سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سیاست «جذب حداکثری»
و تلاش برای بازتعریف جنبش سبز


دکتر مهرداد مشایخی


• اصلاح‌طلبان با ادعای اصلاح این نظام پای به عرصه سیاسی گشودند. آنچه امروز از بخشی از آن‌ها بر جای مانده است، میزانی از مخالفت سیاسی با جریان حاکم بر سر سهم است. از اصلاح ارکان نظام کوچک‌ترین اثری موجود نیست: قانون اساسی، جایگاه ولایت فقیه، سیاست خارجی همگی دست نخورده مانده‌اند! اصلاح‌طلبان در عمل و در سیاست‌گذاری (نه در سطح مباحث عام و انتزاعی) چه «اصلاحی» در سیاست خارجی حاکم بر کشور ارایه کرده‌اند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ شهريور ۱٣٨۹ -  ۲٨ اوت ۲۰۱۰


درآمد

در روزهای اخیر شاهد اتخاذ موضع‌گیری‌هایی در رابطه با «سیاست خارجی» کشور و امکان مداخله نظامی در ایران از سوی دو تن از شخصیت‌های وابسته به اردوگاه «اصلاح‌طلبان» بوده‌ایم. اولی مقاله‌ای است به قلم آقای ابوالفضل فاتح، زیر عنوان «گذرگاه خطیر و روزنه‌های عبور» (از جمله در سایت‌های «کلمه» و «امروز»). نوشته دوم، از آقای علی مزروعی (عضو دفتر سیاسی جبهه مشارکت ایران اسلامی)، با عنوان «جنبش سبز و سیاست خارجی» می‌باشد (درج شده در اکثر تارنماهای اصلاح‌طلب؛ از جمله «نوروز»). قرائت این دو مقاله را به علاقه‌مندان این موضوع پیشنهاد می‌کنم، زیرا به روشنی تفاوت درک‌های گوناگون از سیاست خارجی جمهوری اسلامی، برنامه هسته‌ای، مداخله نظامی و فراتر از این‌ها، مقوله «استقلال ملی» را بر می‌نمایند.
مقاله اخیر را در عین حال شاید بتوان نوعی پاسخ مستقیم یا غیرمستقیم به نوشته این نگارنده، زیر عنوان «جنبش سبز در برابر یک آزمون تاریخی» تلقی کرد. اگرچه آقای مزروعی در نوشته‌اش اشاره‌ای به آن مقاله و نگارنده‌اش نکرده است ولی به نظر می‌رسد که مضمون و مطالب اصلی نوشته‌ ایشان پاسخی به مطالب و مواضع مطروحه در مقاله «جنبش سبز در برابر یک آزمون تاریخی» باشد. به هر رو، آنچه مهم است چالش و گفت و گوی سیاسی ـ نظری میان این دیدگاه‌ها است؛ صرفنظر از این که روی سخن و نیت و هدف نگارندگان آن مقالات چه بوده‌اند.


کنکاش در مقاله ابوالفضل فاتح

نظر به این که ابوالفضل فاتح در دوره ماقبل انتخابات نزدیکی قابل توجهی با میر‌حسین موسوی داشته است، بررسی آرا‌ء وی از اهمیت برخوردار است. نظرات او در مورد مداخله نظامی، برنامه هسته‌ای و اصولا سیاست خارجی کشور تفاوت چندانی با اصولگرایان ندارد و حاکی از یک هم‌پوشانی سیاسی قابل توجه میان اصلاح‌طلبان محافظه‌کار و اصولگرایان است. به نمونه‌هایی از استدلال‌های فاتح توجه کنیم:
«بیگانه باید بداند و دریابد که ایرانی با هر آیین و زبان و از هر جناح و خط سیاسی، به رغم همه تفاوت‌ها و اختلاف نظر‌ها، در برابر تهدید او ید واحده است.» این «بیگانه»‌ستیزی فاتح که ظاهرا برای او و همفکرانش نماد استقلال‌طلبی است به نتایج سیاسی قابل پیش‌بینی در عرصه داخلی می‌رسد: «همین‌طور، اقتضای عقل و شرع دوری گزینی حداکثری از حساسیت‌های داخلی است.» «بر این اساس انتظار می‌رود هر کس و در هر جا به نوبه خود تلاش کند تا در این وضعیت هشدار، از سطح منازعات داخلی کاسته و در برابر تهدید احتمالی اما جدی بیگانه عمق و گستره وفاق ملی را افزونی دهد.»
ابوالفضل فاتح ظاهرا از چگونگی سیاست‌ورزی در یک سال اخیر هم چندان ناخشنود نیست و مکررا از این که «این عزیزان» (بخوان خامنه‌ای و رهبران جنبش سبز) در «کنترل سطح منازعه داخلی» و «تخفیف سطح مناقشه» موفق بوده‌اند اظهار خوشوقتی می‌نماید. امری که با مقاومت رهبران جنبش سبز در برابر خامنه‌ای مطابقت نمی‌کند.
فاتح ظاهرا بر این نظر است که در حال حاضر امکان یک گفت و گوی ملی (مراد البته درون اردوگاه اسلام‌گرایان است) فراهم است، زیرا «تا خاطره همنشینی با امام هست، تا بزرگان و مراجع عظام هستند، تا رهبری انقلاب هستند، تا مهندس موسوی هست، تا خاتمی و کروبی و هاشمی هستند، باید فکری کرد.»
آیا این سخنان بی‌دلیل و ناگهانی جاری می‌شوند؟ طبعا خیر. باید توجه داشت که در کنار فشارهای جهانی روی جمهوری اسلامی، شرایط داخلی نیز برای معتقدان به نظام کنونی نگران کننده بوده است: افزایش شکاف‌های جناحی (حتی درون اصولگرایان) و تضعیف موقعیت خامنه‌ای ـ بعنوان محور خیمه نظام ـ و تقویت مطالبات سکولار در میان بخش‌هایی از جامعه طبعا عناصری از نظام را به چاره‌جویی وا می‌دارد؛ همچنان که در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ ناگهان با میانجی‌گری افرادی نظیر احمد بنی ‌احمد و محسن پزشکپور مواجه بودیم.
انگیزه این نگارنده صرفا پاسخگویی به کسانی که مایلند به هر شکلی فتیله جنبش سبز را پایین بکشند نیست. چه این پدیده همواره با جنبش همراه بوده و خواهد بود. آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است گفتمان حاکم بر ابوالفضل فاتح و صغری کبری چیدن‌های او برای تفهیم ضرورت «گفت و گوی ملی» است این جنبه از تفکر فاتح است که بسیار خطرناک و عقب‌مانده است و بر این شالوده «بیگانه»‌ستیزی است که او به نتایج مورد نظر خود می‌رسد. بگذارید این بحث را بیشتر باز کنیم. باید توجه داشت که استفاده از واژه‌ها و کلمات در مجموعه یک گفتمان اتفاقی و بدون معنی نیستند.
این که ابوالفضل فاتح مکررا بر ضرورت اجماع در مقابل «بیگانگان» تاکید می‌ورزد، حتی تا مرز همسویی با خامنه‌ای، نشان از حساسیت فوق‌العاده او نسبت به «بیگانگان» دارد. در اینجا دیگر بحث استدلال و منطق و حق در کار نیست زیرا «خودی‌ها»، «بومی‌ها»، «داخلی‌ها» همواره درست و برحق‌اند و «بیگانه» همواره لاحق! به همین دلیل است ک در تمام مطلب کوچکترین اشاره‌ای به ماجراجویی‌ها و بحران آفرینی‌های بلوک قدرت و نظام جمهوری اسلامی در این سال‌ها نشده است. فاتح صورت مساله را طوری ترسیم می‌کند که در نهایت با امکان درگیری میان دوگانه «ایران» و «بیگانگان» مواجه شویم. در آن صورت کدام خائنی است که حاضر شود در مقابل وطن و در کنار بیگانه قرار گیرد؟!
تنها عاملی که در این بحث نامعلوم است امکان آگاهی فاتح از «شاخه زیتون» ارایه شده از سوی خامنه‌ای به «آن‌ها که از نظام رانده شده‌اند» است. آیا او از ترفند جدید خامنه‌ای مطلع است و یا صرفا بر مبنای عوامل فوق‌الذکر تمایل به «تخفیف سطح مناقشه» دارد. به هر رو، در اصل بحث هیچ فرقی نمی‌کند. آنچه اهمیت اساسی دارد آن است که گفتمان ابوالفضل فاتح چند دهه از جهان عقب است. وی هنوز مانند نیمه اول قرن بیستم و حتی دوران استعمار در صدد حق‌طلبی از «بیگانگان» است؛ «بیگانگانی» که ماهیتا استعمارگر و زورگو هستند و استدلالشان از اساس ضایع است. بد نیست که آقای فاتح کمی هم در مورد دلایل حقانیت جمهوری اسلامی در برابر «بیگانگان» بپردازد. من می‌پذیرم که منافع اکثر دولت‌های درگیر (و یا ظاهرا دوست) با جمهوری اسلامی متفاوت از منافع ملی ایرانیان است ولی بر همان منوال منافع بلوک قدرت در ایران هم در تضاد با منافع ملی مردم ایران است.


علی مزروعی و سیاست خارجی جنبش سبز

نوشته علی مزروعی، از حیث سطح بحث و مضمون، قابل قیاس با نوشته فاتح نیست و در کلاس بالاتری قرار دارد. در عین حال، در نتیجه‌گیری نهایی است که او با فاتح همسو می‌شود. طبیعی است که این نکته را می‌باید به روشنی نشان داد. مزروعی در بخش آغازین مقاله‌اش بر چند اصل صحیح پای می‌فشارد:
۱ ـ سیاست خارجی دولت احمدی‌نژاد «تهاجمی و ماجراجویانه» بوده است؛
۲ ـ ضرورت دارد که جنبش سبز «تمایز راهش» را از سیاست خارجی اقتدارگرایان اعلام کند؛
۳ ـ می‌باید «عرصه گفت و گو» در این باره گشوده شود تا به جمع‌بندی روشنی دست یافت؛
۴ ـ تعریف معقولی از «استقلال» که نه بر پایه انزوا‌طلبی که بر مبنای «تنظیم روابط و سیاست خارجی بر پایه تعامل با دیگر کشورها با هدف تامین و تضمین «منافع ملی» باشد؛
۵ ـ سیاستی که می‌باید در دستور کار قرار گیرد «اجرای سیاست تنش‌زدایی با دیگر کشور‌ها و اعتماد سازی در عرصه جهانی» است؛
۶ ـ «دست‌یابی به دانش‌ و فن‌آوری صلح‌آمیز انرژی هسته‌ای بعنوان یک حق و در چهارچوب قواعد بین‌المللی برای ایران منظور شود؛
۷ ـ استفاده از حق برخورداری از انرژی هسته‌ای نباید مغایر با سایر حقوق ملی به ویژه «حقوق پایه و اساسی شهروندان» در کشور باشد؛
۸ ـ در شرایط کنونی، جنبش سبز مخالف هرگونه «تهاجم نظامی به حریم سرزمینی ایران» است.
هشت گزاره بالا مورد تایید کامل این نگارنده نیز هست و می‌تواند به مثابه شالوده‌ای برای ادامه و تدقیق بحث در این زمینه بکار گرفته شود. متاسفانه، علی مزروعی در بخش پایانی نوشته‌اش از این زمینه‌چینی فاصله گرفته و به نتایج سیاسی مورد نظرش که خیلی از فاتح هم متفاوت نیست می‌رسد. در مورد مساله تحریم‌ها، وی، تحریم‌های اقتصادی و سیاسی و تهاجم نظامی را در یک کلیت قرار داده و با همه آن‌ها به یکسان مخالفت می‌کند.
من می‌پذیرم که تحریم‌ها ممکن است چنین تاثیرات مخربی بر طبقه متوسط ایران داشته باشند ولی آیا این امر تاکنون به اثبات رسیده است که تاثیرات منفی آن بر بلوک قدرت کمتر از اثرات آن بر طبقه متوسط است؟ آیا آقای مزروعی کار تحقیقی در این باره انجام داده است که چنین محکم تحریم (آن هم از نوع سیاسی‌اش) را مذموم می‌شمارد؟ در اینجا است که مزروعی از حیطه استدلال به حوزه ایدئولوژی و «استقلال‌طلبی» از نوع فاتح در می‌غلتد. وی تا حدی پیش می‌رود که برای جنبش سبز «ماهیت‌ ملی و استقلال‌طلبانه» قایل می‌شود!
جل‌الخالق! چطور شد که جنبش مدنی و دموکراتیک سبز، به ناگه و با یک چرخش قلم تغییر ماهیت داد؟ چه نیازی مزروعی را وا می‌دارد که چنین باز تعریفی از جنبش سبز ارایه دهد؟
او که خود در آغاز نوشته‌اش جنبش سبز را جنبشی از گونه «حقوق مدنی» خطاب می‌کند، که طبق تعریف ماهیتی شهروندی و لیبرال دارد، چطور به جنبشی از گونه «استقلال‌طلبی» استحاله و یا بهتر بگوییم دگردیسی پیدا می‌کند؟! پاسخ روشن است: مزروعی، در پایان مقاله، از تمامی هشت اصل مطروحه‌اش فاصله می‌گیرد و برای کسب امتیاز سیاسی در جمع یاران و «خودی‌ها» وارد یک بازی سیاسی با جنبش سبز می‌شود که وظیفه اصلی آن را «دفاع از تمامیت ارضی کشور» می‌داند.
از اینجا به بعد است که مزروعی دچار تناقض‌گویی‌هایی از نوع رایج و در سطح عوام می‌شود و شکست‌ها و ناکامی‌های جنبش‌های اجتماعی ایران در قرن بیستم را یک سره ناشی از «مداخله قدرت‌های خارجی» بحساب می‌آورد. بگذریم از آن که نه جنبش ملی شدن صنعت نفت و نه «انقلاب اسلامی»، هیچیک از مقوله «مردم سالاری و حقوق مدنی» نبوده‌اند و اهداف متفاوتی از جنبش سبز را دنبال می‌کرده‌اند. دوم، آیا ناکامی‌های این دو جنبش یکسره بخاطر مداخله قدرت‌های خارجی بوده‌اند؟ آیا تداوم هشت سال جنگ با عراق متوجه زمامداران جمهوری اسلامی بود و یا مداخله‌گران غربی؟ در مورد کودتای ۲۸ مرداد نیز ضمن پذیرش نقش دولت‌های آمریکا و انگلیس، نقش روحانیت و آیت‌الله کاشانی، و نارضایتی داخلی در تحقق کودتا چه بودند؟
در آخر، علی مزروعی به درستی اشاره می‌کند که جنبش سبز در خطر قرار دارد؛ خطری که محصول «عملیات دو سویه از سوی جنگ‌طلبان اقتدارگرای داخلی و خارجی» است. پس وی می‌پذیرد که دو نیروی افراطی از دو سو (داخل و خارج) شرایط را پرمخاطره کرده‌اند. پرسش منطقی‌ای که به اذهان متبادر می‌شود آن است که نسخه‌های سیاسی علی مزروعی تماما در مقابله با جنگ‌طلبان بیگانه و ایرانیانی که به زعم او «بر طبل تحریم و جنگ می‌کوبند» (بد نیست که آن‌ها را مشخص‌تر معرفی کند) طرح شده‌اند! پس چگونه باید با سویه دیگر ـ یعنی بحران‌آفرینان و جنگ‌طلبان در بلوک قدرت ـ‌ مقابله شود؟ در اینجا است که علی مزروعی و ابوالفضل فاتح، علی‌رغم دو سطح نظری کاملا متفاوت، در سیاست‌گذاری به یکجا می‌رسند: مقابله با «هرگونه جنگ‌طلبی از سوی قدرت‌های خارجی علیه ایران». پس چه کسی قرار است با جنگ‌طلبان داخلی مقابله کند؟ اگر شما جای بلوک قدرت بودید بار دیگر سیاست و شعار «جنگ، جنگ، تا پیروزی» و تداوم درگیری نظامی را طرح نمی‌کردید؟
سخن پایانی
اصلاح‌طلبان با ادعای اصلاح این نظام پای به عرصه سیاسی گشودند. آنچه امروز از بخشی از آن‌ها بر جای مانده است، میزانی از مخالفت سیاسی با جریان حاکم بر سر سهم است. از اصلاح ارکان نظام کوچک‌ترین اثری موجود نیست: قانون اساسی، جایگاه ولایت فقیه، سیاست خارجی همگی دست نخورده مانده‌اند!
اصلاح‌طلبان در عمل و در سیاست‌گذاری (نه در سطح مباحث عام و انتزاعی) چه «اصلاحی» در سیاست خارجی حاکم بر کشور ارایه کرده‌اند؟ یک برخورد منطقی و عادلانه از سوی علی مزروعی ایجاب می‌کرد که او، دست‌کم، مقابله‌جویی را در دو سطح خواستار شود: داخلی و خارجی. ولی او، با سکوت در برابر بحران‌آفرینی‌ها و تنش‌گرایی بلوک قدرت و در عین حال، اغراق‌ گویی در نقش تاریخی مداخله‌های خارجی در ایران، تلاش می‌کند جنبش سبز را به سیاست مورد علاقه خویش جذب کند: همسو شدن با حکومت در برابر مداخله‌جویی خارجی.
اگر در مورد ابوالفضل فاتح مطمئن نیستیم که وی هنگام تدوین مقاله‌اش از سیاست «نرم» خامنه‌ای مطلع بوده است، در مورد علی مزروعی تردیدی وجود ندارد که وی، تا حدودی، با فضای جدید متکی بر «جذب حداکثری» آن‌ها که از نظام رانده شده‌اند، آشنا بوده است.
سیاست جدید همسو شدن با بلوک قدرت (در برابر مداخله خارجی) را، جدا از امتیازات و سیاست «نرم» (واقعی یا غیرواقعی) ارایه شده از سوی خامنه‌ای، نمی‌توان درک کرد.
سخنگویان جنبش سبز، آقایان موسوی و کروبی، و خانم رهنورد، تا بحال به این تله سیاسی نیفتاده‌ و بر حقوق شهروندی ملت تاکید کرد‌ه‌اند.
انتظار آن است که آن‌ها از این عرصه فراتر رفته و به طرح یک گفتمان بدیل در مورد سیاست خارجی، که شرایط نوین جهانی را بهتر بشناسد، اقدام کنند.

mmash_100@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست