سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مصطفی باز هم سخن بگو...


ک. معمار



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۱ خرداد ۱٣٨۹ -  ۲۱ ژوئن ۲۰۱۰


ما را به خاطر بیاور
مارا که تازه جوانانی بیست ودو ساله بودیم
شور عشق در سینه داشتیم و
پبش ازآن که عاشق شویم
سینه بر خاک سوده مردیم
ما را به خاطر بیاور
مارا که سینه سرخانی خنیاگر بودیم
و ده به ده
نه در آسمان و نه در کوهسار و نه بر شاخسار
که در بازار
پبش از آنکه آوازه خوان شویم
بر شاخه تکیده از تکیه گاه خویش
جان وا سپردیم
به خاطر دارم
پیام تان را, سرنوشت تان را
که همیشه در گذرگاه خاطرم در گذر است
آوازهای صامت سینه سرخان سینه بر سیخ
و تجسر آرزوهای بیست ودوساله گان سینه بر سنگ
و از تکرار یادشان
شاید بیش از آن که شاعر شوم
بیست و دو ساله می میرم
                                 
"عزت ابراهیم نژاد"



بی مقدمه, از کوچکترین عضو خانواده ام شروع میکنم تا اوج تغییری که بر روح جامعه موج میزند را برایت بنویسم. نوه ام ۶ سالش است. در زمان انتخابات دوره دهم , با دست بند سبز و سربند سبز در تمام تظاهرات و تبلیغ برای موسوی شرکت کرد. سرود ای ایران را بدون غلط, از بر میخواند و سرود زخمی ترین یادگاران رهائی میهن "سراومد زمستون" را هم از بر است و هر وقت با هم صحبت میکنیم یک شعار را دوست دارد با هم تکرار کنیم, "یاحسین, میرحسین" او نمی داند, در انتخابات شرکت نکردم و به آقای موسوی رای ندادم, او نمی داند, مادرش وقتی ۷ سالش بود طعم زندان, حکومت اسلامی, زمان نخست وزیری میرحسین, را همراه با برادر و خواهر و مادرش را چشیده است, او نمی داند آقای موسوی نخست وزیر محبوب آیت الله خمینی بود و پدر بزرگ او که نگارنده باشد در تمام دوران صدارتش یا مخفی بود یا زندان, اما همانطور که میدانی این حق انتخاب را ما حق نداریم از کسی بگیریم و اجبارشان کنیم مانند ما فکر کنند خصوصا جوانان این دوره را که تک گاز پیش میروند و نه به طول موج صدای ما گوش میسپارند و نه افق دید ما را می پذیرند. اما در گفتگوئی که دریچه اش را تو باز کردی, با هم گپ می زنیم. مصطفی؛ لازم نیست ما یکدیگر را بشناسیم تا صمیمیت کلامی بین ما حاکم شود. کسانی که مانند تو فکر میکردند, زمان صدارت ٨ ساله شما، زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی, احضارها و بازجوئی ها از ما مقارن قتل های زنجیره ای و بعد از آن همین حرف های تو را به زبان می آوردند. انها میگفتند که هر دو طرف مقصر هستیم. دهه اول انقلاب را اشاره داشتند و از ۱۲ موردی که در اعترافاتت برای ذهن مشتاق جامعه عنوان کردی...
... به باور من, نظامی که قدرتش را در اعتراف گیری و تواب سازی در سلول های انفرادی و نظامی که... و قس الیهذا.
بیائید از همین جا با هم بگوئیم, ایا ما در دولت بودیم؟ در مجلس بودیم؟ در حاکمیت بودیم؟ چرا باید شریک جنایات دهه اول انقلاب باشیم؟ ما اپوزسیون بودیم. اتفاقا مدت ۲ سال هم از نظام نشناخته ای دفاع هم کردیم. سربازان طرفدار سازمان در جبهه های جنگ عراق علیه ایران شرکت داشته و در این رابطه بسیاریشان جان باختند.

حتی زمانی هم که از جمهوری اسلامی دفاع میکردیم, رفقای مارا اعدام, زندانی و شکنجه نی کردند, اخراج از کار, چه آموزش وپرورش, چه ادارات, و با انقلاب فرهنگی کذائی, خیل عظیم دانشجویان ما از دانشگاهها پاک سازی و اخراج شدند و در موارد بعدی با پرونده سازی های گروه های فشار در تمام نقاط ایران دستگیر و به دم تیغ سپرده شدند.
با طیف فکری امثال شما ما در ان دهه اول انقلاب, نتوانستیم حتی گفتگو داشته باشیم. موضوع مناظره های تلویزیونی و شرکت رهبران فکری چپ با نمایندگان فکری حکومت اسلامی, فقط روی صفحه تلویزیون, خود را نمایان میکرد, در جامعه در بحث های خیابانی دائم کشمکش و در گیری حاکم بود.دهه اول انقلاب در واقع, ازمایشگاهی بود برای ایت الله خمینی, تا منویاتش را با کمک چماق مستضعفین, که شما هم اهرم هایش بودید پیش ببرد. همه این ها را همان برادرانی که نامشان "سربازان گمنام" امام زمان لقب گرفتند, از امثال ما پاسخ دریافت داشتند.
جمع کثیری, بوسه بر خاک زدند و باقی مانده, ماندندتا شاهدان و بازگوکننده روزهای درد باشند. و تعداد ما میدانی چه در داخل و چه در خارج کم نیست. امروز میدانی هزاران تن میتوانند پاسخ دردی را که میکشی را برایت پاسخ بنویسند. همیشه با خود میگفتم, در بین دستگیر شده های مخملی به قول برادران" بنده خدا"پرور, بهزاد و مصطفی, زبان چه زمان می گشایند تا مردم از عمق قضایا آگاه شوند. چون که بهزاد همیشه حرفش را میزد. زمان انتخابات های گذشته که رد صلاحیت ها همیشه از طرف شورای نگهبان مطرح میشد و گریبان او را هم گرفت جمله مشهوری به زبان آورد که نشان ازعمق اعتراضش را داشت. راجع به شورای نگهبان, او گفت: کسانی امروز دست به رد صلاحیت میزنند که در زمان رژیم سابق میترسیدند از مقابل درب شهربانی عبور کنند. او زبان در کام کشیده و در سکوت خود خود را حبس کرده است و این را ما هم درک می کنیم چه می کشد. بهزاد برای امثال ماغریبه نیست. چرا که هر وقت به دیدار زنده یاد صفرخان می رفتیم از دیدارهای بهزاد با خود با مسرت صحبت میکرد. اما انتظارم از تو بیشتر بود و عاقبت "سخن گوی" گذر از رنج ها گشتی.
اگر بخواهم تمام موارد گفته شده در نامه ات را بگویم بسیار طولانی میشود. بخش های اعظم نوشته ات را مردم با گوشت و پوست خود طی ٣۰ سال لمس کرده و با آن دردرون خود, دنیاهای متفاوتی را تشکیل داده اند. همانطور که تو بعد از ٣۰ سال خدمت کردن به این نظام و هم تحصیل از مکتب کسانی که به آنها ارادت خاص داشتی, در مسئولیت, تا معاونت وزارت کشور توانستی ارتقا یابی. پس اطلاعات تو از امثال من در رابطه با جنایات این نظام بسی فراتر است. من هر چه دارم از میان مردم است. اشاره کردی ظرفیت دمکراتیک اسلام را اساسا با ظرفیت دمکراتیک مارکسیسم ـ لنینیسم قابل قیاس نیست. بیائید زمان حیات آیت الله خمینی را در نظر بگیریم، که آقای موسوی همچنان رجعت به آن دوران را در نظر دارد و همه شما شهامت این را روزی پیدا کنید تا همه حقایق آن دوران را برای مردم بیان کنید که ایت الله خمینی چه نخواست که انجام نداد.
مصطفی آیا حاضری به خاطر این نظام از جانت مایه بگذاری؟ اگر امروز پس از سی سال دهه اول انقلاب را نقد میکنی و خطاکار بودنتان را طرح میکنی هیچ میدانی که دادگاه انقلاب شما در سال ۶۰ تیر ماه سال ۶۰، در شمال کشور در شهرستان بهشهر, ٣ اکثریتی را در دادگاه ٣ دقیقه ای به اعدام محکوم کرد ۲ تن از آنها معلم و نفر سوم کارگر مکانیک بود.
یعقوب یزدانی, معلم اخراجی, زندانی رژیم شاه, در دادگاه از ارا نظری اش دفاع کرد. به صورتش فرمانده سپاه در دادگاه سیلی زد, با تحمل شکنجه به جوخه اعدام سپرده شد.
از احمد توکلی می توانی بپرسی, او سازمانده تمام آن سناریوها در آن سال ها در آن شهر بود.
زمان تیرباران با شعار مرگ بر آمریکا, جان به جان آفرین تسلیم کرد.
جانیان, اجازه دفن به خانواده یزدانی در گورستان شهر ندادند, و در باغچه ای در زمین پدریش دفن شد.
علی اکبر حیدریان, معلم اخراجی, اتهام ارتداد به او زدند, یک روستائی با خانواده پرجمعیت, با کودکان خردسال, پس از اعدام اجازه دفن در گورستان عمومی نداند و در حیاط منزلشان دفن شد. زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی به خانواده حیدریان مراجعه کردند تا نبش قبر کنند و به گورستان عمومی انتقال دهند که با مخالفت خانواده روبرو شدند.
محمود فضلی کارگر مکانیک, تیر به شکم او زدند و ساعت ها فریاد و زجر کشید, تا زمانی که جانیان لذت از رنجش بردند تیر خلاص به او زدند. الان ۲٨ سال است یاد شان را, روزشان را برگزار میکنند. این ها را که می گویم همه اکثریتی بودند و خیل عظیمی دیگر در همین تاریخ ها در زندان شما بودند و زندان دهه ۶۰ را میدانی چه بود. پس از ۷ تیر سال ۶۰ تا مدت ها هر نماز جمعه شهرها, بعد از صدای موذن, نام اعدام شده ها را اعلام میکرد. از دادگاه های استالین گفتی و قصه پردازی کردی. میدانی همه انهائی را که بریا, رئیس پلیس, به جوخه تیرباران می سپرد, زنده باد استالین می گفتند. روی دیوارهای سلولشان نام لنین و استالین را به یادگار می نوشتند. و تعداد انهائی را که بخاطر استالین و میهنشان بر خاک بوسه زدند, بسیار بیشتر از انهائی بود که در دادگاه ها حکم مرگ گرفتند. هیچ کس نمی تواند پیروزی بر فاشیسم را, با جانفشانی سربازانی که رهبریشان را, استالین, عهده دار بود کتمان کند. در زمان جنگ جهانی دوم کشور ما ایران ۱۰ میلیون جمعیت داشت. فقط شوروی ۲۰ میلیون بابت مبارزه علیه فاشیسم و خاکستر کردن فاشیسم کشته داد. یعنی دو برابر جمعیت ایران آن زمان, ان زمان و انسان های ان دوره را, با امروزقیاس نکن, امروز پس از استالین, در چهارگوشه دنیا بقدری منادیان جهانی سازی ومدافع دمکراسی جنایت مرتکب شدند که نام استالین در محاق رفته و فقط تروتسکیست ها, همچنان پس از فروپاشی شوروی آن را مطرح می کنند. فقط یک مورد از ظرفیت دمکراتیک اسلامی که در نظر تو است را, بیان کن. دهه اول انقلاب, دهه وحشت و حاکمیت دادگاه ها و نسل سوزی, هیچ نمود دیگری نداشت و همه ان اعمال را ایت الله خمینی بی اعتراضی پیش میبرد. و شما در ان زمان نه اینکه جرات ابراز اعتراض نداشتید؟ در چهره امام خود همه ان اعمال را ستایش می کردید. میدانی چرا؟ ایت الله خمینی ارزش انسان های مخالف خود را طوری نمایانده بود و دشمن ایدئو لوژیک را, برای شما تئوریزه کرده بود که امروز چشمان شما بر آن جنایات باز شده است وخطا بودنتان را عنوان می کنید. تمام موارد ذکر شده در نامه ات راجع به همه اقشاری که در دهه اول انقلاب مورد خشم و غضب و کینه توزی ایت الله خمینی و پیروانش قرار گرفتند, مانند امروز که مورد تعرض قرار می گیرند, از هر نوعش, قتل, تجاوز در زندان, شکنجه, و سربه نیست کردن, دفن شبانه, این چهره جمهوری اسلامی است و تغییری نکرده است.
دهه ۶۰ رهبر معظم شما, با هر کلامش, جامعه را به تلاطم وا میداشت و شما عامل ان اعمال بودید. حال می گوئید نظام مورد نظرتان چه و چه است. کجا ان نظام قرار دارد؟ که برایش پیر شدید و امروز در زندان هستید؟ آیا فراموش کردید شعار آیت الله خمینی را, "اطلاعات ٣۶ میلیونی" او همه مردم را مقابل هم قرار داده بود. و ما ازآن جمهوری مدت ۲ سال حمایت کردیم. یعنی خط رهبری سازمان ما این بود. اعضا و هواداران سازمان که در میان مردم زندگی میکردند, تناقض آشکاری را در خود حمل میکردند که در اعتراض به زبان هم می آوردند. هواداران مسن حزب توده, اساسا ضد آخوند و موضع دیگری از رهبریشان داشتند.اما آنهاهم به نوعی شیعه بودند وبه فتوای رهبری علیرغم مخالفت, تمکین میکردند. ما هم در طیف های گوناگون, "خط امام" را باور نداشته و "خطر امام" عنوان می نمودیم. ۲ سال حمایت ما از جنایات رفته بر جامعه, اکنون ٣۰ سال چماق بر سر ما است.
نه در دولت بودیم, نه نماینده در دولت و مجلس و سایر نهادها داشتیم. حتی کمک ما را به جهاد سازندگی در زمان جنگ با اکراه می پذیرفتند و گاها نمی پذیرفتند.و امروز هر نوع تهمت و افترائی را به ما می بندند و از ما پاسخ می خواهند. آیت الله خمینی درس خود را برای حذف مخالفینش, از همه رهبران آن زمان در حیات سیاسی ایران, بهتر از بر بود و بسیارددمنشانه و حیله گرانه عمل کرده بود. به هیچ کس رحم نکرد. حتی به شاگرد و دست پرورده خود آیت الله منتظری, برای حذف ایشان, طوری عملش را نهادینه کرد که سرتاسر میهن, صدا از کسی برنخاست. ان تسلیم جمعی در خود, وحشت از روحیه دیکتاتور بزرگ, آیت الله خمینی را در بر داشت. در آن زمان, بودند در میان شما که جفای رفته به زندانیان سیاسی و قتل عام انها و ایت الله منتظری رامی فهمیدند اما, هنوز با حضور امام خود, قدرت بستن چشمان بر حقیقت را داشتند.
امروز هم تغییر کرده اید و متناسب با تغییر, وجدان شما هم بیدار شده است. و هر چیزی را دیگر بر نمی تابید و زبان خود را یافته اید و بکارش می بندید. و این بسیار خوب است چراکه, روحیه تغییر جمعی را گسترش میدهید و توان روحیه پذیرش انتقاد را در جامعه رشد میدهید و این نوع گفتگو امروز از نان شب واجب تر است. امروز دانستن از هم, با هر صدائی, و با هر زبانی, افشای نیمه پنهان حکومت اسلامی, آگاهی را به نیروی تغییر پیوند می زند و روحیه امروز جامعه ما با تسلط بی چون و چرای حکومت بر رسانه ها, رادیو تلویزیون, و ایجاد محدودیت برای دسترسی به اطلاعات آزاد, این نوع بیان از گذشته, کار چندین ساله اطلاع رسانی احزاب و سازمانها را به یکباره جبران می کند. میدانی مصطفی چرا در اول نوشته از تو یاد کردم که چرااز مصطفی انتظار شنیدن دارم. هیچ وقت تلاش تورا در ۱٨ تیر سال ٨۷ چه حضور در دانشگاه تهران و چه زمانی که دانشجویان به وزارت کشور حمله کرده بودند و درب ان را از جا کنده بودند، حضورت را در جمع فراموش نمی کنم. انجا از قتل عزت ابراهیم نژاد سخن به میان آوردی و همه نگرانی ات را از تصمیم خطرناک آنانی که حرف وزیر کشور را بر نمی تابند و سرکوب شدید را در دستور دارند گفتی. همه را از تو به یاد دارم.
خیزش دانشجویان, بعد از انقلاب, جرقه ای شد بر بساط ولی فقیه, آن صداها را همه شنیدند, حکومت اسلامی آن روز ترک برداشت و شکاف عمیقی که امروز, همه شاهدش هستیم از آن روز ناشی میشود. اری انها ثابت کردند میتوان اعتراض کرد و با هزینه دادن میتوان تغییر ایجاد کرد. با هم و برای تغییر نگذاریم این صدا ها خاموشی بگیرد. مصطفی باز هم سخن بگو.

   
ک.معمار


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست