سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تعدد زوجات و عوارض ویرانگر آن
بر فرزندان، خانواده و اجتماع


دکتر پریسا ساعد


• در ایران، اغلب زنان نه تنها در خفقان و سرکوب حقوق طبیعی خود بسر می برند، بلکه حکومت، قانون و سنت بعنوان یک نیروی متحد دست بدست هم داده اند تا خانواده، این قدرتمندترین نهاد جامعه ایران را به آتش بحران، از هم گسیختگی و هرج و مرج روزافزون بکشانند. تا گذشته از قوانین سفت و سخت زن ستیزانه, خیانت به حریم خانواده به نام حمایت از خانواده قانونمند شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۴ مهر ۱٣٨۹ -  ۱۶ اکتبر ۲۰۱۰


 در حوزهء روانشناختی بالینی و اجتماعی، علیرغم گوناگونی متد‌ها و نظرگاه ‌های موجود، تقریباً همهء متخصصین بر این باورند که شکوفایی روانی‌- عاطفی انسان، اعتماد به نفس، و خود وسعت بخشی او، با داده هایی که فرد از آغازین مرحلهء تجربیات زیستی‌ خود در خانواده و دنیای اطراف درونی‌ کرده ارتباطی‌ تنگاتنگ دارد. همچنین متخصصین بر این اصول وحدت نظر دارند که تفرد، عزت نفس، و استقلال، که هموارساز ظرفیت درونی فرد در برقراری ارتباطی‌ سالم با خویشتن، خانواده و اجتماع است، در فضایی امن، توام با عشق، توازن و احترام به حق و حقوق افرد خانواده، با آموزشی سلامت و نظام مند و توجه به عواطف کودک تنظیم می شود، در این شرایط کودک بدون ترس از مجازات، ترد شدگی، جدا افتادگی، با احساس امنیت و تعلق به فضای ارتباطی‌ خود، رویکردی بسمت سلامت، باروری و بالندگی خواهد داشت. در این میان، شکل گیری شخصیت کودک بویژه در مراحل آغازین حیات او بیشتر به رابطه اولیه و بنیادی کودک با مادر یا مراقب او بستگی دارد. به عبارت دیگر، نقش مادر بعنوان اولین موجودی که کودک بیشترین زمان و ارتباط تنگاتنگ عاطفی روانی‌ را با او تجربه می‌کند نقشی‌ شخصیت ساز و تعیین کننده می باشد.
اما مادری که خود در فضای زور، ترس، بی‌ حرمتی، تبعیض، هرج و مرج عاطفی، یا وابستگی‌ بسر می برد، چگونه می تواند به فرزندان خود عملاً آموزش سلامت روان، تعادل، توازن، حرمت ذات، اعتماد به نفس و خود دوستی‌ بدهد؟ همان مادری که خود قربانی باورهای نهادینه شده سنتی‌ یا قوانین زن ستیز و خانواده سوز است، مادری که حق، حقوق و سهم انسانی‌ او توسط سنت مداران با تکیه به مفاهیم غیر انسانی‌ تئولوژیک جعل می شود تا اقتدار جنسیتی پشت سنگر احکام قدسی‌ استوار و توجیه گردد.
مادری که بجرم زن بودن، ستم جنسی‌، تبعیض، بی‌ مقداری، محرومیت و ناتوانی‌ را تجربه می‌کند، مادری که تحت فشار‌ها و تنش‌ها شدید ناگهانی و یا مزمن، با قوانین خانواده سوز چند همسری می زید، بگونه‌ای که هیچ مفر قانونی و حمایتی را در رویارویی یا برونرفت از بیعدالتی و ظلمی که به او و فرزندان او تحمیل شده بر سر راه نمی یابد. مادری که در بن‌بست کور تعصب، سرکوب و تبعیض در فضایی که جهل و عقب ماندگی سنت گرایان جامعه دوش به دوش با احکام عصر حجری بنیاد گرایان حکومتی حرکت می کنند، چگونه قادر خواهد بود که حیات انسانی‌ خود را سپری کند. آیا او همواره در روانشناسی‌ بحران، بقأ و چاره ناپذیری بسر نمی برد. آیا در بحران روانی‌ جنگ و گریز رویکردی بجز تسلیم پذیری، افسردگی، عافیت اندیشی‌، سرسپردگی، یا زندان، شکنجه، اعدام و سنگسار نخواهد داشت؟
در ایران، اغلب زنان نه تنها در خفقان و سرکوب حقوق طبیعی خود بسر می برند، بلکه حکومت، قانون و سنت بعنوان یک نیروی متحد دست بدست هم داده اند تا خانواده، این قدرتمندترین نهاد جامعه ایران را به آتش بحران، از هم گسیختگی و هرج و مرج روزافزون بکشانند. تا گذشته از قوانین سفت و سخت زن ستیزانه , خیانت به حریم خانواده به نام حمایت از خانواده قانونمند شود، تا بار دیگر با گامی‌ بلندتر،جوهر وجود، احساس، اندیشه و فردیت زن در اسارت اقتدار مردانه به یغما رود .
آیا مادران و فرزندانی که در چنبره قوانین زن ستیز بویژه قانون چند همسری، با احساسات هستی‌ سوز تبعیض و بیعدالتی زندگی‌ را سپری میکنند قادر به زیستی‌ سلامت و یا روابط متقابل سالم با اعضای خانواده و اجتماع خود خواهند بود ؟ آیا زنان در شرایط چاره ناپذیری، خود به عوامل تولید و باز تولید روان نژندی ها و روان پریشی‌های خانوادگی، فرهنگی‌ و اجتماعی تبدیل نمیشوند؟ در جامعه سنتی‌ ایران که عامل خانواده و نقش مادر یکی‌ از مهمترین و کلیدیترین ارکان تربیتی‌ در شکل‌گیری رفتار و شخصیت فرزندان محسوب میشود، آیا زن ستیزی همه سویه از جانب قانونگزارانی که تنوع کامجویی مردان را در بستر تقدس, در الویتی فراتر از انسجام وسلامت خانواده قرار میدهند، میتوان به سلامت مادر، خانواده و اجتماع امیدوار بود ؟
فرزندانی که در آغوش خسته و پر اضطراب مادری افسرده، عصبی، منفعل و ستمدیده پرورش مییابند یا همواره شاهد زورگویی، خشونت،بی‌حرمتی، ناتوانی، وابستگی نا‌ سالم و یا ستم پذیری مادر بوده اند، چگونه میتوانند اعتماد بنفس، خلاقیت و بالندگی را تجربه کنند..و در شکل گیری جامعه ای سلامت نقشی‌ مثبت و جهت دهنده ایفا کنند..
صرف نظرازتحقیقات بیشمار متخصصین علوم انسانی‌ تحقیقاتی‌که شخصاً در ارتباط با خانواده های پولیگامس و یا چند همسری، در جوامع اسلامی انجام داده‌ام ، براین مبناست که میزان آسیب پذیری فرزندان خانواده‌های چند همسری در مقایسه با خانواده‌های تک همسری به مراتب بالاترمیباشد .با تکیه بدین دریافت میتوان گفت ،هیات روانی‌ این افراد اغلب انباشتی است از عقده‌های گوناگون و تضادهای فاحش. انگاره های ذهنی‌ آنان از کیستی و چیستی خود اغلب منفی‌، تخریبی‌،و مخدوش است . فردیت سرکوب شده و شخصیت درهم شکستهٔ این فرزندان آسیب دیده، بنا به ویژه گیهای فردی و رفتاری گاه در قالب خود تخریبی‌ و گاه در فرم دیگر تخریبی‌ متجلی میشود.حالتی‌ از "سادو مازوخیسم" (خود آزاری و دگر آزاری)، افسردگی،اضطراب،گرایش بسمت مواد مخدر، بی‌ اعتمادی , عدم صداقت، بزهکاری اجتماعی، گرایش به خشونت‌های خیابانی،یا گروهی، خیال پردازی، تلون عاطفی،عدم ثبات و ناتوانی‌ در کنترل احساسات ، مسئولیت گریزی، جزمگرایی،غوطوری در خود کاذب و نمایش قدرت و یا بی‌تفاوتی، برامدی است نسبی‌،از کارکرد روان آسیب دیده فرزندان چند همسری، که تبعیض، بیعدالتی، و محرومیت را درونی‌ کرده اند.
وضعیت روانی‌، عاطفی جوانان و نو جوانان، بویژه فرزندان خانواده‌های چند همسری در ایران نیز که در تنگناهای اقتصادی، بهداشتی و آموزشی زندگی‌ را سپری میکنند بنا به گزارش‌ها و شواهد موجود، بسیار غم‌انگیز و نگران زاست.نگاه کنیم به آمار خشونت‌های خانگی، فرزند آزاری، فروش دختران، ازدواج‌های زودرس دختران ، افسردگی، میزان مصرف مواد مخدر، فحشا، کودکان خیابانی، فقر و بیکاری، آمار طلاق، زنان زندانی که بجرم همسر کشی اعدام و یا در زندانها به سر میبرند، خودکشی زنان و نو جوانان . نگاه کنیم به نبود حمایتهای اصولی، و غیبت نهاد‌های پشتیبان که چگونه دراین دینامیسم فرسایشی، یاس   و سرخوردگی میتواند در ذهن جمعی‌ شرطی شود.
امنیت زدایی و گسست خانواده، امتیاز بخشی به مرد در تنوع کامجویی و ارضای نفسانیات، سختگیری و محدود کردن حق طلاق، حق اشتغال، حق   تحصیل، حجاب، قانون مندی ازدواج موقت بدون ثبت، بی‌ سرپناهی فرزندان ، افزایش فقر، بیماری و فساد، نمونه‌های هزار مانند قوانینی‌ است که حاکمیت با تجاوزی آشکار به حقوق خانواده و شهروندان جامعه بویژه زنان روا داشته است. چرا ؟ بدلیل رشد و آگاهی‌ زنان ایران ؟ بدلیل شناخت حقوق و حق طلبی قاطع آنان ؟ یا بدلیل اینکه آنان در صاف مقدم جنبش مدنی ایران با جانفشانی پرده از نقض فاحش حقوق شهروندی برداشته اند ؟ آیا اینک هدف این نیست که با فشار قوانین ویرانگر، که پیامدهای فاجعه بار آن را نسل‌های امروز و فردا خواهند پرداخت روانشناسی بقأ جایگزین روانشناسی رشد شود؟ قدرت رشد، مشارکت فعال، سازندگی، و همبستگی اجتماعی، تفکر و اندیشه خلاق بتدریج رو به افول رود و جای خود را به یاس، سرخوردگی،عدم امنیت عاطفی، بدگمانی، بی‌تفاوتی، سرسپردگی یا خرج خود را از جامعه جدا کردن بسپارد؟.
به تصور من ، حکومت ولایی با آگاهی‌ بر این امر که تحقق جامعه مدنی ارتباط مستقیم با آزادی زنان و مناسبات سالم میانفردی خانواده دارد نوک تیز حمله خود را بر علیه ثبات و امنیت خانواده گرفته است. حمایت و همبستگی‌ با هموطنان مبارز و آزادیخواه ایران علیه قوانین ضدّ خانواده و انسان ستیز رسالت فرد فرد ماست .
قـدر وقـت ار نشنـاسد دل و کـاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست