سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اعتصاب اعتصابیون!


کاوه دارالشفاء


• به طرف چه کسی نشانه رفته و شلیک می کنید خانم ع.م؟! آیا جان عزیزمان آنقدر مهم است که باید به هر قیمتی حفظش کنیم؟ می خواهید جواب دهید که به چه قیمتی قرار است از دستش بدهیم؟ به شما می گویم به قیمت بی قیمت! آیا صحبت از کمیت است و اینکه در بنگاه معاملات جان فروشی چه قیمتی بالاتر است؟! آیا قرار است تمام جان های در خون خفته پارسال و ۶۷ و ... همه و همه بهای بالایی داشته باشند؟ آیا قرار است این قیمت را شما تعیین کنید؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۱ مرداد ۱٣٨۹ -  ۲۲ اوت ۲۰۱۰


اعتصاب غذا، روزه سکوت، نزدن مو و ریش، حمام نرفتن و ده ها راه دیگر که نشانه ای از اعتراض با خود به همراه دارد، تنها راه حل موجود نیستند اما خود راه حلی اند. در موقعیتی که دشمن (و نه رقیب!) از هر ابزاری برای شکستن تو استفاده می کند، باید از ترس، استفاده از همان ابزارِ آن راه حلِ به فکر رسیده را بی فایده خواند و یا با ارجاع آن به بحثهای طویل و انتقادی آن را راه حلی نادرست و با درصد خطای بالا نگریست؟ زندانیان سیاسی ایران چندی پیش تصمیم به اعتصاب غذا گرفتند؛ اما چه کسی می تواند با مطرح کردن سوالهایی چون "آیا اعتصاب غذای نامحدود تنها راه حل برای رسیدن به خواسته های زندانیان است؟ آیا راه معقولی است برای رسیدن به خواسته های زندانی؟ آیا در لحظه کنونی در ایران شرایطی وجود دارد که زندانی روح و جسمش را به خطر اندازد؟ آیا گوش شنوایی برای خواسته های بر حق زندانی وجود دارد؟ اعتصاب غذا این آخرین راه به نظر نمی رسد در این شرایط سخت و دشوار سرکوب، به اولین راه تبدیل شده است؟" مدعی درستی یا نادرستی این تصمیم باشد آن هم با توجیه نگرانی در باب سلامتی ایشان و یا حتی از آن بالاتر: نیاز جنبش به آنها و مسئولیت ایشان در قبال بدن، روح، فکر و خودشان در برابر جامعه سبز؟! ما کیستیم که چنین بی پروا می توانیم برای کسانی که در راه اعتقادشان راهی را انتخاب می کنند تعیین تکلیف کنیم؟!
به صورت کلی هر تصمیمی به خودی خود می تواند نادرست و یا درست باشد، در هر موقعیت زمانی و مکانی. این افراد هستند که با جایگاه های متفاوتی که نسبت به هم دارند، با نوع نگرشهای متفاوتی که به هم دارند در یک لحظه خاص آن کار را تایید و یا رد می کنند؛ اما معلوم نیست این قضاوت خارجی وقتی در موقعیت عملی قرار گرفت جامه تحقق بپوشد یا نه! از این گذشته، با رجوع به نتایج اعتصابات همین زندانیان مذکور می بینیم که این راه جواب داده، و باعث به منظور و هدف رسیدن مقاصد ایشان شده است. در موقعیتی که عزیزانمان در بندند و ما هیچ کاری مگر صبر و غصه نمی توانیم کرد، جز این است که باید به تصمیم و عملکرد ایشان اعتماد کرد، به کارکردشان احترام گذاشت و از آن دفاع کرد؟ آیا این صحیح است که با مطرح کردن سوالی که نشانی از حماقت و نادانی و بی خبری ایشان از تاریخ دارد و جمله ای کنایی است که می تواند جمعی را نشانه رود که بخشی از آنان در اسارت، آن تصمیمی را به نفع دیگران گرفته اند که ممکن بود آن جمع هم اگر در همان شرایط بود آن تصمیم را می گرفت، و مگر همین تصمیم را خود طراح سوال و بسیاری دیگر پیش از این چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، به گفته خود طراح سوال، نگرفته اند؟ و چون آن تصمیم قبلاً جوابی نداده –البته به زعم طراح سوال- آیا دلیلی بر احمقانه بودن آن در شرایط حاضر است؟ سوال ایشان این است: "زندانیان اعتصابی این هفده نفر، ان ده نفر، ان دو نفر و ان تک نفر در اعتصاب غذا، ایا از انچه در دهه شصت بر سر زندانیان امده به درستی اطلاع دارند؟ می دانند چگونه زندانیان را در هم شکستند و سپس به نام تواب و جاسوس به جان دیگر زندانیان انداختند؟ ایا می دانند چه تعداد زیر شکنجه کشته شدند؟ چه تعداد زیر اعتصاب غدا دست به خودکشی زدند و یا جان باختند و چه تعداد روانی به خانه بازگشتند؟"
به طرف چه کسی نشانه رفته و شلیک می کنید خانم ع.م؟! آیا جان عزیزمان آنقدر مهم است که باید به هر قیمتی حفظش کنیم؟ می خواهید جواب دهید که به چه قیمتی قرار است از دستش بدهیم؟ به شما می گویم به قیمت بی قیمت! آیا صحبت از کمیت است و اینکه در بنگاه معاملات جان فروشی چه قیمتی بالاتر است؟! آیا قرار است تمام جان های در خون خفته پارسال و ۶۷ و ... همه و همه بهای بالایی داشته باشند؟ آیا قرار است این قیمت را شما تعیین کنید؟ آن سه تن از همبندانتان که خودکشی کردند که ظاهرا در نظرتان چندان ارزشی نداشته چون در بوق و کرنا نشده و گمنام بوده اند، بی خودی و پوچ بوده؟ من به شما که آن تجارب را کرده اید می گویم آن جان های پاک و شریف و مصمم و با ایمان بر سر اعتقادی جان داده اند که زندگی و مرگ در نظرشان هیچ بوده؛ بر سر چونان مرامی خود را فدا کرده اند که انتشار نام و رسانه ای شدن برایشان پشیزی ارزش نداشته. اگر کسی در زندان به تصمیمی می رسد که راه آزادی شرف و شرافتش را در اعتصاب غذا می بیند و آن راه را حتی تا مرگ ادامه می دهد، با استدلال کاسه داغتر از آش شدن و به نوعی پررنگتر از وی گشتن برای در مرکزیت توجهات قرار گرفتن و به حاشیه راندن وی و عملش کار بسیار کودکانه و ناشی از عقده های عدم توجه و محبت است!
در جایی دیگر گفته اید "این شانزده نفر و یا ان چند نفر دیگر را خانوادهایشان، فعالین حقوق بشر تلاش کردند تا اخبارشان را به گوش جهانیان برسانند. این چند روز خوشبختانه وضعیت انها در راس اخبار قرار داشته،..." آیا واقعاً فکر می کنید که ایشان آینکار را برای این کرده اند که معروف شوند؟!!! آیا واقعاً دلتان نمی خواست شما هم یکی از ایشان با چنین انگیزه ای بودید؟!!! پس در غیر اینصورت چرا باید چنین جمله ای را در مقاله تان بیابیم؟! باز اشاره ای دیگر به مقاله تان ما را بیشتر به این نکته نزدیک می کند که احساساتتان واقعاً تحت تاثیر این حرکت آنارشیستی قرار گرفته: "از جمله اعتصابیونی زندانی که می توان به عنوان نمونه مثال زد: هنگامه شهیدی روزنامه نگار و مشاور کروبی در امور زنان است. وی در اعتراض به «بازداشت غیرقانونی خود» در زندان با شرایط دشوار جسمی و بیماری قلبی به اعتصاب غذا دست زد و اعلام کرده بود "یا در اعتصاب غذا می میرم، یا آزاد می شوم". هنگامه شهیدی پس از هشت روز اعتصاب غذا، بیماری و نگرانی مادر و نگرانی همه دنیا، ظاهرا موفق می شود و می گویند ازادش کرده اند و همه خوشحال می شوند. اما هنگامه شهیدی مجبور می شود با حال نزار پس از اعتصاب غذا، در دادگاه به دفاع از خود برخیزد. آن هنگام تنها سه روز از آزادی وی از زندان می گذشت. سه روزی که بیش از نیمی از آن را در بیمارستان سپری کرده بود... و دادگاه برای او شش سال و سه ماه و یک روز حبس تعزیری صادر می کند. و او اکنون در زندان بسر می برد. ایا همه زندانیان شهرت و موقعیت هنگامه را دارند که اخبارشان به گوش جهانیان برسد و تبلیغات لازم و ضروری در این سوی مرز صورت گیرد، همراه با تلاش های مادر و مردم ایران، خبرها به چهان مخابره شود و همه جهان از ان خبردار گردند؟ و بتوانند جلوی مرگ او را بگیرند؟"
آیا هنگامه شهیدی با عنوان کردن یا مرگ یا آزادی متهم به ترویج کاریست که ممکن است جان بسیاری دیگر که در زندان هستند و به اندازه او نام و نشانی در اذهان عمومی ندارند را به خطر بیاندازد؟ آیا آن دیگرانی که شما نگران جانشان هستید آنقدر فهم و شعور ندارند که کورکورانه تقلیدی از کسی کنند که می دانند موقعیتش با آنها متفاوت است؟! آیا ایشان همچون بزغاله های معروفی که رییس جمهور عزیزمان همگیمان را خطاب داد هستند که به بزغاله اول نگاه می کنند که از کجا می پرد، چه می چرد و کجا بیتوته می کند؟! آیا این پاراگراف شما به معنای توهین به شعور درایت ایشان نیست؟! مگر همان خود شمایی که اعتصاب غذا در آن سالها در زندان کردید به تاسی و تقلید از دیگران بوده که حالا اینطور راجع به دیگران قضاوت می کنید؟! آیا مگر نه اینکه هرکس با عقل خودش نهایتا تصمیم می گیرد و آن را با عقل خویش به منصه اجرا می برد، پس دیگر چرا ترس از مقلد دارید؟! آیا زندانیانی که تصمیم به این کار گرفته اند باید با شما و سایر زندانیان دیگری که شما نگران آنهایید برای عملی که درست می دانستند باید اجازه می گرفتند؟ اگر آری، پس چرا شما از دیگرانی که به خطرشان انداختید و باعث تحریک مستقیم یا غیرمستقیمشان شدید اجازه نگرفتید؟!
موضع جالبی است که مردم ما در انواع و اقسام فشارهای اجتماعی-سیاسی-اقتصادی از طرف حکومت و خارجی ها قرار گرفته اند و به همین دلیل باید همه دست به دست هم دهند تا از تنشها جلوگیری کنند! واقعاً فکر می کنید جان آدمی تا این حد عزیز است که در هر شرایطی باید زنده نگهش داشت؟! یادتان نرود که وقتی شعار "مرگ بر دیکتاتور" در زمان انقلاب ۵۷ را با رنگ پاک می کردند، فردایش با قیر و رنگ همان جا می نوشتند: "ننگ با رنگ پاک نمی شود!" و این خود گویای ارزش جان و بحث کمی آن است که زندگی در همه جا و در هر زمانی ارزش زیستن را ندارد.
"پزشک نیستم اما هفت سال زندانی بودم و تجربه اعتصاب غذای تر و خشک را داشته ام. ما دست جمعی سه چهار باری که در زندان اعتصاب غدای تر کردیم چند اعتصاب با زمان معین و محدود دو تا پنج روز. این اعتصابات به منظور اعتراض با تعداد معینی از هم بندیانمان به مسایل مختلف از جمله نداشتن کتاب، شرایط بهداشتی بند و نداشتن آب گرم یا نبود ملاقات و یا خودکشی زندانیان و بودن انسان هایی که در شراط دشوار زندان روانی شده بودند، صورت گرفت. البته در همه این احوال می دانستیم خبرهای اعتصاب های ما به هیچ وجه به بیرون از زندان نمی رسید. ما قصدمان رساندن صدای اعتراض مان به زندانبان بود. اما یکبار در اواخر سال ۶۶ و در استانه ۶۷، اعتصاب غذایمان نامحدود بود و در واقع نگرفتن غذا در اعتراض به شرایط جدید ایجاد شده در تحویل غذا به بند زنان بود، هفده روز طول کشید و به قصد رسیدن به خواسته و تغییر شرایط بود. این اعتصاب طولانی مدت از ما انرزی فوق العاده ایی گرفت. در ان سال دو نفر از هم بندانم در زندان خودکشی کردند و برخی به افسردگی طولانی پس از خودکشی های بند دچار شدند. هیچ یک از خودکشی ها شاید به اعتصاب غذا مربوط نباشد پاسخ نیاز به بررسی دقیق دارد. در شرایطی که ما احتیاج به اعصابی اهنین داشتیم، مواد غذایی کافی به بدن ما نرسیده بود. طبیعتا روح و روان مان فرسوده تر شده بود. امروز به نظرم اینگونه می رسد، زندان بانان، اگاهانه شرایط را به گونه برای ما فراهم می کردند که ما دست به چنین اقداماتی زنیم. کما اینکه در همان زمانی که اعدام های سال ۶۷ رخ داد، بند مردان اوین در اعتصاب غذا بودند و همچنین به اعتراض روزنامه نمی گرفتند. امروز بانی و مسبب همه این فجایع اتفاق افتاده مسئولین حکومتی و زندانبانان هستند. اما ما باید از این دوران و تجربیات در زندان استفاده کنیم."
فرموده اید که در آن دوران به اعصاب آهنین نیاز داشتید؛ همیشه در هر شرایطی نیاز به بهتر بودن از آنچه در آن لحظه هستیم داریم، اما آیا این قضیه شدنی است؟! آیا این عدم بهتر بودن باعث بد بودن نتایج حاصله است؟! باعث محکوم به شکست بودن آن تصمیم است؟ باعث زیرسوال بردن کل قضیه است؟! زندان از تو انسانی می سازد صاحب زخم که قرار است بقیه زندگیت را با آن زخم بگذرانی و این زخم تاثیری و تغییری در زندگی تو می گذارد که تا پیش از آن نداشته ای. آنچه من از این پاراگراف می گیریم این است که نهایتاً شما خودتان را مسئول آن فجایع می دانید و نه زندانبانان را! چرا که هم آن حرکت جمعی و هم آن افرادی که این تصمیم را اجرا کردند و هم خودتان را مقصر و مسبب اصلی می دانید؛ فقط برای زدودن صوری این فکر که ما مقصریم آن را در جمله ای به گردن حکومتیان می اندازید. اصلاً گیرم که مقصر بوده اید، قرار است تا کی موضع جان زیبایی بگیرید و دستان پاکتان را نیالایید؟ قرار است در این کارزار که از ازل تا ابدش همه اش در معرض قضاوت و تصمیم گیری و آزمون و خطاست، شما هماره از تجارب دیگران عبرت بگیرید و کارهای خطا را تکرار نکنید که مبادا گزندی به شما برسد؟! انسان همواره در معرض قضاوت است: با حضورش در کره زمین، در خانواده اش، در جامعه اش، با تصاحب عناوین و صفتها؛ یادتان نرود که هرکسی یک گذشته ی کثیفی در زندگی خود دارد که نمی خواهد آن را هویدا کند و این مسئله انسان را در سیطره ی قضاوت و تصمیم گیری و گفتن راست و دروغ و انتخاب خوب و بد قرار می دهد: پس لطفا نترسید، این کار، کار خودتان است!
"در شرایطی می توان دست به اعصاب غذا زد که یک هماهنگی بین زندانیان سراسر کشور و مردم وجود داشته باشد. یک اعتصاب عمومی در زندان جاری شود و زندانی به حمایت مردم دلگرم باشد و مردم شرایطی داشته باشند از زندانیان حمایت کامل کنند. و بتوانند پشت در زندان ها بیایند، درست همانند سال ۱٣۵۷ و ازادی زندانی سیاسی به یک شعار همگانی بدل گردد. در انصورت شاید بتوان اعصاب غذای تر را انتخاب نمود. در وضعیت فعلی جامعه و زندان های ما چنین شرایطی را ندارند." فکر کرده اید در فرانسه زندگی می کنید یا هلند؟! باز صحبت از شرایط آرمانی ای می کنید که از یک سیاسی بازنشسته بعید است! در جامعه ای که سی سال به گونه ای زندگی کرده اند که به نان شب خود محتاجند، انتظار همدلی و همراهی با یک حرکت آنارشی گرایانه را دارید که تنها عده ای از آن باخبرند که در میانشان برخی هم این کار را نمی پسندند و برخی هم نمی توانند و برخی دیگر هم خود تاوانهای مشابه همان کارها را پس می دهند؟! اگر شرایط چنین است –که چنین است- باید تا آمدن آن روز دست به کار احمقانه ای نزد؟! باید چون یک زندانی خوب زندان را تحمل کرد و مواظب سلامت روح و جان خود بود تا لحظه آزادی؟! پس روحیه ی میل به آزادیِ زندانی چه می شود؟ پس شکستن قفس کجا می رود؟ پس پرواز را بخاطر بسپار، پرنده مردنیست را برای زمان و مکان خاصی نوشته اند که تاریخ اعتبارش تمام شده؟!
و بالاخره شاهکارتان : "شرایط اعتصاب غذا باید فراهم باشد. اعتصاب غذای خشک یعتی قهرمانی، یعنی خودکشی، یعنی اگر هم زنده ماندی روح و روانت همه عمر گرفتار و دردمند جسمت می گردد. مردم از شما انتظار قهرمانی ندارند. سلامت بمانید و انسان. بیرون خانوادهایتان، جنبش مردم، شما را زنده می خواهند. قهرمان مرده زیر خاک است و نامی از او که تاریخ ما را می سازد. در یکصد سال اخیر مردم ایران برای رسیدن به ازادی و دمکراسی کم کشته نداده اند. تنها در همین سی سال اخیر سرزمین ما، قهرمانان بسیار زیر خاک خفته اند، بی انکه حتی ما نامشان را بدانیم و بدانیم بر انها چه گذشته. بابی ساندز در جامعه ما کم نداشته ایم بابی ساندزهایی که حتی خانواده هایشان ندانستند انها در اعتصاب غذایند .انها جان سپردند و در گورهای بی نام و نشان خاک شدند."
کوته فکرتان مرا آشفته می سازد که با شما در یک جبهه قرار گیرم! واقعاً آن جوان برومند و آن دلاوران بی سن و سال و آن عاشقان راه امید که سالیان سال در این مملکت در راه آزادی و اعتقادشان جان بردند –و نه باختند- به زعم شما چون گمنام اند، قهرمانِ مرده اند؟! آیا با مدفون گشتن جسمشان، یادشان، راهشان و آنچه بر سرش جان خود را فدا کردند هم مدفون گشته است؟! آیا تا به حال نگاهی به گورهای دسته جمعی در بهشت زهرای ایران کرده اید؟ آیا بر سر مزار شهدای بی نام و نشان سیاسی رفته اید؟ آیا تا به حال گذارتان به خاوران افتاده است؟ آیا در تقابل با فرزندان آن شهیدان قرار گرفته اید تا ببینید خون ایشان و مرامشان در رگها و افکار فرزندانشان جاری است؟ بعید می دانم... .
در آخر از زندانیان پرسیده اید "می پرسم اولویت سرزمین ما کدام است زنده و انسان ماندن یا قهرمانی زیر خاک؟" زنده و انسان ماندن در فرهنگ لغت جیبی شما معنایی مترادف دارد حال آنکه به زعم بسیاری از انسانهای مرده و زنده که احاطه تان کرده اند این دو معنایی کاملا متفاوت با هم دارند! و نیز قهرمانی زیر خاک که از دیدگاه شما شامل تمام شهدای گمنام است که نامی از ایشان در تاریخ برده نشده!
این عقده قهرمان شدن شما، بسیاری مفاهیم را نادیده رد کرده و نیز شما را بدنام در نظر جماعتی که مقالتان را خوانده اند! واقعاً در نظر شما اولویت بندی کردن زندگی دو گزینه ایست: ماندن و مردن؟! و مردن آنقدر مضحک است که نتیجه ای جز فراموشی ندارد؟! و زیستن آنقدر پرارزش که به هر بهایی باید آن را دو دستی چسبید؟!
نگاهی به پشت سر بیاندازید: راه درازی را آمده اید... !


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست