سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

زوزه­های مقدس!


میرزاآقا عسگری (مانی)


• سیاه چون ماری زخمی
از ویرانه ی قلعه فروخزیده بر خاکستری دشت.
            نیش فروخُلیده به پستانِ سپیده دم.
این، یک آیت­الله است! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ تير ۱٣٨۹ -  ۱۲ ژوئيه ۲۰۱۰


 

سیاه چون ماری زخمی

از ویرانه‍ی قلعه فروخزیده بر خاکستری دشت.

            نیش فروخُلیده به پستانِ سپیده دم.

این، یک آیت­الله است!

...توفانِ بزرگِ مرگ در سرزمین قدیسان...



ترسیدگان؛ پشتِ دریچه های تنگ؛

خامشان؛ تلنبار بر آوازهای برنیامده

کشتگان؛ در ریگستانِ سوزان.





رهگذر؛ مبهوت می­گوید:

-         «چی بودیم، چی شدیم!»



در سرزمینِ دین­زدگان

حتا نطفه­های نوبسته هم بوی مرگ می­دهند!

گرچه هرچیزی در این جهان دگرگون گشته؛

در کشور خرافات مقدس

تنها چیزی که تغییر نمی­کند

گله‍ی گرگهای سیاه است

    با زوزه های مقدس

             در تهیای گنبد سرها.



<><><>



هربار، صحنه که دگرگون می­شود،

قلعه‍ی ویران؛ همچنان زیر تیغه‍ی سرد ماه می­ماند

و اشباحی که تا دیروز فرماندهان بزرگی بودند

                   لابلای تاریکی ی تازه می مویند.



...توفانِ بزرگِ مرگ در سرزمین قدیسان...



فرمانده در پوستی تازه؛

نیش فروبرده در شکمِ شامگاه.

پیروزمندان؛

خوشبختی را به سرهای شکست خوردگان

                               شلیک می کنند.

شکست خورندگانِ همیشه

پشت دریچه­های تنگ به پچپچه،

روی ریگستان خونین به تاب و پیچ.



جهتِ توفان تغییر کرده است،

تنها چیزی که دگرگون نمی شود

گله های سیاهِ گرگ است

در تهیای گنبدها

          که زوزه های مقدس می کشند!

رهگذرِ مبهوت می گوید:

-         «وای؛ سرم سوت می کشد!»



۲۹ جولای ۲۰۱۰

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست