سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بعضی جنبه های تحولات اجتماعی ایران


مجید سیادت


• در پنجاه سال گذشته، جامعه ایران در شرایط گذار، در شرایط تحرک غیر معمول، قرار داشته است. نیروهای قدرتمندی در عرصه اجتماع جا باز کرده اند و درخواستهای خودشان را طلب می کنند. جامعه مدنی ایران به شکل بارزی بر مسیر حرکت همه نیروها اثر می گذارد. خواست اجتماعی ایران برای پیشرفت و ارتقائ زندگی مادی و معنوی ، هر روزه فشارهای بیشتر و جدیدتری بردستگاههای حکومتی وارد می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۵ تير ۱٣٨۹ -  ۱۶ ژوئيه ۲۰۱۰


علیرغم سکوت نسبی ای که در صحنه مبارزاتی ایران حاکم شده فکر می کنم ایران در شرایطی بسیار بحرانی قرار دارد. فکر می کنم در شرایطی هستیم که اکثریت عظیمی، نیروهای قدرتمندی در "پائین" جامعه، حکومت را نمی خواهند و بالائی ها هم در تحت فشارهائی قرار گرفته اند که نمی توانند تحمل کنند و نمی دانند چه کار کنند. پائینیها حکومت را بر نمی تابند و بالائی ها هم در سردرگمی سرنوشت سازی به سر می برند.
جمهوری اسلامی در سی سال گذشته از ثباتی نسبی برخوردار بود. البته مبارزه خشن با دیگراندیشان، با نیروهای خارجی و حتی در میان خود محافل رهبری همیشه وجود داشت ولی باز هم از ثباتی نسبی برخوردار بود. سیاست و اهداف حاکمیت کمابیش روشن بودند و آنها می توانستند اهداف خود را- با فشارو زوری کمی کمتر یا بیشتر- دنبال کنند.
امروز دیگر آن ثبات نسبی از دست رفته است. در حالی که بحران انتخابات و سپس ظهور جنبش سبز آنها را وحشتزده کرده و اذعان دارند که مملکت در شرایطی بحرانی است، در همان حال هر روزه اختلافات مهم و عمیقی برملا می شوند.مجلس برگزیده خودشان با رئیس جمهور برگزیده خودشان هر روزه درگیر جنگی تازه می شوند.
نمی توانند توافق کنند که سیاست امروزی آنها چه باید باشد.
در پنجاه سال گذشته، جامعه ایران در شرایط گذار، در شرایط تحرک غیر معمول، قرار داشته است. نیروهای قدرتمندی در عرصه اجتماع جا باز کرده اند ودرخواستهای خودشان را طلب می کنند. جامعه مدنی ایران به شکل بارزی بر مسیر حرکت همه نیروها اثر می گذارد.خواست اجتماعی ایران برای پیشرفت و ارتقائ زندگی مادی و معنوی ، هر روزه فشارهای بیشتر و جدیدتری بردستگاههای حکومتی وارد می کنند.
این فشارها هستند که انتخابات کمی آزادتر را به رژیم تحمیل کردند. همین فشارها هستند که ایران را در حالتی بی ثبات و بحرانی قرار داده اند. البته هر نیروی سیاسی ای سعی می کند از این وضعیت به نفع خود استفاده کند و مانوور این و آن گروه حاکمیت نماینده سطح شناخت آنها از این فشارها در چارچوب اهداف گروهی شان است.
ولی مایه اصلی، معیار اساسی تعیین سیاست همگی اینست که چگونه به حیات سیاسی خود ادامه دهند. چگونه به دوران ثبات – از همان نوع که در سی سال گذشته داشتند – بازگردند.
نکته ای که شاید برای رهبران کنونی ایران روشن نباشد علت مسئله است. اتفاقاتی که در ایران افتاده اند محصول رشد جامعه ما هستند. جنبش سبز محصول ارداه مردم ما ست و نه توطئه هیچ نیروی شیطانی. جنبش سبز بازتاب سیاسی تحولات جامعه ایست که برای ارتقائ وضع خود و شکستن محدودیتهای گوناگون کنونی اراده کرده است. علت مسئله از جنسی اجتماعی است و نه سیاسی. نه ماجراجوئی است و نه قدرت طلبی گروهی منحرف ( یا وابسته به خارج). به همین دلیل ، زورگوئی نظامی، سرکوب تظاهرات مردمی و چماق داری فقط پوسته بیرونی این جنبش را خراش می دهند ولی فشارها را کم نمی کنند و توان حکومت برای ادامه حاکمیت را زیاد نمی کنند. مشکل از جنسی دیگر است.
برای رسیدن به شرایطی نسبتا باثبات، می باید جراحیهای جدی و عمیقی انجام بگیرند. چه جراحی ای؟ نمی دانم. مجموعه اقداماتی باید انجام بگیرند که لااقل بخشی از نیروهای اجتماعی موثر در صحنه را راضی کنند. معلوم نیست چه نیروی سیاسی ای در قدرت می ماند و یا به قدرت می رسد. این جراحیها باید به یک پلاتفرم از پلاتفرمهای در صحنه، و یا به پلاتفرم جدیدتری، فرصت کسب برتری بدهند. فکر می کنم سالی سرنوشت ساز در پیش داریم.
برای توضیح دلائل این پیش بینی لازم دارم بعضی از تحولات اجتماعی ایران در سی سال گذشته را بازبینی و ارزیابی کنم. در بخش اول به این موضوع می پردازم. در بخش دوم سعی می کنم نتایج سیاسی این تحولات اجتماعی را بررسی کنم.

مجید سیادت


بحران در ایران - بخش اول
بعضی جنبه های تحولات اجتماعی ایران

پنجاه سال است که جامعه ما در حال گذار به سر می برد. وزن مخصوص طبقات مختلف، نقش و تاثیر آنها در عرصه اجتماعی، جو فرهنگی جامعه دائما در حال تغییر بوده اند. سرعت این تغییرات به حدی بوده اند که مولفه های عمده وکارساز قدرت سیاسی را دائما تغییر می دادند.جامعه امروزی ما با جامعه دوران شاه دو چیز متفاوت هستند. تفاوتها عمیق و ریشه دارند و نمی توان با همان پیش فرضهای دوره گذشته به تحلیل و تبیین سیاسی جامعه امروز پرداخت. نیروهای قدرتمندی شکل گرفته اند و نیروهائی به حاشیه رانده شده اند. این تحولات به مراتب ماندنی تر از تحولات صرفا سیاسی هستند و درک آنها باید به ما اجازه دهد ارزیابی واقع بینانه تری از ایران امروز داشته باشیم.
اول – رشد جامعه سرمایه داری. فرایند رشد سرمایه داری در ایران لااقل به اوائل قرن گذشته باز می گردند ولی ساختارهای جامعه سرمایه داری با انقلاب سفید و اصلاحات ارضی بلوغ یافتند و بسیاری بندهای کهنه را شکستند. نیروهای وسیعی در این فرایند آزاد شدند و راه تکامل سرامایه داری را باز کردند. این برنامه ها در شرایطی پیاده شدند که مولفه های جامعه سرمایه داری کمابیش پرورش یافته بودند. درآمدهای نفتی فرصتی می دادند که ساختار سرمایه داری با سرعتی غیر منتظره به سمت تکامل و تعمیق پیش رود.
انقلاب ۵۷ به تمامی اجزائی که در انقلاب مشروطه، اصلاحات رضا شاه ، اصلاحات ارضی و انقلاب سفید پدید آمده بودند عمق داد. تولید در ایران کنونی در تحت تاثیر عمیق قوانین بازار سرمایه داری است. در ایران امروز قوانین بازار تا عمق روستاها نفوذ کرده اند. در دوران شاه هنوز جامعه روستائی ما تا حدودی از بازار دور بود. بازار ملی ای که سرنوشت اقتصادی همه را به هم متصل کند هنوز کامل نشده بود. این تکامل در سی سال گذشته اتفاق افتاده است.
امروز تقریبا زندگی روزمره همه مردم به تصمیمات سیاسی و اقتصادی دولت ایران وابسته است. این تمرکز قدرت اقتصادی تبعات غیر دموکراتیک خود را به همراه دارد و جدا از این که چه عناصری و با چه طرز فکری در راس قرار بگیرند تاثیرات غیر دموکراتیک این واقعیت برای مدت طولانی ای بر جامعه اثر می گذارد.
جامعه سرمایه داری ایران با تاکید بر سرمایه داری دولتی بوروکراتیک شکل گرفته است. دستگاههای عریض و طویلی شکل گرفته اند. وجه مشترک همه این دستگاهها وابستگی ایده ئولوژیک آنها به جمهوری اسلامی است. علاوه بر سپاه پاسداران ( که عملا همراه ارتش وظیفه دفاع از کشور را به عهده دارد) و سازمانهای بسیج، دهها سازمان عریض و طویل ، رسمی و نیمه دولتی، در کنار مساجد و در هر صورت تحت نظارت مستقیم روحانیون به وجود آمده اند. همین طور خیل وسیعی از استخدام شدگان سی ساله اخیر در دستگاههای دولتی وارد شده اند که معیار استخدام آنها وابستگی نظری شان به جمهوری اسلامی است. این دستگاههای بی در و پیکر هیچ تناسبی با نیازهای عملی و توان جامعه ای در حال رشد ندارند و تنها به خاطر وجود درآمدهای سرسام آور نفتی امکان وجود یافته اند. با تمام اینها وجود این اردوگاه بازتاب واقعیت بخشی از جامعه کنونی ایران است.

۲- شهرنشینی و رشد اقشار میانی . شاید هشتاد در صد جمعیت کنونی ایران شهر نشین شده اند. روستاها تقریبا خالی شده اند. وجود جاده های مناسب فرصت حرکت را به مراتب بیش از گذشته کرده و تقریبا تمامی جوانان روستائی عملگی در شهر را جذابتر و مناسبتر از کار روستائی می بینند. روستاها خالی تر شده اند و بخش وسیعی از جمعیت شهری های ما روستائی (نسل اول یا دوم) هستند.
بسیاری جامعه شناسان شهر نشینی را مترادف با رشد اقشار میانی می دانند.
اگر کارمندان حقوق بگیر و کسبه و دکانداران را طبقه متوسط به شمار آوریم می توان گفت که طبقه متوسط ایران در سی سال گذشته بسیار وسیعتر شده است. دستگاههای دولتی و نیمه دلتی وسیع شده اند و در تمامی موارد نظارت رسمی و ایده ئولوژیک کلید اصلی استخدام بوده است.
معذلک اقشار تازه ای که به صفوف طبقه متوسط پیوسته اند به زودی گرایشهای فکری و نگرانی های طبقاتی اقشار متوسط را اختیار کرده اند. فرزندان این اقشار از ابتدابه گرایشات فکری این طبقه رو آورده اند. شهر نشینان و مخصوصا اقشار میانی به آزادی فکری و اجتماعی نیازی حیاتی دارند. به همین دلیل کمیت وسیع این اقشار یکی از ضرورتهای تحولات دموکراتیک در هر جامعه ای به شمار می رود

٣- زنان- نگرانی بسیاری آزادیخواهان این بود که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی تحدید فعالیت اجتماعی زنان در دستور کار قرار گیرد. بلافاصله بعد از انقلاب، مسئله حجاب اسلامی، برکناری زنان از تعدادی مشاغل کوچک و بزرگ – مثلا قضاوت – همراه جو عمومی ای که میباید زنان را به چاردیواری خانه محدود کند به راه افتادند.
نتیجه قابل انتظار سیاستهای حاکم این بود که زنان را خانه نشین کنند. این چیزی بود که همه ما انتظارش را داشتیم. معذلک وضعیت زنان ایران در طی این سالها به نحو چشم گیری در جهت مخالف تغییر کرده است.
به نظر من تغییراتی که در وضعیت زنان ایران اتفاق افتاده اند چشم گیرترین پدیده انقلابی قابل روئیت ایران در سالهای بعد از انقلاب هستند.
سطح شرکت زنان در فعالیتهای اجتماعی، سطح تحصیلات زنان ایران و شرکت آنها در بازار کار و محیط اجتماعی نه تنها نسبت به سالهای قبل از انقلاب عقب نرفته بلکه به مراتب بیش از سطح قبل از انقلاب است.
امروز تعداد دانشجویان زن در دانشگاههای ایران بیشتر از دانشجویان مرد است. مهم نیست که در کل کدام گروه کمی بیشتر یا کمترتحصیل کرده هستند. مهم اینست که تقریبا برابر هستند. این مقوله مسلما بازتاب اجتماعی و خانگی خود را به همراه دارد.
اگر در اواخر دوران سلطنتی ، متوسط سن ازدواج برای زنان ایران قریب ۱٣ سال بود، این سن متوسط در حال حاضر به ۲۶ سال رسیده است.
هر قدم از دستاوردهای زنان محصول مبارزه ای بی امان ب.ده است. می باید با تفکر تبعیض علیه زنان در بیافتند، می باید با قوانین گوناگون ار تجاعی روبرو باشند ، با تبعیضات مختلف در محیط کار و تحصیل روبرو شوند و باز هم فشاری بی وقفه بر کل دستگاه حکومتی وارد کنند.
آگاهی زنان به مشکلات اجتماعی جنس زن آنها را بطور مشخص بسوی یافتن راه حلهای مناسب سوق می دهد. اینچنین است که مبارزه زنان ما در بسیاری زمینه ها فراطبقاتی و فرا "عقیدتی" شده است.   
در دوران انقلاب ۵۷ خواسته های زنان کمابیش مطرح می شدند (مخصوصا توسط روشنفکران چپ) ولی نه طرح خواسته ها و نه نیروی زنان، تاثیر شایسته ای در روند مبارزه نداشتند.
شرکت فعال و چشم گیر زنان در مبارزات انتخاباتی و در مبارزات جنبش سبز نماینده تحولی انقلابی در این وضعیت است. امروز زنان توانسته اند جایگاه شایسته ای برای خود در مبارزات مردم ایران کسب کنند و به نیروی اجتماعی عظیمی تبدیل شده اند . وزن این نیرو در معادلات سیاسی و عرصه مبارزاتی ایران در تمام تاریخ ما بی سابقه است.

۴- دانشجویان – در سی سال گذشته دانشگاههای ما با سرعت حیرت آوری رشد کردند. امروزه ، تقریبا در هر شهر متوسط و حتی کوچکی، شعبه ای از دانشگاه وجود دارد که به همراه خود "دانشجو" را به دورترین و پرت ترین نقاط ایران وارد کرده است. امروز بیش از سه ملیون دانشجو داریم. تعداد دانشجویان ایران درطی سی سال گذشته هفده تابیست برابر تعداد آنها در ۵۷ شده است. تعداد سرانه آنها هم تفاوت عظیمی کرده است. دانشجویان در اواخر دوره شاه هنوز هم عمدتا از خانواده های "شهر نشین" بودند. امروزتقریبا از هر بیست نفر ایرانی یک نفر دانشجو است.
جوانان ما مخصوصا دانشگاه دیده های ما، امروز انتظار شغل و امکاناتی را دارند که با سالها تحصیل و آموزش آنها خوانائی داشته باشد. بعد از بیست سال درس و دانشگاه نمی توانند با صدقه های دولتی راضی شوند. ملیونها دانشجوی ما نیازمند شرایطی هستند که فرصت کار مناسب و موفق را به آنها عرضه کند.
در شرایط کنونی این فر صت برای آنها وجود ندارد. شرایطی که ملیونها دانشگاه دیده بتوانند شغل مناسبی داشته باشند تنها در اقتصادی سالم به وجود می آید و اقتصاد سالم تنها در صورت دستیابی به جامعه ای آزاد و اقتصادی مستحکم و توانا ممکن و میسر است.
نقش این قشر در دریافت و انتشار افکار نوین روشن است. نقش آنها در تغییر بافت فکری / فرهنگی ایران، به مراتب وسیعتر از تعداد آنها است.. دانشجویان در همه کشورهای جهان، منجمله در ایران، همیشه نقشی ترقی خواهانه داشته اند.
تاریخ سی ساله اخیر ایران نشان می دهد که آنها منظما همین نقش را بازی کرده اند. انقلاب فرهنگی ۵۹-۶۲ با این فرضیه انجام گرفت که با پاکسازی وسیع و بیرحمانه می توان جلوی افکار مترقیانه را گرفت. گفته می شود که در همان سالهای اول بعد از انقلاب بیش از صدهزار نفر از کادر آموزشی ایران پاکسازی شدند. پاکسازی های پیاپی بعد از آن هم دائما ادامه داشتند." آزمونهای ارزشی " (؟؟) و سیستمهای کنترل بی حد و حصر هم قرار بود جلوی رشد افکار مترقی را بگیرند. هیچ کدام از این ترفندها نتوانستند جلوی رشد مترقیانه و مبارزه آزادی خواهانه دانشجویان را بگیرند. همان دانشجویانی که خودشان به دانشگاهها فرستادند و در تحت همان شرائطی که خودشان کنترل می کردند منظما برای آزادی و برای ترقی اجتماعی مبارزه کرده اند.
مبارزه دانشجویان هرگز "توطئه" این یا آن شیطان نبوده است. این موقعیت اجتماعی دانشجویان بوده است که در شرایط ایران آنها را بسوی ایفای نقش تاریخی شان سوق می داده است.
در شرایطی که تعداد دانشجویان ما (شاید یکی از بالاترین سرانه های دانشجو در جهان) این همه زیاد است می توان انتظار داشت که نقش آنها هم در تعیین سرنوشت ایران به مراتب بیتشر و بر جسته تر از نقش آنها در گذشته تاریخی ما باشد.

۵- سازمانهای مردم نهاد ( ان –جی –او) سازمانهای غیردولتی هستند. بخش سنتی این نهادها از امکانات مساجد و مراکز مذهبی استفاده کرده اند ولی بخش مدرن آن از این کمکها بی بهره بوده اند. در واقع محدودیتهای فراوان و نظارت سنگین دولتی بصورت یک عامل بازدارنده در رشد این نهادها عمل کرده است.
بطور کلی اهداف این نهادها جوابگوئی به یک نیاز معین و مشخص (کاملا غیر سیاسی) بوده است. سوادآموزی، کارآموزی، بهداشت، کودکان، زنان، هنری، محیط زیست و حقوق بشر زمینه های عمده فعالیت آنها بوده اند. نمونه های این گونه نهادها را می توان در کلاسهای کامپیوتر، در "خانه دختران متواری"، در موسسات پیش دبستانی و دهها نوع دیگر دید. یک یا چند نفر با هدف مشخص جوابگوئی به یک نیاز واحد (و اکثرا فقط در یک محل) دست به کار می شوند و امکانات مالی و انسانی مورد نیاز را شخصا یا با کمک حلقه ای از دوستان و آشنایان فراهم می آورند.
در سی سال گذشته چندین هزار نهاد مردمی به وجود آمده اند (دریک گزارش صحبت از هفتاد هزار شده است که منطقا باید شامل تمامی نهادهای سنتی هم باشد) . این نهادها به حدی رشد کرده اند که اکنون همایشهای سالانه هماهنگی برگذار می کنند و در آخرین آنها چهارصد نفر (شامل ناظران دولتی) شرکت کرده اند. به این ترتیب تعداد و کیفیت نهادهای مردمی در ایران به مراتب بالاتر از بسیاری کشورهای در حال رشد است. البته ترکیب و کیفیت همه این سازمانها یکی نیستند. بین سازمانی که در زمینه حقوق زنان کار می کند و سازمانی که هدفش قرائت قرآن و یا آموزش بافندگی است تفاوتهائی وجود دارند. ولی این سازمانها همگی نوعی شبکه های خودجوش اجتماعی هستند.
اکثر این سازمانها درگیر مبارزه ای فرسایشی با رژیم هستند. باید هر روز از قوانین رژیم و از "بی قانونی" و رشوه خواری و فساد دستگاههای رژیم چیزی یاد بگیرند و برای باقی ماندن یاد بگیرند چگونه از پس آنها برآیند. تمام سازمانهائی که هنوز هم موجودند ( و تعداد و توان آنها هم دائم در حال رشد است) مرحله اولیه ای از یادگیری را پشت سر گذاشته اند.
در تعریف "جامعه مدنی" وجود نهادهای مردمی را همیشه مهم می دانند. شاید برای بحث کنونی لازم باشد بعضی از صفات آنها را به یاد بیاوریم. همه افرادی که درگیر این فعالیتها هستند انسانهائی هستند که به مسائل اجتماعی علاقه داشته اند و خواهان بهبود شرایط ایران بوده اند. آنها تجربیاتی در زمینه سازماندهی دارند و اکثریت قریب به اتفاق آنها از محدودیتهای دولتی و فشارهای رژیم حاکم رنج برده اند
اکثریت قریب به اتفاق این سازمانها شبکه های کوچک و مستقلی هستند که منظما با شهرداری محل، با ارگانهای بهداشتی و فرهنگی و دیگردستگاههای دولتی درگیرند، آنها را مورد سئوال قرار داده وزیر فشارمی گذارند. مبارزه ای دائمی در این صحنه در جریان است. مبارزه ای مسالمت آمیز و فرسایشی که هیچ سرکوب نظامی جلودارش نیست .
در جامعه ای که فاقد این نهادها است (و یا تاثیر آنها بسیار کوچک و و محدود است) آمال و آرزوهای مردمی فرصت تجربه و سازماندهی نمی یابند. این جوامع با جوامعی که از این نهادها برخورداند تفاوتی کیفی دارند. ضمیر آنها متفاوت است. بسته به سطح و عمق نفوذ این نهادها، جامعه مدنی ای فراهم می آید که از نیازهایش درکی واقعی دارد و راه حلهایش هم عملی تر و شدنی تر هستند.

۶- آزادی تفکر و اندیشه
درک ما از مقوله آزادی معمولا به آزادی سیاسی محدود می شد. آزادی از قید دیکتاتوری و آزادی از سلطه یک نیروی خارجی را می فهمیدیم ولی موضوع دیگری در این مقوله جا نمی گرفت. مقولات عقیدتی و مقولاتی که به عرف حاکم بر جامعه در مورد روابط درون خانواده و روابط زن ومرد مربوط می شد در عمل تابو به شمار می رفتند.
درک نوینی از این یا آن مسئله سیاسی یا اجتماعی ارائه نمی شد و معدود عناصری که در این زمینه ها جرات به تجربه کردند از طرف طیف بسیار وسیعی محکوم شناخته می شدند.
تا زمان انقلاب ۵۷ جنبش سیاسی در ایران به این محدودیتها تن داده بود. این محدودیت بخشی از ارثیه چند صد ساله ایران بود.
معذلک امروز، بعد از انقلاب اسلامی و تا حدودی به واسطه آن، درک بسیاری از مردم از "آزادی" چیزی وسیعتر از صرف آزادی سیاسی است. زمینه های مهمی که تا همین چند دهه پیش یا تابو بودند و یا اصلا به رسمیت شناخته نمیشدند امروز در جامعه – و لا اقل در میان اقشار روشنتر جامعه برای خود جائی باز کرده اند ( این مقولات همیشه به درجات مختلف در مردم نفوذ می کنند ) .
امروز به حقوق بشر و به طیف وسیع مسائل آن فکر می کنیم و احقاق آنرا جزئی جدائی ناپذیر از آزادی می دانیم. بسیاری ازمقولات عمده حقوق بشر در میان مردم کوچه و بازار مفهوم و حتی مقبول شده اند.
البته هنوز تحجر اندیشیدن در جامعه حضوری قدرتمند دارد ولی سئوال در مورد اندیشه دیگر " گناه غیر قابل تصور " نیست.
-عامه مردم خودشان را مومن میدانند ولی اکثریت بزرگی – منجمله بخشی از روحانیت شیعه - خواستار حفظ اعتقادات خویش در محدوده ای خصوصی هستند. این موضوع بطور مشخص از تجربه زندگی شان در جمهوری اسلامی سرچشمه میگیرد.
- به نظر میرسد که حضور جمهوری اسلامی به طرق گوناگون انگیزه ای بوده که نیاز به بازبینی در مبانی اندیشه را روشن تر از قبل به مردم نشان داده است.
- باز هم به نظر میرسد که فرایند آزادگی در اندیشه، جزئی (بخشی) از پلاتفرم جمهوری اسلامی نبود. هر حکومت ایده ئولوژیک به دنبال جا انداختن بی چون و چرای مرام خود می باشد و نمی خواهد که کوچکترین سئوالی در مورد مرامش براه بیافتد. گرایش به آزادی تفکر می باید (لااقل بخشا) در نتیجه تجربه محدودیتهائی باشد که رژیم ایده ئولوژیک به جامعه تحمیل کرده است.
- امروز ایران "دو قطبی" شده است. از یک طرف گرایش وسیعی برای تجدید نظر در افکار و رفتار اجتماعی به وجود آمده و در قطب مخالف نیز نیروی قدرتمندی خواهان حفظ همان چیزی است که در خاطره اش داشته و یا فکر می کرده بدست آوردنی و دوست داشتنی است.
نباید و نمی توان این نیرو را نادیده گرفت. این نیرو – مستقل از فعل و انفعالات سیاسی - وجود داشته و می باید انتظار داشته باشیم که در آتیه هم وجود داشته و برای اعمال نظر خود مبارزه می کند.
با تمام اینها زمینه ای که چگونگی عملکرد آن را باید بسیار بهتر بشناسیم نیروی رو به رشدی است که "سئوال کردن" را درست می داند و می خواهد منطق مسائل زندگی را بفهمد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست