سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خشونت نمایشی


محمدرفیع محمودیان


• شکلی از خشونت که در زندگی روزمره از اهمیتی فوق‌العاده برخوردار است و در هیچ ارتباط ضروری با دولت و نهادهای مرتبط با آن قرار ندارد خشونت نمایشی است. این شکل از خشونت در بررسی‌های متفکرین مدرن مورد توجه جدی قرار نگرفته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱ دی ۱٣٨۹ -  ۲۲ دسامبر ۲۰۱۰


شکلی از خشونت که کمتر مورد بررسی قرار گرفته است خشونت نمایشی است. خشونت نمایشی در فرایند نمایش هدفمند احساسات در جهت برانگیختن تأثیری معین در دیگران اِعمال می‌شود. عرصه‍ی بروز و کاربرد این خشونت کناکنش (interaction) میان انسانها است و هر کس و هر گروهی نیز از امکان و امکانات اِعمال آن برخوردار است. از اینرو نیز حضوری همه جانبه در زندگی روزمره‍ی اجتماعی دارد. این شکل از خشونت عنصر ثابت و نازدودنی زندگی اجتماعی است ولی بر خلاف خشونت سرکوب‌گرا و خشونت انضباطی نه از سوی نهادهای اجتماعی و سیاسی یا روابط اجتماعی که از سوی افراد بر یکدیگر اِعمال می‌شود. اگر خشونت بطور کلی بمعنای تحمیل درد و رنج یا فشار به انسان است، خشونت نمایشی بمعنای تحمیل احساسی خاص به دیگران در جهت برانگیختن یا بازداشتن آنها از انجام کنشی خاص است. من در ادامه‍ی این نوشته در ابتدا به ویژگی‌های خشونت نمایشی خواهم پرداخت. سپس شکلهای گوناگون این خشونت را برخواهم شمرد. در نهایت در بخش آخری نوشته میزان تأثیر این شکل از خشونت بر احساسات و رفتار انسانها را بررسی خواهم کرد.

خشونت نمایشی
شکلی از خشونت که در زندگی روزمره از اهمیتی فوق‌العاده برخوردار است و در هیچ ارتباط ضروری با دولت و نهادهای مرتبط با آن قرار ندارد خشونت نمایشی است. این شکل از خشونت در بررسی‌های متفکرین مدرن مورد توجه جدی قرار نگرفته است. میشل فوکو و والتر بنیامین بطور حاشیه‌ای بدان پرداخته‌اند، ولی بیشتر برای آنکه اهمیت و اعتبار آنرا نفی کنند. خشونت نمایشی خشونتی است که در رفتار تجلی می‌یابد. آنگاه که فرد یا مجموعه‌‌ای از افراد می‌کوشند تا با شکل برخورد خویش، با الگوی سخن گفتن، با شیوه‍ی لباس پوشیدن و حالت چهره و اندام به دیگری احساسات و باور معینی را القاء کنند و او را مجذوب و مسحور خواست و اراده خود سازند ما با خشونت نمایشی روبرو هستیم. مهم متأثر ساختن دیگران در جهت معینی است. نمایش چنان اجرا می‌شود که دیگری صرفنظر از قصد و خواست اولیه‍ی خود به احساس و باور معینی برسد. هر نمایشی خود بخود در بر گیرنده‍ی خشونت نیست ولی آنگاه که نمایش بقصد متأثر ساختن یکجانبه‍ی احساس و باور دیگری اجرا می‌شود با خشونت توأم شده و به زایش خشونت نمایشی می‌انجامد. به این خاطر خشونت نمایشی نه نمایش صرف است و نه نمایشی بدون قصد و منظور. عدم توجه به این دو نکته، اندیشمندانی مانند بنیامین و فوکو را به بی‌توجهی به خشونت نمایشی کشانده است.
بگاه خشم یا شادی و اندوه، انسانها احساسات خود را بنمایش می‌گذارند و این نمایش دیگران را متأثر می‌سازد. این ابراز احساسات را به هر رو نباید با خشونت نمایشی یگانه پنداشت. خشم یا اندوه و شادی چه بسا که بگونه‌ای خود بخودی ابراز شوند. شکی نیست که حتی در این صورت ابراز احساسات تأثیری معین بجای می‌گذارند ولی هیچ نمی‌توان مطمئن بود که این تأثیر چگونه و چه در جهت خواهد و در نهایت بر دیگری چه اثری خواهد نهاد. احساسات می‌توانند بسرعت برق و باد ابراز شوند و سپس بهمان سرعت جای خود را به احساساتی دیگر دهند. ولی آنهنگام که بروز احساسات به مهار ذهنیتی عقلایی هدفمند در آمد و در خدمت قصد و منطور معینی در آمد وجهی خشونت آمیز می یابد. به این دلیل اولین ویژگی مهم خشونت نمایشی عقلایی بودن آن بمعنای هدفمند یا منظورمند بودن آن است. ولی چون اینجا خشونت دارای وجهی نمایشی است ابراز احساسات حتماً باید با آن همراه باشد. نمایش در درجه‍ی اول نمایش احساسات است، نمایش بدن و وجودی احساسی. نمایش خالی از احساسات همچنین نمی‌تواند تأثیری بر جای بگذارد. نمایش همواره امری حسی-عقلایی است. احساساتی که البته به مهار عقلانیت و هدف و منطوری خاص در آمده‌اند. این دومین ویژگی مهم خشونت نمایشی است: کنش حسی به مهار عقلانیت درآمده.
خشونت نمایشی نه بر بدن یا ذهن که بر احساسات یا بعبارتی که در جامعه شناسی معاصر رواج یافته ساختار عاطفی انسان اِعمال می شود. برانگیختن احساسات هدف اصلی اِعمال آن است. احساسات همانگونه که در فلسفه‍ی مدرن و جامعه شناسی معاصر بر آن تأکید شده نه در خلاء برانگیخته می‌شود و نه در خود محدود می‌ماند. در هر فرهنگ و جامعه‌ای احساساتی مهم (یا غیر مهم) بشمار می‌آیند و شکل مشخص و بهنجاری برای ابراز آن وجود دارد. در یک جامعه ممکن است ابراز خشم بهنجار شمرده نشود و در جامعه‌ای دیگر ابراز آن به همه یا به گروه‌های خاصی توصیه شود ولی مهمتر از آن این که احساساتی در یک جامعه چنان مهم است که همه از آن حرف می‌زنند و در جامعه‌ای آنقدر حاشیه‌ای است که کمتر کسی از آن سخن می‌گوید. دلواپسیِ محضِ بدون موضوع معین، احساسی که کیرکگارد برای اولین بار به بررسی آن پرداخت، بنظر می‌رسد به وجود همه در غرب راه یافته است. این در حالی است که در جامعه‌‌ای همچون ایران کمتر کسی آنرا احساس می‌کند یا چنان آنرا مهم می‌داند که از آن سخن گوید. این ساختار فرهنگی یا اجتماعی است که شرایط اِعمال خشونت نمایشی را تعیین می‌کند. تأثیر گذاری بر دیگری فقط (یا بیشتر) در چارچوب و بر اساس احساسات بهنجار ممکن است و بهترین نتیجه‌ها را ببار می‌آورد. اگر مشخص است که ابراز احساس اندوه و تأسف بصورت گریه در جامعه‌‌ای بهنجار شمرده می‌شود آنگاه یکی از بهترین و کارآمدترین راه‌های تأثیرگذاری بر انسانها برانگیختن احساس اندوه و گریاندن آنها است.
احساسات فقط ابراز نمی‌شود، رویکرد و رفتار معینی را نیز بر می‌انگیزد. شاید در آنِ اول فقط رویکرد معینی را بر انگیزند اما سپس، در فرایندی دراز مدت، رویکرد به کنشهای معینی می‌انجامد. احساسات اساساً در خود توأم با رویکرد خاصی هستند. هر احساسی با رویکردی توأم است. در حالیکه حس اندوه افسردگی و رخوت را با خود بهمراه می‌آورد، حس شادی کم و بیش سرزندگی و گشودگی را دامن می‌زند. این رابطه را می‌توان مطالعه کرد و به درک کم و بیش دقیقی از آن رسید. اما احساسات همچنین رویکرد یا نگرش خاص اجتماعی یا سیاسی‌ای را بر می‌انگیزند. می‌توان گمان برد که احساس ترس محافطه‌کاری و احساس خشم اعتزاض و شورش را در پی خواهد داشت. بدون شک در این مورد نمی‌توان هیچ یقینی داشت و به درکی معینی دست یافت ولی می‌توان حدس و گمانهای خاصی داشت. به هر رو در هر دو مورد می‌توان بر اساس نظریه‌ها‌ و محاسبه‍ی خاصی احساسات خاصی را برای دست یافتن به تأثیر مطلوبی داشت. بطور کلی، سومین ویژگی مهم خشونت نمایشی را باید اِعمال شدن آن بر ساختار عاطفی دانست.
خشونت نمایشی بگونه‌ای نهادین و شخصی، هر دو، اِعمال می‌شود ولی اینجا در مقایسه با دیگر شکلهای خشونت کنش شخصی افراد و حتی کناکنش (interaction) از اهمیت خاصی برخوردار هستند. چهارمین ویژگی مهم خشونت نمایشی عملاً تنوع شکلهای کاربرد آن است. نهادهای اصلی قدرت و همچنین نهادهای خُرد اجتماعی و سیاسی بطور نظام‌مند و هدفمند خشونت نمایشی را بکار می‌گیرند. در دادگاه و بیمارستان، قاضی، دادستان، پزشک و پرستار بوسیله‍ی شیوه‍ی خاص رفتار، سخن‌پردازی، پوشاک و آرایش تأثیر معینی از خود نزد متهم، بیمار و توده‍ی مردم بجای می‌گذارند. کارکنان این نهادها از آزادی چندانی در پیشبرد نمایش خود برخوردار نیستند. آنها باید بر اساس مقررات درونی نهادهای خود شیوه‍ی خاص رفتار و پوشاک داشته باشند. کناکنش آنها با دیگری رابطه‌شان یعنی متهم و بیمار نیز تا حد زیادی تابع مقرارات است. ولی باز این همین افراد هستند که باید نمایش و خشونت مرتبط با آنرا پیش ببرند. در مقایسه، در نهادهای خُرد اجتماعی افراد از آزادی بیشتری در پیشبرد نمایش برخوردارند. مقرارات اینجا بیشتر شکل هنجارها و ارزشهای اجتماعی دارد و کناکنش از پویایی بیشتری برخوردار است.
در عرصه‍ی نهادهای رسمی، خشونت تا حد زیادی بطور یکجانبه اِعمال می‌شود. کسانی اینجا بکارگیرنده‍ی آن و کسانی دیگر قربانی اِعمال آن می‌شوند و قربانیان تا حدی زیادی از امکان بکارگیری نمایش بعنوان وسیله‍ی اِعمال قدرت محروم هستند. جامعه‌شناس کانادائی-آمریکائی گوفمن از نهادهایی سخن می‌گوید که در آن افراد از وسائل و امکانات ضروری اجرای نمایش، از پوشاک و آرایش گرفته تا امکان صیانت از رازهای زندگی خصوصی و دسترسی به اطلاعات عمومی در مورد دیگران، محروم هستند. گوفمن چنین نهادهایی را نهادهای تمامیت‌گرا می‌نامد. بطور کلی می‌توان گفت که نهادهای رسمی قدرت همه تا حد زیادی بسان نهادهای تمام‌گرا عمل می‌کنند. در حالیکه قاضی و پزشک از تمامی امکانات برای اجرای نمایش برخوردارند و اساساً دادگاه و بیمارستان برای اجرای نمایش آنها صحنه پردازی می‌شوند، بیمار و متهم از هیچ امکانی در زمینه‍ی پیشبرد نمایش برخوردار نیستند، با صحنه‍ی نمایش آشنا نیستند و در صورتیکه بخواهند در اجرای نمایش قاصی و پزشک مانعی ایجاد کنند با تنبیه روبرو می‌شوند. بطور کلی، خشونت نمایشی اینجا به دو شکل اِعمال می‌شود. یکی در مسحور و عاجز ساختن دیگران بوسیله‍ی ابراز اقتدار، تسلط و دانش و دیگری بوسیله‍ی بازداشتن دیگران از اجرای نمایش دلخواه خود.
در نهادهای خُرد اجتماعی، در خانواده، جمع دوستان، همکاران و همکلاسی‌ها خشونت نمایشی بشکل بازتری اِعمال می‌شود. افراد نه فقط از آزادی بیشتری در زمینه تأویل هنجارها و ارزشها برخوردار هستند بلکه همچنین می‌توانند صرفنظر از آنکه در کدام موقعیت قرار دارند اِعمال کننده‍ی خشونت نمایشی باشند. حتی دون پایه‌ترین و تازه‌واردترین اعضاء نهادهای خُرد نیز می‌توانند بر دیگر اعضای نهاد خشونت نمایشی اِعمال کنند. فرزندان خردسال خانواده می‌توانند با گریه یا جیغ و داد (عمدی) خواستهای خود را پیش برند. در جمع دوستان کم و بیش همه دارای قدرت و امکان برابر در پیشبرد نمایش و کاربرد خشونت بر یکدیگر هستند. در جمع همکلاسی‌ها شرایط تا حدی متفاوت است و چه بسا که برخی به حاشیه رانده شده و بازی‌های نمایشی آنها مورد توجه کسی قرار نگیرد ولی حتی آنها می‌توانند توجه برخی همکلاسی‌های خود را جلب کنند. بدون شک در جمعهای خُرد نیز برخی بخاطر مقام و جایگاه یا توانمندی‌های شخصی خود از شرایط بهتری برای اِعمال خشونت نمایشی برخوردارند، ولی حتی آنها نمی‌توانند دیگران را از ایفای نقش فعال باز دارند. آنچه چنین وضعیتی را موجب می‌شود آن است که روابط افراد در نهادهای خُرد بر اساس دخالت همه اعضا در فرایند کارکرد آن بنیان گذاشته است و دخالت فعال امری کم و بیش غیر ممکن بدون بیان احساسات است.
به هر رو، خشونت نمایشی عنصر ماندگار و جهانشمول زندگی اجتماعی است و آنرا نمی‌توان از گستره‍ی زندگی اجتماعی و رفتار حذف کرد. نمایش جزء یا عنصر ثابت زندگی اجتماعی و کناکنش است. بدون نمایش، همبودگی (انسانها با یکدیگر) غیر ممکن است. انسانها باید احساسات، درک و باورهای خود را به یکدیگر نشان دهند تا بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و چون انسان موجودی هوشمند و خردورز است خود بخود سعی می‌کند نمایش را هدفمند و سارمانیافته پیش برد. ولی آیا نمی‌توان نمایش را بدون بخشیدن وجهی خشونت‌آمیز بدان پیش برد؟ پاسخ منفی است زیرا انسانها، یکایک، اراده و خواست خاص خود را دارند و همبودگی و همراهی خودانگیخته بسختی بین آنها شکل می‌گیرد. سازگاری چند انسان با یکدیگر حتی در زمینه‍ی انجام کارهای ساده بگونه‌ای خودبخودی بدست نمی‌آید. هر کس باور و درک خاص خود را دارد، در عین حال که بسیاری از اوقات توافق باید بسرعت بدست آید تا بتوان کاری را به انجام رساند (یا به هدفی دست یافت). به این خاطر افراد از توان و امکانات نمایشی خود در خدمت تأثیرگذاری بر یکدیگر در جهت همراه ساختن آنها با خود یا خنثی ساختن تلاش آنها (در جهت تأثیر گذاری بر خودشان) بهره می‌جویند.
پنچمین ویژگی مهم خشونت نمایشی پایداری آن در مقابل تمام تلاشهایی است که در جهت حذف آن از زندگی اجتماعی صورت می‌گیرند. حذف این شکل از خشونت چه بخاطر آنکه شکلی از خشونت غیر عقلایی نانظام‌مند است و چه بخاطر آنکه بطور کلی‌تر شکلی از خشونت است برای بسیاری مهم بشمار می‌اید. هم نهادهای اجتماعی و هم جریانهای فکری چنین تلاشی را دوران مدرن، بطور آشکار و پنهان، پیش برده‌اند و در عرصه‌هایی تا حدودی نیز موفق بوده‌اند.   
نهادهای رسمی اجتماعی و سیاسی امروز آنگونه سازماندهی شده‌اند که در آنها جایی برای کنش نمایشی و خشونت نمایشی وجود نداشته باشد. این نکته‌ای است که فوکو بر آن تأکید گذاشته است. نمایش و خشونتی که می‌تواند در فرایند اِعمال خشونت نمایشی بکار گرفته می‌‌شود بیش از آن امری شخصی، حسی و خود انگیخته است که نهادهای رسمی با آن سر سازگاری داشته باشند. در دادگاه، بیمارستان، مدرسه و اداره قرار است افراد درست آنگونه که از آنها خواسته می‌شود و مقرارات و هنجارها مشخص ساخته‌اند رفتار کنند. عامل تنظیم و مهار کننده‍ی رفتار تنبیه انظباطی و مراقبت همه جانبه است. در یک کلام قرار است قدرت و خشونت انضباطی خشونت نمایشی را حذف کنند و عقلانیت، نظم و کارآیی جای واکنشهای حسی و خودانگیختگی را بگیرند. آنچه که اما در این تحلیل بدان توجه نمی‌شود این است که تلاش در جهت حذف خشونت نمایشی دستاوردهایی داشته اما هیچگاه به موفقیت کامل دست نیافته است. وجود عنصر انسانی، این امر که در نهایت انسانهای معینی باید امور و کارها را انجام دهند و اینرا آنها باید به اتکاء توان و امکانات خود انجام دهند، در را به روی نمایش و خشونت نمایشی می‌گشاید. هر چقدر که انسان را منضبط و هدفمند بخواهیم باز عقلایی و حتی ممکن نیست که عنصر انسانی وجودش، عنصری که باید کار را به انجام برساند از او باز ستانیم. بدنِ انجام دهنده‍ی کار، چه مطیع و چه سرزنده، نمی‌تواند عنصری تهی از احساسات باشد. احساسات با گوشت و پوست انسان آمیخته‌اند ولی در عین بیش از آن به تنشهای درونی و کناکنش وابسته است که به عناصری یکسره منضبط و عقلایی فرو کاسته شوند. در نهایت نه فقط احساسات که توان نمایشی و توان کاربرد خشونت نمایشی نه فقط بر جای می‌ماند که تا حد معینی برسمیت شناخته می‌شود ولی سعی می‌شود بوسیله‍ی مقرارات و تعیین هدفهایی معین بدان سامان و ساختار معینی بخشید.
از سوی دیگر، گفتگو و تفاهم بسان بدیل خشونت در جهان معاصر معرفی شده و می‌شود. کم نیستند اندیشمندانی همانند هابرماس که به کنش رسانشی و عقلانیت نهفته در آن همچون عاملی برای برگذشتن از خشونت می‌نگرند. براستی زمانی که می‌توان با گفتگو و تفاهم به هماهنگی و همراهی دست یافت چه ضرورتی در استفاده از خشونت نمایشی ِ در آمیخته با عنصر غیر عقلایی احساسات وجود دارد؟ اگر هماهنگی به بهترین شکل با رفتاری مدنی و عقلائی و پرداخت کمترین هزینه‌ها ممکن است چه ضرورتی برای استفاده از بدیلی غیر عقلایی و پر هزینه وجود دارد؟ خشونت عملاً باید از زندگی اجتماعی رخت بر بندد و اگر بقایایی از آن وجود دارند باید با روشنگری به ستیز با آن برخاست. خشونت انضباطی را شاید نتوان از زندگی اجتماعی حذف کرد، کارکرد مطلوب نهادهای اجتماعی در گرو آن قرار دارد ولی هیچ عقلانیتی در استفاده از خشونت نمایشی وجود ندارد. این استدلال امروز در جهانی که خشونت ثبات و آرامش آنرا تهدید می‌کند جذاب جلوه می‌کند ولی تصویری یکسره نامطلوب از جهانی آرمانی و جایگاه انسان در آن ارائه می‌دهد. خشونت نمایشی پدیده‌ای حذف ناشدنی از گستره‍ی زندگی اجتماعی است. حتی بگاه گفتگو و تبادل نظر، انسانها از خشونت نمایشی برای تأثیرگذاری بر یکدیگر استفاده می‌کنند. با ادای سخن بشیوه‍ی خاص، کلام‌پردازی و حرکت دست و اندام افراد سعی می‌کنند بر دیگران تأثیر خاص ناخواسته‌ای بجای نهند. در فرایند رسیدن به توافق نیز خشونت نمایشی در قالب نمایش چشمگیر توافق افرادی چند در جهت تحریک دیگران برای جلب توافق دیگران یا جلب توجه به مسائل دیگری بهنگام مطرح شدن مخالفتها عینیت پیدا می‌کند. معرفی گفتگو و تفاهم بسان بدیل مطلق خشونت نمایشی و عامل حذف کننده‍ی آن این توهم را دامن می‌زند که گویی می‌توان از این شکل از خشونت یکبار برای همیشه خلاصی یافت.
خشونت نمایشی خشونتی جهانشمول است. این ششمین ویژگی مهم خشونت نمایشی است. تمامی افراد درگیر در یک کناکنش اجتماعی و بطور کلی‌تر تمامی کنشگران اجتماعی از امکان بکارگیری آن برخوردارند. از آنجا که این خشونت بوسیله‍ی افراد و در رابطه با بیان احساسات و نمایش خود اِعمال می‌شود، همه می‌توانند آنرا بکار گیرند. در دیگر شیوه‌های اِعمال خشونت، آنگاه که نهادها دست به اِعمال خشونت می زنند یا کسی بر کسی دیگر قدرت اِعمال می‌کنند افراد فقط می‌توانند دست بمقاومت زنند. آنها فقط می‌توانند – البته بدون هیچ موفقیتی – در مقابل تلاش نهادها و دیگران مانع ایجاد کنند. در مقایسه، خشونت نمایشی دارای آنگونه ساختاری است که هر انسان درگیر در کناکنش اجتماعی و بطور کلی‌تر زندگی اجتماعی که عملاً دربرگیرنده‍ی همه انسانها است می‌تواند آنرا بکار برد. در کلاس درس این فقط نظام آموزشی، مواد درسی، ساختار انضباطی آموزش و پرورش و آموزگاران نیستند که بر شاگردان خشونت اِعمال می‌کنند، شاگردان نیز بر آموزگاران خود و بر یکدیگر خشونت اِعمال می‌کنند. آنها خود را زرنگتر یا نادانتر از آنچه هستند بنمایش می‌گذارند، تکلیف انجام نشده یا نیمه انجام شده را انجام شده جا می‌زنند، اموزگاران را دست می‌اندازند و بهانه‌های عجیب و غریب برای گریز از وظایف محول شده به خود می‌تراشند. در بیمارستان نیز افراد بیمار قربانی درمانده‍ی فرایند اِعمال خشونت از سوی نظام درمانی یا دانش پزشکی و کارکنان درمانی و اداری نیستند، آنها خود نیز می‌توانند خشونت نمایشی را بکار گیرند. بیمار می‌تواند خود را بیمارتر یا سالمتر از آنچه هست جلوه دهد، با داد و فریاد یا سکوت و تحمل توجه بیشتر یا کمتری را بخود جلب کند و به هزار و یک بهانه مقررات بیمارستان را زیر پا نهد. بدون شک کارکنان بیمارستان خود با این امر آشنا هستند و سعی می‌کنند بازی نمایشی بیماران را نقش بر آب سازند. نمونه بارز این برخورد را در رفتار پزشکانی می‌تواند یافت که به توضیحات یا پرسشهای فرد بیمار وقعی نمی‌نهند. ولی افراد بیمار نیز گاه با هوشیاری تمام دست پزشک را خوانده با بکارگیری تن و احساسات خود در جهتی خاص او را فریب می‌دهند.


شکلهای خشونت نمایشی
خشونت نمایشی خشونتی چندان پنهان در گستره‍ی زندگی روزمره نیست. خشونت نمادین و انضباطی را شاید بسان عقلانیت نظم و ضرورت کارکرد نهادهای اجتماعی و سیاسی دید و آنرا بسان خشونت احساس نکرد ولی خشونت نمایشی بسیاری از اوقات خود را برخ ما می‌کشد. آنگاه که کسی ما را فریب می‌دهد و یا بسمت احساس و باور درکی ناخواسته شوق می‌دهد اِعمال آنرا بر خود احساس می‌کنیم. ولی شکلهایی از خشونت نمایشی بیش از آنکه خشن و دردناک احساس شوند همچون احساس شور یا گشایشی برای ابراز وجود و سرزندگی جلوه می‌کنند. دو شکل بارز و تا حد زیادی مطرح خشونت نمایشی برساختن اقتدار و همبستگی در چارچوب مراسم آئینی هستند. شکلی از اقتدار که بنام اقتدار فرهمندانه مشهور است وابسته به نمایش اقتدار است. رهبر فرهمند بوسیله‍ی نمایش توانمندی‌ها و ویژگی‌های شخصیتی فوق‌العاده‍ی خویش هوادار و دنباله‌رو برای خود می‌آفریند. او کسی است که دارای جذابیت و اقتدار بشمار می‌آید، اما او باید بتواند این جذابیت و اقتدار را بنمایش بگذارد تا دارنده‍ی آن بشمار آید. رهبران فرهمند قرن بیستم بیشتر کسانی بوده‌اند که دارای توانمندی‌های خاصی در زمینه‍ی سخنوری، سرزندگی اندامی و شجاعت (یا مهارت در ادعای آنها) بشمار آمده‌اند. به هر رو، نمایش توانمندی‌ها و ویژگی‌های فوق‌العاده نه بگونه‌ای دلبخواهی که در چارچوب مراسم آئینی رخ می‌دهد. اقتدار در صحنه‌های نمایشی با الگوی رفتاری خاصی بر ساخته می‌شود. تعریف اولیه‍ی مراسم آئینی پیشبرد کنش در بستر کناکنش با ضرب‌اهنگی معین و بر اساس الگویی خاص است. الگوی مراسم آئینی وجهی تقدس‌گونه دارد و تقدس آن در نمادی معین تجلی می‌یابد. بدین سان نمایش اقتدار در بستر کناکنش رهبر فرهمند با توده‌های مخاطب در چارچوب مراسمی با ضرب‌آهنگ و الگویی معین صورت می‌گیرد. بعلاوه در نمایشِ اقتدار همواره از نمادهایی مقدس گونه بهره برده می‌شود. فرهمندی رهبر و اقتدار او در بستر مراسم آئینی به توده‌های مخاطب القاء می‌شود. خشونت نهفته در مراسم آئینیِ از چشم هیچ ناظر خارجی‌ای پنهان نمی‌ماند ولی برای افراد شرکت کننده در کناکنشهای مرتبط با آن نه همچون خشونت که همچون امکان دستیابی به شور احساس می‌شود.
اقتدار بطور کلی بوسیله و در بستر خشونت نمایشی اِعمال شده در مراسم آئینی برساخته می‌شود. اینرا می‌توان در دوران معاصر بسهولت در مورد اقتدار سیاسی مشاهده و تجربه کرد. رسانه‌های همگانی با دستکاری احساسات و بمباران ذهن مخاطبین خود اشخاصی را بسان فرهمند و دارنده‍ی اقتدار معرفی می‌کنند. ولی مشاهده‍ی آن در مورد اقتدار علمی پژوهشگران و دانشمندان تا حدی دشوار است. ظاهراً اقتدار علمی امری وابسته به حقیقت نظریه‌ها و توان آنها در توضیح مسائل و مشکلات است و ارتباطی با نمایش جنبه یا جنبه‌هائی از نظریه‍ی علمی یا شخصیت دانشمندان ندارد. توماس کوهن با نگارش کتاب ساختار انقلاب علمی این برداشت از دانش را بچالشی جدی گرفته است. کوهن شرایط اچتماعی و فرهنگی و نگرش جامعه‍ی پژوهشگران را عامل اصلی گذار از یک الگوی (یا پارادیم) علمی به الگویی دیگر می‌د‌اند. بعبارت دیگر حاکمیت یک باور یا الگوی علمی بر اذهان (پژوهشگران) امری وابسته به شرایط اجتماعی و سیاسی و وضعیت جامعه‍ی پژوهشگران و نه وابسته به درجه صدق آن الگو است. کوهن به نقش خشونت نمایشی نمی‌پردازد ولی می‌توان در راستای آنچه او طرح کرده نقش آنرا مورد توجه قرار داد. اهمیت و درجه‍ی نفوذ یک نظریه و باور علمی امری بطور نسبی وابسته به چگونگی نمایش آن است. چگونگی طرح یک نظریه، طرز نگارش و ارائه‍ی آن، انتخاب مکان مطرح ساختن آن و برخورداری یا عدم برخورداری از امکانات مطرح ساختن آن در جامعه‍ی پژوهشگران، همه، بر درجه نفوذ و اعتبار آن نظریه اثر می‌گذارد.   
شکل دیگری از خشونت نمایشی که باز همچون خشونت احساس نمی‌شود برسازی همبستگی به اتکای مراسم آئینی است. گروه‌های اجتماعی چه در سطح گروه‌های خُردی مانند خانواده و جمع دوستان و چه در سطح گروه‌های بزرگی همچون جامعه و ملت نیازمند بازسازی پی در پی یگانگی خود هستند تا دچار تشتت و فروپاشی نشوند. حتی نهادهای رسمی اجتماعی و سیاسی، نهادهایی مانند مدرسه، بیمارستان و زندان نیازمند بازسازی یگانگی اعضای خود و وابستگی آنها به ساختار نهاد هستند تا بتوانند برجای بمانند. این یگانگی، همانگونه که دورکهایم بر آن تأکید نهاده، بوسیله‍ی مراسم آئینی آفریده می‌شود. توجه دورکهایم بیشتر معطوف به آئینهای دینی و نقش این آئینها در تقویت و تعمیق همبستگی اجتماعی است ولی نظریه‍ی او را می‌توان درباره حوزه‌های خرد زندگی اجتماعی نیز بکار بست. دورکهایم بر آن است که فرد بوسیله‍ی شرکت در مراسم آئینی و احساس شور جمعی که در حرکات هماهنگ جمعی و بزرگداشت الگوی رفتاری معین تجلی می‌یابد از خود و محدوده‍ی تنگ زندگی شخصی و فراز و نشیبهای آن فاصله گرفته با جمع به احساس یگانگی می‌رسد. در این فرایند، شخص خود را همچون عضو فعال و بهمپیوسته‍ی جمع سرزنده و قدرتمند احساس می‌کند. آنچه در بررسی‌ دورکهایم مورد توجه قرار نمی‌گیرد جنبه‍ی نمایشی مراسم آئینی و خشونتی است که این مراسم بر یکایک افراد اِعمال می‌کند. شکی نیست که در فرایند شرکت در مراسم آئینی، فرد به احساس یگانگی با جمع می رسد ولی او کافی است تا در مراسم آئینی شرکت کند تا به چنین احساسی دست یابد. مراسم آئینی احساسات او را، بوسیله‍ی نمایش همدلی و یگانگی در بستر کنش هماهنگ، نشانه می‌گیرند.
در فرایند برسازی همبستگی در مراسم آئینی چه بسا که از خشونت فیزیکی نیز استفاده شود بدون اینکه بسان خشونت احساس شود. برای آنکه نمایش هماهنگی و شور ایجاد شده در نتیجه‍ی آن کاملاً واقعی جلوه کند گاه نیاز به اقدامی متفاوت و رادیکال در حد کاربرد خشونت فیزیکی است. این خشونت همچنین بیشترین احساس را می‌تواند نزد افراد شرکت کننده در مراسم بیافریند. این فقط در مراسم تعزیه تاسوعا و عاشورا و وجد صوفیان نیست که از خشونت فیزیکی (وارد آوردن ضربه بر تن خود و دیگران) استفاده می‌شود، در دنیای مدرن نیز نوجوانان و جوانان و برخی از گروه‌های اجتماعی همچون دوستداران باشگاه‌های ورزشی از آن استفاده می‌کنند. اِعمال خشونت فیزیکی بر خود (چه از سوی یکایک افراد بر خود و چه از سوی جمع بر خود)، بطور ساده و ناب، وحشتناک و غیر قابل تحمل است، اما آنهنگاه که خود انگیخته و در چارچوب مراسم آدینی بکار گرفته می‌شود معنایی یکسره متفاوت می‌یابد.

میزان تأثیر خشونت نمایشی
خشونت نمایشی بیش از دیگر شکلهای خشونت محدود به زمان و مکان کاربرد است. تأثیرنمایش چه بسا که فوری پس از پایان کناکنش و اجرای نمایش بپایان رسد. کاربرد خشونت نمایشی وابسته و بدان خاطر تا حد زیادی محدود به صحنه‍ی نمایش است. صحنه بیش از آنکه مکانی برای نمایش فراهم آورد چارچوب آنرا مشخص ساخته، به نقشها تعین می‌بخشد. صحنه در ارتباطی متقابل با کناکنش قرار دارد. هر یک دیگری را تقویت می‌کند. تا زمانی که افراد در صحنه حضور دارند و در پیشبرد کناکنش نقش ایفا می‌کنند از خشونت نمایشی تأثیر می‌پذیرند اما آنهنگام که صحنه و کناکنش را ترک می‌گویند دیگر چندان متأثر از آن باقی نمی‌مانند. تا حدی دغدغه‌های زندگی افراد را به وادار به بذل توجه به مسائل دیگری می‌سازد اما مهمتر از آن افراد فرصت پیدا می‌کنند تا از چشم‌اندازی کلی‌تر و عینی‌تر از صحنه‍ی نمایش و کناکنش به نمایش بنگرند. نمایش نه آنچه را که هست که آنچه را که دلخواه و مطلوب کسانی خاص است به مخاطب ارائه می‌دهد. آنچه که هست در خود دارای هستی معینی نیست. این جامعه یا هنجارهای غالب است که آنرا بسان "هست" تعریف می‌کند. رها از صحنه‍ی نمایش و کناکنش، انسانها فرصت پیدا می‌کنند تا به واقعیت پی ببرند.
برای بجا گذاشتن تأثیر دراز مدت، خشونت نمایشی می‌تواند پی در پی تکرار شود، ولی این بخودی خود از کارآیی خاصی برخوردار نیست. همواره بیم آن وجود دارد که افراد بدان عادت کنند و دیگر از نمایش متأثر نشوند. با اینهمه بسیاری از نمایشها همچون مراسم آئینیِ برسازنده‍ی همبستگی پی در پی تکرار می‌شوند و گاه نیز تکرار در خود برای انسانها جذاب جلوه می‌کنند. مهمتر از تکرار اما داغ ساختن نمایش و تشدید میزان (فرضی) تأثیر است تا در اعماق وجود انسانها بر جای ماند. نمایش را می‌توان بوسیله‍ی دو راهکار متفاوتِ هر چه بیشتر احساسی کردن آن و فراهم آوردن امکان دخالت همگانی داغ کرد. بیان هر چه بیشتر و هر چه تندتر احساسات حساسیت بیشتری را نزد دیگران برمی‌انگیزد و بدانوسیله بهتر و بیشتر می‌توان آنها را متأثر ساخت. درگیر ساختن افراد در فرایند کناکنش و سپردن نقشی معین به آنها در نمایش، نیز، بر میزان حساسیت آنها می‌افزاید. در حد تماشاچی یا مخاطب صِرف، افراد ممکن است هر آن علاقه‍ی خود را بنمایش از دست بدهند یا توجه و حواس خود را معطوف مسائلی دیگر سازند. ولی آنگاه که با ایفای نقشی فعال درگیر نمایش می‌شوند به جزئی سرزنده آن تبدیل شده خود را حساس به کارکرد آن می‌سازند.
هر دو راهبرد تا حدی خطرناک برای امر اِعمال قدرت هستند. داغ ساختن نمایش مهار و هدایت آنرا مشکل می‌کند. احساسی ساختن هر چه بیشتر نمایش می‌تواند به تحریک دیگران انجامیده آنها را به دست زدن به کنشهای نابهنجار و غیر قابل پیش بینی و مهار سوق دهد. همه ما به تجربه می‌دانیم که نمایش تند احساساتی مانند خشم یا اندوه می‌تواند واکنش تند و ناگهانی دیگران را برانگیزد و هدایت کناکنش را در راستای رسیدن به هدفی مشخص مشکل سازد. همیشه این خطر وجود دارد که کل کناکنش و در نتیجه صحنه‍ی اجرای نمایش و اِعمال قدرت دچار فروپاشی شود و دیگران یا صحنه را ترک کنند یا دست به اجرای نمایشی متفاوت بزنند. دخالت دادن دیگران در اجرای نمایش و سپردن نقش بدانها نیز اِعمال قدرت را با مشکل روبرو می‌سازد. هر آن احتمال دارد که آنها هدایت و اجرای نمایش را خود در دست گیرند و آنرا به عرصه‍ی اِعمال قدرت از سوی خود، بازی یا لودگی تبدیل کنند. انسانها منتطر بهانه هستند تا خود در صحنه‍ی نمایش نقش اصلی را ایفا کنند و آنگاه که کارگردانان نمایش چنین نقشی را به آنها واگذار می‌کنند چه بسا که آنها تمامی نمایش را بمهار خود در آورند یا هدایت آنرا در دست گیرند. بدون شک می‌توان دیگران را بگونه‌ای سازمانیافته و هدفمند در فرایند کناکنش شرکت داد. نقشهائی محدود و پیشاپیش تعریف شده به آنها واگذار کرد و از خودانگیختگی آنها جلوگیری کرد. این عملاً راهبرد حاکم بر بسیاری از جلسات و گردهمایی‌هایی سیاسی و اجتماعی و همچنین سازماندهی کار در کارخانه و اداره و حتی مدرسه است. شنونده، کارگر یا شاگرد فقط قرار است تا حد معینی در پیشبرد نمایش دخالت کند. ولی این مشکل وجود دارد که یا سرزندگی افراد آنچنان محدود شود که دیگر حساسیتی از خود نشان ندهند و در نتیجه خشونت نمایشی کارآیی خود را از دست بدهد یا آنکه زمینه‍ی فعالیت افراد و ایفای نقش چنان باز و گسترده شود که آنها نمایش را در دست خود گیرند و نقشی بسی مهمتر یا قدرتمندتر از شنونده، کارگر یا شاگرد محض ایفا کنند.
خشونت نمایشی، در تفاوت با دیگر شکلهای خشونت می‌تواند زمینه را برای شکل‌گیری دموکراسی و یا بطور کلی‌تر سرزندگی انسانها در گستره‍ی زندگی اجتماعی فراهم آورد. افراد همگی می‌توانند، صرفنظر از آنکه در چه موقعیتی در صحنه نمایش و بطور کلی‌تر درجامعه قرار دارند، نقشی فعال در اِعمال این شکل از خشونت داشته باشند. هر کس می‌تواند خود با استفاده از ابزارهای نمایشی‌ای که در اختیار دارد اِعمال خشونت نمایشی دیگران را خنثی کرده خود به اِعمال آن دست زند. هر کس از امکانات نمایشی خاصی برخوردار است و می‌تواند آنها را بکار گیرد. کسی که شاید از پوشاک و الگوی حرکت اندامی مطلوبی برای یک موقعیت خاص برخوردار نیست و خود را در صحنه‍ی نمایشی بیگانه با موقعیت اجتکاعی خود می‌یابد، باز می‌تواند به اتکاء مهارت فرهنگی خود در زمینه کلام‌پردازی دیگران را مسحور و متآثر از روایتهای خود سازد. کسی دیگر شاید بتواند با استفاده از اندام و سیمای خود و نمایش آن به شیوه‌ای خاص نوعی خشونت بر دیگران اِعمال کند. بدون شک صحنه‍ی نمایش و فرایند کناکنش بطور معمول آنگونه سازماندهی می‌شود که فرصتی برای اِعمال خشونت نمایشی کلیه‍ی بازیگران پیش نیاید ولی از آنجا که این افراد را نیز باید در پیشبرد نمایش دخالت داد بهیچوجه نمی‌توان امکان ایفای نقش فعالتری را از آنها باز ستاند.
همزمان، اِعمال خشونت نمایشی شور کوشندگی و دخالت در فرایند کناکنشها را در وجود افراد دامن می‌زند. تا زمانی که افراد فقط آماج خشونت نمایشی هستند و خود نقشی فعال بعهده ندارند شوری برای ادامه ایفای نقش و شرکت در دیگر کناکنشها نخواهند داشت، اما آنهنگام که بتوانند خود هدایت کناکنش را بعهده گیرند و دیگران را متأثر از کنش خود سازند به شور کوشندگی دست می‌یابند. با اعتماد بنفس و احساس قدرت کناکنش را دنبال کرده و در جستجوی عرصه‌هایی بر می‌یابند که بتوانند توان و قدرت خویش را بکار گیرند. شاید از همین رو نهادهای رسمی اجتماعی و همچنین نهادهای خُرد اجتماعی با استفاده از انواع خشونت اجازه نمی‌دهند عناصر آماج خشونت به ایفای نقشی فعال در کناکنشها بپردازند و بدانوسیله شور دخالت در گستره‍ی زندگی اجتماعی را بدست آورند.
در مجموع، خشونت نمایشی شکلی از خشونت است که هر چند جزء نازدودنی زندگی اجتماعی است و در گستره‍ی زندگی اجتماعی بسیاری را از سر زندگی و احساس و کنش بشیوه‍ی دلخواه خود باز می‌دارد ولی امکانهای معینی در اختیار انسانها قرار می‌دهد. خشونت نمایشی نه فقط از سوی انسانها در فرایند کناکنش اِعمال می‌شود بلکه در جهت کارآیی هر چه بیشتر نیاز به دخالت دادن ابژه‍ی خود (انسانهای آماج اِعمال خشونت) در فرایند کناکنش دارد. آموزگاران، کارکنان درمانی و مدیران در کلاس درس، بیمارستان و اداره برای نمایش اقتدار خود و سازماندهی فعالیتها نیاز به دخالت دادن شاگردان، بیماران و کارگران در فرایند نمایش دارند. آنها می‌توانند نمایش خود را بدون توجه به میزان درگیری و توجه مخاطبین پیش برند ولی در صورتیکه بخواهند نمایششان از بیشترین میزان تأثیر برخوردار باشد باید اجازه دهند که مخاطبین بازیگر صحنه‍ی نمایش شوند. کاربران خشونت نمایشی همچنین می‌توانند با بیان قوی‌تر احساسات بر میزان تأثیرگذاری نمایش بیفزایند. در این فرایند اِعمال خشونت با مشکل روبرو خواهد شد. مخاطبین خشونت چه بسا که خود مهار تمامی فرایند نمایش را در دست گیرند و آنرا در خدمت اهداف خود سازماندهی کنند. این امر زمینه را برای سرزندگی افراد و دموکراسی فراهم می‌آورد. ولی کاربران خشونت نمایشی، کسانی که از بیشترین امکانات برای اِعمال آن برخوردارند همیشه مراقب هستند که توده‌ها در فرایند اِعمال خشونت نمایشی نقشی فعال ایفا نکنند. صحنه‍ی نمایش، رفتار، کلام، پوشش و آرایش کاربران، همه، آنگونه سامان داده می‌شوند که توده‌ها مسحور نمایش شوند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست