سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پرسیدن نشانی قبر کارل مارکس از کشیش در قبرستان!


نامی شاکری


• شگفت انگیز است که دوستان سینه چاک دمکراسی خواه ما، موضوع تمرکززدایی و توزیع دمکراتیک قدرت را که موضوعی در حوزه ی مدیریت علمی جامعه است تا مفهومی صرفا سیاسی، اینهمه "ناموسی" کرده اند! این "تمامیت ارضی" مقدس که زمانی به عنوان عامل مهم (و حتی تعیین کننده) در توسعه اجتماعی – اقتصادی ایران به شمار می آمد ممکن نیست در وقتی دیگر به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کند؟ سازمان اداری حکمرانی در "تمامیت ارضی" متکثری مثل ایران امروز باید همان سازمان دوران قاجار یا پهلوی بماند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۲ مهر ۱٣٨۹ -  ۴ اکتبر ۲۰۱۰


شما وقتی نظر یک عالم (یا عامل) روحانی را در مورد "نظریه تکامل داروین" می پرسید، چندان دور از انتظار نیست که در پاسخ بشنوید "من از همان جوانی از داروین و نظریه تکامل او متنفر بودم. آخر چگونه می شود به یکسانی منشاء آدم که اشرف مخلوقات است با دام و طیور قائل بود..." اما چنین پاسخی از یک زیست شناس (حتی متدین) دور از انتظار است. حداکثر آنکه در پاسخ بشنوید "یافته های من به عنوان یک زیست شناس، نظریه داروین را تایید نمی کند... انواع نمی توانند دارای منشاء واحد باشند و..."   
در مورد "کمونیسم" شما می توانید از آقایان عسگراولادی مسلمان، بادامچیان، الله کرم، ده نمکی، شریعتمداری کیهان، حسن عباسی، محسن رضایی، روح الله حسینیان و سیاست ورزانی از این دست ، بشنوید که "... من از جوانی از کمونیسم تنفر داشتم چون می دانستم کمونیسم یک دروغ بزرگ است..." اما چه خواهید گفت اگر این ها، کلمه به کلمه، حرف های یک جامعه شناس باشد. یک دکتر فارغ التحصیل از هاروارد، سوربون یا استنفورد!"... بدون شک من یک جامعه شناس هستم و در این مقام وظیفه دارم حقایق را برای مردم و مخاطبان بازگو کنم... من از جوانی از کمونیسم تنفر داشتم چون می دانستم کمونیسم یک دروغ بزرگ است. آن زمانی که خیلی ها از واقعیت کمونیسم در شوروی خبر نداشتند من از وضعیت آنها مطلع بودم... " (احسان نراقی – مصاحبه با روزنامه شرق – شنبه ٣/ مهر/٨۹)
حرف زدن در باره ی مردی با تاریخ مصرف پایان یافته و حرف هایی با تاریخ مصرف پایان یافته تر، در چنین روزهایی، چقدر ضرورت دارد؟ مخاطبین "آقای دکتر" که به استناد مراجعی بزرگتر و معتبرتر از ایشان، سال هاست که بر آتش تنفر از آن "دروغ بزرگ" می دمند و چندان هم کم نمی آورند تا به "همدمی" ایشان نیازشان باشد! چه خبر شده که در این اردوکشی بر علیه کمونیست های ایران از چارسوی عالم، گرانندگان روزنامه ی شرق از التجاء به "آقای دکتر" هم فروگذار نکرده اند؟ جنازه ی آن اتحاد فروپاشیده و آن حزب همیشه منحله هنوز اینقدر هولناک است؟
حقیقت دارد که در تقابل و رقابت انواع و اقسام جریان هایی که خود را "آلترناتیو به حق" نظام ج اا می پندارند، درست همانجا که "دمکراسی" یک عنصر مشترک تلقی می شود، "آنتی کمونیسم"، عنصر مشترک و تردید ناپذیر دیگر است. اما در مقابل چشمان حیرت زده ی این "آلترناتیوهای به حق"، تا پاسخی قانع کننده به موضوع "عدالت اجتماعی" در توسعه ی آتی جامعه ایران داده نشود، این مبارزه برای دمکراسی در همین گستره ی "اوباما یا با اونا یا با ما" محدود خواهد ماند! انبوه نیروهای مولد جامعه (همین نیروهای توسعه نیافته و سازمان ناپذیر) غیر ممکن است که بدون تعیین تکلیف "عدالت اجتماعی" در نظام آلترناتیو یا همین نظام اصلاح یافته، و تعریف نقش و سهم آنها در تحقق این "عدالت"، به وعده ی تحقق دمکراسی (لیبرال)، پا به میدان بگذارند و از آنجا که به نظر این "آلترناتیوهای به حق"، عقد عدالت اجتماعی و کمونیست ها را در آسمان ها بسته اند، بهترین تدبیر، نه نکوهش اصل "عدالت اجتماعی" که نکوهش اصلی ترین مروجان آن، یعنی کمونیست هاو جریان های دمکراتیک دیگر است! همانها که وعده ی عدالت اجتماعی شان همواره یک "دروغ بزرگ" از آب درآمده!
تامین حقوق اقوام، خلق ها، ملیت ها (یا هر اصطلاح دقیق علمی دیگر) به عنوان یکی از مولفه های دمکراسی و عدالت اجتماعی، از دیگر عناصر مشترک این "آلترناتیوهای به حق" است. شگفت انگیز است که دوستان سینه چاک دمکراسی خواه ما، موضوع تمرکززدایی و توزیع دمکراتیک قدرت را که موضوعی در حوزه ی مدیریت علمی جامعه است تا مفهومی صرفا سیاسی، اینهمه "ناموسی" کرده اند! این "تمامیت ارضی" مقدس که زمانی به عنوان عامل مهم (و حتی تعیین کننده) در توسعه اجتماعی – اقتصادی ایران به شمار می آمد ممکن نیست در وقتی دیگر به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کند؟ سازمان اداری حکمرانی در "تمامیت ارضی" متکثری مثل ایران امروز باید همان سازمان دوران قاجار یا پهلوی بماند؟ و حتی پس از عبور به یک حکومت "آلترناتیو به حق" هم؟
ای کاش جشن مردم اردبیل را در شبی که اردبیل به عنوان یک استان مستقل از آذربایجان منفک شد می دیدید! یا جشن قزوینی ها را وقتی که خبر استان قزوین منتشر شد یا شادی مردم قم را به هنگام تفکیک از استان مرکزی! این شادی ها اگرچه در نگاه اول ریشه در دعوای بالادهی ها و پایین دهی ها دارد اما صرفنظر از جنبه های سیاسی - پوپولیستی، به عنوان اقدامی در جهت "توزیع قدرت" توجیه مدیریتی داشته است. شگفت انگیز نیست که بسیاری از این دوستان سینه چاک حقوق فردی شهروندان، به هنگام مواجهه با همین حقوق فردی در گستره ای فراختر، یعنی حقوق اقوام، خلق ها، ملیت ها (یا هر اصطلاح دقیق علمی دیگر) چنین بر می آشوبند؟ بسیاری از این دوستان، فرایند دمکراتیزاسیون در ایران را از صافی های می گذرانند تا "محافظه کاری" تاریخی شان جریحه دار نشود. در این رویکرد فرق چندانی بین آقایان نظام قبل، آقایان نظام حال و انواع و اقسام جریان هایی که خود را "آلترناتیو به حق" نظام ج اا می پندارند وجود ندارد! از احسان نراقی تا همین آقای داریوش همایون!
اما حق با آقای همن سیدی است که امیدوار است آقای داریوش همایون در ادامه ی دگردیسی اندیشگی اش، ممکن است روزی از "تقابل" با راهکار(Solution) "فدرالیسم" نیز دست بردارد و "ایرانستان" پادشاه مالوف را نه یک مصیبت و توطئه، که راهکاری مدیریتی برای توسعه دمکراتیک جامعه ایران بداند! این امیدواری چندان بی راه نیست (اگرچه در سن من و همن سیدی!) اما پرسش از داریوش همایون در مورد سازمان اداری حکمرانی در ایران امروز، بدتر از پرسیدن نشانی قبر کارل مارکس از یک کشیش که نیست!   
دوستی تعریف می کند که در سال های جوانی، در یکی از آن روزهای مه گرفته ی لندن، در جستجوی قبر کارل مارکس به "زیارت"، سرگردان قبرستان خلوت بوده اند که هیبت کشیشی در مه، شادمانشان می کند به پرسش نشانی و رهایی از سرگردانی! کشیش که گوش سنگینی هم داشته، بالاخره پس از شنیدن نام "متوفی"، دستی تکان می دهد به نشانه ی "خاک بر سرتان" و به انگشت اشاره، نشانه می دهد به سکویی در همان نزدیکی که قبر کارل مارکس بوده...

نامی شاکری – تهران – ۱۲/مهر/٨۹


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست