سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دمکراسی آری، جنگ نه
بحران جهانی همزمان انقلاب و جنگ می زاید


احمد سپیداری


• اعتراض به مداخلهٔ نظامی در لیبی اعتراض به پیچیدن چنین نسخه هایی برای ایران نیز هست. نیروهای هواداران غرب در بین اپوزیسیون ایران اگر تاکنون از مداخله نظامی حمایت نکرده اند، در سیر تحولات آتی به سادگی به چنین راه حل هایی تن خواهند داد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲ فروردين ۱٣۹۰ -  ۲۲ مارس ۲۰۱۱


برای درک درست ماهیت مداخلهٔ نظامی ناتو در لیبی ناچاریم علاوه بر صحنهٔ سیاسی منطقه، نگاهی به تحولات جهان داشته باشیم و رابطه مقابل این دو را ارزیابی کنیم. در غیر این صورت تحت تاثیر فضای روانی ایجاد شده به جای محکوم کردن یورش نظامی به لیبی و بحرین، سکوت تلخی را در پیش می گیریم که نتایج غیر قابل انکاری بر سیر رویدادهای آینده دارد. به همین دلیل مطلب را در سه بخش: عملیات نظامی اخیر، بحران جهان، و کارکردهای رسانه ای پی می گیرم تا به پایان بندی مطلب برسم.

یورش نظامی
از آغاز بمباران و موشک باران سنگین لیبی توسط نیروهای ناتو چند روزی می گذرد. هدف این حملات علاوه بر تاسیسات نظامی نیروهای وفادار به حکومت دیکتاتوری سرهنگ قذافی، تاسیسات زیر بنایی کشور نظیر برق، آب، سوخت و ارتباطات در بخش های تحت تسلط دولت است. دستور کار همانگونه که به صراحت توسط رهبران آمریکا، فرانسه و انگلیس اعلام شده درهم شکستن و نابود کردن رژیم حاکم بر لیبی و جایگزینی آن با ترکیبی از رهبران مخالف است.
لیبی نه به القاعده پناه داده بود، نه تاسیسات مخفی هسته ای یا بمب های شیمیایی خطرآفرین برای غرب داشت و این کشور سیاست های پذیرفته شدهٔ نولیبرالیستی حاکم بر جهان را با کمک شرکت های بزرگ جهانی و ده ها هزار نیروی متخصص خارجی در حال اجرا داشت و پس از تحویل متهمین پروندهٔ لاکربی و تسلیم در برابر غرب، دیگر دشمن کشورهای قدرتمند اروپایی به حساب نمی آمد. لیبی تامین کنندهٔ نفت ارزان قیمتی برای اروپا بود و همکاری های گسترده ای را با آن آغاز کرده بود. به همین دلیل نیکلا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه اجازه می داد چادرهای سلطنتی سرهنگ قذافی مطابق سلیقهٔ ویژه اش در پاریس برپا شود و انتقاد رسانه ها به شکستن عرف دیپلوماتیک اروپایی را نادیده می گرفت و سیلویو برلوسکونی نخست وزیر فاسد ایتالیا آشکارا جلوی دوربین ها دستش را می بوسید . اما سرهنگ جرم دیگری داشت: جنون قدرت.
کسی در قصابی بیرحمانه مردم لیبی بویژه در خیزش اخیر به دست سرهنگ و پسرانش نمی تواند تردیدی به خود راه دهد. او نیازی به معرفی ندارد. بازتاب وسیع و به حق جنایات دستگاه سرکوبگرش او را بعنوان منفورترین دیکتاتور رویارو با مردمش معرفی کرده است. اینکه لیبی چه تفاوتی با سایر دیکتاتوری های منطقه داشته و سرهنگ و حاکمیتش بر چه تاریخی تکیه دارند، و اینکه هنوز از استقلال ملی چیزی باقی مانده و از اصلاحات اقتصادی دهه های گذشته بقایایی به چشم می خورد، چیزی را تغییر نمی دهد. جهان در عصر رسانه ها تاب تحمل دیدن چنین قساوت هایی را ندارد و هرگاه بازتاب یابد و همچنین منافع صاحبان قدرت اجازه دهد، این امکان بوجود می آید که در نقش ناجی وارد عملیات «نجات» شوند – ناجی ای که برای جلوگیری از کشتار مردم بر سر بخش دیگری از مردم بمب می ریزد.
حداقل در ماه های اخیر لیبی تنها کشوری نیست که صحنهٔ رویارویی یک انقلاب با یک دیکتاتوری تمام عیار است. همین صف بندی را در ایران، تونس، مصر، یمن و بحرین و چندین کشور دیگر در شمال آفریقا و خاورمیانه نیز می توان مشاهده کرد (در تونس و مصر دیکتاتور سرنگون شده و تحولات وارد فاز انتخاباتی شده است. در ایران سرکوب ددمنشانهٔ جنبش ادامه دارد. و در یمن و بحرین رویارویی به نقطهٔ اوج خود رسیده است). لیبی تنها کشوری هم نیست که در این میان مورد یورش نظامی قرار می گیرد. فاجعه دیگری درست در کنار مرزهای کشور ما یعنی در بحرین تقریبا همزمان با آن رخ می دهد. یورشی که این بار، نه توسط ناتو، بلکه توسط متحد منطقه ای آن «شورای همکاری کشورهای عربی خلیج فارس»، و نه برای جلوگیری از کشتار مردم توسط یک سلطان مستبد، بلکه برای کمک به چنین کشتاری و تشدید حیرت انگیز آن سازمان می یابد. یورش نظامی به بحرین درست در زمانی صورت گرفت که کاخ سلطنتی توسط صدها هزار نفر از مردم محاصره شده بود، نیروی نظامی و پلیس به مردم می پیوستند و سلاح را بر زمین می گذاشتند و سرنگونی رژیم در چند قدمی بود. البته تصاویر این رویدادها پخش نشد. تصاویر یورش نیروهای متجاوز خارجی به مردم هم سانسور خبری شد و جز یک فیلم کوتاه که در شبکه زیاد دست به دست شده بود، و چاره ای جز پخش آن نبود، خبری انتشار نیافت. نیروهای سرکوبگر قساوت را به آنجا رساندند که نه تنها چادر های مردم متحصن به خون کشیده را از میدان لوءلوء پاک کردند، بلکه خود بنای یادبود میدان را هم از جا برداشتند تا به خیال خامشان اثری از آثار انقلاب باقی نماند.
سیر رویدادها در کشور سوم یعنی یمن نیز دردناک اما قابل توجه است. در اینجا نیز یک «علی» دیکتاتور دیگر یعنی علی عبدالله صالح به سلاخی مردم مشغول بوده و قدمی هم عقب نشینی نکرده است. این کشور متحد غرب، سال هاست مورد یورش نظامی توسط ناتو و ارتجاع منطقه بویژه عربستان با هدف پشتیبانی از رژیم خونخوار آن بوده است. بخش های شیعه نشینی از آن، بدون هیچ مجوز جهانی، یا حتی تصویب دولتی یا پارلمانی رسمی در یک «جنگ کثیف» توسط نیروهای ناتو زیر بمباران های وحشیانه ای قرار داشته که مستقیما مردم را هدف قرار داده است (درست مطابق با بند اول کیفرخواست ژنرال قذافی). مطلب را خلاصه کنم. بخش بزرگی از چشم انداز منطقه در واقع، از یک سو انقلاب است و از یک سو تجاوز ضد انقلابی جنگ سالاران جهانی که هزینه های نظامی شگفت انگیزی را در چرخهٔ اقتصادی خود دارند.

بحران اقتصادی دامن می گسترد
نه تنها در تونس و مصر و کشورهای شمال آفریقا یا خاورمیانه، بلکه در اسپانیا، ایرلند، پرتغال و ... و در همهٔ اعتراض های مردمی در خیابان های شهرهای مختلف جهان، شعار های محوری مشابهی به چشم می خورد که بازتاب بحران جهانی ست. بحران ساختاری اقصاد جهانی در طی سال های اخیر برای مردم کوچه و خیابان چیزی جز تشدید «گرانی و بیکاری» به بار نیاورده است. جهانی شدن اقتصاد در عصر نولیبرالیسم، بحران اقتصادی را نیز جهانی کرده است و تداوم آن و عدم اجرای هر گونه اصلاحات قابل توجه در نظام سرمایه داری جهانی، کار را به بن بست های حیرت انگیزی کشانده است. مطابق گزارشات خبرگزاری ها، در بسیاری از کشورها و از جمله کشورهای پیشگفته، سطح بیکاری رسمی به ارقام دو رقمی افزایش یافته و در برخی از آن ها به ۴۰٪ و حتی بیشتر رسیده است. جوان بودن ساختار جمعیتی در بسیار از کشورهای عقب نگاه داشته شده و بحران زده به خودی خود اهمیت حیاتی دارد. جمعیت عظیم جوانان بیکار شهرنشین در بسیاری از کشورهای جهان باعث شده چنین سطحی از بیکاری برای مردم چیزی جز مرگ تدریجی معنا ندهد و این در حالی ست که درست در مقابل چشمان آن ها کاخ های سر به فلک گسترده می شوند و فساد اقتصادی و سوء استفاده از قدرت بیداد می کند و یک استبداد سیاسی خونخوار پشتیبان تام تمام این استبداد اقتصادی ست. در چنین حالتی ست که افزایش ناگهانی قیمت مواد غذایی ضربهٔ نهایی را می زند.
گزارش ها بیانگر آن است که سرمایه داران سوداگر مالی در تمام مراحل چرخهٔ کشت، صنعت فرآوری، تجارت و توزیع، و مصرف مواد غذایی بساط خود را پهن کرده و سهم ۳۲ میلیارد دلاری خود را در طی مدت کوتاهی به ۳۲۰ میلیارد دلار رسانده اند. ارقامی که برای افزایش قیمت اقلام غذایی ارائه می شود حتی تا ۲۰٪ و بیشتر در بخش عمده فروشی و آن هم تنها در طول یک سال عنوان شده است. حباب قیمت های مواد غذایی در اثر بورس بازی های مالی در حال اوج گیری ست. و این حباب که جورج بوش پسر یک بار، در آغاز بحران مسکن و وام های رهنی در آمریکا، «خیانت به سرمایه داری» خوانده بود، با ادامهٔ این خیانت ذاتی گسترش می یابد. در جهانی که سه برابر تولید ناخالص داخلی آن پول و شبه پول و انواع و اقسام مشتقات قابل تبدیل صوری وجود دارد، و هرگونه اقدامی برای تحت کنترل گرفتن و یا قانونمند کردن چرخه آن با مقاومت سرسختانهٔ احزاب راستگرا در آمریکا و جهان مواجه می شود، جز این هم نمی توان انتظاری داشت.
حادثه بسیار دردناک دیگری نیز بر ماجرا تاثیر می گذارد. فاجعهٔ دلخراش زلزله و سونامی و در پیامد آن هسته ای فوکوشیمای ژاپن در چنین شرایطی علاوه بر ضربهٔ مرگبار مستقیم به زندگی مردم، با تخریب خانه و کاشانه و محل کار و جابجایی ناگزیر میلیونی آن ها از میادین تشعشع، هزینه هایی را بر روی دست دولت ژاپن می گذارد که توان پرداختش را به علت بدهی های نجومی ندارد و چنین وضعیتی باعث سقوط ۱۶ درصدی بازار سهام در ژاپن و در پیامد آن در بازار جهانی می شود. و این در حالی ست که خبرگزاری ها برای جلوگیری از سقوط دومینو وار سهام به خبر رسانی های قطره ای روی آورده و کلیه گزارشات خبری از این فاجعه با دستور دولت ژاپن تحت کنترل و سانسور قرار می گیرد.
تحلیلگران از مدتی قبل خطر بحران های غیر قابل تحمل تازه برای اقتصاد جهانی را گوشزد می کردند، اما کسی انتظار پدیدآمدن آن از دل زمین زخمی از تاراج ها را نداشت. سرمایه داران بزرگ مالی اساسا تخریب زمین و افزایش بلایای طبیعی در اثر گرمایش فرسایندهٔ آن را شایعه هایی سخیف ارزیابی کرده اند و باز هم حتی پس از این رویداد تغییری در ذهن بیمارشان به چشم نمی خورد. اقتصاد بازار آزاد مطابق اندیشه های نولیبرالیستی از هر فاجعه فرصتی می سازد. البته فاجعه برای عده ای وسیع در پایین و فرصت برای عده محدودی در بالا. واقعیت آن است که اقتصاد نولیبرالی حاکم بر جهان تحت فشار چنان بحرانی به سر می برد که توان تحمل مصیبت های تازه ای را ندارد.
و در چنین فضایی ست که ما یک بار دیگر شاهد رابطهٔ متقابل پایین آمدن ارزش سهام و برخواستن هواپیما های جنگی می شویم و مخالفت رابرت گیتس با یک عملیات نظامی دیگر در منطقه و جنون آمیز دانستن آن، با چنان سرعتی رنگ می بازد که ظرف مدت چند هفته جنگ کلید می خورد و برپاپی جنگی تجاوزکارانه دیگر نه دیوانگی، بلکه به عاقلانه ترین و انسانی ترین راه تبدیل می شود.

جنگ رسانه ای
چندی پیش سندی از طرف ویکی لیکس منتشر شد که اهمیت تعیین کننده ای داشت، اما متاسفانه مورد توجه چندانی واقع نشد. این سند که از مجموعه اسناد وزارت خارجه انگلیس به بیرون درز کرده، حاوی بررسی هایی پیرامون خطرات امنیتی برای غرب ست. سند به صراحت عنوان می کند که امروز یکی از بزرگترین خطرات امنیتی برای غرب روزنامه نگاران و رسانه هاست. آیا رسانه های شرکتی قدرتمند جهانی علیه صاحبان بزرگ ترین سرمایه ها و قدرت های جهانی (یعنی صاحبان خودشان) سخنی گفته اند؟ آیا این رسانه ها به دست نااهلان افتاده است؟ نه، کسی چنین حرف هایی نگفته است. پس مسئله چیست؟ پاسخ را باید در سخنرانی وضاع خنفر مدیر ارشد خبرگزاری الجزیره   شنید که به گفتهٔ «کارشناسان فن» پر بیننده ترین رسانه در طی ماه های اخیر در منطقه بوده و موفق شده با گسترش کارش به خبرنگاران مخفی و بازتاب گستردهٔ خبرها و تصاویر «کیفی» اذهان بسیاری از مردم به خیابان ریخته در کشورهای عربی را متوجه خود کند. او در این سخنرانی شنیدنی عنوان می کند که رسانه های سنتی برای برخورد با سیر حوادث کارایی قبل را از دست می دهند و الجزیره مشغول سازمان دادن و راه اندازی خبرگزاری تازه ای ست که بر اساس شبکه ها فعالی نظیر فیس بوک و تویتر کار می کند.
تفاوت این خبرگزاری های نسل جدید در چیست؟
مدتی ست درباره «انقلاب ۲،۰» یا «ویکی انقلاب ها» مشغول مطالعه ام. اخیرا نیز مطلبی نوشتم که با انتقادات چندی مواجه شد که حاکی از نگرانی های جدی و تا حدی بجا بوده است. برای پاسخگویی به آن نقطه نظرها و نگرانی ها، ناچار به مطالعات بیشتری شده ام و در صددم تا این مبحث بسیار مهم را بپرورانم و طی مقاله ای ارائه دهم. به همین دلیل وارد چنین مبحثی نمی شوم. اما آنچه «آقای الجزیره» و قبل از او دیگرانی به آن اذعان کرده اند، چنین است که با بوجود آمدن شبکه هایی همچون فیس بوک و تویتر جوانان مبارز جهان که صحنه های سیاسی انقلاب های شهری را می آفرینند یا در کنار نیروهای مترقی جامعه به پیش می برند، به یکدیگر پیوند می خوردند. در چنین حالتی، رسانه هر چه بیشتر به پدیده ای درونی شده تبدیل می شود و وضع به شکلی در می آید که رسانه خود شبکه و شبکه خود رسانه می شود. حال اگر قرار است مهندسی افکار اجتماعی صورت گیرد- که لزومش برای بزرگ مالکان جهان بیش از گذشته شده است- این کار بیرون از خود شبکه ممکن نیست، و همین جاست که بکارگیری کاربران مجازی توسط برنامه های بسیار پیشرفتهٔ کامپیوتری توسط پنتاگون رونمایی می شود. این برای اولین بار در تاریخ است که مردم به رسانه ای دسترسی می یابند و در ارتباطی مستقیم با یکدیگر و با محیط پیرامونی خود همه می توانند در ابعادی جهانی خبرگزار باشند یا کاربر خبر و یا همزمان توزیع کنندهٔ آن.
متاسفانه هنوز بخش عظیمی از افراد، و متاسفانه از جمله فعالان سیاسی ما، به هزار یک علت قابل درک، از این امکان شگفت انگیز بهره نبرده اند و فیس بوک های فعال ایرانی که از محدودهٔ ایران پا را فراتر بگذارند بسیار اندک است. به همین دلیل، عمدهٔ منابع مورد استفاده برای سیاسیون ما هنوز هم صدای آمریکا و بی بی سی یا حد اکثر دویچه وله و رادیو فرانسه یا روزنامه های شرکت های رسانه ای است که درست در نقاط حساس، همهٔ راست ها را نمی گویند.
واقعیت ها نشان دهندهٔ آن است که رسانه های شرکتی هنوز هم می توانند با موفقیت فضای نفرت از دیکتاتوری سبعانهٔ «سرهنگ» را زمینه ساز تصویب قطعنامه ای برای مداخلهٔ نظامی کرده و با پوشش خبری آن مجموع خبر رسانی در مورد جنایات در بحرین و یمن و دیگر دیکتاتوری های متحد غرب در منطقه و همچنین بحران هسته ای مرگبار ژاپن و بحران اقتصادی جهان و شعارهای به حق مردم به پا خواسته برای کار و نان و آزادی و مسکن را خفه کنند.

پایان بندی
از مدتی پیش این سئوال به شکلی جدی مطرح بوده و هست که قدرت های حاکم بر جهان در برابر انقلاب های منطقه چه خواهند کرد. پاسخ های مختلفی به این پرسش داده می شد که میزان درستی و نادرستی شان امروز عیان تر از گذشته در مقابل ماست. تلویزیون سی ان ان دو روز پیش با آقای دیوید گرگن مشاور ارشد سیاسی بوش مصاحبه ای داشت. خبرنگار در این مصاحبهٔ کوتاه پرسشی را مطرح کرد مبنی بر اینکه چرا برخورد دولت آمریکا با لیبی با یمن و بحرین متفاوت است و این مشاور «عالیقدر» به صراحت کامل، یعنی طوری که لبخندی هم بر لب مجری سی ان ان نشست پاسخ داد که: آن دو کشور (یمن و بحرین) دوست ما هستند و نمی خواهیم رژیمشان سقوط کند. و این در حالی ست که همین خبرگزاری و دیگر خبرگزاری های شرکتی جهانی در تقریبا همهٔ برنامه های خود ( به جز چند مورد استثناء برای اثبات بی طرفی!!) چنین تبلیغ می کنند که آمریکا و ناتو برای حقوق بشر و نجات مردم است که به لیبی حمله کرده اند. و از آن دردناک تر اینکه چنان تصوری از سیر رویدادها ساخته و پرداخته می شود که بخش بزرگی از نیروهای سیاسی ما نیز نسبت به محکوم کردن مداخلهٔ نظامی اقدام شایسته ای نشان نمی دهند.
پیام نوروزی اوباما که تا کنون بر خلاف بوش گسترش راه حل های نظامی را استراتژی صدور دمکراسی به کشور ها نکرده بود و فشار بحران تسلیم شدنش به راه حل های نظامی را تسریع کرده، علیرغم انشای قابل ستایش آن حاوی اشاره هایی نگران کننده است. واقعیت آن است که جمهوری اسلامی آشکارا و به شکلی کاملا تحریک آمیز در مسائل منطقه مداخله می کند. هدف رژیم و سپاه قدسش هم مشخص است: انحراف جریانات رویدادها به سمت منافع جمهوری اسلامی. این دخالت بویژه در مورد بحرین به رودررویی ها و تنش ها به شدت افزوده و می تواند زمینه ساز چالش های نظامی تازه ای در خلیج فارس شود. باید متوجه بود که دیکتاتوری حاکم بر کشور ما نیز، همچون سایر دیکتاتورهای منطقه، به وحشت افتاده و تنگناهای سیاسی اقتصادی او را وامی دارد به هر طریق ممکن بحرانش را فرافکنی کند. خامنه ای نیز همچون سرهنگ قذافی، دوست و همپیمان ناتو به حساب نمی آید. نسخهٔ لیبی، بسیار مشابه با نسخه ای ست که برای صدام پیچیده شد. این سناریو در برابر کشور ما هم وجود داشته و دارد و امروز برجسته تر شده است.
اعتراض به مداخلهٔ نظامی در لیبی اعتراض به پیچیدن چنین نسخه هایی برای ایران نیز هست. نیروهای هواداران غرب در بین اپوزیسیون ایران اگر تاکنون از مداخله نظامی حمایت نکرده اند، در سیر تحولات آتی به سادگی به چنین راه حل هایی تن خواهند داد. برای آن ها غرب تجسم مطلق دمکراسی است و حضورش در ایران حتی با یک یورش نظامی موهبت به شمار می رود. و به همین دلیل این بر عهدهٔ نیروهای مترقی مدافع استقلال و دمکراسی ست که فضا را بشکنند. در چنین فضایی سکوت باور نکردنی نیروهای ترقی خواه در برابر مداخلهٔ نظامی ناتو در لیبی و «شورای همکاری ها» در بحرین نگران کننده است.
نبرد بین انقلاب و ضد انقلاب با توجه به گسترش بحران جهانی ادامه خواهد یافت. راه حل های نظامی با هر پوشش و ظاهری که ارائه شود در خدمت ضد انقلاب است و نه انقلاب. نیروهای مترقی جهان و منطقه باید بر سکویی قرار بگیرند که بر بالای آن این شعار نوشته شده است: دمکراسی آری، جنگ نه!


    www.youtube.com
   جدول هزینه های نظامی را در این سایت جستجو کنید costofwar.com
    persian.euronews.net
    www.youtube.com
    www.ted.com
    ahmadsepidari.blogspot.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست