سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خبره هنر


علی اصغر راشدان


• کلیسا گرم و تر تمیز بود. گروه مختصر و کارکشته بودند. قبلا گروه نوازی شان را گوش کرده بودم. متشکل از نوازنده پیانو، ویالونسل و ویالون بودند. نوازنده ویویالون از ریشه رگ و عصبش مایه میگذاشت، شنونده را می برد به جاهائی
که باید ببرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۰ بهمن ۱٣٨۹ -  ۹ فوريه ۲۰۱۱


 

کاپوچینورارومیزونیمپالتووشالگردن وکلاهم راروصندلی بغل دستیم گذاشتم ونشستم.قلپ اول ازگلوم پائین نرفته،

کنارمیزم سبزشد.دیلاق ویال ازکوپال دررفته،شق ورق ایستا ده توچشمهام خیره ماند.

- موتوآتیش زدن!چی جوری توتاریکی شناختیم؟

- مااینیم داشم!

دنبال بهانه می گشتم که خودراازشرش خلاص کنم،روصندلی روبروم جاخوش کرد.

- خیلی خلقم گه مرغی ست،خودمم نمیتونم تحمل کنم!بعضی ها چرت پرت هاتوبه حسا ب من میگذارندوازم د لخورند.

- بازجوادبازی درآوردی!رفیق واسه وقتیه که آدم خلقش گه مرغیه،شنگول که هستی کسی لازم نداری.

- چی میل داری؟لابد مثل همیشه یاد ت رفته کیفتوبیاری!

- الانه یه اسپرسو ریختم توخند ق بلا.

- تازه چی توچنته داری،کعب الخبر؟

- شنفتی؟مدتیه اعلا ن کردن هرکی توولایتش هرکاری داشته وتشیف آورده اینجا وازدست داده،عینهومایه تیله شوبهش

مید ن که برگرده وتولایتش کارشوراه بندازه.مایه تیله روهم کنسولگری اونجا میده.کیوان دوماه پیش برگشته وگفته

تاکسی داشته م.یه تاکسی صفرکیلومترخریده،پولشوقلفتی پرداختن.

- واسه چی توبرنمی گردی،آجواد؟

- من شترداربودم.پنجا تاشترداشتم.مایه تیله شو به نرخ روزبهم بد ن برمیگرد م.

- دروغگوکم حافظه ست،میگفتی بچه تیمساری که!

- اون مربوط دیروزابود،پسرحاجی محتاج!

کاپوچینوراتمام کرد م.کت وکلاه که میکردم،گفت

- هنوزکه سرشبه خفاش شب،منبربعدیت کجاست؟توکه ازریشه باخواب قهری!

- اعلا میه شورودررستوران زدن،میخوام برم اونجا.

- اون که مال یه کنسرت کوچولوی موزیک کلاسیک توکلیسای اونورخیابونه !مایه تیله ش چی میشه؟

- توخونه خداکه جیب بری نمی کنن،نوشته هرکی به قدرهمتش.

- مام که همتمون بقد جیبمونه،اونم که همیشه خداپرازخالیه!

- مگه میخوای تشیف بیاری ؟

یعنی ما اینقد جوادیم که رفیقمونوبااین خلق سگانه،توشب تاریک ویخزده تنها بگذاریم!ازاون گذشته،تواین سرمای سگ کش،کجابیترازخونه خدا!دررکابم.

#

    کلیسا گرم وترتمیزبود.گروه مختصروکارکشته بودند.قبلا گروه نوازی شان راگوش کرده بودم.متشکل از نوازنده پیانو،ویالونسل وویالون بودند.نوازنده ویویالون ازریشه رگ وعصبش مایه میگذاشت،شنونده رامی بردبه جاهائی

که بایدببرد.توبولوارکناردریاچه بارهاهنرنمائیش راشاهدبوده م.سازهاشان راکوک میکردند که گفت

- میدونی اون چیه؟

- کدوم چیه آجواد؟یواش حرف بزن اطرافیاناراحت میشن.

- همون که زنه زیرچونه ش گذاشته.

- خب، اون چیه آجواد؟

- بهش میگن ویالون!

- حالاباورم شد که شترچرونی آجواد!

- کم الکی نیستیم،پسرحاجی محتاج!

چند قطعه ازملودی های خیلی لطیف بتهوون رابامهارت نواختند.اواسط برنامه رفتندسراغ دریاچه قوی چایکوفسکی. ناخودآگاه ازدهنم پرید:

- غوغا میکنن!این دریاچه قوست!

- سرفه کرد،بادتوگلوش اندخت،سراطرفیها به طرفمان برگشت ونگاهها به ما خیره شد. گفت:

- بازجوادبازی درآوردی!این اون نیس،من اونوقبلاشنفتم،خیلی بیترازاینه!....

یک ربع بعد سرش به طرف شانه وسینه ش خم شد،خرخرش اوج میگرفت که آهسته بلند شد م،ازکلیسابیرون زد م وخودم راتو شب تاریک یخزده گم کردم.....

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست