سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا اصلاحات در ایران
همیشه محکوم به شکست و ناکامی بوده است؟!


سوسن محمدخانی غیاثوند


• دیگر وقتش است که روشنفکران امروزی ایران از ژوبرهای ذهن ایرانی شان بخواهند پاسخ یک پرسش را حتماً برایشان بیابد و آن اینکه چرا «اصلاحات، حرکتهای اصلاح طلبانه و جنبش اصلاح طلبی» در ایران همیشه محکوم به شکست بوده است؟ پاسخ آقایان «ناصر ایرانپور، تحلیل گر، روزنامه نگار و مترجم کورد» و «عبداله سهرابی، صاحب امتیاز و مدیر مسئول نشریه ی توقیف شده ی روژهه لات و نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی» به پرسش فوق را در ذیل بخوانید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ دی ۱٣٨۹ -  ۱۷ ژانويه ۲۰۱۱


اصلاحات عباس میرزا همراه جنازه ی وی مدفون شد. میرزا تقی خان امیرکبیر به خاطر اصلاحاتش به قتل رسید. فرجام اصلاحات ناصرالدین شاه (شاه شهید) شکست بود و باید وی را نیز قربانی اصلاحات دانست. سپهسالار با اصلاحاتش زمینه ی سقوط خود را فراهم نمود. نهضت مشروطه هیچ گاه نتوانست به تمام اهداف مد نظر خود برسد و نهایتاً در صفحه ی شطرنج سیاست ایران کیش و مات شد. آنطور که جان فوران در کتاب مقاومت شکننده می نویسد: «اصلاح بنیادین رضا شاه، ایجاد ارتشی قدرتمند بود که قدرت دولت را در همه جا به اجرا در می آورد.» فوران همچنین در ادامه به نقل از جورف آپتُن می نویسد: «بیشتر اصلاحات دیگر رضاشاهی از کوچک تا بزرگ در محدوده ی همین اقدام قرار می گیرد که به نحوی ارتش در آن نقش داشته است.»
اما همین ارتش ظاهراً قدرتمند که تمام سالهای سلطنت رضاخان صرف اقتدار آن شد در مقابل قوای متفقین تنها پس از یکی دو روز مقاومت، اقتدارش از هم پاشید و شکست خورد و حدود دو هفته بعد از حمله ی متفقین به ایران، رضاخان مجبور شد به نفع پسرش محمدرضا پهلوی از سلطنت کناره گیری نماید
عمر جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران بسیار کوتاه بود.
برخی تحلیل گران غربی نیز معتقدند اصلاحات محمدرضا پهلوی در سالهای آخر سلطنتش باعث بروز انقلاب در ایران و فرار وی از این کشور شد. هر چند خود محمد رضا شاه سخت بر این باور بود که اصلاحاتش باعث حسادت کشورهای غربی و توطئه چینی آنان برای سقوط وی شد.
و بالاخره جنبش اصلاح طلبی بعد از انقلاب سال 57 فقط توانست 8 سال در این کشور دوام بیاورد. خاتمی که روزگاری نه چندان دور پرچمدار اصلاح طلبی در «ایران بعد از انقلاب» محسوب می شد امروز اما به یکی از بی اعتبارترین چهره های ایران بدل شده است. این روزها شعار علیه وی چنان سر داده می شود که گویی روی جنایت کاران تاریخ را سفید کرده است.
در مقابل اما ژاپن سالهای پیش که شباهتهایی به ایران نیز داشت در نتیجه ی اصلاحات «می جی» می شود ژاپن امروزی. از جمله ی آن شباهتها در روزگار «می جی» وجود حکومت مرکزی مقتدر در هر دو کشور و عدم آشنایی ژاپنیها و ایرانیها با علوم جدید بود. و جالب تر اینکه ایران در مقایسه با ژاپن به اروپا نزدیک تر و بیشتر ملهم و متاثر از ترقی و پیشرفت جامعه ی اروپایی بود و تازه اصلاحات «می جی» سال 1867در ژاپن آغاز شده بود در حالیکه آهنگ اصلاحات در ایران قبل از آن به صدا درآمده بود.
روزگاری عباس میرزا، نایب السلطنه و فرمانده ی کل قوای ایران از ژوبر فرانسوی، نماینده ی ناپلئون بناپارت خواسته بود که برایش از علل عقب ماندگی ایران و ترقی و پیشرفت جامعه ی اروپایی بگوید. او از ژوبر درباره ی دلائل تبحر داشتن اروپائیان در استفاده از قوای عقلیه و غوطه ور بودن مردم ایران در جهل و ناآگاهی پرسیده بود.
حالا اما دیگر وقتش است که عباس میرزاها (روشنفکرین) امروزی ایران از ژوبرهای ذهن ایرانی شان بخواهند که پاسخ یک پرسش را حتماً برایشان بیابد و آن هم اینکه چرا «اصلاحات، حرکتهای اصلاح طلبانه و جنبش اصلاح طلبی» در ایران همیشه محکوم به شکست و ناکامی بوده است؟
پاسخ آقایان «ناصر ایرانپور، تحلیل گر، روزنامه نگار و مترجم کورد» و «عبداله سهرابی، صاحب امتیاز و مدیر مسئول نشریه ی توقیف شده ی روژهه لات و نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی» به پرسش فوق را می توانید در ذیل بخوانید:

ناصر ایرانپور:
اسلام ذاتاً در تضاد با دمکراسی قرار دارد


ناصر ایرانپور، تحلیل گر، روزنامه نگار و مترجم کورد در ابتدا گفت: موضوعی که‌ شما مطرح ساخته‌اید را بسیار با اهمیت می‌دانم. تصور می‌کنم دلایل این پدیده‌ بسیار و بس گونه‌گون باشد و نتوان بدون مطالعات وسیع همه‌ی آنها را بازشناخت. تلاشهایی هم در چند دهه‌ی اخیر برای جستجوی دلایل عقیم‌ماندن حرکتهای دمکراسی‌طلبانه‌ی ایرانیان انجام گرفته‌ است و هر کدام از آنها ـ احتمالا بدلیل عدم وجود آزادی بیان و تحقیق در ایران و یقیناً بخشی نیز به‌ دلیل عدم درک درست در این حوزه‌ ـ تنها به‌ گوشه‌هایی از آنها اشاره‌ نموده‌اند. در خارج از کشور نیز محققینی درصدد برآمده‌اند دلایل و ریشه‌های این ناکامی را بازیابند. اما با همه‌ی این احوال توافق نسبی کلی در این خصوص وجود ندارد.
ناصر ایرانپور به «عدم شکل‌گیری یک نظام سرمایه‌داری متعارف» به عنوان یکی از عوامل محوری و ریشه ای شکست اصلاحات در ایران اشاره کرد و افزود: تاکنون دیده‌ نشده‌ که‌ جامعه‌ای بدون برخورداری از یک ساختار سرمایه‌داری بتواند به‌ دمکراسی و لیبرالیسم راه‌ یابد. بر طبق آن نه‌ طبقات اجتماعی نیرومند در آن شکل گرفته‌اند، نه‌ آزادیهای فردی ریشه‌دار شده‌اند. برعکس این نظریه‌ نیز ـ از نظر من ـ صحیح است: سرمایه‌داری واقعی نمی‌تواند در کشور مستبد و دیکتاتور طولانی‌مدت دوام بیاورد. این سرمایه‌داری یا باید جای خود را به‌ سرمایه‌داری دولتی بدهد و یا پایه‌های نظام دیکتاتوری را سست کند و در یک روند به‌ دمکراسی راه‌ یابد. پایگاه‌ اجتماعی دمکراسی در کشورهای غرب طبقات اجتماعی متوسط می‌باشند. هر چه‌ این طبقات به‌ لحاظ کمی و کیفی گسترده‌ باشند، دمکراسی به‌ همان اندازه‌ وسیع‌تر و در برابر تلاطمات واکسینه‌‌شده‌ است. کره‌ جنوبی مصداق چنین فرآیندی است.
وی در ادامه سخنانش اظهار داشت: آری، درست است، ایران همواره‌ آبستن جنبشها و طغیانهایی برای دستیابی به‌ آزادی بوده‌ است. اما این به‌ هیچ وجه‌ بدان معنا نیست که‌ این، خواست واقعی و عمیق توده‌های مردم نیز بوده‌ است. آزادی‌خواهی تا اندازه‌ی زیادی صرفاً خواست نخبگان و روشنفکران جامعه‌ی ایرانی بوده است. اکثریت مردم ایران تاکنون حاضر نبوده‌اند، کوچکترین هزینه‌ای در مبارزه‌ با استبداد و برای آزادی خود بدهند. اقلیت آگاه‌ و شوریده‌ نیز بهای سکوت اکثریت را سخت می‌پردازد.
ایرانپور همچنین گفت: خود نخبگان نیز درک واضح و درستی در مورد اینکه‌ آزادی و دمکراسی چیست، ندارند. نگاهی به‌ اپوزیسیون بیاندازیم حتی لیبرال‌ترین آنها خودکامه‌منش و خودکامه‌پرور هستند. کارنامه‌ی "لیبرال"های ایران در کرنش به‌ رژیم و شخص خمینی چنان درخشان نیست.
این تحلیل گر کورد در بخش دیگری از سخنانش تصریح کرد: یکی از چند عنصر در سیاست ایران که‌ در عرض صد سال اخیر نقش عمده‌ داشته‌ است دین اسلام و مشخصاً مذهب شیعه‌ بوده‌ است. از آن جایی که‌ تاکنون در اسلام رفرم گونه‌ی لوتری نداشته‌ایم (و نمی‌توانیم داشته‌ باشیم)، وضع ما آن گونه‌ هست که‌ هست. حال که‌ چنین است نمی‌توانیم بدون شکست و کنارزدن اقتدار مذهب منجمدی چون اسلام امیدوار بود که‌ مردم ایران روی آزادی ببینند. مذهب شیعه‌ هم چون آئینی "انقلابی" به‌ مفهوم خشن و تهاجمی‌ آن نقش کلیدی در این ناکامیابی دارد. در قیاس بین شیعه‌ و سنی، اولی همواره‌ سیاسی‌‌تر و دخالت‌گرتر بوده‌ است و این برای جامعه‌ی ایران که‌ اکثریت شیعه‌ دارد ویرانگر بوده‌ است. اسلام در ذات خود در تضاد با دمکراسی قرار دارد. برای نمونه‌ انتخاب و برگشتن از دین در کشور اسلام‌زده‌ بدون خطر مرگ ممکن نیست. هیچ آئین و دین دیگری نمی‌تواند در کشور اسلامی تبلیغ کند. زنان به‌ مثابه‌ی نیمی از جامعه‌ به‌ شدیدترین وضع ممکن استثمار و در صورت اعتراض سرکوب می‌شوند. دگراندیشی فلسفی در دنیای اسلام معنایی ندارد. در کشورهای اسلامی می‌توان بالای منبر رفت و به‌ زمین و زمان، حتی بعنوان شیعه‌ به‌ سنی و سنی به‌ شیعه‌ به‌ غیربهداشتی‌ترین وجه‌ خود ناسزا فرستاد. اما وای به‌ حال کسی که‌ بخواهد پاسخ دهد! اسلام جاده‌ی یک طرفه‌ است؛ می‌توان به‌ آن وارد شد. برگشت از آن بدون آسیب ممکن نیست. و هنوز اعتراض چنان وسیعی به‌ این استبداد فکری در ایران نشده‌ است. این از دین‌خویی ایرانیان سرچشمه‌ می‌گیرد. به‌ قول فیلسوف ایرانی مقیم خارج از کشور، تا زمانی که‌ مردم و نخبگان ما دین‌خو باشند، مردم روی آزادی را نخواهند دید.
ناصر ایرانپور، تحلیل گر، روزنامه نگار و مترجم کورد در پایان سخنانش ضمن اشاره به ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بسیار متمرکز و متراکم ایران در صد سال اخیر گفت: دمکراسی واقعی در پرتو و بدون شکستن چنین ساختاری سرابی بیش نیست. تنها در سایه‌ی چنین ساختاری است که‌ کسانی چون شاه‌ و خمینی می‌توانند یکه‌تاز میدان بشوند. چنانچه‌ مرکز قدرت در ایران تنها چند شهر مرکزی ایران باشند و مابقی ایران "حاشیه‌"، "پشت جبهه‌"، منابع طبیعی و انسانی و مرزداران "غیور" مرکز باشند، دستیابی به‌ دمکراسی که‌ اصلی‌ترین اصول آن تقسیم و تفکیک قدرت، از جمله‌ از حیث منطقه‌ای (افقی و عمودی) است، تنها شعار باقی خواهد ماند. کوتاه‌ سخن: «دمکراسی واقعی در ایران تنها به‌ شکل فدراتیو می‌تواند معنا پیدا کند.»

عبداله سهرابی:
حکومت ها در مقابل اصلاحات مغایر با تاج و تخت، ایدئولوژی و سیاستشان مقاومت کرده اند


عبداله سهرابی، مدیر مسئول نشریه ی توقیف شده ی روژهه لات و نماینده ی مردم مریوان و سروآباد در مجلس ششم از «فرهنگ ورفتار مردم»، «ساختار و سیستم حکومت ها» و «عملکرد اصلاح طلبان» به عنوان دلائل اساسی شکست یا آنطور که خودش اظهارداشت «روند بسیار کند» اصلاحات در ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی نام برد و گفت: در هرجامعه ای فرهنگ و رفتا رمردم زمینه ای استوار و پایدار برای تحولات و رشد و توسعه در عرصه های مختلف سیاسی ،فرهنگی و اقتصادی است. همانگونه که به درستی اشاره کردی مردم ژاپن با روحیه کار جمعی و احساس مسئولیت مشارکت جویی و در غرب با تامین آزادی های فردی و احزاب و در نتیجه رقابت های سیاسی و اقتصادی و البته تعیین تکلیف علم و کلیسا در عصر رنسانس زمینه های اصلاحات را در همه عرصه ها فراهم کردند و با بهره گیری از علم و تکنولوژی که اکنون ما نیز از آن بهره مندیم مسیر اصلاحات و رشد و توسعه را به سرعت طی نمودند اما درجامعه ما وضع به گونه دیگری است. مردم ما در قالب سنت ها و با تعصبات و اعتقادات مذهبی چه در دوران قبل از انقلاب و چه در سالهای پس از انقلاب بخصوص تحت تاثیر شعارهای انقلاب اسلامی در قبال اصلاحات سیاسی و حتی اقتصادی بویژه اگر منطبق و یا مشابه نظام سکولار و لیبرال-دمکراسی غرب باشد مقاومت کرده اند البته رفتار حکومت ها که در ادامه صحبتهایم به آن اشاره خواهم کرد در این مقاومت ها نقش اساسی داشته است. ضمن اینکه در شرایطی که نیاز های اساسی و به قول مازلو نیازهای فیزیولوژیک مردم ازقبیل «نان،مسکن،ازدواج،کار و... » تامین نشده باشد نیازهای سطوح بالاتر احساس نمی شود. آنچه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری شاهد بودیم گواهی بر این ادعاست. این واقعیت را باید بپذیریم مردم محروم از امکانات اولیه در مناطق روستایی و حواشی شهر ها بیشتر به آقای احمدی نژاد رای دادند اماچرا؟! بدیهی است این مردم محروم به اهداف و برنامه ها و استراتژی ها و سیاست های جزئی آقای احمدی نژاد رای ندادند. اصلاً ایشان طی فرایندی دمکراتیک و در قالب رقابت احزاب سیاسی به میدان نیامده بود بلکه نمادی از محرومیت در مقابل قدرت سیاسی و اقتصادی هاشمی با کارنامه مردودی بود. بنابراین رای آنان به تامین نیازهای بسیار اولیه مانند نان و درمان از طریق سهام عدالت و مستمری کمیته امداد و مبارزه با فقر و فساد و تبعیض که اکنون نه تنها کم نشده اند بلکه در حال افزایش است،بود که البته آقای احمدی نژاد با علم و آگاهی از این شرایط و با روشهای پوپو لیستی به نحو مطلوب خویش از آن بهره برداری کرد.
عبداله سهرابی افزود: صرف نظر از این واقعیت ها بر اساس نظریات علوم روانشناسی و تربیتی فرایند تغییر به ترتیب شامل سه مرحله است؛ «تغییر در دانش،تغییر در نگرش،تغییر دررفتار فردی» ودر نتیجه سه مرحله قبلی «تغییر در رفتار جمعی». بی گمان این مراحل در خصوص اکثریت جامعه همان کسانی که غالبا رای دهندگان و جامعه هدف منتخبان هستند طی نشده است. به هرحال صرف نظر از نظارت استصوابی و فیلتر ها که اساساً اتتخاب مردم را بسیار محدود می نمایند خروجی انتخابات ناشی ازاین شرایط است. بنابراین در چنین وضعیتی از لحاظ فرهنگی و اقتصادی و... نمی توان انتظار داشت روند اصلاحات در ایران مانند کشوری مثل ژاپن باشد.
نماینده ی مجلس ششم در ادامه ی سخنانش و در توضیح «ساختار و سیستم حکومت ها» به عنوان یکی دیگر از عوال اساسی شکست (روند بسیار کند) اصلاحات در ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی اظهارداشت: گذری به تاریخ نه چندان دور نشان می دهد که غالباً حکومت ها در مقابل اصلاحات مقاومت کرده اند بخصوص اگر این اصلاحات مغایر با تاج وتخت و ایدئولوژی و سیاست های آنان باشد. ضمن اینکه شاهد برخی رهبران مانند ماهاتیر محمد هستیم که خود رهبری جریان اصلاحات را به عهده می گیرد و با برنامه های علمی و بهره گیری از تئوریهای علم مدیریت و در فرایندی دمکراتیک مالزی را متحول کرد. ماهاتیرمحمد گفته بود دنیای اسلام برای حفظ و پویایی خود راهی ندارد جز اینکه خود را با شرایط موجود تطبیق نماید. به هر حال نقش حکومت ها در پذیرش و تسریع و مقاومت و مقابله با جریان اصلاحات یکی از عوامل اساسی و تاثیر گزار و بلکه سرنوشت ساز است. بخصوص اگر نقش حکومت ها بر اساس توجیهات ایدئولوژیک و اعتقادات و احکام مذهبی باشد و به قول بعضی ها سیاست ها و برنامه ها آسمانی باشد آن وقت تغییرات در سطح زمین و در حوزه سیاسی و فرهنگی و... اصلاحات دشوار می گردد. کما اینکه مستقیم و غیر مستقیم از برخی اشخاص حقوقی وحقیقی صاحب قدرت می شنویم که رای مردم را بی اثر و زاید در ساختار سیاسی عنوان می کنند اما پاسخ نمی دهند این همه تبلیغات و هزینه های انتخاباتی برای چیست؟
وی رفتار، قاطعیت و عملکرد اصلاح طلبان را نیز عامل موثر و سرنوشت ساز دیگری در موفقیت و یا شکست جریان اصلاحات در ایران دانست و اضافه کرد: ناگفته پیداست در 2 خرداد 76 حدود 22 میلیون نفر از ایرانیان به اهداف و برنامه های اصلاحات رای دادند. نمی توان منکر برخی ازدست آوردهای دوران اصلاحات بود اما اگر صادقانه به سئوال شما سرکار خانم محمد خانی غیاثوند پاسخ دهم باید گفت بیش از موانع مراکز قدرت، رفتار و عملکرد اصلاح طلبان از مهمترین علل عدم تحقق اهداف اصلاحات بود .هنوز سئوالات بی پاسخ بسیاری باقی است؛ تعریف اصلاحات چیست؟ اصلاح طلب کیست وچه وظیفه ای دارد؟ از آن فرصت های تاریخی چگونه استفاده شد؟ و بسیاری سوال دیگر. آیا دولت اصلاحات باید به انتخاباتی تن میداد که 86 نماینده اصلاح طلب و صد ها کاندیدای اصلاح طلب و مستقل قربانی نظارت استصوابی شدند؟! از این هم که بگذریم اصلاح طلب یعنی چی داریم نمایندگانی که با شعار اصلاحات وارد مجلس شده اند و اکنون برای تایید صلاحیت از رهبران اصلاحات تبری می جویند و به خصوص با خیانت در امانت رای مردم و با 180 درجه خلاف شعارها و وعده های انتخاباتی که آنان را راهی مجلس نمود خواب آشفته و بی تعبییر مجلس بعدی را می بینندکه بعید است بتوانند بار دیگر مردم را گول بزنند.
عبداله سهرابی، مدیر مسئول نشریه ی توقیف شده ی روژهه لات و نماینده ی مردم مریوان و سروآباد در مجلس ششم در پایان سخنانش گفت: خود تجربیات تلخ وشیرینی از جریان اصلاحات دارم. تلخ از این نظر که هرگاه حقوق و مطالبات ملیت های ایرانی مانند کورد و آذری مطرح می شد اکثریت اصلاح طلبان یا سکوت می کردند و یا بعضاً به مخالفت بر می خواستند. شیرین از این لحاظ که فرصتی فراهم شد تا در تریبون مجلس ششم مطالبات واقعی مردم را مطرح کنیم. گرچه ضرب المثل کردی داریم که می گوید: "تحت هر شرایطی بار ما 40 من است"

unews4@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست