سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سقوط رامسس سوم واحمد عز!
جنبش دموکراتیک مصر: آغاز فصل نوینی در خاورمیانه عربی!


تهمورث کیانی


• آقای البرادعی اگر چه نمی تواند واتسلاهاول مصر باشد، و اگر چه برخی از کارشناسان او را یک فرصت طلب می نامند، با اینهمه می تواند در نقش یکی از رهبران دوران گذار بسیار مفید باشد. فرصت طلبی جزئی از سیاست مداری است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۵ بهمن ۱٣٨۹ -  ۱۴ فوريه ۲۰۱۱


 
در کتاب "نیل در مصر" اثر امیل لودویگ آمده است هنگامی که رامسس دوم،فرعون مصر، بیشتر از هشتاد سال عمر داشت، او هر ساله به قصد جوان شدن و نیرو گرفتن مجدد خویش،جشن هایی برگزار می کرد. این کار را هر ساله تا زمانی که عمرش از نود سالگی گذشت ادامه داد. حسنی مبارک در سالهای اخیر برای خود فرعونی مدرن شده بود. او نه تنها چیزی از رامسس کم نداشت،بلکه در کاخی به مراتب با شکوه تر از کاخ رامسس بر مصر حکم می راند. او سومین حاکم مصری است که اینهمه سال بر کشور خود حکم رانده است. نخستین حاکم رامسس دوم است که بیش از ۶۷ سال حکم راند. سپس نوبت محمد علی سرباز آلبانی الا صل بود که با فتح کشور، بنیان مصر نوین را پی ریخت،و بیش از پنج دهه بر آن حکم راند. حسنی مبارک،اما،از محمد علی بیشتر به رامسس شباهت می برد. پس از هشتاد سالگی،و با رنگ کردن موی سر،همچنان سودای دوره ریاست جمهوری دیگری را در سر داشت. جنبش اعتراضی گسترده ای می بایست این سودا را از سر او به در کند.   
    به رغم تفاوت های جزئی،دیکتاتوری در همه جا کارنامه و سرنوشت یکسانی دارد. دیکتاتورها در اوج قدرت هیچگاه به صدای منتقد گوش نمی دهند، حاضر به سازش و اصلاح نمی گردند، تا آخرین روز عاشقانه قدرت را در بر گرفته و از آن دست نمی شویند،حتی آنگاه که کشور را تباه کرده وهیچ روزنه ای از امید برای جوان و پیر باقی نمی گذارند،می گویند قدرت را برای امنیت و آبادی کشور می خواهند. کارنامه ها به طرز شگفت آوری در همه جا به هم شبیه هستند،خاصه آن هنگام که سقوط محتوم فرا می رسد. در مرکز همه این رژیم های خاندانی خاور میانه- که برخی نام جمهوری و برخی نام پادشاهی بر خود گذارده اند- رد پای برجسته زنان و فرزندان به مثابه کانون تباهی، آشکار است. خاندان به مرور نقش بارزتری در گسترش فساد و خنثی کردن برخی از کارهای مثبت نخستین دوره های حاکمان بازی می کنند. در تونس ِ آقای بن علی، خانم لیلا طرابلسی،همسر رئیس،به نردبام گروه کوچکی از خویشان و برادران برای فتح قله های رفیع ثروت بدل می گردد،و در مصر ِ آقای مبارک،همسری جاه طلب وشیفته زندگی افسانه ای،مانند خانم سوزان و یک پسر نورچشمی چنان بر شکاف بین حاکم و مردم افزوده تا آن را به سطحی التیام نیافتنی می رسانند.
دیکتاتور ها، در اوج قدرت خود را خدایی می دانند که شایسته ستایش و مدح است. به جد و پیوسته می کوشند تا با تسویه منتقدان،حتی دوستان دانا و خرده گیر،حلقه یاران خود را تنگ تر ساخته و حکومت خود را با بیرون راندن دوستان دیروز- که بی بصیرت و نابکار شده اند- از خیمه خویش خالص تر سازند. آنان نه جمهوری می خواهند،نه دولت،و نه مجلس. آنچه آنها می خواهند درباری است با مشتی امربران سربراه و فرمانبر. سقوط که می رسد،اما، همه چیز دگرگون می شود. نخست می کوشند تا "دست خارجی" را متهم کنند، حتی اگر برای برخی از آنها ،مانند مبارک،"خارجی" تا کنون بهترین یاور بوده باشند. پس از آن،به سرکوب عریان روی آورده و می کوشند به مدد رعب اوضاع را به سامان کنند. نجیب محفوط نویسنده نامدار مصری در یکی از داستانهایش در شرح یک فرعون می گویدهنگامیکه معشوقه دوست داشتنی اش خبر شورش و اعتراض مردم و احتمال پشتیبانی کاهنان معابد را برای او می آوردو او را از قدرت آنان بر حذر میدارد،فرعون با لبخند پاسخ می دهد: اما من قدرتمند تر هستم. معشوقه می گوید "سرور من دربرابرخشم مردم چه می گویی؟" فرعون پاسخ می دهد "آنها هنگامیکه من و سوارانم را بر ارابه های جنگی ببینند،آرام خواهند شد." سپس،و پس از آنکه از "ارابه ها" کاری ساخته نشد،دیکتاتورها به فرافکنی و قربانی کردن برخی از همراهان خویش روی می آرند.
به مبارک نگاه کنید، تکرار همین فرآیند کهنه است. نخست به قتل و مرعوب کردن معترضان و سپس به قربانی کردن یاران خود روی آورد. احمد عز نخستین قربانی مبارک بود. او به نماد فساد گسترده دستگاه رامسس سوم تبدیل شد. در یکی از تلگراف های سفارت ایالات متحده به تاریخ ۲۰۰۶ که از سوی ویکی لیکس فاش شد،نام آقای عز در صدر شماری از تجار ثروتمند آمده است که از رهگذر نزدیکی و دوستی با پسران آقای مبارک به ثروت افسانه ای دست یافته و اکنون با کنترل بیش از دوسوم بازار فولاد کشور،بر بودجه نویسی نظارت داشته،و از اعضای موثر حزب حاکم و پارلمان است. به گفته نیویورک تایمز آقای احمد عز نماد چرخه ی ثروت- قدرت سیاسی- ثروت در مصر حسنی مبارک است که در آن،مانند همه رژیم های دیکتاتوری،ثروت قدرت سیاسی می خرد و قدرت سیاسی نیز ثروت می آفریند. فشرده ی جامعه مصر و رژیمی که مبارک و خاندانش در مصر پدید آورده اند در فیلم "ایستگاه قاهره" ساخته یوسف شاهین، کارگردان بلند آوازه مصری، بیان شده است. این فیلم به روشنی نشان می دهد چگونه فقر در مصر سرتاسری می گردد در حالیکه آسمانخراش های تازه به آسمان می روند و حساب بانکی برخی پر می شود. شرح همان فقر،تحقیر، سکوت قبرستانی،و آتش زیر خاکستر که مسعود بهنود،نیز،آن را به طور فشرده ای،در نقل خاطره سفر پیشین خود به قاهره بیان کرده است.
در عرصه سیاست خارجی،نیز،رژیم مبارک نه تنها دستاوردی نداشته است بلکه بازتاب دهنده همان سیاست رکود،بی لیاقتی،فاسد، و ناکارای داخلی بود. رژیم مبارک، به رغم آنکه نان حفظ ثبات و تحکیم صلح در منطقه را می خورد و به پاداش حقظ قرار داد صلح با اسرائیل سالی نزدیک به دو میلیارد دلار کمک نظامی از ایالات متحده دریافت می کرد، نه تنها صلحی را که انور سادات بر قرار کرد به دیگر حوزه ها توسعه نداد،بلکه همواره کوشید تا پیمان صلح را در پایین ترین سطح آن حفط کند. به همین سبب اغلب کارشناسان آن را "صلح سرد" نام گذارده اند. مثلأ، رژیم مبارک هیچگاه در صدد نبوده است که رابطه خود با اسرائیل را مانند رابطه ترکیه با اسرائیل در همه سطوح گسترش داده و در همانحال در برابر سیاست های افراطی اسرائیل بایستد. رژیم مبارک با سیاست های ضعیف خود،و با سکوت در برابر توسعه طلبی دولت های دست راستی اسرائیل،خاصه همراهی در محاصره غزه،موجب سقوط نفوذ سنتی مصر در منطقه و خاصه در میان فلسطینیان شده و میدان را به دیگر بازیگران منطقه ای واگذار کرد. این رژیم نخواست با گسترش روابط خود با اسرائیل به دیگرعرصه ها،هم پیام آور صلح واقعی بوده،و هم با اعمال فشار سیاسی متوازن به دولت اسرائیل و گروههای رادیکال فلسطینی با ابتکاراتی خاص موجب اعتلای فرآیند صلح گردد. افزایش نفوذ و نقش ترکیه و ایران،دو کشور غیر عربی،در منازعه ای که زمانی موضوعی منحصرأ عربی بود نشانه های بارز ناکارآمدی رژیم مبارک در عرصه خارجی هستند. از دیگر سو،و خاصه با افزایش نارضایتی مردم از ناکارآمدی رژیم درعرصه داخلی و افزایش نفوذ گروههای اسلامی،مبارک دست برخی از گروهها و نویسندگان افزاطی را باز گذارد تا با انتشار مقالات تند ضد یهودی در سطح جامعه، مصر را به یکی از مهمترین مراکز یهودی ستیزی تبدیل کرده تا از رهگذر آن خشم مردم را متوجه اهداف خارجی سازد. همانگونه که سعدالدین ابراهیم،استاد دانشگاه و از ناراضیان برجسته مصری، می گوید،مبارک سخت کوشید تا پیمان صلح را،از یک سو،به یک صنعت پولساز تبدیل سازد و،از سوی دیگر،تلاش موفقی را سازمان داد تا به دولت های غربی بقبولاند که او و رژیمش سنگ زیرین ثبات و صلح در خاورمیانه اند که در صورت جابجا شدن،بی ثباتی تمام خاورمیانه را فرا خواهد گرفت. شهر ساحلی شرم الشیخ را به مکانی تبدیل کرد تا سیاست مداران غربی گاه بگاه در آنجا دور هم جمع شده و با لذت بردن از آفتاب لذت بخش،به سخنرانی های زیبا و بی حاصل درباره صلح بپردازند.
اصولأ،دیکتاتور در زمینه سیاست خارجی نیز بی ثباتی و تهدید ایجاد می کند. دیکتاتورها،چون از مردم خود می ترسند و بی اعتمادند، نمی توانند سیاست مبتکرانه و مثبتی در عرصه خارجی دنبال کنند. آنها یا تابع و تسلیم سیاست قدرتهای غالبند،یا مانند صدام حسین هر گاه همسایه ای را ضعیف پندارند به آن حمله می کنند،و یا با ناکارآمدی موجب افراط و خشونت گرایی در میان جوانان ناراضی کشورشان می گردند.

آغاز فصل نوین در خاورمیانه!
هر مسیری که جنبش مردم مصر طی کند یک نکته آشکار است: دوران مبارک به سر آمده و مصر دستخوش چنان دگرگونی خواهد شد که در ۱۹۵۲ شد. مصری ها حق داشتند که به سخنان مبارک اعتماد نکردند. او مانند سایر دیکتاتورها زمانی از اصلاح و سازش سخن راند که مجبور شد، زمانیکه میلیونها نفر به اعتراض در خیابان بوده و صدها نفر جان باخته بودند. دوم اینکه آقای مبارک بارها وعده خود را برای ترک قدرت به فراموشی سپرده بود. هنگامیکه برای نخستین بار رئیس جمهور شد وعده داد که برای یک دوره خواهد بود،اشتها،اما،همانگونه که در این بخش از جهان رایج است،با خوردن افزایش یافت. پند و اندرز نمی توانست مانع از خوردن گردد،سیلابی می بایست در کار گردد و گردید. وعده های او در واپسین روزها بسیار دیر هنگام و بسیار ناچیزبودند. بنابراین، مردم مصر،که می دانند با ساقط کردن این رژیم وضعیت بدتر نخواهدشد، از "ارابه های جنگی" و شتر سواران فرعون نترسیده وهر روز بر شمار خود در میدان آزادی قاهره افزوند تا فرعون را مجبور به ترک کاخ خود ساختند. تونسی ها و مصریان،اما،فصل نوینی را برای خاورمیانه عربی نوید داده و جنبشی کاملأ نو و تازه پدید آورده اند .
نخست،در این جنبش ها طبقه متوسط شهری و تحصیل کرده هم نقش رهبری کننده و هم شرکت کننده اصلی را دارند، پس از آنها کارگران صنعتی هستند. این نکته که جنبش، شورش کور اقشار تهدیست حاشیه شهری و مردم روستایی نیست عاملی است که می تواند در جلوگیری از غلبه افراط گرایی و پوپولیسم بر کل جنبش نفش مهمی بازی کند. دوم، این نکته که تا کنون شعارهای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی نه تنها نماد بارزی در جنبش نداشته بلکه به جرأت می توان گفت حتی در حاشیه هم نبوده،تحول تازه ای در میان اعراب است . این دگرگونی نشانگر راه درازی است که جوانان و مردم معترض این کشورها به پیش پیموده اند. برای سالیان دراز در اغلب کشورهای مسلمان،خاصه کشورهای عربی،تنها صدای مجاز، فریادهای مرگ بر اسرائیل و آمریکا و نوشتن و انتشار مقالات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی بوده است. برجسته کردن اسرائیل و جهت دهی خشم مردم به سوی اسرائیل و نشرسخنان ضد یهودی همواره از سوی دولت های دیکتاتورعرب،حتی آنها که مانند مصر روابط "عادی" با اسرائیل داشتند،نه تنها مجاز بوده،اغلب تشویق هم می شده است. امامان جماعت مساجد مصر، که همه رسمأ در استخدام دولت هستند،و دیگر واعظان در کشورهای عربی،در همه این سالیان آزاد بوده اند تا تنها درباره اسرائیل و ایالات متحده سخن بگویند،تا درباره کاریکاتوریست دانمارکی سخنان آتشین بگویند، تا صهیونیزم و "توطئه جهانی یهود" را به مثابه عامل عقب ماندگی کشورهای عربی و همه مصائب ریز و درشت مردم معرفی کنند. این فرافکنی موجب می شد تا خشم مردم به سوی دور دست متوجه شده و هنگام بروز،نیز، خود را یا در ناامیدی و یأس،و یا در عملبات ترور یستی بر ضد "خارجیان" بازتاب دهد. برای همین است که اغلب تروریست ها از کشورهایی می آیند که دولت های متحد ایالات متحده برآنها حکم می رانند. به فهرست ۱۹ نفره تروریستهای عامل ۱۱ سپتامبر و به امین الظواهری و بن لادن نگاه کنید. آنها از غزه یا ایران یا لبنان نیآمده و نمی آیند. "مرکز مبارزه با تروریسم وست پوینت" وابسته به وزارت دفاع ایالات متحده در سال ۲۰۰٨ در گزارشی اعلام کرد که ۶۰ درصد از جنگجویان القاعده در عراق دارای اصلیت سعودی،مصری،و لیبیایی هستند. یعنی به قول نوسینده نیویورک تایمز،دست ساخت همین دیکتاتورهای بهانه جوی متحد ِ ایالات متحده هستند. این رژیم ها از یک سو،در عرصه داخلی تمام گروههای اپوزیسیون را،به شمول گروههای اسلامی آنجا که منتقد سیاست های داخلی اند،قلع و قمع می کنند. واز دیگر سو،در برابر تلاش برخی از گروههای رادیکال برای صدور تیم های ترور به خارج،خاصه به عراق و افغانستان، و در برابر ماشین نفرت پراکنی آنها در برابر غرب و غیر مسلمانان سکوت می کنند. این بازی دوگانه و قدیمی همه این رژیم ها بوده است،برخی اخیرأ "تهدید شیعه" را هم به آن اضافه کرده تا با دامن زدن به اختلاف شیعه و سنی بیش از پیش خشم مردم خود را متوجه اهدافی درخارج کنند. برای سالیان، مبارک به خوبی این بازی را در برابر دولت های غربی به پیش برد: من تنها کسی هستم که می توانم در برابر تسلط اسلامگرایان،که در صدد اند منطقه را به آتش بکشند،بایستم. پس از من پشتیبانی کرده و راه را بر انتقاد از من ببندید.
در همه این دوران آنها درحالی برای فلسطینیان سینه چاک داده اند و از فقدان عدالت برای آنها نوحه سرایی کرده اند که همواره همان عدالت را از مردم خود دریغ داشته اند. از شاهزاده های ثروتمند سعودی تا شیخ های حاشیه خلیج فارس گرفته تا رهبران مصر،لیبی،و تونس،هیچکدام تاکنون از رام الله و غزه بازدید نکرده اند. این بی اعتنایی عملی،اما،مانع آن نمی شد تا این رهبران با صدای بلند تر از همه دم از عدالت برای فلسطینیان زنند. فرانسیس فوکویاما در پاسخ این پرسش که چرا جنبش آزادی خواهی دیر تر از مردم آمریکای لاتین و آسیا به میان کشورهای عربی آمد می گوید: "بخشی از آن به سبب آن بود که رهبران اقتدار طلب مانند حسنی مبارک استراتژی حساب شده ای را در پیش گرفتند که بر اساس آن به گروههای اپوزیسیون لیبرال و میانه روها هیچگونه اجازه نمی دادند و آنها را به شدت سرکوب می کردند و از سوی دیگر و همزمان برخی از گروههای اسلامی مانند اخوان المسلمین را تنها تا اندازه ای، که با حضور آنها بتوانند جوامع و دولت های غربی خاصه ایالات متحده را مرعوب کنند،آزاد می گذاردند. این استراتژِی در مورد اغلب دولت های ایالات متحده، که همواره از گسترش دموکراسی سخن رانده اما نمی خواستند یک متحد مهم را از دست بدهند، کارگز افتاد".
بنابراین، فقدان "خارجی ستیزی" و فقدان فریاد های خشم در برابر سفارت خانه کشورهای غربی تحول شگفت و تازه ای است که باید به فال نیک گرفته شود. در ایران،نیز،جنبش دموکراسی خواهی گرایش اسرائیلی ستیزی و ضد آمریکایی ندارد، اهمیت جنبش مصر و تونس،اما،در آن است که برخلاف مورد ایران،ایالات متحده از دوستان رژیم های حاکم بر مصر و تونس بوده است. این دگرگونی در رهیافت مردم عرب نشانه تحول عمیق در روانشاسی اجتماعی کهنه حاکم بر آنها - روانشاسی که متأثر ازتبلیغات چند دهه دیکتاتورها خود را قربانی بی چاره "توطئه های جهانی" می دانست - و کسب روانشاسی تازه ای است که خود را توانا به درهم شکستن بندها و استقرار دموکراسی می داند. این دگرگونی چنان نوید بخش است که حتی در صورت شکست مقطعی جنبش دموکراسی خواهی کنونی مصر،آثار آن بر جنبش های اجتماعی و سیستم سیاسی حاکم بر خاورمیانه باقی خواهد ماند.
سوم، جنبش بی خشونت در مصر و تونس و حرکت آرام به سوی دموکراسی- که در ماهیت همانند جنبش اصلاح طلبانه سالهای اخیر ایران است- در حال تبدیل شدن به گفتمان غالب در خاورمیانه است. حتی در لبنان گروهی مانند حزب الله - که گروهی شبه نظامی است- در سالهای اخیر در تلاش بوده است تا از رهگذر شرکت فعال در فرآیند های سیاسی و مسالمت آمیز نقش ایفا کند و این گرایش همچنان رو به افزایش است. حتی تلاش اخیر این گروه، که به همراه متحدین خود موجب سقوط دولت سعد حریری و استقرار دولت تازه ای گشت، تلاشی کاملأ مسالمت آمیز ،دموکراتیک و در چهارچوب قانون اساسی کشور بوده است. گروههای مخالف،از جمله گروههای شبه نظامی دست راستی مسیحی و گروههای ۱۴ مارس نیز تا کنون مقید به فرآیند قانونی و مسالمت آمیز باقی مانده اند. این در حالی است که با توجه به ضعف نسبی ایالات متحده،    برخی پیش بینی می کردند محتملأ لبنان وارد دور تازه ای از جنگ داخلی خواهد شد.

آزمون دشوار سیاست خارجی ایالات متحده!
   حفظ توازن بین منافع امیتی ملی و و دفاع از دموکراسی خواهی همواره چالش اصلی دولت های ایالات متحده در دو دهه پس از پایان جنگ سرد بوده است. همین موضوع گاه تناقضی جدی در ادعای سیاسی این دولت ها با عملکرد واقعی سیاست خارجی رسمی آنها پدید آورده است. همین تناقض اغلب سبب بروز خشم و نفرت را از سیاست های ایالات متحده همزمان باهمدلی و هواداری از جامعه باز و مدنی قدرتمند آن و پیشگامی آن در هنر و ضنعت و نوآوری های علمی،در میان مردم و فعالان سیاسی بسیاری از کشورهای جهان فراهم کرده است. اگرچه جنگ سرد و رقابت با اتحاد شوروی شاهد سیاه ترین دوران این سیاست خارجی بود،پایان جنگ سرد اما فرصت نوینی در برابر بسیاری از کشورهای جهان قرار داد تا از همراهی ایالات متحده،خاصه گروههای مدنی و دانشگاهی این کشور، برای استقرار دموکراسی در کشور خود بهرمند شوند. سیاست ایالات متحده،اما،همواره مقطعی بوده و از ناپیوستگی رنج برده است. گاه نیز لابی دولت های گوناگون و برخی سناتورها که ایالت آنها دارای روابط اقتصادی با برخی از دولت های دیکتاتوری است،در کار دولت فدرال برای اعمال فشار بر آن دولت ها کارشکنی می کنند. دولت جرج بوش در دوره نخست خود با فاصله گرفتن از سیاست قدیمی این کشور،تلاش کرد تا همانگونه که کاندولیزا رایس،وزیر خارجه آن دولت،مطرح کرد، "دموکراسی را در خاورمیانه قربانی ثبات موهوم نکند". خانم رایس به درستی گفت که برای چند دهه ایالات متحده به خطا کوشید تا با پشتیبانی از دیکتاتورها از "ثبات" در برابر دموکراسی خواهان پشتیبانی کند و در پایان نیز ثباتی حاصل نشد. دولت جرج بوش،اما، به زودی و با برنده شدن حماس در انتخابات فلسطین تسلیم بازی قدیمی دیکتاتورهای عرب گشت. دیکتاتورهای عرب با اشاره به پیروزی حماس در نخستین انتخابات دموکراتیک فلسطین به ایالات متحده گفتند: یا با پشتیبانی از ما به وضعیت موجود راضی باش یا با انتخابات آزاد خود را برای پیروزی گروههایی نظیر حماس آماده ساز. این کارت به خوبی در دستان دیکتاتورها بازی کرد و موجب شد تا جرج بوش در سیاست خود تجدید نظر کند. جنبش کنونی مردم تونس و مصر و جهت گیری داخلی آن این کارت را از درجه اعتبار ساقط کرده است. جهت گیری داخلی جنبش های مصر و تونس و بی خاصیت کردن کارت بازی دیکتاتورها اکنون فرصت تازه ای در اختیار واشنگتن گذاشته است، تا با کنار نهادن سیاست استاندارد دوگانه خود، دولت های متحده خود را با اهرم های مختلف سیاسی- اقتصادی که دارد برای گشودن فضای سیاسی تحت فشار بگذارد. برخلاف سکوت شرم آور در برابر تقلب گسترده در انتخابات پارلمانی چند ماه پیش در مصر، سیاست کنونی دولت اوباما،اما،دو نکته مثبت دارد: نخست تأکید بر انتقال آرام قدرت، و دوم تأکید برتداوم تغییرات اساسی ومعنی دار است.

لغزش ها و خطرات!
تجربه نشان داده است که گذار مسالمت آمیز وآرام به دموکراسی از شتاب بی برنامه و فروپاشی بی تامل و سریع نظام گذشته بهتر است. دموکراسی سازمان و جامعه مدنی می خواهد و چیزی نیست که یک شبه با رفتن دیکتاتور و یا با نخستین انتخابات آزاد و منصفانه از زمین بروید. دست کم ما ایرانیان این را به خوبی تجربه کرده ایم. آنچه جمعیت خروشان در خیابان ها و میادین را به هم متحد می کند تنها خشم مشترک آنهاست. خشم نیز یک هیجان است نه یک استراتژی یا برنامه سیاسی. شورش ها و اعتراضات ناگهانی همواره قمار روی ناشناخته ها ست. در زیر آنهمه خشم و همت مردمی است که می کوشند و آرزو می کنند با فداکاری خویش دیکتاتور جاه طلب را ساقط کنند. تقریبأ تمام مردمی که در دهه های پس از جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد دست به انقلابات بسیار شکوهمند با اهدافی بلند زدند،همین آرزو را داشتند. فراموش نکنیم که رژیم حسنی مبارک ادامه منطقی رژیمی است که با انقلاب- کودتای ۱۹۵۲ در مصر به روی کار آمد. تفاوت شخصی بین جمال عبدالناصر،رهبر افسانه ای مصر و جهان عرب، با حسنی مبارک از زمین تا آسمان است. ناصر هنگامیکه از دنیا رفت در حساب بانکی خود تنها ۴۰۰۰ پوند مصری داشت و ثروت حسنی مبارک و پسرانش، به گزارش تحقیقی آقای تام فورمن از نیویورک تایمز، از چندین میلیارد دلار می گذرد. با اینهمه،اما، رژیم مبارک ادامه همان رژیمی است که ناصر بنیاد گذارد. عبدالناصرهنگامیکه قانون اساسی خویش را به فراموشی سپرد،هنگامیکه با بسیج جوانان خشمگین، دادگاهها را از قضات مستقل به سبب مخالفت آنها با برخی خواستهای او، تسویه کرد و استقلال قوه قضائیه را از بین برد،و هنگامیکه هر صدای مخالف و منتقدی را به بهانه "مزدوری اسرائیل و عامل دشمن بودن" خفه کرد، حاصل جز رژیم مبارک چیزی نمی بود. قدرت بی حساب و کتاب و غیر پاسخگو هر چقدر صادق و آرمانی باشد موجب فساد و تباهی می گردد. این سرنوشت انقلابیون و رژیم های آرمانخواه چین ِ مائو،روسیه ی لنین و تروتسکی،غنای قوام نکرومه،ایران ِ آیت الله خمینی، کوبای کاسترو و چه گوارا، و کره شمالی کیم سونگ ایل بوده است. همه دارای رهبران فداکار،آرمانی،و صادق بوده اند؛ گاه در قالب دین، گاه در قالب سوسیالیسم، و گاه در قالب ملی گرایی کوشیده اند بدون توجه به واقعیات طبع بشری و جوامع انسانی با تحمیل نوعی ایئولوژی جامعه ای آرمانی و اتوپیایی پدید آروند اما به جای آن جهنمی برای مردم خود ساخته اند. در همین سالهای اخیر،شکست انقلابات رنگی در گرجستان، اوکراین، و قزقیز ستان- که در همه آنها دولت های اتوکرات و فاسد با تغییراتی اندک جایگزین دولت های سابق شده اند- نشاندهنده فرآیند پیچیده ی گذار به دموکراسی است. تجربه تغییر ناگهانی و از بالای رژیم ها و نوشتن قانون اساسی دموکراتیک- که هنوز نیز برخی آرمانخوانه خواستار انجام آن از رهگذر انقلاب یا معجزه ی رفراندم هستند- نیز همانگونه که تجربه عراق و افغانستان نشان داده است موجب استقرار دموکراسی و حاکمیت قانون نمی شود. دموکراسی به جامعه مدنی قدرتمند نیازمند است و این یکی نیز به ساختن سازمانها و انجمن های گوناگون از همه اقشار و اصناف و گروههای اجتماعی ،صنفی، و نژادی حاضر دریک کشور نیازمند است. فیس بوک و تویتر در بسیج جوانان و بخش هایی از مردم برای ساقط کردن دیکتاتورها و گسترش اعتراض ها بسیار کارسازند،اما از آنها در ساختن سازمانها ونهادهای مدنی کاری ساخته نیست و حتی گاه در روند تشکیل سریع آنها و ارتباط گیری رودرروی مردم در انجمن ها و گروههای مدنی مانع ایجاد می کنند. برخی از رژیمها در مواقع غیر بحرانی در گسترش این شبکه ها می کوشند و هنگام بروز اعتراض با تعطیل و مسدود کردن این شبکه ها در صدد فرو نشاندن اعتراضات هستند.

جنبش دموکراتیک مصر و اسلام گرایان!
اسلام گرایان، با گرایشات مختلف، به رغم مخالفت ها و سوء ظن های – گاه به حق ِ- برخی نیروهای لیبرال،بخش مهمی از جنبش تحول خواهی خاورمیانه و همه کشورهای مسلمان بوده و خواهند بود. در مصر،نیز، این گروهها نه تنها دارای نفوذ گسترده اجتماعی هستند،بلکه از قدمت و سازمان یافتگی ممتازی نیز بهره می برند. برخی می کوشند با بزرگ کردن نقش سازمان اخوان المسلمین بر ترس دولت های غربی از تحولات بیافزایند. واقعیت این است که این سازمان سیاسی در حالی که سازمان یافته ترین گروه سیاسی در مصر امروز است، اما نقش غالب در جنبش اخیر ندارد. از سوی دیگر،این سازمان به رغم "اسلامو فوبیای" اخیر در غرب به لحاظ سیاسی رادیکال نیست، به خشونت و کاربرد زور باور ندارد و تنها به لحاظ اجتماعی بالنسبه محافظه کار است. این سازمان بخش عمده نفوذ خود را مدیون خدمات گسترده رفاهی و آموزشی خویش در چند دهه گذشته است و بسیاری از کسانی که با آن همدلی کرده یا از خدمات آن بهره می برند دارای گرایشات اسلام سیاسی نیستند. تحولات کنونی مصر،اما، اگر به سرعت پیش برود،و انتخابات بدون آمادگی کافی و شناخت مردم از برنامه های سیاسی احزاب،انجام گیرد، می تواند به نتایج معکوسی بیانجامد. مثلأ، اگر سازمان اخوان المسلمین به سبب آنکه سازمان یافته ترین گروه است، و نه به سبب آنکه واقعأ پرطرفدارترین گروه باشد، برنده بی چون و چرای انتخابات زود رس گردد می تواند در آینده مصیبت آفرین باشد. هر گروهی که با استفاده از رانت خاصی، از جمله سازمان یافتگی خوب و بخت و اقبال در برهه خاصی، به قدرت برسد،پس از آن خواهد کوشید راه را برانتخابات آزاد بعدی سد کند. گروههایی که به برکت پشتیبانی شورای نگهبان در ایران رأی می آورند، تمام احزاب کمونیست که تنها بین ۱۰ تا سی درصد رأی- آنهم به برکت فداکاریهای اعضای خویش یا ارتش سرخ در جنگ با نازیها- را در جوامع پس از جنگ اروپای شرقی داشتند،و بلشویک ها که با تکیه بر سازمان یافتگی خویش و نبوغ لنین توانستند منشویک های دارای اکثریت را مغلوب کنند، به محض قدرت یابی کوشیدند تا را ه را بر انتخابات آزاد بعدی سد کنند. انتخابات زود رس، در گرماگرم هیجان و آشوب،همواره به نتیجه دلخواه و استقرار دموکراسی منجر نخواهد شد، سرعت زیاد برای انتخابات در جوامع درحال دگرگونی معمولأ قاتل تداوم سلامتی انتخابات است. این نکته که کسانی چون آقای محمد البرادعی،رئیس پیشین سازمان بین المللی انرژی اتمی،از لزوم دست کم یک سال فرصت برای انتخابات سخن می گویند و سخنگوی اخوان المسلمین می گوید یک ماه هم کافی است،ناشی از همین نکته است. با اینهمه،اما،تنها عاملی که می تواند بر نفوذ و نقش سازمان اخوان المسلمین افزوده و آن را به نیروی مسلط تبدیل کند سرکوب بیشتر مردم و سد کردن راه تغییرات دموکراتیک است.
آقای البرادعی اگر چه نمی تواند واتسلاهاول مصر باشد،و اگر چه برخی از کارشناسان او را یک فرصت طلب می نامند،با اینهمه می تواند در نقش یکی از رهبران دوران گذار بسیار مفید باشد. فرصت طلبی جزئی از سیاست مداری است. نکته مهم تر،اما،این است که او فردی است با مواضع کاملأ شناخته شده و معلوم. می گویند شیطانی را که می شناسی می تواند بهتر از فرشتگان ناشناخته از آب درآید.

تهمورث کیانی،سیاتل (ایالات متحده) بیست و چهارم بهمن ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و نه شمسی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست