سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فعل پذیری زنان سنتی در برابر ستم جنسی


دکتر پریسا ساعد


• استراتژی جنبش رهایی بخش زنان مدرن و ازادیخواه ایران، نه تنها مقابله باحکومت ولایی و قوانین زن ستیز ان است، بلکه اگاهی و شناخت ذهنیت استبدادزده، بویژه شناخت و اگاهی بر دینامیسم بنیادگرایی مذهبی در بازتولید هنجارهای زن ستیزانه نیز می باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۹ فروردين ۱٣۹۰ -  ۱٨ آوريل ۲۰۱۱


دریافت این مهم که چرا زن به ارزشهای مبتنی بر ستم جنسی دامن میزند، فعل پذیری او در برابر ستم جنسی و همکاری او با مردان زن ستیز علیه زنان مدرن، چندان ساده نیست، بلکه موضوعی است پیچیده که از سویه های گوناگون قابل نقد و ارزیابی است. اما نگاهی گذرا به هیئت روانی زنان سنت محور، و اینکه زن ستیزی چگونه توسط خود زن بویژه در فضای اجتماعی حاکم در ایران تداوم می یابد شاید اندکی در شناخت این معضل موثر واقع گردد.
بسیاری از روانشناسان بر این باورند که رفتارهای انسانی بر محور دو مقوله شکل میگیرد: مجازات و پاداش. لذا ان رفتاری که پاداش میگیرد به فرد احساس تعادل و امنیت میدهد، و رفتاری که پیامدش مجازات است در فرد ترس و هراس می افریند. از این منظر، ارزشهای درونی شده دوران اولیه زندگی فرد، بصورت انگاره های تجربی در ذهن شکل میگیرند و بر اثر تکرار و القا به سطوح عمیقتر ذهن نفوذ می کنند و بگونه باور و یا پایگاهای اعتقادی فرد متجلی میشوند. بنابراین نظریه، اگر در فرهنگ پدرسالار بویژه در خانواده های سنتی - مذهبی مفاهیمی از زن مقبول، پاکدامن، متین و محترم ارائه شود که تنها ویژگی اش سرسپردگی زن به ارزشهای القایی مردان سنت و مذهب است، انچه در ذهنیت زن در چنین فضایی القا میشود، اطاعت و تمکین به اصولی است که در خانواده و احتماع به او ثبات، مقبولیت، اعتبار و پاداش بیشتری میبخشد. بعبارت دیگر اگر معنای شکل گرفته در ذهن زن، که به احساسات و رفتار او سمت و سو می دهد انگونه القا شده باشد که ابراز خشم، و اعتراض علیه ستم مردانه در بستر فرهنگ سنتی برابر است با بی بندوباری و فحشا و یا بزهکاری فرهنگی، ساده ترین راه بطور ناخوداگاه گریز از مجازات، برچسب ها، ترس، و ناامنی است.
در این برامد، از منظر روانشناختی پویا، اگر چه انگاره های درونی شده زن پاکدامن، محترم و موردپسند جامعه، قدرت فوق العاده ای در ذهنیت زن سنتی پیدا میکند، تا بدان حد، که او همواره برای ابراز موجودیت و تثبیت تصویر مقبول خود در اینه جامعه در تلاش مستمر بسر می برد، اما هنگامیکه که با مطالبات خود درون با بعد هستی گرا و نیازهای طبیعی خود مواجه میشود از ناعادلانه بودن اقتدار جنسیتی و کنترل مردانه دچار تضاد و خشم میگردد. بدیهی است که این احساسات ناخوداگاه درون، از ترس پرداخت هزینه های سنگین بطور مستقیم ابراز نمیشوند ، ولی نیروی تخریبی ان هنگامی تخلیه میشود که پیامد ان نه تنها بهای سنگین ندارد بلکه زن سنتی از ستایش، اعتبار، و پاداش نیز برخوردار میگردد. به بیان دیگر اگر مقاومت در برابر ستم و اقتدار مردانه برای او بهایی سنگین بهمراه دارد، ستم بر زنان مدرن و حق طلب که مرزهای بازدارنده، ومفاهیم واپس گرای سنتی را رعایت نمیکنند جایگاه او را در جامعه مردان سنتی-مذهبی محکمتر میکند.
تحلیل این فرایند ناخوداگاهی بدین سان است که روان زن سنتی با یک جابجایی ناخوداگاهی، خشمی را که ابراز مستقیم ان برایش خطرزا بود به هم جنس خود فرافکنی میکند تا مورد مهر و عنایت مردانه نیز واقع شود. این پدیده را در روانکاوی، سرکوب احساسات طبیعی از طریق مکانیسم های واپس زنی، جابجایی و سپس فرافکنی ان از طریق همانندی مینامند. در این میان، زن سرکوب شده در چنبره ارزشهای سنتی، در مقایسه خود با زن ازاده و قد علم کرده ،احساسات چندگانه ای را تجربه میکند. گاه به جسارت، شهامت و رویارویی او با ارزشهای زن ستیزانه رشک میورزد و گاه اورا خطری جدی در ثبات و امنیت اجتماعی خود میبیند. گاه خود را فراتر از زن مدرن می پندارد و گاه نیز خود را در موضعی فرودست می انگارد.

بدین ترتیب تضاد انچه هست و انچه باید باشد، یا فاصله دردناک بود هستی گرای او با نمودی در اسارت سنت، تجلی گسست خویشتن واقعی او با خودی کاذب است. در این میان، روان سرکوب شده زن سنتی بطور ناخوداگاه برای فرار از احساسات چندگانه درون، بدنبال معنایی مثبت در تعادل بخشی به خود میگردد. در این برایند اگر مکان امنی در برونرفت از تعارضات درون نیابد بدیهی است که پاسخ اماده را در بطن مذهب و بستر سنت جستحو کند و با توجیه گری و منطق تراشی مهر بطلان بر مطالبات ازادیحواهانه زنان مدرن بزند.
در مجموع، اگر فرهنگ ولایی حاکم با تاکید بر ارزشهای سنتی - مذهبی، تصویری مقبول از زن ارائه میدهد که مورد پذیرش و احترام جامعه است، هنجاری را در روان زن سنتی تقویت میکند که او خود بدون توجه به کارایی و سوداوری و یا حتی جنبه های غیرانسانی ان، الگوی القا شده ای که ضدحقوق انسانی اوست را، همواره تولید و بازتولید نماید.
در روانشناسی اجتماعی، خطر بزرگ اقتدار جنسیتی هنگامی پدیدار میشود که حکومت، دین، قانون و سنت نیروی متحدی علیه زن و ازادی های انسانی او میشوند، یعنی نیروی نفوذی این عناصر متحد در سمت و سوبخشی به هنجارهای زن ستیز اگر خنثی نشود نه تنها قادر است بخش بیرونی حیات زن بلکه میتواند بخش درونی حیات او را نیز تسخیر کند.
به اعتقاد مبشل فوکو فیلسوف فرانسوی، رابطه قدرت جدا از روابط جاری زندگی نیست، بلکه بخش درونی و ذاتی و جدا نشدنی ان است. بنابراین- در مفهوم جدید قدرت، مسئله اصلی تنها اطاعت افراد از قدرت رسمی و
قانونی نیست، بلکه افراد با پیروی داوطلبانه از چیزی که ظاهرا هنجار محسوب میشود به قدرت پاسخ میدهند.

در مجموع زن ستیزی و گسست اندیشگی زنان بنیادگرا با زنان مدرن را میتوان حاصل ذهنیت استبدادزده و سیاست خود شیفتگان حقیقت در مشتی معنا کرد که با بهنجارسازی فرهنگ جهل و تعصب و ترویج بنیادگرایی مذهبی، تنها از اهداف منافع جویانه و افتدارگرایانه خود پاسداری میکنند.
در به نورم اوردن این ضدارزشهای نابهنجار است که زنان بنیادگرای سنتی با تکیه به ارزشهای ولایی، اعتباری کاذب مییابند، اما زن ازادیخواه و حق طلب نمادی میشود از کالای غرب.
بنابراین استراتژی جنبش رهایی بخش زنان مدرن و ازادیخواه ایران، نه تنها مقابله باحکومت ولایی و قوانین زن ستیز ان است، بلکه اگاهی و شناخت ذهنیت استبدادزده، بویژه شناخت و اگاهی بر دینامیسم بنیادگرایی مذهبی در بازتولید هنجارهای زن ستیزانه، شناحت انگیزه های ناخوداگاهی زنان بنیادگرا، علیه حقوق فردی و اجتماعی و انسانی زن، شکستن حلقه معیوب خشونت و ستم پروری زن بر علیه زن، جذب گرایشهای گوناگون زنان بویزه زنان سنتی بسمت خود اگاهی و شناخت حقوق شهروندی، و در نهایت تشکل و پیوستن همه سویه گرایشهای مختلف بر علیه تبعیض و حقوق ستیزی است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست