سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گفتمان انقلاب و روش خشونت زدایی (بخش اول)


محمود دلخواسته


• تظاهرات بس شجاعانه بیست و پنج بهمن و ماهیت شعارها نشان از آن دارد که برای اکثریت نسل جوان گفتمان اصلاح طلبی و تحول درون نظام به پایان رسیده است و گفتمان انقلاب در حال جانشین شدن می باشد. از این نظر می توان اهمیت این تظاهرات را بیشتر در مرگ گفتمان اصلاح طلبی و تولد گفتمان انقلاب دید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ اسفند ۱٣٨۹ -  ۲۱ فوريه ۲۰۱۱


تظاهرات بس شجاعانه بیست و پنج بهمن و ماهیت شعارها نشان از آن دارد که برای اکثریت نسل جوان گفتمان اصلاح طلبی   و تحول درون نظام به پایان رسیده است و گفتمان انقلاب در حال جانشین شدن می باشد. از این نظر می توان اهمیت این تظاهرات را بیشتر در مرگ گفتمان اصلاح طلبی و تولد گفتمان انقلاب دید. بیش از بیست سال است که روشنفکران اصلاح طلب، انقلاب را معادل با خشونت تعریف کرده اند و برای پوشانیدن نقش خود در کودتای خرداد شصت و تحمیل استبداد خونین بعد از انقلاب، هم رخ دادن کودتا را سانسور کردند و هم اینکه تمامی گناهان خود را به گردن انقلاب انداخته و این نظر را مطرح کردند که انقلاب جنبشی ذاتا خشن می باشد و خونریز. انگار که انقلاب هیولایی بوده است که خارج از افکار و اعمال این باورمندان به استبداد( که یا از نظریه سازان سرکوب بوده اند و یا توجیه گران زندان و اعدام و شکنجه و یا مجری این جنایتها.) شکل گرفته است ! انقلاب با اعمال عناصری همچون شما زورمداران و مستبدین در گرفتن و    زندانی نمودن و شکنجه کردن ، در اعدام و تیر باران کردن بهترین فرزندان ایرانزمین به کژراه و بیراهه سوق داده شد. شما چرا هنوز سرتان توی برف کرده اید به خود ودیگران در نظریه پردازیتان دروغ می گوئید ؟! این روش ناشی از منش و نگرش شما است و عکس العمل دفاعی فردی می باشد که از نظر گاه روانشناسی اجتماعی نمی خواهد مسئولیت عمل خود را به گردن بگیرد و بنا بر این به دنبال موجودی خارج از خود می گردد تا مسئولیت   و تمام اشتباهات و تقصیرها را بر گردن او بیاندازد. بهمانگونه که امیر عباس هویدا در آخرین لحظات در بیدادگاه گفت: « من در یک سیستم کار می کردم که بالاخره تمام آن سیستم حکومتی مقصر بود!».

شهروند درجه صفر

بیش از بیست سال قلمها را در کنترل خود داشته اند و بسیاری از بلند گوها در داخل و خارج از کشور در دست آنها بوده است و به علت حفظ "منافع" خود و بکار گیری این مصلحت سیاسی که ناشی از حضور و عمل گفتمان قدرت در باور و عمل آنها داشته و دارد به نسل جوان دروغ گفته اند و بیشتر اینکه مرتکب بدترین نوع دروغ که همان گفتن حقیقت ولی نیمی از آن است شده اند. با بکار گیری این روش، ترسی بس موهوم و در عین حال واقعی را مانند ویروسی وارد بدن نسل جوان کرده اند که به قول شریفی از متفکران اصلاح طلب، گونه ای شده است که از شنیدن اسم انقلاب بدن نسل جوان کهیر می زده است و یا به تعبیر دیگری به رعشه مبتلا می شده است. به همین علت بود که نسل جوان خود را به اصلاح کردن ولایت مطلقه فقیه قانع کرد. در واقع پذیرفت که مقام شهروند درجه صفر را داشته باشد و این از آنجا که یک کلام ولی فقیه از چنان اقتدار و نفوذ قانونی و " شرعی" برخوردار بود که نظرات و خواسته های اکثریت ایرانیان را وتو می کرد. حکم حکومتی بود و اصلاح طلب محکوم بود که کام فرو بندد و در برابر نظر رهبر عالیقدر سخنی نگوید. به قول آقای خمینی که در برابر پیشنهاد بنی صدر برای رفراندم صریحا اعلام کرد: " اگر سی و پنج میلیون نفر بگویند آری من می گویم نه." ملت به ضرب سرکوب و کشتار باید می پذیرفت که در ایران تنها یک رأی و یک نظر وجود دارد و آن رأی ولی فقیه است و ایرانی باید سرنوشت شهروند درجه صفر بودن خود را بپذیرد.

گفتمان حقارت

پذیرفتن این حقارت، بسیاری از نسل جوان را قانع کرد که بپذیرد که غاصبان حقوق مردم و حق حاکمیت ملت، کنترل دولت و ملت را در اختیار خود داشته باشند و در مقابل، چنین قدرتی، آزادیهای حداقلی از جمله "حق" نشان دادن موی بیشتر را به رسمیت بشناسد. در این رابطه بود که مد شدن گفتمان حداقلی و حد اکثری در رابطه با حقوق انسان و شهروندی که در واقع هیچ نبود جز گفتمان حقارت، عامل دیگری شد تا بر فلج فکری نسل جوان گره ای دیگر بزند. نسل جوان باید می پذیرفت که حقوق انسان نیز حداقل دارد و حد اکثر و باید به حداقل که همان نشان دادن شاخه ای از مو و لقمه نانی و غر زدنی می باشد راضی شود و آرزوی بیشتر را نکند که در اینصورت به آن حداقل نیز دست پیدا نخواهد کرد. بنا براین نسل جوان متوجه نشد که حقوق انسان حداقلی و حداکثری نیستند، بلکه مجموعه ای می باشند که در رابطه ای تنگاتنگ و ارگانیک با یکدیگر قرار دارند. بنا براین نه تنها حداقل و حداکثر در این رابطه معنایی ندارد، بلکه نقض یکی از حقوق، نقض تمامی این حقوق، که نه قراردادی و دادنی بلکه   بلقوه و بلفطره ذاتی انسان می باشند، را می کنند.

ارزش شدن حقارت

مقاومت در برابر قدرت متجاوز و مبارزه برای برسمیت شناخته شدن حق خود نیز عملی قهرمانانه خوانده شد و از طریق کیمیای گفتمان اصلاح طلبی، طلا به مس تبدیل شد و قهرمان بودن به ضد ارزش. تا جایی که امثال آقای خاتمی که خالی از ذره ای و ارزنی از شهامت، که از شرایط اصلی هر رهبری میباشد، می بود، برای پنهان کردن این ضعف اساسی در خود تبدیل شد به قهرمان خطابه های ضد قهرمانی خواندن و امثال آقای مرتضی مردیها، یکی از تئوری سازان این گفتمان. نتیجه اینکه مقاومت کردن در برابر قدرت سازمان یافته ای که ناقض حقوق، منزلت و کرامت انسان می بود نیز تبدیل شد به ضد ارزش و پذیرفتن نقض حاکمیت ملت و حقوق انسانی و ملی تبدیل شد به ارزش. پایه های "ارزشی" پذیرفتن حقارت از طریق غلبه گفتمان های " واقع گرایی" و " عقلانی" عمل کردن بود که ایجاد شد. در نتیجه نقش مردم برای مبارزه برای استقرار حاکمیت و حقوق انسانی و شهروندی و حقوق ملی خویش محدود شد به رای دادن. تا هر چند سال یکبار بروند رای دهند و بعد در خانه بنشینند تا ببینند که اصلاح طلبان دولتی در حالیکه از حمایت اصلاح طلبان غیر دولتی تولید کننده سیاست ترس، برخوردار بودند به چانه زنی با مافیای حاکم مشغول شوند. البته نه اینکه تمامی مردم چنین سرنوشتی را پذیرفته بودند ولی از آنجا که در چنبره گفتمان فلج کننده دیگری به نام دفع افسد به فاسد گرفتار شده بودند، از اندیشه راهنمای شفاف و مستقلی بر خوردار نبودند که توانایی آنرا بیایند که برای یکبار هم که شده از خود سوال کنند که چرا همیشه درگیر جبری هستند که باید با فاسد، افسد را دفع کنند؟ مگر انتخاب نمی تواند اشکال واقعی و نه مجازی ( مجازی از این جهت که بین بد و بدتر انتخابی وجود ندارد. تا بد، بدترین نشود نمی تواند از پس بدتر بر بیاید.) دیگری را نیز به خود بگیرد؟ مانند انتخاب بین بد و خوب و یا بین خوب و خوبتر و یا خوبتر وخوبترین؟ آیا اینها انتخاب نیست؟

در نتیجه اغتشاش در هویت و ابهام در اندیشه راهنما، انبوهی از مردم در حالیکه بازی انتخاب بین بد و بدتر را نخورده بودند و بر این باور بودند که سگ زرد برادر شغال است، تبدیل شدند به اکثریت خاموش.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست