سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«اسلام سیاسی» و رحمانیت


سیدکمال الدین نبوی


• سالها پس از این واقعه دهشتناک، نماینده «اسلام رحمانی» که افتخار شاگردی آقای منتظری را نیز یدک میکشد، وقتی که صحبت از وقایع دردناک تابستان شصت و هفت میشود، از «اشتباه» آن سال یاد میکند، با افتخار از «به درک واصل شدن» مجاهدین «تروریست» سخن میراند و کشته شدن اسیران را آنچنان توجیه میکند که شنونده مات و مبهوت میماند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ۲۶ آوريل ۲۰۱۱


دخترکی را به جرم در اختیار داشتن تعدادی اعلامیه متعلق به سازمان مجاهدین خلق دستگیر کرده اند، دادگاهی برای بررسی اتهام او تشکیل میشود، دادگاهی که در آن، دخترک متهم، فاقد هرگونه حقی برای دفاع از خود است. دادگاه طی یک محاکمه سریع و انقلابی، او را به اتهام در اختیار داشتن این اعلامیه ها به زندان محکوم میکند. چندین سال از صدور حکم میگذرد، دخترک همچنان در زندان است و قرار است طی ماههای آینده و پس از پایان دوره محکومیت اش، از زندان آزاد شود. خانواده او در تلاشی بی وقفه برای تدارک زندگی او پس از آزاد شدن هستند.
در نقطه ای نه چندان دور از مرزهای کشور، مرکزیت سازمان مجاهدین تصمیم میگیرد به یکرشته عملیات نظامی دست بزند. تعداد بیشماری از اعضای خویش را بسیج مینماید، عملیات «فروغ جاودان» شروع میشود. پس از کشته و زخمی و دستگیر شدن بسیاری از اعضای مجاهدین در این عملیات، نظام جمهوری اسلامی بر اوضاع مسلط میشود و تهدید را پشت سر میگذارد.
در تهران، صدها کیلومتر دورتر از صحنه عملیات نظامی، آیت الله خمینی، مرجع دینی شیعه، «آقا»ی بسیاری از روحانیون حکومتی و غیر حکومتی، «اصولگرا» یا «اصلاح طلب»، ولی فقیه و رهبر جمهوری اسلامی طی نامه ای برای مقامات عالیرتبه قضائی حکم صادر میکند که «... کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند ...» ماشین کشتار انسانهای دربند براه میافتد.
درهای سلول های زندانیان سیاسی باز میشوند، تک تک زندانیان مجاهد و سپس غیرمجاهد را که در حال سپری کردن دوره محکومیت خویش میباشند، فرا میخوانند، از آنها سوالاتی میشود تا ثابت شود که بر «سر موضع نفاق خود پافشاری» میکنند یا نه! دخترک را نیز فرا میخوانند، او که کمترین اطلاعی از عملیات «فروغ جاودان» ندارد و کوچکترین نقشی در آن ایفا ننموده است، مورد سوال قرار میگیرد. دخترک در دلش استدلال میکند که: خوب مرا بخاطر اعلامیه هائی که در اختیار داشته ام به زندان محکوم کرده اند، فرضا که کار خلافی کرده ام، هزینه آنرا نیز پرداخته ام! او سپس با کمال شجاعت که در خور ستایش است بر روی عقاید خود پافشاری میکند. هیئتی که مسئول بررسی مجدد «پرونده» این دخترک است، با اکثریت آرا به اعدام او رای میدهد.

«مردی»، شب هنگام، پس ازاجرای صیغه، صیغه ای یکطرفه، صیغه ای که در آن نه نشانی از رضایت پدر و یا ولی دختر است و نه نشانی از توافق خود دخترک، با آن دختر بخت برگشته محرم میشود!! با کلاه شرعی صیغه، پاسی از شب گذشته، «مرد» دخترک را از خواب بیدار میکند، و با اصرار و تهدید او را به محلی دیگر میبرد تا در آنجا بخوابد. دخترک نمیداند چه بر سرش میاید. دوباره میخوابد، «مرد» پس از لحظاتی به بستر دخترک که در خواب است می غلطد، «مرد» به حجله میرود، دخترک وحشت زده از بستر می پرد، «مرد» او را غافلگیر میکند و دقایقی پس از تجاوز به او، از حجله بیرون میاید. دخترک مات و غم زده در کنار بستر ناله و زاری میکند. صبحگاهان دخترک را که «بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده» بود به جوخه اعدام میسپارند.

عصر همان روز «مرد» به در خانه پدر و مادر آن دخترک میرود، با یک شاخه نبات و یک جلد کلام الله مجید!! «مهریه» دخترک را به والدین اش میدهد، همراه با یکرشته مدارک و آدرسی برای تحویل گرفتن جسد دختری که قرار بود در یکی دو ماه آینده از زندان آزاد شود و به خانه پدری بازگردد.

بیش از پنج هزار انسان که قبلا محاکمه و محکوم شده بودند، همگی بخاطر عقاید سیاسی و مذهبی خویش، به دلیل تعلق خاطرشان به یک سازمان سیاسی که سالیان درازی بود که هیچ رابطه ای با آن نداشتند، دوباره و بدون آنکه جرم تازه ای مرتکب شده باشند، بوسیله یک هیئت سه نفره مورد بازخواست و تفتیش عقیده قرار گرفته و با رای اکثریت آنها، و نه در دادگاهی صالح وعادلانه مبتنی بر اصول مدنیت و حقوق بشر، به مرگ محکوم میشوند.


*****

سالها پس از این واقعه دهشتناک، نماینده «اسلام رحمانی» که افتخار شاگردی آقای منتظری را نیز یدک میکشد، وقتی که صحبت از وقایع دردناک تابستان شصت و هفت میشود، از «اشتباه» آن سال یاد میکند، با افتخار از «به درک واصل شدن» مجاهدین «تروریست» سخن میراند و کشته شدن اسیران را آنچنان توجیه میکند که شنونده مات و مبهوت میماند، عرقی سرد و احساسی چندش آور سرتاسر وجود انسان را فرامیگیرد؛ شما نیز؟ «رحمانیت»! چه سالهای ننگینی، چه تابستان شرم آوری و چه سخنرانی و پاسخ وقیحانه و تهوع زائی!
رحمانیتی که وعده اش را میدهند، حتی در بوته سخن و نظر نیز تاب تحمل غیر ندارد. در حرف و نظر ابن ملجم را نباید از حقوق ابتدائی خویش محروم نمود، اما در هنگام عمل بر همسایه و هموطن و جوانان شورانگیزی که اسیر شده اند باید تازید و آنها را تار و مار نمود، به درک واصل نمود و از دم تیغ گذراند. راستی نماینده «اسلام رحمانی» ما با این سخنان تنک در حال باج دادن نیست؟ در قبال این باج دهی چه انتظاری از روسای قوم و صاحبان قدرت دارد؟


*****

اما آنچه که بیش از هر چیز دیگری قابل تامل است اینست که «اسلام سیاسی»، چه از فرقه رحمانی باشد و چه از فرق دیگر، توان فهم و تطبیق خویش با جهان کنونی را ندارد. «اسلام سیاسی»، از هر فرقه ای که باشد، سالهای نوری با تمدن امروز بشریت فاصله دارد. «اسلام سیاسی» منزلتی برای بشر قائل نیست، برای او، انسان، بما هو الانسان، در عمل، فاقد حرمت است. انسانی که با قرائت «اسلام سیاسی» موافق نباشد، انسان نیست، که دون تر از هر حیوانی است.
«اسلام سیاسی»، هرآنچه را که موافق ریاست و تفوق خویش بداند، مباح میشمارد و کاری به ارزش های بشری، معنوی و اخلاقی ندارد. برای حفظ ریاست همه کار میتوان کرد. میتوان دیگری را آزار داد، هر روز او را به دادسرا فراخواند، ربود، بی آبرو کرد، در خانه خودش حصر نمود، همسر و فرزندانش را دربدر و بی سرپرست گذاشت، اموالش را حیف و میل و غصب نمود، اعضای خانواده اش را در خیابان ترور یا زندانی کرد، چه مرد، چه زن، چه خردسال، چه جوان، چه پیر، چه سالم، چه مریض، چه خاطی، چه بیگناه، او را میتوان دستگیر و حبس نمود، شکنجه کرد، مورد تجاوز قرار داد، محکوم به زندان کرد، بدون آنکه جرم تازه ای مرتکب شود و چندی قبل از پایان محکومیت اش، دوباره و سه باره محاکمه نمود، محکوم به اعدام کرد، شب قتل به او تجاوز نمود، صبحگاهان قبل از اعدام به او شلاق زد و ...

«اسلام سیاسی» عین توحش است، تاب تحمل غیرخود را ندارد، سربازان گمنام اش، تعقیب، مراقبت و استراق سمع میکنند، از زندگی خصوصی افراد فیلم میگیرند، آدم ربائی میکنند، دگراندیشان را شکنجه و آزار میدهند، مخالفین را به قتل میرسانند، جسد آنها را در حاشیه شهر رها میکنند، طرح نابودی جمعی نویسندگان را اجرائی میکنند، رهبران سیاسی را ترور میکنند، حکم تکفیر و ارتداد صادر میکنند، در خفا و علن آدم میکشند.
«اسلام سیاسی» در حالی که دائما در مورد اخلاقیات داد سخن میدهد، و در حالیکه معلمان اخلاقش را، بیشمار، به رخ میکشد، همان معلمانی که فرزندان و خدمتکارانشان برای معافیت از پرداخت پول قبض های آب و برق و گازشان، اینروزها، همانند دیروزها، از این اداره به آن اداره در تردد و رفت و آمدند، آری «اسلام سیاسی» بوئی از اخلاق نبرده است. همه ادعاها و سخن وری هایش پوچ و توخالی اند و لحظه ای در صحنه عمل تاب نمیاورند.

مرید «اسلام سیاسی» برای دیگرانی که مانند او فکر نکنند، حق حیات قائل نیست، آنها را مستحق مرگ و واصل شدن به درک میداند، حال چه فرزندش باشد، چه پدرش، چه مادرش، چه همسرش، چه خواهرش، چه برادرش، چه همسایه اش، چه جوانی تهییج شده، چه همشهری اش و چه هموطن اش، مرید «اسلام سیاسی» فاقد عطوفت و احساس بشری است. اگر این بربریت نیست پس چیست؟
اگر به «اسلام سیاسی»، در سرتاسر سرزمین های مسلمان نظری بیافکنیم به سادگی به عملکرد خجلت آور آن آشنا میشویم. «اسلام سیاسی» اگر در راس حکومت نباشد، بهتر از آنهائی که «اسلام سیاسی» را در راس حکومت بکار میگیرند، عمل نمیکند. به عنوان مخالفت با این یا آن برنامه «امپریالیستی» یا «استعماری»، در هرجا که بتواند، بمب گذاری میکند، هموطن یا همدین خویش را به آسانی آب خوردن به خاک و خون میکشد، او را از این کشتارها باکی نیست، کافیست به وقایعی که در عراق بر سر عراقی ها و ایرانیانی که به زیارت عتبات عالیات میروند نیم نگاهی بیاندازیم.
«اسلام سیاسی»، در افغانستان نیز به هموطن خودش رحم نمیکند، احدی از تیغ او در امان نیست، نه زنان و دختران افغانی، نه کشاورزان و کارگران و کارمندان افغانی، چه پیر و چه جوان!، آنگاه که بتواند، دیگران را نیز به گروگان میگیرد، چه بسیار بی گناهانی، افغانی و غیرافغانی که ربوده شده اند، چه شاگرد و چه معلم و چه خادم مدرسه، چه کارگری که درمانگاه میسازد، چه پزشکی که مشغول درمان کودکان افغانی است به همراه مترجم اش، و چه خبرنگارانی که برای تهیه خبر به آنجا سفر کرده اند.
«اسلام سیاسی» سر میبرد، با شمشیر گردن گروگانها را میزند، از آن فیلم تهیه میکند و با افتخار در اینترنت قرار میدهد، «اسلام سیاسی» در فلسطین یک ایتالیائی را که چندین سال بود در خدمت آرمانهای مردم ستمدیده فلسطین گذرانده، میرباید، سپس او را خفه کرده به قتل میرساند و جسدش را در گوشه ای از غزه رها میکند. «اسلام سیاسی» بذر نفرت میکارد و به آن میبالد. آیا اغراق است اگر بگوئیم که «اسلام سیاسی»، مانند هر دین دیگری که سیاسی شود، بلای جان انسانیت، مدنیت و اخلاقیت است؟
«اسلام سیاسی» کور است، خون میطلبد، غیر از خشونت و شلاق و زنجیر و شکنجه و حبس و قتل و کشتار حجتی ندارد.

آنهائی که بر «اسلام سیاسی»، از فرقه رحمانی، تاکید میورزند، خواهی نخواهی به همان نقطه ای خواهند رسید که سایر فرق «اسلام سیاسی» پیش از آنها رسیده اند: خشونت، بربریت و نفی مدنیت یا بعبارت ساده تر توحش! هدفی که این توحش را شرعی میکند نیز بر کسی پوشیده نیست: کسب و حفظ قدرت و ریاست به هر قیمتی!
طالبان «اسلام سیاسی» از فرقه رحمانی اگر جدا دغدغه حرمت و کرامت انسانی را در سر میپرورانند، بدانند که چاره ای ندارند جز آنکه میان دو راه یکی را انتخاب کنند: یا به اسلام بگروند و از سیاست و سیاست بازی دست بشویند و یا ره سیاست پویند و دامن دین را از امور سیاسی مصون نگه دارند.

جمع دین و سیاست یا «اسلام سیاسی»، چه «رحمانی» و چه غیر آن، به حقوق بشر، به کرامت انسانی، به پیشرفت و ترقی کشور، به ارتقا معنوی، به کمالات دینی و دنیوی، به حریت و آزادی شهروندان منجر نمیشود؛ جمع ایندو نه حرمتی است به دین و نه خدمتی است به سیاست.
نتیجه محتوم ادغام دین درسیاست، خشونت، بربریت و توحش است. آنچه از این اختلاط حاصل میشود «سیاستی» است مبتنی بر خشونت، بربریت و توحش، بربریت و توحشی که ردای اسلام بر آن پوشانیده میشود و در هر حال بازنده اصلی این بازی دین است که قدرت سیاسی همچون موم آنرا در اختیار میگیرد و به شکلی در می آورد که بیشترین منفعت ها را به صاحب منصبان و حاکمان و قدرتمداران و ریاست طلبان تقدیم و عرضه نماید. اینرا ما نمیگوئیم، اینرا زندگی روزمره ایرانیان که در حسرت چشیدن مزه رحمانیت «اسلام سیاسی» روز را شب و شب را روز میکنند، به اثبات رسانده است؛ اینرا تجربه عملی و کارنامه سی و چند ساله جمهوری اسلامی به ما آموخته است. آیا وقت آن نرسیده است که حوزه صلاحیت این دو مقوله را باهم قاطی نکنیم و بگذاریم که هر کدام در گستره «طبیعی» خودش طی طریق کند؟


اردیبهشت هزار و سیصد و نود
سید کمال الدین نبوی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست