سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مراقب جنبش باشیم...


محمدعلی اصفهانی


• سفر بسیار استثنایی یکی از نابکارترین و مکارترین و کارآمد ترین چهره های استراتژ بسیار فعال جنگ طلب بی نهایت بدنام و بدسابقه و خطرناک نیوکنسرواتور های آمریکا، جان بولتون، به پاریس، برای سخنرانی در حمایت از یکی از داعیه داران رهبری ایران، در مراسمی که در هفته ی اخیر ترتیب داده شده بود، نگارش این چند سطر را با رعایت چپ و راست قضیه، اجتناب ناپذیر کرده است. و ای کاش چنین پیش نمی آمد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ تير ۱٣٨۹ -  ۱ ژوئيه ۲۰۱۰


دشمن، چون از همهْ حیلتی فرو مانَد، سلسله ی دوستی بجنبانَد. پس آنگاه، به «دوستی»، آن کند که هیچ دشمنی نتَوانَد.
سعدی


جنبش خرداد، و جنبش سبز که به دیدآمدنی ترین چهره ی این جنبش فراگیر و بزرگ است، فروکش نکرده است، و نباید فروکش کند. چرا که در فروکش آن، دشمنان سوگندخورده ی مردم ایران، نابکار ترین و درنده ترین جناح های امپریالیسم، و نیز بنیادگرایی نژادپرست و نسل کش اسراییل، برای آن جاگزین تعیین خواهند کرد.
جاگزینی که خود، فقط در حد یک جاده صاف کن، مورد استفاده قرار خواهد گرفت، و بی درنگ پس از ویرانی ایران ـ یعنی آنچه هدف اصلی است ـ به دور انداخته خواهد شد.

بیماری «استقرار دموکراسی از دمشق تا تهران»، علی رغم بر روی کار آمدن اوباما نه تنها ریشه کن نشده است، بلکه در اعماق نه چندان ناپیدای آمریکا و «جامعه ی جهانی»، مشغول بازسازی خویش به منظور بازتکثیر اپیدمیک خویش است.
ویروس این بیماری، به لحاظ شکل و شمایل ـ و فقط به لحاظ شکل و شمایل ـ خود را در موجود سه سلولی واحدی به نام «بوش ـ رامسفلد ـ چینی» بارز می کرد، و از طریق حاکمان جنگ طلب اسراییل، خاورمیانه را یکسر می آلود (و می آلاید). این ویروس، در دستگاهی تازه نفس و قدرتمند و مبتنی بر تئوری های مستمراً در حال پردازش و تکمیل یک «مکتب»، تولید شده است که اصطلاحاً «مکتب نیوکنسرواتور» ها (بسیار متفاوت با مکتب یا مکاتب کنسرواتور های کلاسیک) نامیده می شود.

در حال حاضر در خود آمریکا، این مکتب شوم، در حال نبردی بی امان با دستگاه جدید ریاست جمهوری آمریکا و شخص اوباماست. از جمله با استفاده از لابی هایی چون لابی های ثروتمند و همه کاره ی اسراییل، یا بعضی مافیاهای تولید و آزمایش و صدور و مصرف و چرخش جهانی سلاح، و بخشی از کمپانی های نفت و انرژی؛ و همچنین با در اختیار داشتن امکانات تبلیغی بی نظیری از نوع مجموعه ی رسانه یی گسترده ی فاکس نیوز. و طبعاً دیگرانی از کلان تا خرده پا نیز هم.

راقم این سطور ـ به هیچ روی و به هیچ عنوان و به هچ بهانه یی ـ هرگز در هیچ زمانی نمی خواست و نمی خواهد و تا جایی که پرنسیپ های ارزشی اجازه دهند نخواهد خواست که بر تضادهای موجود در میان نیرو های اپوزیسیون دامن زند. چرا که حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که بخشی از این نیرو ها در هیأت «تشکیلات»، واجد صلاحیت نام اپوزیسیون خلافت و ولایت حاکم بر ایران نباشند، عناصر تشکیل دهنده شان، به هیأت فرد یا تشکل های فرعی، قطعاً مشمول این عدم صلاحیت نیستند...

آنچه دغدغه ی اصلی است، ضرورتِ یافتن راهی برای هرچه پرتوان تر کردن جنبش خرداد، و فائق آمدن بر نقاط ضعف آن، به گونه یی است که خواستاران ویران کردن ایران، و ـ در بهترین و خوشبینانه ترین صورت ـ «عراقیزه» کردن آن را ناامید سازد.
تا زمانی که حاکمیت ملایان، در سرزمین ما مستقر است، جنگ طلبان اسراییل، و «نیوکنسرواتور» ها امکان مانور خواهند داشت؛ و بنابر این، راه ناامید ساختن آنان، به طور احتناب ناپذری، از سرنگونی این حاکمیت می گذرد. ولی سرنگونی این حاکمیت، الزاماً به معنای آزادی و استقلال ایران نخواهد بود. و این دومی، درست همان چیزی است که دشمنان خارجی مردم ایران برایش حساب ها گشوده اند.

وقتی که بچه های جنبش، طوری رفتار می کنند که گاه آدم فکر می کند که گویی آن ها مهم ترین وظیفه ی خود را آمدن به خیابان ها و تظاهرات میلیونی و غیرمیلیونی و اعلام واقعیتِ دیگر امروز آشکارتر از آشکار شده ی در اکثریت بودن خود می دانند، تعجب آور نیست اگر به دلیل تمهیدات حکومت، سخن از فروکش کردن جنبش به میان آید.

وقتی که چهره های مطرح جنبش، و به طور خاص، کروبی و موسوی، در گفتار، و نه الزاماً در کردار (که آن بحث، جای دیگری دارد) دست از کفن پوسیده ی حضرت امام راحل بر نمی دارند، و از «عصر طلایی» موهومی سخن می گویند که نه به زمان اقامت آن امام بر روی زمین، بلکه به زمان اقامت او در کره ی ماه (۱) بر می گردد، تعجب آور نیست اگر بخش های وسیعی از توده های جنبش، از آن احساس نشاط و تحرک اولیه ی خود، نشان زیادی در خویش نبینند.

وقتی که خود ـ سخنگودانندگانِ، و خود ـ نماینده خوانندگانِ، و خود ـ تئوری پرداز نامندگانِ «جنبش سبز» اجازه دارند تا هر یاوه یی را از قول جنبش و چهره های مطرح آن به خورد مخاطبان داخلی و خارجی بدهند، و این رفتار زشت و آسیب رسانشان مورد انتقاد جدی قرار نمی گیرد، تعجب آور نیست که کسانی فرصت عقده گشایی علیه جنبش و دست در کاران آن را بیابند و اندک اندک کل جنبش را نیز یا زیر سئوال ببرند، و یا از محتوا تهی کنند.

همه ی کسانی که دل در گرو پیروزی جنبش دارند، همه ی کسانی که می دانند با تهاجم نظامی به ایران، با گرسنگی دادن بیشتر به مردم، با جنگ، و با راه حل های اسراییلی و نیوکانی، چیزی به جز تباهی نصیب سرزمین ما نخواهد شد باید به خود بجنبند.
دست روی دست گذاشتن و منتظر سیر روزگار ماندن، و یا ـ مبتذل تر از این ـ دل به «بر سر عقل آمدن» حاکمان ایران بستن، سرانجامی خوش نخواهد داشت...

خیلی پیش تر ها هم نوشته بودم، و باز هم تکرار می کنم که شخصاً تردیدی در این ندارم که در بالاترین سطوح تصمیم گیری و اجرایی حکومت سوراخ سوراخ و پاره پاره و الیگارشی وار ایران، جاسوسان حرفه یی و غیرحرفه یی دستگاه های اطلاعاتی آمریکا (از همه نوع: کان و نیوکان و دموکرات و غیره) و اسراییل، و انگلستان، و دیگر قدرت های مداخله گر (روس و چین را فراموش نکنیم)، هم رخنه کرده اند، هم حضور فعال دارند، هم به وظایف شبانه روزی و متداول خود مشغولند، و هم آماده ی اجرای وظایف مقطعی و فوق العاده هستند.
در شکل بندی کنونی نیروها در سطح جهانی، و با سیاست فعلی دستگاه اوباما، حمله ی نظامی «ابتدا به ساکن» به ایران، عملی به نظر نمی رسد. حتی برای اسراییل که به هیچ قرارداد بین المللی یی پایبندی ندارد.
اما احتمال حمله ی نظامی (و در صورت وقوع: قطعاً اتمی) به ایران، به صورتی که در ظاهر یا در واقع، حکومت ایران شروع کننده ی آن باشد را نباید کلّاً نادیده گرفت.
«حادثه» یی رخ می دهد. یا بر اثر بلاهت فوق العاده ی حاکمیت ملایان؛ و یا بر مبنای طرحی اجرا شده به وسیله ی همان جاسوسان حرفه یی و غیرحرفه یی یی که به آن ها اشاره شد. و این حادثه، جرقه ی جنگ را می زند. یکی از طرح های دیک چینی، از اساس، بر همین استوار بود. (۲)
در مورد شباهت های حیرت آور و پرسش برانگیز برخورد نظامی مرموز و پر از تناقض گویی های هر دو طرف قضیه، میان نیروهای حکومت با ناوگان های نیروهای ائتلاف، در تنگه ی هرمز ، در دی ماه ۱۳۸۶ درست در آستانه ی سفر بوش به خاورمیانه، با واقعه ی «خلیج تانکن» که آغازگر مرحله ی کیفی درگیر شدن آمریکا در جنگ ویتنام بود، پیش تر از این، در همان ایآم، مطالبی نوشته بودم که تکرار آن مطالب (۳) در اینجا باعث اطاله ی کلام خواهد بود...


یکبار دیگر تکرار می کنم که:
راقم این سطور ـ به هیچ روی و به هیچ عنوان و به هچ بهانه یی ـ هرگز در هیچ زمانی نمی خواست و نمی خواهد و تا جایی که پرنسیپ های ارزشی اجازه دهند نخواهد خواست که بر تضاد های موجود در میان نیرو های اپوزیسیون دامن زند... الی آخر.
و بعد:
با اجتناب از ورود به جزییاتی که تعدادشان خارج از شمار است (و مطلقاً از ورود به آن ها استقبال نمی کنم) توضیح می دهم که سفر بسیار استثنایی یکی از نابکارترین و مکارترین و کارآمد ترین چهره های استراتژ بسیار فعال جنگ طلب بی نهایت بدنام و بدسابقه و خطرناک نیوکنسرواتور های آمریکا، جان بولتون، به پاریس، برای سخنرانی در حمایت از یکی از داعیه داران رهبری ایران، در مراسمی که در هفته ی اخیر ترتیب داده شده بود، نگارش این چند سطر را با رعایت چپ و راست قضیه، اجتناب ناپذیر کرده است. و ای کاش چنین پیش نمی آمد...
جان بولتونِ تبهکار نامدار را «خوزه ماریا ازنار» یک مهره ی نیوکان های آمریکا در اروپا، همراهی و همگامی می کرد، و در کنار او برای «آزادی مردم ایران» شعر و شعار سر می داد و سخن می راند.
این فرد که برای آزادی مردم عراق نیز به اندازه ی آزادی مردم ایران دل می سوزانید و از همین رو در راه حمله ی نظامی آمریکا به عراق، سر و جان فدا می کرد، هم به دلیل سیاست خارجی خود، و هم به دلیل سیاست های داخلی دست راستی افراطی خود علیه مردم اسپانیا و «تروریست های باسک»، توسط مردم اسپانیا از پست نخست وزیری طرد شد. بسیاری از هواداران او نیز که تصمیم بر رأی دادن مجدد به او داشتند، در آخرین لحظات، از رأی دادن به او منصرف شدند. چرا که او یک عمل تروریستی کاملاً بی ربط با پارتیزان های باسک در آستانه ی انتخابات را، به آن ها نسبت داد تا با این دروغ، هوادارانش را هرچه بیشتر ترغیب کند که به صورت فعال، وارد صحنه شوند و او را به عنوان «قهرمان مبارزه با تروریسم»، بار دیگر بر اریکه ی قدرت بنشانند.
در باره ی این موجود، اضافه کردن چیز دیگری فعلاً ضروری نیست به جز اشاره به این که او و جان بولتون، هر دو از بنیانگذاران تشکیلاتی هستند به نام «ابتکار عمل دوستان اسراییل» (۴) که بر حمایت از جنایات جنگی و نسل کشی های اسراییل تحت عنوان «دفاع از خود»، و نیز ثبت نام اسراییل خاورمیانه، به عنوان «یک کشور غربی»، برای برخوردار شدن هرچه بیشتر آن از مصونیت ها، و آسان تر شدن مبارزه با معترضان به سیاست هایش در کشورهای غربی، متمرکز است.

و اما در باره ی جان بولتون خوش سبیل، دستیار وزیر دادگستری کابینه ی ریگان با مأموریت پاکسازی اسناد فسادهای مالی و سیاسی، معاون وزارت امور خارجه ی جرج بوش برای جنگ عراق، نماینده ی آمریکا در سازمان ملل متحد، تحمیل شده از طریق فوق قانونی به وسیله ی جرج بوش به این سازمان... و کسی که بارها با صراحتی استثنایی، از ضرورت حمله ی نظامی به ایران سخن گفته است، پنج سال پیش، و به هنگامی که او از طرف بوش، به عنوان نماینده ی آمریکا در سازمان ملل انتخاب شد، مطلبی به تفصیل نوشته بودم با عنوان «جان بولتون کیست و چه خوابی برای ایران دیده است؟» (۵) که در آن، گوشه هایی از زندگی سیاسی ـ جنایی ـ مافیایی، و سوابق و لواحق، و خطوط کلی پرتره ی او تشریح و ترسیم شده است.
و حالا بعد از این همه مدت، حیفم می آید که حداقل، قسمت کوتاهی از آن نوشته ی مفصل را (قسمت ترجمه شده از گزارش خبری کوتاه اومانیته در باره ی این بزرگوار را) به همراه دو خرده فرمایش ایشان که برای تغییر ذائقه چندان بد نیست در اینجا نیاورم و بگذرم.
و اما نخست دو خرده فرمایش:
ـ مخلوقات جفنگ و مشنگ و خل و چلی مثل سازمان ملل متّحد، و هر چه با منافع آمریکا در تضادّ است. ما این ها را ، نه در اینجا، و نه در هیچ جای دیگر، تحمّل نمی کنیم و قورت نمی دهیم...
ـ آمریکا، برنامه ی خودش را جوری سر و سامان می دهد که سازمان ملل، وقتی کار کند که آمریکا دوست دارد که این سازمان، کار کند. و این، درست همان چیزی است که باید باشد. برای این که تنها مسأله ـ تنها و تنها مسأله ـ برای آمریکا این است که بداند چه چیزی در جهت منافع اوست. اگر شما این حرف را دوست ندارید، من متأسّفم. امّا همین است که هست !

و این هم گزارش خبری کوتاه اومانیته، روزنامه ی نیمه رسمی حزب کمونیست فرانسه، در سوم اوت ۲۰۰۵ با عنوان بوش، یک «باز» را بر سازمان ملل متحد، تحمیل می کند:
جان بولتون، نماینده ی آمریکا در سازمان ملل خواهد بود. جرج بوش، نمی توانست تحقیر سازمان ملل و حقوق بین المللی را، بهتر از این به نمایش بگذارد که یکی از بدترین «باز»هایی را که درکاخ سفید، لانه کرده است، به نمایندگی آمریکا در سازمان ملل برگزیند.

«اگر من، امروز می توانستم یک شورای امنیّت جدید برای سازمان ملل تشکیل بدهم، فقط یک عضو دائمی برای این شورا انتخاب می کردم. برای این که این، انعکاس تناسب واقعی قوا، در دنیاست.».
_ و این تنها عضو دائمی، که خواهد بود؟
ژورنالیست رادیوی دولتی، این را پرسید.
«ایالات متّحده ی آمریکا»!
جان بولتون ، مطمئن از خود و دوستان خود، اینطور جواب داد !

این ماجرا مربوط به پنج سال پیش است [سال ۲۰۰۰]. امّا او از آن زمان تا به حال، نه نظرش را عوض کرده است؛ و نه خشونت وحشی پیشنهاد ها و اظهار نظر هایش را.

او به مدّتی طولانی، در ساختن استراتژی نومحافظه کاران (نئوکان ها) که در سال ۲۰۰۰ قدرت را تسخیر کرده است، سهیم بوده است.
جان بولتون، یکی از تدوین کنندگان «پروژه، برای قرن جدید آمریکایی» (PNAC) است: پروژه ی اعلام هژمونی آمریکا در جهان، که از سال ۱۹۹۸ جنگ عراق را پیشاپیش خبر می داد.

این «حقوقی نویس»، در سال ۱۹۹۷ در «وال استریت ژورنال» نوشت:
«قراردادها، قوانینی هستند که فقط در ارتباط با کارکرد اهداف آمریکا ارزیابی شدنی هستند... این ها فقط اجبارهای سیاسی اند.»
آمریکا ـ پس بنا بر این ـ مجبور نیست که قوانین بین المللی را رعایت کند !
چیزی که با انتخاب جان بولتون، صریحاً به اثبات رسیده است.

جان بولتون، به شدّت مخالف تشکیل دادگاه بین المللی جنایات جنگی ـ که کلینتون با آن موافقت داشت ـ است؛ و در زمانی که معاون «کالین پاول» در کابینه ی بوش بود، توانست کناره گیری آمریکا را از این طرح میسّر کند.
او، در این مورد با لذّت و شعف، در روزنامه ی «وال استریت ژورنال» اعلام کرد که:
- این، بهترین و خوش ترین و لذّت بخش ترین لحظه در زندگانی دولتی من بود!

نماینده ی جدید آمریکا در سازمان ملل، خود را با ساختن و پرداختن و به هم بافتن دروغ های کاخ سفید در مورد سلاح های موهوم تخریب و کشتار جمعی در عراق، از بقیّه ی همگنان خود، متمایز می کند.
او آتش را، به سمت سوریه هُل می داد که گویا صدّام سلاح های خود را به آن سپرده بود؛ به سمت ایران و پروژه های اتمی آن؛ به سمت کره ی شمالی؛ به سمت کوبا که متّهم به تولید سلاح های بیولوژیک و تحویل آن به دولت های شرور بود؛ و به سمت چین، با تند و تیز کردن مسأله ی تایوان.

با انتخاب یک «حقوقی نویس» جنگ پرست، جرج بوش، در حزب خودش هم با تعدادی بیشتر از یک نفر، که با شکّ و سوء ظن به مسأله نگاه می کنند، مواجه شده است.
نامیدن جان بولتون به عنوان عضو کابینه، در سال ۲۰۰۰ به جز با پشتیبانی پانزده «باز» حزب دموکرات، امکان پذیر نشد.
برای همین هم این بارجرج بوش تصمیم گرفت که متّکی بر اختیاراتی که قانون اساسی به او داده است، با عبور از بالای سر یک مبحث حسّاس، انتخاب خود را تحمیل کند. خطر!
(پایان گزارش اومانیته)

این ها همه سر جای خود. اما دو نکته ی کاملاً ضروری دیگر که جزء لاینفک و جدایی ناپذیر این نوشته اند:

٭ هرگونه بهانه کردن این ماجرا برای اِعمال فشار مضاعف بر افراد منسوب به جریان مورد بحث، مهر تأیید دیگری است بر جنایت کاری بی حد و حصر حاکمیت خلافت و ولایت در ایران؛ و مسئولان مستقیم و عاملان اصلی آن شخص خامنه ای و ستاد کودتا و کل حاکمیت غاصب هستند. و ضمناً می توان درست در همان نقطه به دنبال سرنخ عوامل مستقیماً وابسته به سازمان های اطلاعاتی قدرت های خارجی جنگ افروزی بود که احیاناً قصد آلترناتیو سازی در سرزمینی دارند که بسیارانی در آن، درستی و نادرستی نیروها را با تعداد کشته شدگان آن ها اندازه می گیرند. سرنخ موجوداتی که پلشتی کارگزاری حکومت سنگسار و تجاوز و زندان و شکنجه و اعدام را با پلشتی کارگزاری آن قدرت های خارجی، یکجا در خود جمع آورده اند. اگرچه با صد من ریش یا عبا و عمامه یا چفیه و روزی هزار بار عربده جویی علیه مثلاً اسراییل و آمریکا.

٭ نه اشتباه محاسبه ی ناشایست و زشت یک جریان سیاسی، در مبارزه با حاکمیت را می توان با جنایات آشکار و عالمانه و عامدانه ی این بساط خلافت و ولایت، همسنگ و همسان دانست؛ و نه مردم ایران کوچک ترین تجاوزی به ساحت حتی دور ترین منسوبین به آن جریان را نادیده خواهند گرفت و بی پاسخ خواهند گذاشت. آنجا دیگر، همه چیز از نو تعریف می شود. آنجا دیگر، سخن از رودررویی با دشمن مشترک همه ی ماست. سخن، آنجا دیگر از جنسی دیگر است. آنجا دیگر، سخن از جنس همان دریای خونی است که مرز میان مردم با سراپای حکومت ضد مردم را تعیین می کند. حکومتی که باید برود. و... خواهد رفت.
۱۰ تیر ۱۳۸۹

یادداشت ها و توضیحات:
۱ ـ «جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی بامحابای سبز، و چند نوع خمینی» ـ از راقم این سطور
www.ghoghnoos.org
۲ ـ یک دوجین طرح در دفتر چینی، برای ساختن بهانه ی حمله به ایران ـ نگاهی به کنفرانس سیمور هرش در ارتباط با قسمت های حذف شده ی مقاله اش در «نیویورکر» ـ از راقم این سطور
www.ghoghnoos.org
۳ ـ به عنوان نمونه، به این مقاله:
از خلیج تانکن در ۱۹۶۴ تا خلیج فارس در ۲۰۰۸ ـ همان استراتژی دروغ و چالش جنگ طلبانه؟
www.ghoghnoos.org
۴ ـ Friends of Israel Initiative به نشانی اینترنتی friendsofisraelinitiative.org
۵ ـ «جان بولتون کیست، و چه خوابی برای ایران دیده است؟» ـ از راقم این سطور
www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست