سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

برای معلم کودکان, بهاره مقامی*


ک. معمار


• بگو بهاره, ازخودت, از مدرسه, از کودکان کلاس اول, فردا روز معلم است. روز تو و همکاران زندانی و دربند تو, فردا در سرتاسر میهن, مدارس با دانش آموزان به استقبال روز معلم میروند. این ارتش عظیم آگاهی فریاد بر می آورند برای معلمین خود که چون شمع میسوزند وآگاهی و روشنائی را بر جانشان می نهند. بهاره, فردا کودکان تو, تو را به یاد می آورند و از تو می گویند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ٣۰ آوريل ۲۰۱۰


این نوشته را تقدیم می کنم به "گت دا"** عالیه اقدام دوست, معلم رنج و آگاهی, او امروز در محبس کوراندیشان در آستان شصت سالگی قرار دارد. هیچ نیروئی نمی تواند امید را ازما بگیرد وقتی عالیه ها استعداد نهفته خود را در تقابل با استبداد با زندگیشان و مقاومت, درس وفاداری را به ما می آموزند. ما هم تلاشمان این است شاگردان درست کاری باشیم.

من پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد, آرام, آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهدآمد.
                                                      " فروغ فرخزاد"


فردا روز تو است. دوازده اردیبهشت, روز معلم, بهاره عزیزم, دخترم. کودکان را درس عشق و وفاداری می آموختی, درس دوست داشتن ــ کینه نورزیدن, برایشان از فردائی سخن می گفتی که خواهند ساخت.
هر کدامشان از تو, تکه ای را با خود به خانه می بردند. خنده هایت را, نگرانی ات را, دوست داشتنت را, ملاحت نگاه تو را وقتی که پرسش از تو داشتند.
بهاره, عزیزترینم, مانند تو من دو دختر دارم. هر دو در کودکی طعم زندان را چشیده اند.
امروز تو را بر چشمانم می نشانم. سالیان سال است که عموی بسیاری گشته ام. درد به سینه می ریزم. چرا که سینه پدرانشان را با سرب پر نموده اند.
ما سپری خواهیم کرد این دوران سربی را, روزی به در خانه ما هم همای صلح, آزادی و سعادت آشیان خواهد گزید. تا آن روز عزیزترینم, دردهای بیشماری در ما لانه خواهد کرد.
میــدانم, درد تو را کوه پاسخ نخواهد داد. اما مانند کوه استوار باش و سربلند, تو امروز دختر میهن گشتی. در فرهنگ آنانی که فکر تسخیر تو را در سر داشتند, چه پنداشتند؟ حیاتشان این گونه است. آنان سی سال به همه ما تجاوز کرده کرده اند. در جمهوری اسلامی تجاوز فقط فیزیکی و جنسی نیست. انان به تمام اعتقادات ما و باورهای ما تجاوزکرده و می کنند.
تمام تلاششان این است که از مغز معیوب خود باورهایشان را به ما بقبولانند. آری آنان روزمره به این مردم نجیب تجاوز می کنند. با همه امیال و آرزوهای این مردم آنان بازی می کنند. مردم و ایمان مردم را به سخره گرفته اند و ائینی بر بستر دروغ و تزویر و ریا بنا نهاده اند.
تو و امثال تو را از خیابان می ربایند. راستی خیابان!

چرا ما برای اعتراض به خیابان می آئیم؟ عزیز من, ما جائی نداریم تا اعتراضمان را عنوان کنیم. همه درب ها را به رویمان بسته اند. جز در خیابان, به کجا برویم حرف های خود را بزنیم؟ صدای ما جز در خیابان, در کجا شنیده می شود؟ آری ما به خیابان می آئیم, با هم آشنا می شویم, با هم هم صدا میشویم, دست بدست هم میدهیم, هم زنجیر هم می شویم. دوست, یاور و رفیق میگردیم انوقت آنان به ما یورش می آورند. می ربایند, دستبند, چشم بند, سلول, تنهائی, توهین, شکنجه و تجاوز. این پاسخ, عاقبت پرسش ما است. تو آمدی در خیابان که بگوئی به شاگردانت دروغ را آموزش نخواهی داد. فریب شان نخواهی داد, به آنان خواهی گفت ایرانی دیگر در راه است. صدای دیگری هم برای شنیدن است. آن صدا را تو از درون زیبایت بر آوردی, و امروز آن صدا در ما تولد یافته است. برای ماندگاری آن صدا, صداهای بسیاری از همرزمانت به خاموشی گرائید. در گلوگاه دختران و پسران جوانی که با هم عاشق بودند, تا بهم عاشق شوند, و اینک با درد و حرمان مان در میدان آنان هستیم. برای هر یک از ما دستوری جداگانه دارند. ما تن به اهداف آنان نخواهیم داد. امروز افشا و آگاهی از هر گوشه از جنایات این رژیم, بستری از همپیوندی و اتحاد شده است. ما باید از هر راهی چهره این نظام خود باخته را افشا کنیم. اگاهی امروز به نیروی در تغییر تبدیل شده است. خانه به خانه, کوچه به کوچه, سلاح ما امروز افشا و آگاهی است. سخن بگو بهاره, دانستن از تو از رنج هموار شده بر تو ما را بهم پیوند می دهد. ما به زبان مشترک نیازمندیم. باید از هم بدانیم. بدون اتحاد با هم نخواهیم توانست به مصاف آنان برویم. ما برای به زانو در آوردن آنان, نیازمند نزدیک شدن به هم و دور شدن از انان هستیم. امروز انها به گله ای شبیه شده اند که فقط خودشان می فهمند چه می گویند و چه می کنند. کاملا با ما بیگانه گشته اند. امروز در سرتاسر میهن وجدان آگاه و بیداری از این رژیم حمایت نمی کند. هجرتی ناخواسته به تو تحمیل شده است. فرقی نمی کند تو در کجای این بلاد بلا شب را روز می کنی, هر کجا هستی انجا یک ایران کوچک است.
مردم ما در سرتاسر دنیا صدایشان شنیده می شود و قلبی برای دوست داشتن و عشق ورزیدن در سینه دارند. زندگی در میان مردم, گفتگو با آنان, از تو و رنج تو دانستن, مرهمی بر زخمهایت است. بگو بهاره, ازخودت, از مدرسه, از کودکان کلاس اول, فردا روز معلم است. روز تو و همکاران زندانی و دربند تو, فردا در سرتاسر میهن, مدارس با دانش آموزان به استقبال روز معلم میروند. این ارتش عظیم آگاهی فریاد بر می آورند برای معلمین خود که چون شمع میسوزند وآگاهی و روشنائی را بر جانشان می نهند. بهاره, فردا کودکان تو, تو را به یاد می آورند و از تو می گویند. انها هیچوقت فراموشت نخواهند کرد. از تو و مهربانی هایت, انها قصه ها میسازند و در درون خود با تو دنیایشان را تصویر می کنند.
گل رنج میهن, بهاره, روز معلم را به تو تبریک می گویم.


ک.معمار

* بهاره مقامی در حین رفتن به مسجد قبا توسط پاسداران کودتا دستگیر میشود و مورد تجاوز قرار میگیرد.
آقای کروبی همچنان نسبت به این جنایت و پیگیری آن پافشاری می کند. نقل از "پیک نت" مورخه ۲٣ فروردین ٨۹
*" گت دا" به لهجه شمالی خواهر بزرگ را می گویند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست