرصت های ناب قدرتمندان می شد نه از کار اخراج می شد بلکه مدیری در صنعت بود و نه در گوشه سجن گرفتار می ماند بلکه در مواهب واسعه قدرت مستغرق. او هم عافیت از خویش ستاند و هم از همکارانش و هم از مخالفانش و جرم این فرصت سوزی و خرق عادت چنین است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۰ خرداد ۱٣٨۵ -  ۲۰ ژوئن ۲۰۰۶


هر از گاهی که یکی از دوستان به قلاب تخیل و توهم، به تور دستگاههای پلیسی و امنیتی گرفتار می آمد و به سنت رایج آن ایام دو چند روزی همه در بی خبریش سرگردان می شدند و هیچ نهادی حاجت جستنش را پاسخ نمی گفت، نشانی از یک نام آشنا، تسلی دلمان و امیدی برای یافتن و یا حتی رهایی اش می شد .
در دوره پر التهاب حیات دانشگاه که مصادف با روزگار رونق اصلاح و اصلاح طلبان بود بسیاری از فعالان دانشجویی یا در رقابت دستگاههای موازی امنیتی و یا لجاجت با دولت، در کوی و برزن ربوده می شدند و هیچ مرجعی حاجت جویندگانشان را برآورده نمی داشت تا چند روز ابتدایی بازداشت و بازجویی سپری شود و بی خبری و رعب، اثر نصری را برایشان حاصل دهد. در این میانه اما سید علی اکبر موسوی خوئینی نشانی آشنا برایمان بود تا به واسطه تماسی با او گمشده مان را بیابیم و متولی ربودن و ‌مسئول تادیب مشخص شود و از جرم و محل نگهداریش آگاه شویم .
  عادت شده بود اولین کار، در این شرایط تماس با موسوی باشد و سپس اطلاع رسانی به خبرگزاریها .
عادت شده بود اگر محدودیت و تضیقی در درس و حضور در دانشگاه به واسطه فعالیت های سیاسی توسط کمیته انضباطی ایجاد می شد هر دانشجویی در هر دانشگاهی و در هر کجای جغرافیای سیاسی و با هر مرز و تفکری به موسوی گلایه خویش برد .
عادت شده بود چنانچه انجمنی در محاق نهادهای سرکوبگر داخلی و فشار مدیریت دانشگاه گرفتار آمده شکوایه به نزد موسوی برد و او و حقیقت جو، حاجت و گلایه و شکایتش را به نزد وکیل و وزیر و رییسی رجوع دهند تا گشایش حاصل آید و دادی باز ستانده شود .
عادت شده بود در روزگاری که تحکیم بواسطه استقلال خواهیش از درگاه مقربین اخراج شده و نامش و محتوایش به غارت رفته بود سید موسوی و دوستانش را به یاری بخوانیم تا حق مظلوم و محذوف باز ستاند و در حد بضاعتش به مواخذه وزراء و امرای اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب پای فشارد تا در توازن فشار روزنه ای برای مجوز نشست و فعالیت حاصل شود و راه بسته بگشاید .
عادت کرده بودیم که تا گره بسته مذاکرات درونی تحکیم را که غالبا نتیجه فشارها و مداخلات بیرونی و کمی قلت تجربه و تنگ نظری های داخلی بود به دستش سپاریم تا به جهد و گفتگو بازش نماید. یعنی سنت مالوف بر این بود که جوان ترین نماینده پارلمان علاوه بر مناقشه با باندهای پرقدرت صنعت خودرو و مخابرات، با نهادهای امنیتی و حاکمان زورگو نیز بستیزد تا با افشاء، فشارهای امنیتی کاسته شود و با گفتگو، مجادلات درونی به مصالحه بیانجامد .
عادت کرده بودیم که پرخاش غیرمسئولانه برخی از اصلاح طلبان را به گلایه به نزدش بریم تا پلی برای گفتگو و واسطی برای کاستن فاصله ها شود و با گفتگو و رفع و رجوع مناقشات داخلی و مجادلات تحکیم با گروههای بیرونی، جان کم رمق فعالیت ها باقی بماند و چراغ نیمه افروخته و کم سوی نهادمان خاموش نگردد .
داستان این عادت ها نه تنها برای ما بلکه برای بسیاری از خانواده های زندانیان سیاسی عادتی رسمیت یافته بود آنانی که نشستن و شنیدن سخنانشان برای کارگزاران نظام خطا بود و موسوی سابقه دار این خطاکاری بود. اصرارش بر این سیاق بزودی در میان محذوفان و شهروندان درجه چندمین اعتبار و عزت می آفرید و برای حاکمان بی اعتباری و خشم و همه پذیرفته بودند که او نسبت به دیگر هم صنفانش متفاوت است .
موسوی برای دوستان نزدیکتر اما دغدغه کار و نان نیز داشت و از تمام ظرفیتش برای ایجاد رزقی حلال برای دانشجویان بهره می جست. و ما گاه گاهی بر او خرده می گرفتیم که خرق عادت تا چه حد و شرمنده خانواده اش می شدیم. در این اواخر که او نیز مشمول مهر ورزی کریمانه دولت قرار گرفته و بیکار شده بود، خجلت را در برابر مراجعه بسیاری از دوستان که مطالبه شغلی از او داشتند می دیدم .
  اما در این هفته برای ما ترک عادت در نبود موسوی بسیار دشوار و تلخ است چرا که خیاط خود به کوزه جور گرفتار آمده و نمی دانیم در این وانفسا قصه پر غصه اش را به که ارجاع دهیم و طلب پیگیری حالش را به کجا حوالت کنیم چگونه از خجلت خانواده اش رهایی یابیم .
دوستانی در این چند روز به گفته و نوشته،‌ جرم هایش را بر شمردند از تلاش همه جانبه اش برای حمایت از زندانیان سیاسی و حمایتش از روند سندیکالیسم در ایران، تا تاسیس و تقویت نهادهای مدنی و وفاداریش به دموکراسی و بسط حقوق بشر، از جسارتش در انتقاد از پرونده هسته ای و زحماتش برای دانشجویان و کارگران و اصحاب مطبوعه، همه گفتند
آن یار کز او گشت سر دار بلند        جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
اما به گمانم این حاشیه بر جرمی به غایت بزرگتر است که به اخراجش از رضوان متنعم قدرت انجامید. به گمانم جرمش این بود که خرق عادت می کرد. جوان ترین نماینده پارلمان ششم در ابتدای دهه سوم زندگیش به کرسی فریبنده پارلمان دست یافته بود و تکبر بر خود نمی گرفت و آنی رضا به عافیتش نمی داد و منزلت در نزد حاکمان را به صداقت وا می گذاشت.
علی اکبر موسوی به گمانم بواسطه خوردن آن میوه ممنوعه امروز مستوجب عذاب و عقوبت، ضرب و شتم و تحقیر و توهین و زندان است. اگر اندکی از صداقتش می کاست و بر تکبرش می فزود و قطره ای از مصلحت و عافیت را قدر می دانست و مستحیل فرصت های ناب قدرتمندان می شد نه از کار اخراج می شد بلکه مدیری در صنعت بود و نه در گوشه سجن گرفتار می ماند بلکه در مواهب واسعه قدرت مستغرق. او هم عافیت از خویش ستاند و هم از همکارانش و هم از مخالفانش و جرم این فرصت سوزی و خرق عادت چنین است .
امید دارم که امروز و فردا خبر رهایی اش را بشنوم و او را شاداب و سرزنده همچون همیشه بیاب
 
www.kahal.blogfa.com    


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست