سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

احساس حسادت


منظر حسینی


• انسان طی فرآیند هستی، حاکم زمین، آب، و هوا و خاک شده و تا آنجایی پیش رفته است که در حال از دست دادن انسانیت خویش بوده و به آدمکی مکانیکی بدل شده است. او آتش را ازخدایان ربود، هرآنچه را که قابل سوختن بود، سوزاند و اکنون نیز به تماشای سقوط خویش نشسته است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ خرداد ۱٣٨۵ -  ۷ ژوئن ۲۰۰۶


manzarhossini@yahoo.com                         
  به ماریا رشیدی
 
 
چشم آخر‌بین به‌بست از بهرحق
چشم آخربین گشاد اندر سبق
آن حسودان بد درختان بوده‌اند
تلخ گوهر، شوربختان بوده‌اند
از حسد جوشان وکف می‌ریختند
درنهانی مکر می انگیختند
تا غلام خاص را گردن زنند
بیخ او را از زمانه برکنند...
 
 
انسان طی فرآیند هستی، حاکم زمین، آب، و هوا و خاک شده و تا آنجایی پیش رفته است که در حال از دست دادن انسانیت خویش بوده و به آدمکی مکانیکی بدل شده است. او آتش را ازخدایان ربود، هرآنچه را که قابل سوختن بود، سوزاند و اکنون نیز به تماشای سقوط خویش نشسته است.
مثال این خودخواهی و ویران‌سازی بی‌حد و مرز، داستان ِهمان پادشاهی است که آرزو کرد دست به هرچه زند تبدیل به طلا شده و همه چیز تبدیل به طلا شد و آنگاه از گرسنگی جان سپرد.
 
انسان همیشه از احساس و فکر خویش صحبت کرده و می کند. اما این احساسات و افکار چیستند؟ چگونه به وجود می آیند وبه کجا میروند. چه کسی به سرکوب، واپس زدن و یا سانسور آنها می پردازد و شاید نیز همیشه آنچه قوی تر است به بقا ادامه می دهد. حال آنکه آنچه قوی تر است فکر باشد، احساس باشد و یا یک انسان!
 
جهان مادی، جهانی معقول و منطقی است که هر چیزی طبق قانون و ضابطه ای مشخص عمل می کند. حال آنکه انسان موجودی غیرمعقول است که در این جهان معقول قرار گرفته و در تعادل او هیچگونه ثباتی وجود ندارد. اگر جهان تکنولوژی با جهان عاطفی انسان هماهنگ و همخوان نباشد، او از بحرانی به بحرانی دیگر رسیده و یا همیشه در بحران بسر خواهد برد. و در این صورت بجای آنکه او ماشین را هدایت کند، خود در هدایت و کنترل ماشین در خواهد آمد.
 
انسان موجودی است سرشار از انرژی. عده ای این انرژی را برای آباد ساختن بکار می گیرند و عداه ای برای ویران ساختن!
یکی از اشکال این ویران سازی، احساس حسادت است.
حسادت مانند بسیاری دیگر از احساسات انسان حسی است برای همگان آشنا که معمولا با چندین احساس دیگر از جمله خشم، تنفر، عشق، رشک، ترس و  احساس ناتونی و بی قدرتی همراه می شود. از آنجاییکه هیچ انسانی نمی تواند بدون موجودات دیگر وجود داشته باشد، احساس حسادت نیز پدیده ای اجتناب ناپذیر است که همیشه، درتمام جوامع و افراد دیده شده و کیفیت این احساس می تواند در افراد گوناگون به شکل های مختلفی آشکار شود. نوع بروز این احساس بخشی به رشد روانی، فرهنگی و مذهبی فرد ارتباط  داشته و بخش دیگر به تجاربی که این فرد در گذشته، بویژه در کنار پدر و مادرو نزدیکان خود  کسب کرده است. یکی از این تجارب فردی، احساس اعتماد به نفس است که پایه های این احساس در سن کودکی در فضای خانواده شکل می گیرد.
 
نوع دیگر حسادت، رشک بردن و غبطه خوردن است که بیشتر حا لت رقابت دارد. حال چه این رقابت در مورد یک شیع باشد،  یا یک انسان و یا بر سر جنگ قدرت.
اما احساس حسادت ربطی به یک شیع نداشته و اساسا در ترس از "دست دادن" ریشه دارد. و معمولا در یک شرایط سه گانه بوجود می آید. حال چه این رابطه یا شخص سوم بطور واقعی وجود داشته باشد چه فقط در ذهن شخص موجودیت داشته باشد.
 
ماهیت احساساتی که بین انسانها بوجود می آید به تربیت، خلق و خو، جهان بینی و میزان اعتماد به نفس فرد بستگی دارد. یعنی فرآیند تعلیم و تربیت نقش بسار زیادی در درک مکانیزم های حسادت دارد. حسادت احساسی است که همیشه در شرایط بی اعتمادی به طرف مقابل بروز می کند و به همین دلیل نیز احساساتی دیگر از قبیل خشم، تنفر، ترس و غیره را نیز در فرد بر انگیخته و یا بیدار می کند.
تمامی موجودات زنده، چه گیاهان، چه حیوانات، و چه انسان، پیوسته رشد کرده و در ابعاد گسترده ای، محدوده خود را گسترش داده و آنرا پاس می دهند. حتی می کوشند بر معمای "زمان" نیز غالب آیند. تخم می گذارند تاسبز شوند بچه دار می شوند تا بمانند و تداوم یابند.
 قانون جنگل می گوید: بکش یا کشته شو! و این قانون در تمامی انسانها نیز وجود دارد. ما نیز در مقابل یکدیگر چون حیوانی وحشی عمل می کنیم، از یکدیگر سود می بریم، یکدیگر را میدریم و به مرزها و آزادی یکدیگر تجاوز می کنیم و جنگ هایی که روی شانه های تاریخ بر جای مانده است، نشان می دهد که: انسان، حیوان خطرناکی است!
 
انسان خشن، می کوشد بوسیله خشونت ، هرچه سریعتر نیازهای خود را پاسخ داده و هراسی از زیرپا نهادن و له کردن دیگران ندارد. او پیوسته در جستجوی "من گم کرده" و احساسات گرسنه و ناکام خویش است. به عنوان مثال کسی که در فضای خانوادگی سرد و خالی از مهر رشد کرده، پیوسته به دنبال مهر و عشقی که در کودکی خویش آنرا تجربه نکرده است می گردد. حال آنکه این فرد نمی تواند در دنیای بزرگسالی نیز این عشق را بیابد زیرا او توانایی تشخیص و تعریف این عشق را ندارد. برای او عشق، مانند ماسکی است که احساس تنفرخود را در پس آن پنهان می کند. احساسی که ما گاه، به غلط آنرا عشق می پنداریم و تعریف می کنیم، در حقیقت زبان زدن ِ زخم‌های کودکی‌مان است.
بنابراین احساس حسادت، هیچ ارتباطی به عشق ندارد. بلکه بیان احساس "دوست داشته شدن" و مورد توجه معشوق قرار گرفتن است.
معمولا افرادی که حسادت می ورزند، در مقابل مسله "از دست دادن"، بسیار حساس هستند. حالا چه این از دست دادن ِ یک انسان باشد چه مثلا باختن در یک بازی و غیره و آنان اساسا افرادی هستند که دچار اختلال خودشیفتگی بوده و نیازهای خودشیفتگی اشان را بایستی همیشه از بیرون تامین کنند. به عبارتی دیگر آنان برای حفظ هویت و ایجاد احساس اعتماد به نفس در خود بایستی از محیط پیرامونشان تغذیه کنند. بنابراین احساس حسادت نیز یا می تواند واقعی باشد که این به معنای "از دست دادن معشوق" است و یا یک احساس حسادت مداوم که به معنای خیالبافی و " ترس از دادن" معشوق است.
ما همیشه در انتخاب یک معشوق، کوله بار گذشته خود را بدوش می کشیم. شرایط تربیتی و هنجارهای اجتماعی موجب می شود که مرزهای میان فرد و محیط پیرامون او تار شده و فرد خود شیفته کسی است که مرزهای خود را نمی شناسد و درجستجوی آفرینش جهانی است که با تصورات او مطابقت داشته ویا اینکه در جستجوی "یکی شدن" اغراق آمیزی با محیط پیرامون خود می باشد. فردی که حسادت می ورزد توان درک و دیدن معشوق خود را به عنوان فردی مستقل ندارد. او این را حق خود می داند که برای بر آورده کردن نیازهای خود از دیگران سو استفاده کند و معمولا چنین افرادی دارای تمایلاتی مجازات کننده و سادیستی هستند. بنابراین می توان گفت که حسادت، بیان تنفر است و نه عشق.
 
 فضای یک رابطه، هرچه صمیمانه تر، بازتر و عریان‌تر باشد و مرزهای افراد و میزان آزادی فردی آنان مشخص‌ترباشد، به همان نسبت، اعتماد به یکدیگر نیز بیشترخواهد بود. فقدان و عدم آگاهی از چنین چیزی و روشن نبودن هنجا‌ها و ارزش‌های خانوادگی برای تک تک افراد، موجب می شود شک و تردید، بی عدالتی و بی اعتمادی و اعمال قدرت نیز در فضای خانوادگی آنان رشد کرده و اصولا، اِعمال قدرت، دفاعی است که در مقابل هرج و مرج بوجود می آید.
 
اساس یک رابطه مثبت، وفاداری، صداقت، داشتن ظرفیت در عشق ورزی و دریافت عشق و علاقمندی به ایجاد یک رابطه خوب و سالم دوجانبه است. فقدان مهرورزی دوجانبه، توانایی در عشق ورزیدن و عدم گفتگو در یک رابطه، موجب جدایی و تنش‌های مداوم در خانواده می شود.
توانایی درهرگونه گفتگو و یا دیالوگ، اشاره ای است به تمام جهان انسانی یک فرد که با جهان فردی ِ طرف مقابل و تمام ساختار ارزشی او برخورد می‌کند. پایه‌های هستی و ساختار ارزشی هر فرد، در گذشته بنا شده و با نسل های پیشین او پیوند دارد. و گفتگو در یک رابطه، بیان دوجانبه بودن آن رابطه است و فقط در ایجاد چنین گفتگویی است که افراد می توانند به خودآگاهی رسیده و مرزهای فردی و مشترک خویش را مشخص کنند.
اصولا گفتگو دارای یک بار حرکتی و نشان زنده بودن یک رابطه است. رابطه ای که در آن نیازهای طرفین برآورده شده و هر دو طرف مورد تا یید و قبول یکدیگر واقع می شوند. به عبارتی دیگر گفتگو، بیان قبول یکدیگر، ارضای نیازهای طرفین و احترام آنان به یکدیگر به عنوان فردی مستقل است.
زبان، مانند آینه ای است که پدیده‌ها‌ی ذهنی و آنچه که ما را به خود مشغول می‌سازد در آن بازتاب می‌یابد. و طبیعی است که اگر انسان بتواند این دو نیروی جادویی و شگفت انگیز "زبان و احساس" را در هم بیامیزد، قادر خواهد بود پدیده‌های بسیاری را درهستی کشف کرده و فاتح شود.
شکی وجود ندارد که اگر دو انسان بخواهند احساسات خود را با یکدیگر قسمت کنند، امکانی بجز گفتگو کردن ندارند و استعداد آنان در درک و دریافت احساسات یکدیگر، بستگی به تسلط آنان به گفتگو و استفاده آنان از زبان دارد. فقط با گوش کردن است که می توان پیام فرد مقابل را درک و دریافت کرد.
صحبت از چنین گفتگویی به منزله این نیست که در یک رابطه بایستی همیشه توازن و تعادل وجود داشته باشد. تنش‌ها و مشاجرات گاه بیان قبول تفاوت‌ها در افراد و بیان فردیت آنان است. اگر یک فرد از احساس هویت و آگاهی کافی برخوردار باشد می تواند دیگری را نیز به عنوان یک انسان مستقل ببیند. انسانی که مانند خود او دارای احساس و اندیشه است بی آنکه این احساس و اندیشه شباهتی به احساس خود او داشته باشد. بنابراین احساس حسادت، به منزله فقدان تشخیص مرز میان خود و دیگران و عدم خودآگاهی و اعتماد به نفس در فرد بوده و ترس، تنهایی، اندوه، خشم و تنفر از اجزا تشکیل دهنده احساس حسادت می باشند.
داشتن اعتماد به نفس به این معنا است که فرد، درکی واقعی از جنبه های مثبت و منفی خویش داشته و نسبت به هویت خویش آگاه باشد و فردی که به چنین درجه ای از آگاهی رسیده باشد دچار احساس حقارت نشده و احساسات بد خود را نیز فرافکنی نکرده و به دیگران نسبت نمی دهد. حسادت ورزیدن یک فرد به معنای گرسنگی عاطفی او و وابستگی‌اش به دیگران بوده و وقتی وابستگی عاطفی یک فرد نسبت به معشوق خود بیشتر باشد احساس ناتوانی بیشتری در او ایجاد شده  و ریشه های حسادت نیز در او بیشتر جان می گیرند.
بنابراین هرچه فرد در گرسنگی عاطفی و ناکامی های کودکی خویش بیشترغرق باشد احساس حسادت نیز در او بیشتر بوجود می آید. برای چنین افرادی وجود و حضور یک معشوق در زندگی اشان تاییدی بر هستی آنان بوده و فقدان این معشوق به منزله از دست دادن و مرگ خویش است.
انسان محصول تجارب خویش است و آنچه را که در خود اوست، معیار تجربه او نسبت به محیط می شود. ما هرچه بیشتر بر احساسات خود مسلط و آگاه باشیم با محیط پیرامون خود نیز آگاهانه تر و مسوول تر برخورد کرده و از سرچشمه انرژی‌ای که در وجودمان جا‌ری‌ست برای بهترساختن استفاده می‌کنیم نه برای ویران ساختن.
 
منظرحسینی/ کپنهاک
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست