سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در سرزمین من، جلادها هرگز نمی میرند
برای آقای همن سیدی و تبرئه تدریجی میرحسین


غزال طبری


• چه به سرمان آمده؟ یادمان رفته که روزی امید داشته ایم؟ که دنیای بهتری که برایش میجنگیدیم چیزی جز مدینه فاضله ایست که موسوی وعده اش را میدهد؟ که آن انسان به تمام که رویایش را می پروراندیم توصیفی جز موسوی و امثال موسوی داشته است؟ آیا واقعا قرار است همینطور به بت ساختن از این آدم ادامه بدهیم؟ قرار است کلا فراموش کنیم این آدم کی بوده؟ کجا بوده؟ چه نقشی در صحنه سیاست ایران داشته؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ مرداد ۱٣٨۹ -  ۲۴ ژوئيه ۲۰۱۰


از اصلاح طلب ها چیزهای زیادی اموخته ایم. یکی ازاین آموزه ها، روایت تاریخ به شکلی است که به نفعشان باشد. اگر نمیشود تاریخ را پاک کرد، عوضش که میشود کرد. می شود گزینشش کرد. از یادش برد. بقیه را حذف کرد. تاریخ ایران به خصوص که بی صاحبیش دل آدم را میلرزاند. توی این تاریخ، میشود روایت جنگی هشت ساله را تبدیل به بحثی کودکانه در باب اضافه کردن اسم موسوی به لیست خوب ها کرد، میشود از یکسری منابع نامعلوم نامعتبر نتیجه گرفت که موسوی اصلا خود خود گاندی بوده. آقای سیدی عزیز در مقاله شان، کلا روایت جنگ را تقلیل داده به موسوی و رفیق دوست و رضایی و رفسنجانی. هی وزنه از کفه این یکی بر میدارد و در کفه آن یکی میگذارد تا هر جور شده چهره موسوی را مبرا کند از مسئولیت هایش در مقام نخست وزیر و هیچ هم یادش نمی اید که این وزنه اصلا از بن کارش خراب تر از این حرف هاست... بعد هم چند تا منبع پایین مقاله ردیف میکند که کسی رویش نشود چیزی بگوید. مقاله هایی از این دست قلب مرا به درد می اورند. مقاله هایی که می خواهند به هر زوری که شده موسوی را به عنوان رهبری کاریزماتیک به خورد ما بدهند... اما سوالات من از آقای سیدی چیزهای دیگریست.
جناب آقای سیدی، آیا در نگارش مقاله در سطحی که شما نوشته اید و ادعایی که دال بر مخالفت موسوی در جریان جنگ مطرح کرده اید با مراجعه به دو منبع قابل اثبات است؟ آیا رفرنس های تابناک و کیهان تنها مراجع تاریخی موجود در باره جنگ هستند؟ و آیا این مراجع اصولا قابل اعتمادند؟ نویسندگان این منابع متخصصان تاریخند؟ بی طرفند؟ اصلا در ایران ما تاریخ مکتوبی داریم که بی طرف باشد؟ که حرف حق را بزند در باره جنگ؟ آیا شما به صدها منابع ممنوع (و طبعا چاپ نشده) که خلاف ادعای شما را دارند نظری افکنده اید؟ وقتی این دست مقالات را می نویسید، صدای آن همه انسانی که از تاریخ حذف شده اند گوشتان را نمی آزارد؟
ساده ترین منطق جهان حکم میکند که سیاستمدار، در لحظه ای که با یک فاجعه انسانی در مملکتش مواجه میشود... اگر با ان مخالف است استعفا بدهد. ایا نسخه ای مکتوب دال بر استعفای موسوی در اعتراض به جنگ وجود دارد؟ این که در یک یا چند منبع غرض ورز که از نظر صحت و دقت جای شک بسیار دارند، درج شده است که موسوی در برهه ای خاص، به دلایلی با جنگ مخالف بوده یا یکروز در یک جمع ی یکجای نامشخصی با شنیدن اسم جنگ آه کشیده؛ نمیتواند معیاری برای اثبات ادعایی به این بزرگی باشد. نباید چنین مواد اولیه ای را به خورد مردم بدهید. معیار قضاوت مردم درباره موسوی نه این دستاورد های ملهم از کیهان، بلکه عملکرد هشت ساله آین فرد به عنوان نخست وزیر ایران است. آقای سیدی تمام سیر هشت ساله را ول کرده و چسبیده به جملات مجهول منابع مجهول و ازشان نتیجه گرفته که موسوی ضدجنگ هشت ساله بوده است و بنا بر این اسمش را در لیست ضدجنگ ها مینویسم. همین مانده که یک مدال هم بهش بدهیم و از او به خاطر مخالفت با جنگ تشکر کنیم...
چه به سرمان آمده؟ یادمان رفته که روزی امید داشته ایم؟ که دنیای بهتری که برایش میجنگیدیم چیزی جز مدینه فاضله ایست که موسوی وعده اش را میدهد؟ که آن انسان به تمام که رویایش را می پروراندیم توصیفی جز موسوی و امثال موسوی داشته است؟ ایا واقعا قرار است همینطور به بت ساختن از این ادم ادامه بدهیم؟ قرار است کلا فراموش کنیم این آدم کی بوده؟ کجا بوده؟ چه نقشی در صحنه سیاست ایران داشته؟
برای من تبدیل به سوالی بی جواب شده است که چرا ما برای تطهیر موسوی تحلیل هایمان را تا سطح کودکانه ای پایین میاوریم. به انسان بودنمان پشت میکنیم و چشمهایمان را به روی تاریخ و تمام خون های ریخته شده در دوران موسوی می بندیم. توی همه جا جلادها محاکمه میشوند. توی سرزمین من نه.. بهشان مدال می دهیم. ازشان قدردانی میکنیم و هر کس مخالفت کرد دهانش را می بندیم تا بازی کودکانه مان را خراب نکند. تا چشمهایمان را باز نکند که ببینیم کجا ایستاده ایم و با آرمانهایمان چه کرده ایم.
جالب است و دردناک هر کجا دهنت را که باز میکنی تا بگویی چپ هستی، باید جواب جنایت های استالین را بدهی. مهم نیست کجای دنیایی. به چی باور داری... دوستان طرفدار موسوی قبل از اینکه اجازه بدهند نظرت را بگویی یکبار به خاطر جنایات استالین (که هیچکدام نخوانده اند و از روی مقاله های همدیگر اطلاعاتش را کپی میکنند)، محاکمه ات میکنند. انوقت همین دوستان سبز موسوی پرست یکبار هم از این ادم نخواسته اند توضیح بدهد چطور وقتی در مقام نخست وزیری بوده اینهمه آدم کشته شده اند و او سکوت کرده؟ دموکراسی انتخابی طلبان موسوی چی یادشان می رود گاها، که قبل از کوبیدن ما و متهم کردنمان به خاطر نسبتی دور دست با استالین، از رهبر بی عیب خودشان هم باید سوالاتی بپرسند و که موسوی هم چندان غریبه نیست با راه و رسم کشتن ادم ها.
امروز از شستن چهره این آدم از جنگ شروع شده، از مخالفت موسوی با جنگ. از اینکه دیگر حرف نزنیم آنهمه شهید و معلول و مفقود. از انهمه خونی که به خاطر سر کار ماندن جمهوری اسلامی بیهوده بر زمین ریخته شد... اما چطور می شود توی چشمهای مردم این کشور نگاه کرد و حقیقتی را که با آن زندگی کرده اند انکار کرد؟ اگر امروز مقابل موضع موسوی در برابر جنگ ساکت بنشینیم و انشالله گربه بوده بگوییم. فردا که نوبت تطهیر موسوی از جنایان شصت و هفت شد چه میخواهیم بکنیم؟
اصلا مگر خون شهدای جنگ مال موسوی چی هاست که میخواهند ماستمالیش کنند؟ چهره اش را امروز از جنگ می شویند تا ماها هم فردا نتوانیم بابت شهدایمان سوال کنیم؟ که رویمان نشود سوال کنیم؟ که رویمان نشود نقد کنیم؟
چرا طرفداران موسوی یکبار هم که شده او را نقد نمیکنند؟ چرا برای پذیرفتن او به عنوان رهبر جنبش نیاز دارند که او بی عیب و نقص باشد؟ چرا ترجیح میدهند برای پاک کردن چهره او از شراکت در جنگ و اعدام های شصت و هفت، به هر دستاویزی حتی قرار گرفتن در موضع راست ترین ها تن بدهند؟ چرا نمیپذیرند که موسوی هم مثل همه آدم است. که اشتباهاتی کرده و باید به خاطرشان جواب پس بدهد؟ چرا نمی بینند که محسن رضایی، رفیق دوست و حتی موسوی راویانی امانتدار از این تاریخ زخم خورده نیستند؟
سبزهای موسوی، اگر می خواهند درون جنبش آزادی خواهی مردم ایران قرار بگیرند باید از نقد موسوی بگذرند... باید یکبار برای همیشه بپذیرند که موسوی برای تبدیل شدن به رهبریک جنبش دموکراتیک، نخست باید مسئولیت تمامی اعمالش را بپذیرد و بابتشان به ملت خیانت دیده ایران توضیح بدهد. موسوی چی ها باید یاد بگیرند دست از نیاز به ناجی سبز بی خدشه بردارند. باید یاد بگیرند فقط استالین نیست که هر وقت در بحث های علمی کم آوردند با تشبیهش به هیتلر میشود از بحث منطقی فرار کرد. یاد بگیرند که توی همین تاریخ نه چندان قدیمی خودمان کم نداریم آدم هایی را که وجوه مشترکشان با هیتلر چندان هم کم نیست. آدم هایی که هرگز در هیچ دادگاهی به خاطر جنایت هایشان محاکمه نشده اند که هیچ. همین مانده جایزه صلح هم دو دستی تقدیمشان شود... آدم هایی که یکزمانی زندگی خیلی ها را سیاه کردند... گرچه حالا ته ریش سفیدشان خیلی مدرن به نظر می رسد... آدم هایی که آزاد اندیشی و تساهل طرفدارانشان (چقدر این حرف قلبم را درد می آورد) با فاشیست ها فقط در رنگ مچ بندهایشان فرق دارد...


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست