سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نگاهی کوتاه به زندگی رابرت فراست
به همراه ترجمه و تحلیل شعر «راه ناپیموده»


پیرایه یغمایی


• تخصص فراست بیشتر سرودن اشعار عاشقانه است و در همان‌هاست که خیال بی‌همتای خود را در زیباترین تشبیهات و واژگان می‌پیچد و چونان گنجینه‌ای از زیبایی به دست خواننده می‌دهد. از آن میان می‌توان به شعر عاشقانه‌ی The Silken Tent اشاره داشت. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ تير ۱٣٨۹ -  ٨ ژوئيه ۲۰۱۰


 
«رابرت لی فراست» چکامه‌سرای پرآوازه‌ی آمریکایی در ٢٦ مارس ١۸٧٤ در «سانفرانسیسکو» چشم به جهان گشود و به یاد ژنرال ایی.لی. نام گذاری شد.
نوزده ساله بود که مجله‌ای محلی یکی از اشعارش را به پانزده دلار خرید. پدر بزرگش او را همواره از شاعری منع می‌کرد و به او گوشزد می‌نمود که گذران زندگی از این راه ممکن نیست، اما این سخنان در رابرت جوان تأثیری نداشت، چرا که سرنوشت او پیشاپیش نوشته شده بود.
38 ساله بود که تصمیم گرفت با خانواده‌اش به انگلیس مهاجرت کرده و تمامی زندگی خود را صرف نوشتن کند. این قمار برای او بُرد بسیار به بار آورد، چرا که در انگلیس نخستین کتابی که از او به چاپ رسید «A Boy’s Will - خواست کودک»، توجه همگان را برانگیخت و باعث شد که رابرت به جرگه‌ی شاعرانی از قبیل ازرا پاوند، هیلدا دولیتل و ... در آید و در حقیقت با این کتاب که ازرا پاوند نقد ستایش‌آمیزی بر آن نوشت، هستی شاعرانه‌ی خویش را در جهان ادبیات به ثبت رسانید و پس از آن چهار بار جایزه‌ی پولیتزر را نصیب خود کرد.
تخصص فراست بیشتر سرودن اشعار عاشقانه است و در همان‌هاست که خیال بی‌همتای خود را در زیباترین تشبیهات و واژگان می‌پیچد و چونان گنجینه‌ای از زیبایی به دست خواننده می‌دهد. از آن میان می‌توان به شعر عاشقانه‌ی The Silken Tent اشاره داشت. در این شعر فراست با نهایت ظرافت زیبایی خیمه‌ای را- از بندها تا تیرک میانی - وصف می‌کند و در پایان شعر نتیجه می‌گیرد که آن تیرک میانی «تو» هستی که در جامه‌ای ابریشمی قرار داری. خود او در مورد تاریخچه‌ی این شعر می‌گوید:
« در کودکی یک روز صبح مادرم را در لباس کلاسیک انگلیسی با دامنی بلند و ابریشمین از پنجره دیدم و این زیباترین صحنه از همان زمان در ذهنم نشست و بعدها این شعر از آن خاطره آفریده شد.»
شعرهای رابرت فراست کلاسیک و همه از وزن و قافیه برخوردارند. بیشتر این شعرها در بند‌های آغازین، خواننده را به دیدن منظره‌ای فرا می‌خوانند و در بندهای پایانی نتیجه‌ی فلسفی خود را به وی پیشکش می‌دارند. آنگونه که خود فراست هم در جایی می‌گوید:
شعر با خیال و زیبایی آغاز می‌شود و با حکمت پایان می‌گیرد.
از این روست ‌که شعر The road not taken (راه ناپیموده) هم - که در ادامه‌ی این مطلب می‌آید- از این ماجرا دور نیست.
رابرت فراست و راهی که برگزیده نشد( تحلیلِ شعر «راه ناپیموده» (The road not taken
شعر «راه ناپیموده» از چهار بخش تشکیل شده است و هر بخش پنج بند دارد. از این پنج بند، بندهای اول و سوم و چهارم با یکدیگر هم‌قافیه هستند و بندهای دوم و پنجم هم به همین شکل. به عنوان مثال، پنج بند اول را در نظر می‌گیریم که در آن واژگان wood, و stood و could در سطرهای اول و سوم و چهارم و واژگان both و undergrowth هم در سطرهای دوم و پنجم قافیه را رعایت می‌کنند.

اگر چه خود فراست در مورد سرودن این شعر حکایتی را در رابطه با «ادوارد توماس» نقل می کند (1)،اما روانشناسان و ناقدان آن را سرشار از درونمایه‌ای می‌دانند که به دور از روان شاعر نیست. از میان این تفسیرها، تفسیر پاتریک باست Patrick Bassett از همه عجیب‌تر است:
«باسِت» باوری به وجود راوی و حتا دو راهی ندارد. به نظر او، راوی و دوراهی همه مقولات روحی هستند. وی در این شعر تصویر دو راه مجزایی را که به یک اندازه گام خورده‌اند، حاکی از تمامی اختیارات و امکانات زندگی می‌داند که به وضوح مشخص است و ابهامی در آن‌ها نیست؛ آن‌ها یا تیره‌اند ویا روشن (فقط سفید و سیاه).
«باسِت» سپس مطرح می کند که روح به راهی می‌رود که دل‌خواه اوست و این طیّ طریق تصادفی روح همان مقوله‌ای‌است که در تصور بیشتر مردم به عنوان فردیّت تلقی می‌شود. با نگاه دقیق‌تر به تفسیر«باسِت»، شباهت آن را با نظر لوئیس آنترمیر Louis Untermeyer در می‌یابیم: « آنترمیر» هم بر این باور است که استفاده از امکانات و اختیارات بستگی به تقدیر و سرنوشت دارد.

اما آن‌چه پیداست، این است که این شعر در فضایی از تردید و تأسف شناور است. احساس تأسف از همان آغاز کار، از رهگذر نام شعر- «راهی که برگزیده نشد» - حضور خود را در صحنه اعلام می کند و نشان می‌دهد که شاعر چگونه بیشتر، به راهی فکر می‌کند که «نرفته است» و نه آن راهی که رفته. این احساس در آخرین بخش شعرعمل‌کردی قدرتمندانه دارد. خواننده هم از همان آغاز در حسرتِ شاعر شریک است و با همان حسرت با راوی پا به جنگل زرد می‌گذارد. ترکیب «جنگل زرد فام» هم که جنگلی خزان‌زده و یا کنایه از خزان زندگی‌ست، رنگ‌مایه‌ای از حسرت‌زدگی را به نخستین بند شعر می‌بخشد.
راوی در میان‌سالی بر سر دو راهی زندگی ایستاده و ناگزیر است که یکی از آن دو را انتخاب کند. اما گزینش ساده نیست. راوی راه‌ها را با نگاه ارزیابی می‌کند، می‌سنجد و یا به اصطلاح سبک و سنگین می‌کند. چگونه و از چه طریق باید یک راه را بر آن دیگری برتری دهد؟
تنها با نگریستن به چشم انداز راه ... پس می‌ایستد و یکی از آن دو را با نگاه عمیقی دنبال می کند تا آن‌جا که انتهای آن از چشم ناپدید می شود. آن‌گاه راه دیگر را برمی‌گزیند.
این شگرد ِ «خلاف انتظار رفتار کردن» را، فراست در بسیاری از شعرهایش به کار می‌گیرد، چنان‌که در این شعر هم راه نخست را به تعمق ژرف‌نگری می‌کند و در حالی که خواننده منتظر است
آن را برگزیند، ناگهان راه دیگر را انتخاب می‌کند. راوی خود می‌داند دلیلی که برای این گزینش دارد چندان هم استوار نیست، برای همین است که می‌خواهد برای این انتخاب به‌گونه‌ای خود را قانع کند: «چون پوشیده از علف است و گام‌های رهگذران را می‌طلبد.»
اما بلافاصله می‌گوید: «هر چند که هر دو راه به یک سان کوفته شده و در آن صبحدم مثل هم بودند.»در این بخش ِ شعر فضای تردید در اوج خود قرار دارد، اما به خود نوید می‌دهد که راه دیگر را برای روز دیگر گذاشته است در حالی که می داند دیگر بازگشتی در کار نیست. بدین ترتیب انتخاب دشوار پایان می‌گیرد، اما احساس تأسف همچنان هم در شعر، هم در شاعر و هم در خواننده باقی می‌ماند.
آخرین بند، پیش بینی حسرت بار سال‌های بعد است و اشاره به دگر گونی‌هایی که بر اثر آن گزینش حاصل آمده است و تکرار دو بار کلمه‌ی «من» و خط تیره‌ای که بعد از یکی از آن‌هاست فضای حسرت زده را پر رنگ‌تر می‌کند.
                                                                                 
    Tow roads diverged in a wood, and I-
    I took the one ………………..


شعر و برگردان شعر

               راه ناپیموده

در جنگلی زردْفام دو راه از هم جدا می‌شدند
و افسوس که نمی‌توانستم هر دو را بپویم؛
چرا که فقط یک رهگذر بودم
ایستادم ...
و تا آن‌جا که می توانستم به یکی خیره شدم،
تا جایی که در میان بوته ها گم شد...


پس بی‌طرفانه آن دیگری را برگزیدم.
شاید به خاطر این‌که پوشیده از علف بود
و می‌خواست پنهان بماند
اگر چه هر دو یکسان لگد کوب شده بودند.


و هر دودر آن صبحگاه همسان به نظر می رسیدند؛
پوشیده از برگ، بی ردّ پایی بر آن‌ها
آه ... من راه نخستین را برای روز دیگر گذاشتم
با آن‌که می‌دانستم که هر راهی به راهی دیگر می‌رسد
شک داشتم که دیگر باز نتوانم به آن بازگردم


سال‌های سال بعد روزی
با حسرت به خود خواهم گفت:
در جنگلی دو راه از هم جدا می‌شد و من
آری - من – راهی را در پیش گرفتم که رهگذر کمتری داشت
و تمامی تفاوت در همین بود.





The road not taken
         Robert Frost
Two roads diverged in a yellow wood
And sorry I could not travel both
And be one traveller, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth


Then took the other, as just as fair,
And giving perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear,
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,


And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.


I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I -
I took the one less travelled by,
And that has made all the difference.



پانوشت:
1 - آر اف فلیسنر، استاد دانشگاه ایالتی سنترال می‌گوید با وجودی‌ که تمامی تلاش‌ها در جهت برداشتی جامع از شعر «راهی که طی نشد» در حدِّ خود دارای اصالت هستند، خود رابرت فراست عنوان کرده که این شعر در باره‌ی دوست قدیمی‌اش «ادوارد توماس» سروده شده است.
ادوارد تاماس به عنوان یک دوست معمولا ً فراست را در پیاده‌روی در اطراف جاده‌های روستائی نیوانگلند همراهی می‌کرد. گفته شده که هر یک از آنان به نوبت مسئولیت راهنمائی ِِ راه را به عهده می‌گرفتند و همیشه، موقعی که نوبت راهنمایی توماس بود، این دو دوست برای تصمیم‌گیری درباره‌ی این‌که از چه راهی بروند، آن‌قدر وقت صرف می‌کردند که معمولا ً برای طی کردن تمام آن ناحیه لازم بوده. به گفته‌ی خود رابرت فراست در شعر «راهی که طی نشد» دودِلی‌های توماس به ریشخند گرفته شده است.
فلیسنر به منظور اثبات ادعای خود از مصاحبه‌ای که شخصی به نام «رجینالد ال کوک» با فراست انجام داده نام می‌برد و می‌گوید در این مصاحبه هنگامی که کوک به فراست گفت: «خوب، شما می‌دانید که آن‌ها معمولا ً شعر راهی که طی نشد را به خود شما نسبت می‌دهند.» وی [فراست] جواب داد که: «آری، این طور است. اما این شعر در باره‌ی ادوارد توماس سروده شده است.»

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست