سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اخراجی ها ۴۵۱


علی اوحدی


• فقط در یک نقطه از این جهان پهناور می شود فیلم "اخراجی ها" را ساخت و تا ۴۵۱ شماره هم ادامه داد! جایی که آدمی را که چند فیلم ساخته، کم و بیش وارد است، چند جایزه بین المللی برده و... دستگیر می کنند، از کار ممنوع و ممنوع الخروج می کنند و... در عوض به یک قداره بند عربده کش خالی بند، کلی سرمایه می دهند، همه ی اختیارات و امکانات را در اختیارش می گذارند تا فیلم بسازد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ فروردين ۱٣۹۰ -  ٣۰ مارس ۲۰۱۱


 فقط در یک نقطه از این جهان پهناور می شود فیلم "اخراجی ها" را ساخت و تا ۴۵۱ شماره هم ادامه داد!
جایی که آدمی را که چند فیلم ساخته، کم و بیش وارد است، چند جایزه بین المللی برده و... دستگیر می کنند، از کار ممنوع و ممنوع الخروج می کنند و... در عوض به یک قداره بند عربده کش خالی بند، کلی سرمایه می دهند، همه ی اختیارات و امکانات را در اختیارش می گذارند تا فیلم بسازد، و با تمام توان در روزنامه و رسانه ی ملی برای این "نابغه ی سرسپرده" هورا می کشند و ... جایی که "استخوان را پیش خر می ریزند و علف را پیش سگ" (بخاطر استفاده از این ضرب المثل، از انجمن حمایت حیوانات و کلیه ی منتقدین "معترض" حرفه ای، پیشاپیش معذرت می خواهم). کارگردانی که از "فقر و فحشا" شروع کرد تا به "اخراجی ها" رسید!
داشتم می گفتم تنها یکجا می شود "اخراجی ها" ساخت. جایی که بازیگرانش هم مثل خیلی از شهروندان دیگر، وقتی از امکانات محروم اند و کسی سراغشان نمی آید، "مردمی" هستند و حاضر نیستند "خودفروشی" کنند و در فیلم یا تیاتری بازی نمی کنند که مورد تاییدشان نیست و... خانم "فرزانه ی تاییدی" را بخاطر بازی در فیلم "بخاطر دخترم، هرگز" سرزنش می کنند و در مصاحبه شان می گویند؛ هر سناریویی را قبول نمی کنند، "انتخاب" دارند و با هر ننه قمری که اسم خودش را کارگردان بگذارد کار نخواهند کرد (از مدافعان حقوق زن بخصوص وکیل مدافع "ننه قمر"، شدیدن معذرت می خواهم)، اما چند میلیون که به آنها بدهی، حاضرند در هر فیلمی بازی که چه عرض کنم، معلق هم بزنند و البته بعدش می گویند؛ "کار من بازیگری ست"، و مثل خیلی های دیگر عقاید و ارزش هایشان به مصلحت روز، جابجا می شود، و حتی ممکن است در فیلم یا تیاتری خودشان را هم مسخره کنند و به حساب "انتقاد از خود" و دموکرات منشی بگذارند!
فقط یکجا می شود "اخراجی ها" ساخت؟ جایی که دوست پسر یک خانم بازیگر، وقتی دختر با تمام وجودش با او عشق بازی می کند، از صحنه فیلم می گیرد، فیلم را بصورت سی دی پخش می کند، پنج میلیون نفر هم یکی چهار پنج هزار تومان می دهند، سی دی را از بازار سیاه می خرند و خودشان و دوستان و آشنایانشان چندین بار تماشا می کنند، و شریک جرم کثیف آن جوان می شوند و بعد ... نزد دوست و آشنا عمل آن جوان را تقبیح می کنند و قسم می خورند که اگر یک میلیون هم به آنها بدهند، حاضر نیستند این فیلم بی ناموسی و "ضد زن" را تماشا کنند! جایی که واعظان بر منبر و محراب، جلوه می فروشند و در خلوت "آن کار دیگر" می کنند. (از آن جوان و تمام کسانی که با نام مستعار از حقوق "واعظان" و "خلوتیان" و طرفداران "آن کار دیگر" و خیلی کارهای دیگر، دفاع می کنند... و از جانب حافظ هم، معذرت می خواهم).
تنها یکجا می شود "اخراجی ها" ساخت. جایی که رژیمش در مقابل احساسات تند مردم، کارها را "با قرم قرم" به نتیجه ی دلخواه می رساند. مثلن در حالی که مدافعان آزادی در داخل و خارج برای خانم سکینه ی آشتیانی محکوم به سنگسار، یقه می درانند و پستان به تنور می چسبانند (از حامیان حقوق "یقه" و "پستان" صمیمانه معذرت می خواهم) رژیم هفته ای یک بار این خانم بی دفاع را به تله ویزیون می آورد تا در حالی که اشک می ریزد، باعترافد که با چند نفر (نه یک نفر) رابطه ی "نامشروع" داشته (از همان رابطه هایی که همه ی دست اندرکاران رژیم، هر شب و هر روز دارند!) و چطوری چاقو را در شکم شوهرش کرده و شش دور چرخانده، و اصلن "سبز" است و "برانداز" است و چه و چه، و استدعا دارد او را شصت و پنج بار سنگسار کنند... این اعترافات نمایشی چنان با فلفل و نمک و ادویه از شبکه های سراسری و ماهواره ای پخش می شود که حتی بینندگان مقیم خارج هم به صرافت نمی افتند بپرسند؛ آخر یک نفر که نمی تواند بغل خودش بخوابد، در این باصطلاح عمل "زنا" طرف دیگری هم باید باشد که هیچ جا نه اسمی از او هست و نه رسمی، انگاری در همان رختخواب و زیر "لحاف ملا" آب شده! در مدتی که این "سه ریال" تله ویزیونی "اعترافات خانم آشتیانی" پخش می شود، و "مبارزین" داخلی و خارجی (از طریق ماهواره) مثل همه ی سه ریال های دیگر جمهوری، با جدیت و چهار چشمی آن را دنبال می کنند، رژیم ۵۷ نفر دیگر را (جمع آمار رسمی با تایید مسوولین دادگستری جمهوری) به جرم قاچاق و دزدی و جاکشی و اغتشاش و (اعمالی که دست اندرکاران رژیم، هر روز مرتکب می شوند) یا به جرم همکاری با مجاهدین و سلطنت طلبان و غیره، اعدام می کند. سه ریال و مصاحبه ی مسوولین "حقوق بشر" رژیم که قطع می شود، دفاع از آزادی هم فراموش می شود! دو ماهی ست معلوم نیست بر سر خانم سکینه ی آشتیانی چه آمده. چه بسا که در مدتی که ما سرگرم خرید نوروزی و تبریک و دید و بازدید بوده ایم، و البته برای خانم الیزابت تایلور هم فاتحه می خوانده ایم، خانم آشتیانی هم جزو همان ۵۷ نفر یا جداگانه، شش بار اعدام شده باشد. (شرمنده از این که نام مرحومه ی مغفوره "لیز تیلور" را کنار اسم یک "زناکار" آورده ام).
باری، در مقابل احساسات آتشین برخی "سبز"ها که اگر مویی از سر کروبی یا موسوی کم شود، "ایران قیامت می شود" و غیره ... مسوولین رژیم اول می گویند "سران فتنه" ضد انقلاب اند، ماه بعد می گویند خرابکار اند، ماه بعد می گویند ناآگاهانه گول دشمن را خورده اند، ماه بعد می گویند پرونده شان تکمیل شده، ماه بعد؛ به زودی دستگیر می شوند، ماه بعد؛ پرونده شان سنگین شده، ماه بعد؛ محارب اند، ماه بعد در پارلمان رژیم، عین وسط سبزه میدان به رهبری "الله کرم"، شعار مرگ بر کروبی، مرگ بر موسوی، مرگ بر... سر می دهند و در حالی که ظاهرن هم دادگستری هست و هم قوه ی قضائیه و هم "رهبر" و "چیز"های دیگر... نمایندگان در نقش دادستان، تقاضای اعدام "سران فتنه" را می کنند، هر روز و هر شب هم یک عده "لباس شخصی" مجهز به همه ی وسایل "نظامی" از قبیل باتون و بمب آتش زا و کارد و چماق و هفت تیر و غیره، جلوی خانه ی "سران فتنه" تظاهرات می کنند، فحش ناموسی می دهند و پلیس مدافع "مردمسالاری دینی" که مشغول اعدام "اغتشاش گران" است، کاری به کار "اینها" ندارد و "رهبر" هم دلسوزانه سفارش می کند؛ این جوانان عزیز و مومن، لطفن فحش ندهید، خوب نیست، و غیره(خدا نکند یک جوان "غیر عزیز" و "غیر مومن" فحش که نه، فقط حرف بزند!). ماه بعد خانه ی "سران فتنه" محاصره می شود؛ ماه بعد کوچه و خیابانشان را گل می گیرند، ماه بعد، چراغ های خانه شان را یکی یکی روشن می کنند، یعنی که آقایان و همسرانشان دستگیر نشده اند، هفته ی بعد فرزندانشان را در خانه هایی "دیگر" به دیدار پدر و مادر می برند و چند روز بعد، ناگهان فرزندان اعلام می کنند که پدر و مادرشان "به شدت" سالم اند. در این مدت، یک قداره بند به کمک عوامل حرفه ای و غیر حرفه ای و به یاری "بیت المال"، یک فیلم کمدی می سازد و "سران فتنه" را مسخره می کند، بازیگران "مردمی" هم در نقش کروبی و موسوی، سنگ تمام می گذارند، پنج میلیون (تا اینجا) از همان مردم احساساتی و آتشین مزاج هم بلیت می خرند، فیلم را تماشا می کنند، می خندند(هیچ "قیامتی" هم در هیچ جای ایران نمی شود) اما در خانه به رژیم و کارگردان فیلم فحش می دهند و ادعا می کنند اگر ده میلیون هم به آنها بدهند، به تماشای "اخراجی ها" نخواهند رفت و... تا چند روز دیگر سی دی فیلم "اخراجی ها ٣" در لوس آنجلس به وفور، تکثیر می شود و در "چغالی"های سراسر غرب (بقالی هایی که کنار نوار شجریان، ترشی لیته، و کنار دیوان حافظ، آب لیموی یک و یک می فروشند) رکورد فروش آخرین سی دی مایکل جکسون را می شکند... و ختم "فتنه"! یک ضرب المثل آخوندی می گوید؛ "با آدم قرمساق نشنیده، از قرم قرم شروع کن!" (از طرفداران حقوق بشر که با اسامی مستعار، همه جا مراقب اند کسی به "حقوق بشر" توهین نکند، بخاطر استفاده از این ضرب المثل قدیمی جدن معذرت می خواهم). به زودی "سران فتنه" در یک برنامه ی اعترافی خواهند گفت که "اشتباه" کرده اند، "فریب" خورده اند، از سپور محله که یک کاپشن دست دوم آمریکایی پوشیده، یک نخ سیگار گرفته اند و... هیچ جای ایران هم "قیامت" نمی شود!
می گفتیم فقط یکجای این جهان می شود فیلم "اخراجی ها" ساخت! جایی که در هر کاری معمولن دو گروه شراکت می کنند، گروهی که اسم و رسمشان، راست یا دروغ، اعلام می شود، و گروهی که از پشت پرده و بصورت ناشناس شرکت دارند. مثلن در ساختن فیلم اخراجی ها عده ای که نامشان در تیتراژ فیلم آمده، با وجود عدم تمایل، به هیچ صورت نمی شده نامشان را مخفی نگه داشت یا نام "مستعار" بکار برد. وقتی هم ازشان بپرسی چرا شرکت کردید؟ یک میلیون توجیه دارند؛ تو مطمئنی ده نمکی در قضیه ی خوابگاه دانشجویان شرکت داشته؟ سند داری؟ اتفاقن اگر این آدم را از نزدیک ببینی، چقدر مهربان است، چقدر با شعور است، چقدر فیلم سرش می شود...برایش "در" آورده اند، مگر کروبی فلان نکرد، مگر موسوی در کشتار ۶۷ در زندان ها، نخست وزیر نبود، مگر ... اصلن چه فرقی می کند... خلاصه همه جور توجیه می کنند جز این که راست و حسینی بگویند؛ به این پول نیاز داشته اند، یا می ترسیده اند فراموش شوند. شاید هم نه پول، نه وعده و وعید، نه ترس از رژیم، بلکه عشق "نزدیکی به قدرت" یا دلایلی از این هم سخیف تر... اما گروه دوم حرفه ای هایی هستند که از داستان و سناریو و دیالوگ گرفته تا امورات فنی و مونتاژ و غیره، در ساختن فیلم کمک می کنند اما نامشان فاش نمی شود چرا که هم رژیم به آنها (در پشت پرده) نیاز دارد و هم خود این افراد به هر رژیمی نیاز دارند. اینجا هم فیلمی که در ابتدا قابل دیدن نبوده، بعدن به کمک همین عوامل "بی نام" پشت پرده، قابل تحمل شده است. ما یک قطار "شخصیت" داریم که در طول تاریخ آن فرهنگ، هم شریک دزد بوده اند و هم رفیق قافله. (از مدافعان حقوق "دزد" و "شریک" و "قافله" و "غیره" شدیدن عذرخواهی می کنم).
می گفتیم تنها در یکجای این جهان می شود فیلم "اخراجی ها" ساخت! جایی که رژیمش آنقدر مضمحل شده که تمام امکانات رسانه ای اش را بسیج کرده تا به چهار جوان وبلاگ نویس نشان دهد برخلاف ادعای آنها، "اخراجی ها" بیشتر از "جدایی نادر و سیمین" فروش کرده! در حالی که یک روزنامه نگار به چنین رژیم مضمحلی، دلسوزانه سفارش می کند که بهتر است زندانی های سیاسی را آزاد کند و با مخالفین به مسامحه رفتار کند و... لابد مشکل مردم با رژیم همین است! یا یک آقای دکتر مسلمان مدعی می شود که دست آقای خامنه ای در مسایل مالی پاک است! انگار که بگوییم صدام حسین هیچ وقت پول خرد در جیبش نداشت! البته آقای دکتر نگفته کدام دست "رهبر" پاک است! و یک "طناز" نوشته خوشحال باشیم که ده نمکی چماق را زمین گذاشته و دوربین به دست گرفته. لابد اگر آقایان سعید مرتضوی، محسنی اژه ای، حسینیان، طائب، فلاحیان، الله کرم، ذوالقدر، احمدی نژاد و... حتی آقای رفسنجانی هم به خرج "بیت المال" یک "سه گانه"ی کمدی بسازند و مطالبات مردم را مسخره کنند، و جوایز جشنواره ی فیلم فرج (اشتباه تایپی را ببخشید، صحیحش "فجر" است) را درو کنند، مشکل مردم با رژیم حل می شود. آخر جمهوری اسلامی هم به سبک مستعمره چی های سابق به سلاح "فرهنگ" متوسل شده و تازگی ها بجای رسانه ی "چماق"، از رسانه ی سینما استفاده می کند؛ "نگاه به دست خاله کن، مثل خاله غربیله کن" (با پوزش از طرفداران حقوق "خاله" و "غربیله")، همان طور که جلادان و مزورین رژیم نظیر خلخالی، ریشهری، هاشمی و... یکی بعد از دیگری، جلد پشت جلد، "کتاب خاطرات" صادر می کنند. باری جایی که "مشاطه"گران دیکتاتور در هر لباس و موقعیتی ظاهر می شوند، ساختن فیلم "اخراجی ها" کار مشکلی نیست! (از مدافعین سینه چاک حقوق "دزد" و "شریک" و "قافله" و "دکتر" و "مشاطه" "روزنامه نگار" و "طناز" و غیره صمیمانه معذرت می خواهم).
تنها یکجا می شود "اخراجی ها" ساخت! جایی که برخی از مخالفین جمهوری بعد از سی و دو سال، حتی وقتی مقیم خارج از کشور اند، برای دفاع از حقوق زن و حقوق بشر و بقیه ی "حقوق" ها، از اسم مستعار یا "تخلص" استفاده می کنند! لابد از ترس جمهوری های اسلامی آلمان، فرانسه، انگلیس، آمریکا و غیره! (دیدن فیلم هدیه ی یک فیل زنده از طرف الیزابت تایلور به مایکل جکسون، و همین طور نمایشگاه عکس های "لیز تیلور" هنگام تشریف فرمایی به ایران شاهنشاهی را فراموش نکنید، دیدنی ست). طبق آخرین ارقام پخش شده از سیمای جمهوری (همراه با گزارش تصویری صف طویل منتظران جلوی گیشه های ۱۱۰ سینمای نمایش دهنده در سراسر کشور)، میزان فروش "اخراجی ها٣" در آغاز هفته ی دوم به مرز سیصد میلیون تومان رسیده. طبق یک خبر موثق، تماشاگران "اخراجی ها" همان تماشاگران "جدایی نادر و سیمین" اند، یا بالعکس، باضافه ی دو میلیون بسیجی و دو میلیون سپاهی که به خرج رژیم و به سبک انتخابات ٨٨، فیلم اخراجی ها را چهار بار در چهار سینمای مختلف، مجانی تماشا کرده اند (بالاخره بسیج و سپاه که فقط برای کتک زدن مردم نیست، در موقع استراحت به تفریح، همراه با اندکی مغزشویی هم نیاز دارد، ندارد؟) و خانواده ی شهدا و یک میلیون نفر کارمندان "حفاظت" کل کشور و...که مجانی و با اتوبوس های مخصوص به تماشای فیلم "اخراجی ها" برده شده اند.
بعله، تنها در یک نقطه از این جهان پهناور می شود "اخراجی ها" ساخت. جایی که اغلب آدم ها مثل قهرمان فیلم "فارنهایت ۴۵۱"(از "فرانسوا تروفو") به دو کار متضاد مشغول اند که حتمن یکی ش مخفی ست. "حسن خان اعتمادالدوله" که فرنگ رفته بود و زبان می دانست و یکی از نخبگان فاجار بود، روزها "روزنامه خوان" ناصرالدین شاه بود، و طرفدار قرص "تجدد" هم بود اما خود را "نوکر شاه" می دانست، از "ذکاوت ذاتی" شاه تعریف می کرد اما در پنهان خاطرات می نوشت و شاه را که سال ها فرانسه خوانده اما یک جمله نمی تواند بگوید، مسخره می کرد. پنهانی به "میرزا ملکم خان" ارادت داشت و در سمت ریاست "دارالترجمه" و "دارالتالیف" دانشمندان را جمع می کرد و سبب ترجمه و تالیف کلی کتاب علمی و ادبی شد، اما خود اولین رییس رسمی سانسور تاریخ شاهنشاهی ست. دو وجه مخالف در یک شخصیت! "حاجی آقا"ی هدایت! هم طرفدار سنت و مذهب، و هم متظاهر به "مدرنیته و تجدد"! جایی که یک نفر از بهترین ماموران سوزاندن کتاب، خود در پنهان، کتاب می خواند، یا بالعکس! آنجا تنها جایی ست در این جهان پهناور که می شود فیلم "اخراجی ها۴۵۱" هم ساخت! خود آقای ده نمکی هم با ناامیدی و حیرت گفته هیچ کس باور نمی کرد فیلم اینقدر مورد استقبال قرار گیرد.
حکایت: در اواخر دهه ی هشتاد، یک شاعر فلسطینی مقیم مناطق اشغالی، برای دریافت یک جایزه و ایراد یک سخن رانی به لندن دعوت شد. در بازگشت در فرودگاه تل آویو، او را به خانه اش راه ندادند. به اروپا بازگشت اما در کشورهای دموکرات هم اجازه نیافت از فرودگاه، جلوتر برود! یک نویسنده ی دانمارکی مطلبی در شرح احوال این "شاعر مقیم فرودگاه ها" نوشت. پر تیراژترین روزنامه ی دانمارک (پولی تی کن) از چاپ مطلب خودداری کرد. برخی از روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان دانمارکی روزنامه را تحریم کردند و در بیانیه ای نوشتند؛ ترجیح می دهند "اورشلیم پست" (روزنامه ی مشهور اسرائیلی) را بخوانند. سردبیر روزنامه عوض شد، یعنی "تغییر سیاست"! اما عده ای باز هم روزنامه را نخریدند. چند وقت پیش مدیر مسوول آن زمان روزنامه هم فوت کرد. به نویسنده ای که هم چنان روزنامه ی "پولی تی کن" نمی خواند، از پمپ بنزین های سابق "شل" که حالا همه اسمشان را عوض کرده اند، بنزین نمی خرد، و میوه ی اسرائیلی نمی خورد و... به خنده گفتم اغلب تحریم کنندگان سابق، حالا دیگر مساله را فراموش کرده اند. گفت؛ اینطورها هم نیست، کسانی را می شناسد که برای "ارزش"های خودشان احترام قائل اند. در ثانی، پدرهایی هستند که سال ها به دختر خودشان تجاوز می کنند، می گویی من هم همین کار را بکنم؟ امیدوارم خیال نکنی اینقدر احمقم که فکر کنم با این کار من آن روزنامه یا آن کمپانی ورشکست می شوند. هر کس خود می داند، من اما بی خواندن "پولی تی کن"، بی بنزین "شل" و بی میوه ی اسرائیلی هم زندگی خوبی دارم... (در پایان از همه چیز و همه کس پوزش می خواهم چون می دانم مدافعین حقوق "همه چیز" در همه جا "کمین" کرده اند و بالاخره یک جمله در جایی پیدا می کنند که بخاطرش ما را دراز کنند).         


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست