سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نقد بنیادهای کمونیسم کارگری منصور حکمت
قسمت پنجم: بررسی درک حکمت از تضادهای جامعه سرمایه داری


روزبه م.


• منصور حکمت با طرح این که منشأ ومبنای کشمکش های اقتصادی در پایه ای ترین سطحش تقابل دو طبقه سرمایه دار و کارگر است، جای اسب را با گاری عوضی گرفته و طرح این گونه مفاهیم چه به لحاظ تئوریک و چه به لحاظ سیاسی هیچ ارتباطی به کمونیسم ندارد و انارشیسم محض و عریان است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ بهمن ۱٣٨۹ -  ۱۲ فوريه ۲۰۱۱


حکمت در برنامه یک دنیای بهتر سرمنشأ ومبنای کلیه کشمکشهای اقتصادی رادرپایه ای ترین سطحش،تقابل دو طبقه سرمایه دار وکارگر می بیند انجا که می گوید :تقابل این دو اردوگاه [کارگران و سرمایه داران،پرولتاریا وبورژوازی]درپایه ای ترین سطح سرمنشأ و مبنای کلیه کشمکشهای اقتصادی،سیاسی،حقوقی،فکری وفرهنگی متنوعی است که در جامعه معاصردر جریان است (منصور حکمت،مجموعه اثارجلد هشتم،انتشارات حزب کمونیست کارگری ص ۴۲۱).براستی که کشف خارق العاده ای است،حال ازاقای حکمت باید پرسید که طبقات چگونه وبه چه شکلی بوجود امده اند؟اگر کسی ابتدائی ترین مفاهیم مارکسیستی را مطالعه کرده باشد به این درک معترف است که روابط تولیدی مقدم بر طبقات است نه طبقات بر روابط تولیدی.طبقات محصول تقسیم کار وجایگاه متفاوت انسانها درروند تولید اجتماعی هستند وتضاد طبقاتی محصول تضادهای اقتصادی است که این هم( تضاد طبقاتی ) خود به معنای تضاد بین نیروهای مولده وروابط تولیدی است.اما حکمت رابطه را بر عکس می بیند.ایا عد م درک موضوعی به این روشنی را باید به حساب عدم شناخت حکمت ازمارکسیسم انقلابی گذاشت یا به حساب چیز دیگری؟البته در ادامه روشن خواهد شد که باید به حساب هر دو مورد گذاشت.
در دیدگاه مارکس روابط تولیدی مقوله پایه ای وبنیادین است نه طبقات.البته هیچ کمونیست انقلابی منکر تاثیر متقابل روابط تولیدی ونیروهای مولده وطبقات نیست،اما جان کلام حکمت بررسی این تا ثیرات نیست صحبت بر سر،سر منشأ بودن ومقدم بودن یکی بر دیگری است.حکمت تلاش می کند این ادعا ی کذب که کشمکشهای اقتصادی محصول تضاد های طبقاتی است را ما رکسیستی جلوه دهد ولی این عین انحراف از کمونیسم ومارکسیسم انقلابی است.این سئوال را هر کمونیستی باید از خود بپرسد که چرا مارکس سرمایه وکار مزدی را مقولات روابط تولیدی واقتصادی خواند؟مارکس بر عکس منصور حکمت ، سرمایه دار وکارگر مزدی را تجسم سرمایه و کار مزدی می بیند واینها را خصلتهای اجتماعی معینی می داند که روند اجتما عی تولید بر افراد حک می کند ونقش می زند.اختلاف ثروت طبقات واستثمار کار بعضی ها به دست برخی دیگر بر اساس اختلاف موضعی که طبقات در روند تولید اجتماعی ویا اقتصادی دارند توضیح داده می شود.حال باید دید که این نتیجه گیری حکمت به کجا ختم می شود؟اگر بپذیریم که به قول منصور حکمت تضادهای اقتصادی محصول تضادهای طبقاتی اند یا ریشه در تضادهای طبقاتی دارند معنای ان چیزی بیشتر از همان اصل معروف انارشیستی نیست که سیا ست را بر اقتصاد مقدم می داند که عین ترجمه این نگرش انا رشیستی است که استثمار نتیجه قهرو دولت است و با انداختن این دولت،طبقات وروابط تولیدی هم به طور کلی ازمیان می روند.دقیقا از همین جا ست که کمونیسم کارگری حکمت، تئوری سوسیالیسم یک شبه خود را پایه ریزی می کند وتصور می کند که سوسیا لیسم،همان انهدام دولت سرمایه داری است وگرفتن قوه قهریه ودولت است.      
در حالی که نه مارکس ونه حتی لنین چنین طرحی را برای برقراری سوسیا لیسم مطرح نکرده اند.مارکس با ارائه مفهوم تداوم انقلاب به بسط تفاوتهای انقلاب سیاسی وانقلاب اجتماعی می پردازد همان چیزی که لنین از ان به عنوان برنامه حد اقل وحداکثر نام می برد.انقلاب سیاسی به معنی انقلاب کا رگری است که در ان طبقه کا رگر یا به تنهائی و یا به کمک سایر توده های مردم قدرت سیاسی را از زمینداران وبورژوازی می گیرد.ایا انقلا بی از این دست به معنی تغییر شا لوده اقتصا دی جامعه سرما یه داری است؟ ایا منجر به تغییر منا سبا ت یا همان روابط تولید سرمایه داری به سوسیا لیسم ضرب الا جل منصور حکمت می شود؟به همین دلیل است که مارکس از انقلابی دوم که همان انقلابی اجتما عی است صحبت به میان می اورد.انقلابی که قرار است شالوده منا سبات بورژوازی را با منا سبات سوسیا لیستی جایگزین کند.دانست.البته باید این نکته را هم اضافه کرد که این مفاهیم در عین حالی که جدا و مستقل از یکدیگر هستند،نه قابل تفکیک از یکدیگرند ونه بدون هم قابل فهم هستند و این عین دیالکتیک ما رکس است.اری فقط می توان یک انا رشیست بود و تصور کرد که انقلاب سیاسی که همان گرفتن قدرت سیاسی از سرمایه داری است،مساوی با سوسیا لیسم است.براستی چرا مارکس چنین ادعا ئی را مطرح نمی کند که با بر اندا ختن بورژوازی ،سوسیالیسم یک شبه حکمت متحقق خوا هد شد؟اگر مارکس هم مانند اقای حکمت سر منشأ کلیه کشمکشهای اقتصادی را در پایه ای ترین سطحش،تقا بل دو طبقه کارگر و سرمایه دار می دید قطعا به همان چا هی می افتد که حکمت افتا ده است.مارکس به درستی در یافته بود که پس از فروپاشی سرمایه داری وحتی با لغو مالکیت خصوصی( که این خود بیانگر روابط حقوقی است) طبقا ت هنوز وجود خواهند داشت و وجود طبقا ت به دلیل وجود تقسیم کار اجتما عی است.تا زمانی که تفا وت کار دستی وفکری،تضاد شهروروستا و...غیره از بین نرود طبقات به حیا ت خود ادامه خواهند داد وانقلابی سوسیا لیستی به معنا ی حقیقی ان متحقق نخواهد شد.اما حکمت فکر می کند که با افتادن دولت بورژوائی ولغو مالکیت خصوصی بروسائل کار وتولید وتبدیل ان به دارائی جمعی کل جامعه،تقسیم طبقاتی پا یان می یابد(منصور حکمت،مجموعه اثار،جلد هشتم،انتشا رات حزب کمونیست کارگری ص ۴٣٣ )

در دیدگاه مارکس روشن است که برای محو کامل طبقات،برانداختن استثمار گران،زمینداران وسرمایه داران کافی نیست؛همچنین لغو هر گونه مالکیت خصوصی وسا یل تولید.شرط کافی ان است که امکان با زتولید طبقا ت از بین برود.این امر مستلزم یک دوره بسیار طولانی است. برای رسیدن به این مقصود (البته پس از انقلاب سیاسی طبقه کارگر)باید گام بزرگی در راه تکامل نیروهای مولد برداشته شود.باید به مقاومت بقا یای پر شمارتولید خرد فائق امد،باید به نیروی عظیم عا دات ومحافظه کاری که با این بازمانده ها پیوند دارد غلبه کرد(لنین،ابتکا رعظیم ۱۹۱۹)

منصور حکمت با طرح این که منشأ ومبنای کشمکشهای اقتصادی درپایه ای ترین سطحش تقابل دو طبقه سرمایه دار وکارگر است،جای اسب را با گاری عوضی گرفته وطرح این گونه مفا هیم چه به لحاظ تئوریک وچه به لحاظ سیاسی هیچ ارتباطی به کمونیسم ندارد و انارشیسم محض وعریان است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست