سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

درباره ی پروژه ی سیاسی آقای دکتر مشایخی!


نامی شاکری


• "مرگ بر..." درست از آن رو از چند دهه ی قبل به عنوان شعار اکثریت سیاستمداران و روشنفکران ایرانی برگزیده شد که اصلی ترین مزاحم تمام نیروهای دمکراسی خواه در ایران و جهان، امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بود! آقای دکتر مشایخی نمی توانند در سراسر آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا، یک نمونه، از حمایت نیروهای دمکراسی خواه توسط امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بزند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱ فروردين ۱٣۹۰ -  ۲۱ مارس ۲۰۱۱


"یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پرنگار می شود..."
سیاوش کسرایی

همزمانی این متن با "جنگ لابد مقدس" آمریکا و متحدانش علیه لیبی، برای من اندوهبار است. افزون بر آن برای ما، مردمی که نوروز را فرصتی می کنیم به مهربانی و زبان خوش با هم، سخن گفتن در نکوهش متن دکتر مهرداد مشایخی، اندوهی دیگر است . اما سخن خواجه چندان گران است که روز من بی تامل در آن نو نخواهد شد؛ اگر چه به کوتاهی و اشارتی فقط!

اول:
۱) جایگاه آقای مهاجرانی در جنبش سبز و داوری های به جا یا بی جای آقای مشایخی در باره ی او چندان اهمیتی ندارد. راستش با آنچه که در این جنبش جاری ست، بعید می دانم که چندان فرصتی برای "درخشش" آقای مهاجرانی محتمل باشد. و حتی فرصتی برای شخص آقای مشایخی. در این میان باید شکرگزار برکات جنبش سبز باشیم که فرصتی فراهم آورده به "فراتر از گفت و گو" برای همه مان! چه خوب که این اسرار، پیش از "در افتادن پرده" آشکار می شود. از هر کس و هر سو!
۲) متن آقای مشایخی سخن گفتن با "در" است به نیت شنواندن مطلب به "دیوار"! نه به کنایه و اشاره که به صراحت. جا به جا، بی جا و با جا نام فرخ نگهدار در میان است! شوربختی فرخ را ببین که در پس چنان عمری حالا باید "دیوار" که باشد!

بعد:
متن آقای مشایخی، از جمله توضیح گر بی مایگی و ناپایداری اکثر ائتلاف های مقابل ج اا است! مقابله با "رژیم اقتدارگرا" و تدارک متحد و همراه پایدار در این تقابل، به مبانی نظری محکم تر از چنین "پای چوبین" ی نیازمند است:
۱) دکتر مشایخی می نویسد: "...این نگارنده بارها بر این نکته پای فشرده است که تغییرات سیاسی را نباید به ثنویت مصنوعی و کاذب «اصلاح» / «انقلاب» محدود کرد. دنیای سیاسی واقعی مالامال از تحولاتی است که نه اصلاح (به معنی دقیق کلمه) هستند و نه انقلاب، بلکه ترکیباتی از هر دو هستند..." و در ادامه به مفهوم احتمالا مطایبه آمیز "Refolution" می رسد. به نظرم درسخن گفتن از "اصلاح" و "انقلاب" پیش از آنکه سخن از "روش ها و راهکارهای" تحقق اهداف (اعم از رادیکال یا غیررادیکال) در میان باشد، تعریف وضعیت "سیستم" در میان است. از جمله اینکه: آیا تضاد میان نیروهای درگیر، از نوع تضادهای "آشتی پذیر" است یا "غیرآشتی پذیر". رویکرد "اصلاح طلبانه"، تضاد را "غیرآشتی پذیر" تلقی نمی کند و از این رو حضور و بقای تمام نیروهای درگیر در عرصه را ممکن می پندارد و راهکارها و شیوه های مبارزاتی اش نیز مبتنی بر این رویکرد است. رویکرد "انقلابی"، تلقی "آشتی پذیر" ی نیروهای درگیر را رد می کند از این رو فقط با "حذف و غلبه" است که مبارزه اش معنا می یابد. ممکن است بنا بر تناسب نیروها و شرایط از راهکارها و شیوه های غیرخشونت آمیز و آشتی جویانه هم استفاده کند، اما تکلیفش با موضوع روشن است: فنای حریف و بقای خود! خیال می کنم با این توضیح، هم آن نامه ی فرخ نگهدار به آیت الله خامنه ای قابل فهم است، هم این مواضع آقای مهاجرانی. نکته ای که نا مفهوم است، امضای عناصری چنین متنافر در چنان "ائتلاف" هائی ست!
۲) دکتر مشایخی بخش قابل توجهی از متن را صرفا به کنکاش در مورد "استقلال ملی" اختصاص می دهد و می نویسد: "...تا چند دهه پیش اکثریت سیاستمداران و روشنفکران ایرانی به دمکراسی‌خواهی نظر نامساعد و ثانوی داشتند، ولی در عین حال، ارزش بسیاری بر استقلال‌طلبی (در برابر امپریالیسم) می‌گذاشتند. بنابراین اهمیت ارزش‌های عام در طول زمان تغییر پیدا می‌کند و می‌تواند با افت و خیز بسیار همراه باشد. این دقیقا آن چیزی است که بر سر استقلال‌طلبی (ضد غربی ـ ضد آمریکایی) آمده است چنان که امروز دمکراسی‌خواهی ارزش اصلی جنبش سبز شده است..." و در ادامه با حجم قابل توجهی از "آسمان و ریسمان" می کوشد اثبات کند که: آمریکا لولو نیست! در این بخش قابل توجه از متن، دکتر مشایخی دست به چند "مغلطه"ی آشکار می زند:
الف - همسان انگاری "امپریالیسم" و "آمریکا"، درست همان مغلطه ای که جریان توتالیتر از فردای انقلاب بهمن به افکار عمومی ایران تحمیل کرد. بگذارید به ویژه به مخاطبان جوان یادآورشوم که شعار نیروهای ترقیخواه در جریان انقلاب نه "مرگ بر آمریکا" که "مرگ بر امپریالیسم جهانی" بود. "مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا!" و نمادی که مسخره و گاه به آتش کشیده می شد، نماد "عموسام" بود! "مرگ بر آمریکا" نه حاصل اختصار اجرائئ آن، که حاصل زیرکی و رندی جریانی بود که تدریجا، امپریالیسم را حذف کرد و پرچم آمریکا را هم به جای نماد امپریالیسم مورد اهانت قرارداد و به آتش کشید. "مرگ بر..." درست از آنرو از چند دهه ی قبل به عنوان شعار اکثریت سیاستمداران و روشنفکران ایرانی برگزیده شد که اصلی ترین مزاحم تمام نیروهای دمکراسی خواه در ایران و جهان، امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بود! آقای دکتر مشایخی نمی توانند در سراسر آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا، یک نمونه، فقط یک نمونه مثال از حمایت نیروهای دمکراسی خواه توسط امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بزند! اما در مقابل، مثال های بسیاری وجود دارد از حمایت از نیروهای سرکوبگر، مرتجع و جنایتکار توسط امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا!
ب - خلط مفاهیم "غربی"، "آمریکایی" و "امپریالیستی" نیز از دیگر مغلطه های متن است.
ج - حق با دکتر مشایخی است وقتی که می گوید "ارزش های عام در طول زمان تغییر پیدا می کند ..." اما به این پرسش که این "تغییر ارزش های عام" به اتکای کدام شرایط عینی محقق می شود؟ نیز باید پاسخی جست! خوب است دکتر مشایخی عزیز به ما هم بگویند که به استناد کدام واقعیات عینی به این نتیجه رسیده اند که امپریالیسم جهانی، تغییر ماهیت داده و نه تنها دیگر دشمن نیروهای دمکراتیک به شمار نمی آید که در شمار دوستان و حامیان نیروهای دمکراسی خواه است. (امیدوارم که آقای دکتر مثال عراق و افغانستان و بحرین و لیبی را نیاورند!)
د- اما اگر "دمکراسی خواهی ارزش اصلی جنبش سبز شده است" نه از آنروست که "استقلال" موضوعیت خود را برای جنبش از دست داده است یا آمریکای محبوب دکتر مشایخی، دیگر نماد امپریالیسم تلقی نمی شود، بلکه درست از آن روست که هدف مورد اجماع تمام گروه های سیاسی ایرانی دهه ی چهل و پنجاه، یعنی "استقلال"، به بهایی گزاف و تحمل مصائب یک انقلاب و جنگ توسط مردم ایران، تحصیل شده است! همین!
ه - مغلطه ی دگر دکتر مشایخی در این متن، خلط عامیانه ی مفاهیم استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، خود کفایی، گلوبالیزالسیون، ضرورت ارتباط دیپلماتیک با آمریکا و ... است. ایضاح هر یک از این مفاهیم، مستلزم فرصتی بسیار فراتر از بضاعت یک صفحه در وبسایت است. به ویژه مخاطبان جوان را دعوت می کنم به تحقیق و تفحص در این مفاهیم و به عنوان یک فعال جنبش سبز از تمام آنچه که به "گفتمان" سبز در این متن نسبت داده شده؛ اظهار نگرانی می کنم. به ویژه در مورد "استقلال"! بگذارید یادآور شوم که همین "استقلال" گران قدر ما در این سی و چند سال بارها و بارها با رفتارهای سیاسی ماجراجویانه ی اقتدارگرایان حاکم و اپوزیسیون ماجراجوترش، در مخاطره افتاده و همین حالا هم شش دانگ حواس جنبش سبز به "استقلال ملی" است که مورد تهدید واقع نشود. به عنوان مثال یادآورشوم که در همین "مناقشه ی هسته ای" ایران و غرب، مرز موضع"استقلال" و تسلیم طلبی و وطن فروشی به اندازه ی تار مویی ست!
٣) آقای دکتر، این متن را با این امیدواری به پایان می برد که: "... آنچه که می‌تواند ایران آینده را به نمونه درخشانی در منطقه تبدیل کند، اما، برقراری دمکراسی در کشور است تا به میانجی آن، بتوان منافع ملی را فرموله کرد. پس از آن نیز وجود نخبگانی سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی، متعهد، دلسوز با عرق ملی است که بتوانند ..."
ببینید! وقتی پس از برقراری دمکراسی در کشور، آقای دکتر هنوز از "عرق ملی" حرف می زند، پس نگرانیی از جریانی "ضدملی" در میان است! حق با آقای دکتر است. تا امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا وجود دارد، "عرق ملی" در نخبگان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...یک شرط اساسی است!

نامی شاکری ۲۹/اسفند/٨۹


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست