سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

همایش زندگی و مرگ
(برای منظر حسینی)


کیومرث نویدی


• از دل من است که می چکد:
شبنم بر گلبرگ و
آهی که قطره می شود
بر شیشه پنجره؛ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۵ خرداد ۱٣٨۵ -  ۲۶ می ۲۰۰۶


۱
از هجوم هاست که می گریزیم
و آغوش
یگانه مأمن ماست.
 
این بال بال سهمگین باد
نمور شورابه دریاهاست :
تازیانه خشم خشایارشاه
وسم کوب هراسبار هزار هیون تتار را
بر گرده هایمان فرومی ریزد
 
پلک برگیر
دمی نگاه کن
زخم در آستانه ایستاده است.
 
۲
پرنده
از کجای قفس بیرون زد؟
در که کیپ بود
ودرزها باریکتر از رخنه نگاه.
 
به پرواز بی تابی
لرزه به جان برگها می افتد
نسیم فضول
دمی از وزیدن می ماند؛
جهان،
ایستاده آغوش تمنا می شود
و واپسین پرتو خورشید
بر بال زرد قناری شجاع
و گونه های خیس تو
بوسه می زند.
 
پرنده
روح پرواز بود که از قفس پرید؛
باز خواهد گشت
و چه چه اش را
از لبان تو خواهد چید؛
بوسه منتظر است
و سفره سرشار از یمن دستهای تو.
 
«کجا روم
که به زندان عشق دربندم؟!» (۱)
 
پلک برگیر
نگاه کن
اوست که در آستانه ایستاده است.
 
٣
ـ چشمان خیس یک شب بارانی
و روح ملتهب یک سبزه زار
                                     در تموزـ
این نگاه دوگانه را
کدام خدا
بر زمین افکند؟
دل لرزه می شود
و جان رعشه امواج دریاها،
در خنکای پگاه،
وقتی که می گذری.
 
۴
از دل من است که می چکد :
شبنم بر گلبرگ و
آهی که قطره می شود
بر شیشه پنجره؛
 
تُند مَوَز با چین چین دامانت!
دلم نازکای خیال است؛
دود واره پخش و پلا می شود
و باد دریاها و شوره زارها
تا ناکجاها می روبدش
و ببین
چه اشکی
در جانم موج می زند.
 
۵
مغلوبم که فاتحم؛
آفتاب هم همین را اعلام می کند :
می سوزد
و جهان زنده می شود از مرگش.
 
مرا چنین ببین :
آبی که در خود که بماند
سراب خویش خواهد شد
و سرابی که در تشنگی آب خواهد مرد.
مرا چنین ببین!
و ببین !
بوی ریحان می تراود از جهانی که تویی؛
سبزه می دود که تو را نگاه کند
وعطر بلوط و سدر می وزد
از شلال گیسویت.
پلک برگیر!
زندگی و مرگ در تو به عاشقانه ترین همایش رسیده اند
تا سرنوشت مرا
به  نگاهت،
رقم زنند.
 
۶
از هجوم ها گریختم و بال بال بی امان باد؛
منقار لاشخوار در پی ام
نیش کفتارم در پیش.
آه!
این جهان دشخوار
هیچگاه چنین سفره مرگامرگ نبوده است.
 
من از همه کرانه های تاریک است که باز می گردم
نه!
باکم از مردن نیست :
تیغ سرد
سرنوشت محتوم است؛
دهشت جانم
همه از مردار مردن است.
 
۷
«کجاست خانه دوست؟»
از سه پری  پرسیدم؛
گیسو شلال کرده
عطر جنگل ها را شکار می کردند.
 
«ما اسیرتکرار لحظه هایی هستیم
که از تکرار خویش خسته اند؛
وباز، عاشقانه به هم نگاه می کنیم.
زندگی تکرار است
خسته از خود
خسته ترش نکنیم!»
 
چنین گفتند
و پرسیدم :
کجاست خانه دوست؟
 
از سه پری پرسیدم
سه خواهر همزاد :
ـ شعر و قصه و آوازـ
کودک سهراب را نشان دادند (۲)
که جوجه نور را
بر کاج بلند
از لانه بر می داشت.
 
«کجاست خانه دوست؟»
 
و به یک لبخند او
راه روشن شد.
 
 
شاخه ای به سوی پنجره ات سرک می کشد؛ (٣)
تلنگری بر شیشه.
 
پلک از شب سنگین خیس برگیر
با حضور آفتابی ات جلوه کن
دوست در آستانه ایستاده است. 
 
 
ــــــــــــــــــــــ
۱ ـ از سعدی است :   به طعنه گفت که سعدی از این خطر بگریز      کجا روم که به زندان عشق دربندم ؟!
۲ ـ اشاره است به شعر «خانه دوست کجاست؟» از سهراب سپهری.
٣ ـ  این تعبیر از منظر حسینی برگرفته شده است؛ از کتاب بیست و یک روز او.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست