سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آذربایجان، از خرداد ۸۵ تا خرداد ۸۸


تایماز ساوالان


• تمرکزگرایی شدید از زمان پهلوی اول علاوه بر مهاجرت نیروهای کاری موجب مهاجرت اکثریت نیروهای روشنفکر نسل های اول و دوم شهرهای بزرگ بویژه آذربایجان به پایتخت شده است. تأثیر این عامل در گسست نسلی و عدم انتقال تجربیات نسل های اول، دوم و سوم روشنفکری آذربایجان به نسل های بعدی و تاثیر آن بر رفتارهای کنونی آذربایجان در قبال جنبش سبز، جای بررسی و تحلیل بیشتر دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٣ اسفند ۱٣٨٨ -  ۴ مارس ۲۰۱۰


 بعد‍ ِ گذشت ٨ ماه از انتخابات دهم ریاست جمهوری و عکس العمل های مردم نسبت به رفتار حاکمیت در قالب اعتراض به نتایج انتخابات و انسجام یافتن جنبش اعتراضی مردم ؛ موسوم به جنبش سبز، در تهران و جهت گیری ها و حرکت های اعتراضی مستمر و مداوم این جنبش به بهانه های مختلف در مناسبت های حکومتی و مذهبی ، و به دنبال آن سکوت دور از انتظار شهرهای بزرگ ، بالاخص تبریز (آذربایجان) به عنوان قلب تپنده تاریخ سیاسی ایران - که من در مورد آذربایجان سکوت اعتراضی را مناسب تر می دانم – برآن بودم در نوشتاری با تحلیل مسا‍ئل و واقعیات این شهر چه قبل و چه بعد از انتخابات ، به علل سکوت ٨ ماهه‍ی این شهر بپردازم ولی از آنجایی که زمان را برای تحلیل و نتیجه گیری قطعی از مسائل و اتفاقات در حال وقوع مناسب نمی دیدم این کار را به بعد موکول کرده بودم.
اما انتشار دو مقاله درباره سکوت آذربایجان و نقد آن در سایت اخبار روز به قلم آقایان آراز افشار و بامداد ایرانی در یک ماهه‍ی اخیر – که متاسفانه در هردو مقاله یادشده افراط، بزرگ نمایی، نگرش تک بعدی به مسائل و بیشتر از همه اسرار و پافشاری هرکدام از نویسندگان بر صحت تحلیل وبرداشت خود؛ تا آنجایی که دامنه‍ی نوشتار از یک مقاله‍ی تحلیلی اجتماعی سیاسی پافراتر نهاده و وارد بحث های ادبی هنری و احساسی شده بود، بر کل مطالب سایه افکنده و راه را برای فهم درست وقایع آذربایجان دشوارتر کرده بود - مرا مصمم به نوشتن این مطالب کرد.
در آغاز جا دارد برای روشن شدن هرچه بیشتر مطالب، در باره ۴ موضوع که محوریت اصلی اکثر مقالات را، در باره‍ی سکوت آذربایجان تشکیل می دهد توضیحاتی ارائه شود.
الف – مقایسه‍ی شهر تبریز با شهرهایی چون کرمان، مشهد، شیراز و حتی اصفهان و نتیجه گیری از آن با ذکر این دلیل که شهرهای اصفهان و شیراز در گذر از گردنه های سنت به مدرنیته و رسیدن به جامعه ای مدرن – بحثی که مشمول ۱۰۰ سال تاریخ اجتماعی سیاسی ایران می شود- از شهری چون تبریز پیش افتاده اند و یا نسبت دادن علت حضور تبریز در حرکت های مردمی انقلاب ۵۷– که البته خود حضوری دیر هنگام نسبت به انقلاب مشروطه بود - به روحیه‍ی سنتی و مذهبی حاکم بر این شهر ، اساساً دارای ایراد است.
تبریز‌ (آذربایجان) بنا به دو خصیصه‍ی اقلیمی و جغرافیایی- منطقه ای، در طول تاریخ پرفرازونشیب اجتماعی- سیاسی ایران همواره جلودار ِ حرکت ها و جنبش های هدایت کننده به سوی مدرنییته بوده است،
۱- اقلیم مساعد برای بسط و گسترش تفکرات مدرن و ضد اِستبدادی؛ از جمله بالا بودن میزان بارش، حاصلخیزی خاک، کثرت منابع و ثروت های طبیعی و پراکندگی مناسب آن، تراکم و نزدیک بودن مناطق زیستی و در نتیجه وجود ارتباطات قوی اجتماعی (ر ک ؛ مکتب تبریز سید جواد طباطبایی، اصول علم سیاست موریس دوو‍‍‍‍ژه، آینده آزادی فرید زکریا)

۲- همجواری با قفقاز به عنوان دروازه‍ی ورود مدرنیته و ارزش های آن به ایران – حداقل تا زمان فروپاشی شوروی و نیز بالا رفتن سرعت ارتباطات در دهه‍ی اخیر به یمن وسایل ارتباطی جدید –   چون؛
    تفکرات اصلاحی مدرن، نقد دین و ارزش های حاکم بر جامعه‍ی سنتی و مذهبی (فتحعلی آخوندوف، میرزا عبدالرحیم طالبوف، میرزا ابوالحسن خان ایلچی، خسرو میرزا فرزند عباس میرزا، سید جمال الدین اسد آبادی، میرزا تقی خان فراهانی و ..)
   نهادهای مدنی مدرن و ابزار و وسایل مدرن (ر ک؛ تبریز شهر اولین ها) و تمرکز فعالییتِ جنبش های سکولار و لیبرال چون حذب توده و دموکرات (ر ک؛ ایران بین دو انقلاب- جداول آمار سران احزاب)
چهره این منطقه را از دیگر مناطق ایران به کل متمایز کرده و به واقع همان طور که در ابتدای نوشتار ذکر شد آذربایجان را به عنوان قلب تپنده تاریخ سیاسی ایران تثبیت کرده است.
لازم به یادآوری است تحت تأثیر همین خصوصیات بارز، بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ برای اولین بار شعار جدایی دین از سیاست و باقی ماندن دین در حوزه اعتقادات شخصی مردم، توسط و به زبان نماد و نماینده‍ی سنتی ترین طیف اجتماعی آذربایجان، مرحوم آیت الله سید کاظم شریعتمداری بیان شد. نسخه ای که امروزه توسط اصلاح طلبان و روشنفکران مرکزگرا برای گذر از ایرانی سنتی به مدرن تجویز می شود همان هایی که ٣۰ سال پیش در جبهه‍ی مخالفان آن فقیه بزرگوار حضور داشتند.
ب- آیا تقلیل حرکت اعتراضی مردم آذربایجان در خرداد ٨۵، که تا کوچکترین شهرهای این مناطق دامنه دار بود، در حد اعتراض به انتشار یک کاریکاتور که صدها برابر وحشتناک تر از آن در طول سالیان قبل و بعد انقلاب بارها اتقاق افتاده، جفا در حق مردم ستمدیده‍ی آذربایجان و تحریف تاریخ و وقایع سیاسی به وقوع پیوسته در جغرافیای ایران نیست؟!! همان روشی که حکومت و اشتباهی که برخی از روشنفکران جنبش سبز در تحلیل حرکت مردمی بعد انتخابات انجام داده و ارزش این حرکت مردمی را در حد اعتراض به نتایج انتخابات تقلیل داده اند. بلاشک شروع هر حرکت و جنبش ضد استبدادی نیازمند جرقه ای است. برای مثال همان تأثیری که انتشار عکس میسیو نو‍ژ بلژیکی و فلک کشیدن بازازیان به بهانه گرانی قند در آغاز و شکل گیری جنبش مشروطه داشت، اما تحلیل و تقلیل علل شکلل گیری آن جنبش به این مسا‍ئل، تحریف واقعیات تاریخی است.
به زعم اینجانب جایگاه اعتراض و حرکت مردم آذربایجان در خرداد ٨۵ در آینده بیشتر روشن خواهد شد و مطمئناٌ آیندگان در تحلیل وقایع سیاسی این دوران، از هر دو حادثه یعنی خرداد ٨۵ و خرداد ٨٨ و اتقاقات پیرامون و تأثیرات آن تحت یک قالب و روند حرکتی بحث خواهند کرد.
ج- خصلت آرامش در قالب اعتراض های مدنی برآمده از متن و خصوصیات روحی حاکم بر جوامع در حال توسعه و توسعه یافته است. امروزه تمامی پیشروان حرکات و جنبش های مردمی رویاروی حاکمیت مستبد - که تمرکز وسایل و تجهیزات سرکوب یکی از مشخصه های آن است- با علم به این واقعیت به خوبی می دانند برای موفقیت در بسیج مردم، با کم کردن هزینه و کسب مشروعیت اعتراض، می بایستی مدام مردم را به حفظ آرامش و مسالمت دعوت و از به خشونت کشیده شدن و رادیکالیزه کردن حرکت جلوگیری کنند که در غیر این صورت سرکوب پبروز نهایی این میدان خواهد بود.
حفظ همین خصوصیات در حرکت مردمی خرداد ٨۵ آذربایجان، مدام از طرف لیدرهای این حرکت به مردم گوشزد می شد و مردم نیز در تمامی حرکت های خود در عمل به آن کوشا بودند. ای کاش درآن زمان گروه های اپوزسیون و اصلاح طلبان به جای بایکوت خبری آن وقایع، به بهانه تجزیه طلب و آشوب طلب خواندن (همان شعارهایی که امروزه حکومت در برخورد با جنبش سبز به کار می برد) و یا شعبان بی مخ خواندن لیدرهای این حرکت که مدام مردم و حتی مأموران امنیتی را به حفظ آرامش دعوت می کردند ، حداقل در میان خودشان به تحلیل دقیق حوادث و مسائل به وقوع پیوسته در آذربایجان می پرداختند. مطمئناٌ تجربیاتی وسیع از این اتفاقات به دست می آوردند که امروز می توانست یاری گر آن ها در رویارویی با حاکمیت مستبد باشد، اعم از شیوه های برخورد رژیم؛ چون آتش زدن بانک ها توسط نیروهای حکومتی به خاطر کسب مشروعیت برای سرکوب – که در نطق نماینده اکبر اعلمی در مجلس درباره مشکوک بودن به اتش کشیده شدن بانک ها به ان اشاره شده- و شیوه های سرکوب وحشیانه برای ترساندن مردم که خود به عینه شاهد تکرار جزبه جزء آن شیوه ها در برخورد با جنبش سبز هستیم.
د- آیا همان دولت کودتای رضاخان که به کمک عده ای کثیر از روشنفکران داخلی دلسرد شده از وقایع مشروطه به عنوان حامیان داخلی و حمایت شخص سید ضیاء به عنوان عامل نیروی خارجی استعمارگر، به تثبیت رسید، به نام مدرن کردن ایران سنتی نبود؟!!
و یا با گذشت بیشتراز نیم قرن از آن و بعد از پیروزی انقلاب مردمی در بهمن ۵۷ تحت تأثیرهمین خواست های به حق مردم و روشنفکران دلسوز، حق آموزش به زبان مادری و ده ها خواست اساسی دیگردر قانون اساسی جمهوری اسلامی منعکس و بر لزوم اجرای آن ها تاکید نشد؟!! اما در عمل چه؟!!
به نظر اینجانب که خود مقالی دیگر را می طلبد، روح میانه روی و اقدامات محتاطانه و نیز نگرشی عملگرایانه (ونه تئوربک) که در حرکت روشنفکران هویت طلب آذربایجان و حتی اکثریت رهبران جنبش سبز دیده می شود حاصل یک تجربه عظیم تاریخی است که بر این ملت و فعالان سیاسی و روسنفکران آن گذشته. و خود منجر به تولد ِ ترسی عمیق، از شبح بعد پیروزی شده است!!
با این فرض باید پذیرفت امروز همان طوری که قول شفاهی از زبان رهبران حکومت و دولت کودتا- چیزی که بعد از وقایع انتخابات بارها شاهد بیان مستقیم و غیرمستقیم آن بوده ایم- نمی تواند تضمینی در برابر رفتارهای بعدی حکومت برای جنبش سبز و رهبران آن باشد ، برای حرکت مردمی آذربایجان و رهبران آن نیز برخوردی از این نوع و آن هم با ذکر این دلیل که    "روح مدرنیته و دموکراتیک بر تحولات اخیر ایران حاکم است و مدرنیته در دل خود احترام به حقوق اقوام و اقلیت های قومی و مذهبی را داراست" (همان حرفی که در تمامی مقالاتی از این دست و هم مقاله اخیر آقای بامداد ایرانی بیان شده است) نمی تواند تضمینی در برابر رفتارهای بعدی آنها در آینده باشد. و این خود حداقل، تقویت کننده گفتمان سکوت و حرکات محتاطانه و مستقل از حرکتهای اصلاحطلبان مرکزگرا، در داخل حرکت هویت طلبانه آذربایجان خواهد شد.
اما با توجه به توضیحات بالا و واقعییات حاکم در آذربایجان، اینجانب علل اصلی سکوت در شهرهای بزرگ و مخصوصاٌ تبریز (آذربایجان) را در چند عامل مهم و اساسی می دانم که بیشتر آن ها از دید اکثر صاحنظران به دور مانده است. البته مطمئناٌ بسیاری از حوادث و عوامل ریز ودرشت دیگر می تواند در رفتار ٨ ماهه‍ی آذربایجان در قبال جنبش سبز مردم تهران تأثیر گذار باشد که به برخی از آن ها در توضیحات ابتدایی شروع این مقاله گذرا اشاره شد، اما با توجه به واقعییات ملموس و عینی می توان از عوامل زیر به عنوان تا‌أثیر گذار ترین عوامل در سکوت آذربایجان نام برد.
۱- تمر کزگرایی شدید از زمان پهلوی اول علاوه بر مهاجرت نیروهای کاری موجب مهاجرت اکثریت نیروهای روشنفکر نسل های اول و دوم شهرهای بزرگ بویژه آذربایجان به پایتخت شده است. تأثیر این عامل در گسست نسلی و عدم انتقال تجربیات نسل های اول، دوم و سوم روشنفکری آذربایجان به نسل های بعدی و تاثیر آن بر رفتارهای کنونی آذربایجان در قبال جنبش سبز، جای بررسی و تحلیل بیشتر دارد. به عنوان مثال با بررسی رفتار تبریز (آذربایجان) در قیام و جنبش مشروطه به عنوان پیشرو این حرکت و مقایسه آن در حرکت همراه با تأخیر تبریز در انقلاب ۵۷، به خوبی می توان تأثیر این تمرکزگرایی بعد دولت رضاخان را دریافت .

۲- نیروهای روشنفکر در هر جامعه ای به عنوان موتور محرکه آن جامعه عمل می کنند. به جرس قاطع می توان گفت اکثریت نیروهای روشنفکر و فعال سیاسی مستقر در آذربایجان را – تأکید بر روی صفت فعال حامل مراحلی زمان بر و طولانی و تدریجی در به دست آوردن جایگاه و پایگاه اجتماعی در بین مردم از طریق ایجاد روابط فردی، برقراری دیالوگ به یاری وسایل و امکانات ارتباطی مختلف و نشر تفکرات و ارزش های حاکم برآن گفتمان و ... می باشد -   نیروهای هویت طلب تشکیل می دهند که طبیعتاٌ اولویت های آنها می تواند متفاوت با اولویت دیگر حرکت ها باشد. این واقعیتی است غیرقابل انکار؛ امروزه اکثر دانشجویان آذربایجانی که وارد داتشگاه های بزرگ ایران از جمله دانشگاه های شهر تهران، تبریز و اصفهان می شوند کاملاٌ با چنین تفکری از آن دانشگاه ها فارغ التحصیل شده و به زادگاه خود بر می گردنند. این واقعیت - حداقل در یک دهه‍ی اخیر- مورد تصدیق اکثریت دانشجویان فعال سیاسی غیرآذربایجانی، اعم از چپ، اصلاح طلب و... در دانشگاه های بزرک کشور مخصوصاٌ دانشگاه های شهر تهران می باشد.

٣- هویت طلبی و ناسیونالیسم برگرفته از شناخت و درکی عمیق از فردیت خود به عنوان ابتدایی ترین و اصلی ترین مراحل سیر به سوی روشنفکری است. از آنجایی که هویت تاریخی – فرهنگی – زبانی و ملی در آذربایجان با شهرهایی چون اصفهان و شیراز که هویت طلبی در آنجا کاملاٌ با ارزش های مرگزگرایانه ملی _ارزش حاکم بر دولت های مدرن در ایران- تطابق دارد، متفاوت است و در کنار آن، وجود نوعی نگرش تهدیدی در تمامی دولت های مرکزگرای تاریخ معاصر ایران حتی در دوران اصلاحات (با اذعان به بهبود و تغییر نسبی وضعیت در این دوران) به این گرایش و حامیان و منادیان این خواست، میدان را در آذربایجان و بویژه در دوران اصلاحات برای ورود نیروهای فاقد تفکرات اصیل روشنفکری با چهره هایی کاملاٌ محافظه کار وحکومتی باز کرده بود. نیروهایی که در زمان تکیه بر مناسک منطقه ای به جای نشر تفکرات و ارزشهای حاکم بر گفتمان جناح خود و ساختن پایگاهی اجتماعی در میان مردم برای آن گفتمان - همان کاری که به اصطلاح همفکران آن ها در تهران به هر طریقی انجام می دادند - وقت را بر سر مسائل اقتصادی و مالی و بعضاٌ اداری به هدر دادند. در جایی که نیروهای منطقه ای اصلاح طلب به روال منطقی باید روحیه ای رادیکالتر و تندتری نسبت به نیروهای مرکزی؛ همان هایی که به عنوان سردمداران دولت در مرکز بودند، در مطالبات اصلاح طلبانه از خود نشان می دادند قضیه کاملا برعکس بود . آنهایی که به عنوان ناظران بی طرف در شهرهای ایران حضور داشته و دارند به خوبی بر این واقعیت واقفند که در آن زمان در نظر توده‍ی مردم محمد خاتمی به عنوان رئیس دولت حاکم بر کل جامعه، چهره ای بسیار اصلاح طلبتر و رادیکالتر از جانشینان و نمایندگان خود در آن مناطق داشت. این واقعیت با ذکر دلایلی که در ابتدای این بند گفته شد در آذربایجان دوچندان احساس می شد. این عامل به ظاهر ساده و دور از نظر بیشتر تحلیل گران باعث عدم درک صحیح توده‍ی مردم از گفتمان اصلاحات و محاسن آن و تبعاٌ نبود احساس و متعاقب آن اقدامی در فقدان آن گقتمان، از طرف همان مردم شده است.
در حالی که در شهری مثل تهران این مسئله کاملا صادق بود یعنی به واقع جنبش سبز کنونی که در این شهر به عنوان پایتخت ایران شکل گرفته است به تعبیر اخیر محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات محصول تلاش مداوم و زمان بر اصلاحی نیروها و مدیران ارشد دولت اصلاحات همچون ابطحی، تاج زاده، رمضان زاده، مهاجرانی و دیگر همفکران ایشان می باشد.

۴- عدم وجود صاحبان منافع کلان به عنوان نیروهای در خطر، تحت سیاست های تمامیت خواهانه‍ی حکومت های استبدادی در آذربایجان؛ بدون استثنا باید پذیرفت که یکی از علل اصلی تشکیل جنبش های اعتراضی مردمی و موفقیت و به بار نشستن آن ها در طول تاریخ مبارزات سیاسی، به هم پیوستن و اتحاد نیروهای مردمی با نیروهای دارای امکانات وسیع مادی می باشد که خود به عنوان صاحب منافعان در خطر، تحت تحولات تمرگزگرایانه و تمامییت خواهانه حاکمیت مستبد محسوب می شوند. پیوستن نیروهای بورژوازی صنعتی به توده مردم در مبارزات لیبرالی علیه اشراف و خاندان های سلطنتی موروثی در تحولات سیاسی کشورهای غربی. پیوستن و حمایت بازاریان به عنوان صاحب منافعان نظام سنتی در خطر، به توده مردم در تحولات جنبش مشروطه و انقلاب ۵۷ نمونه هایی از این قبیل می باشند. به یقین می توان گفت به دلیل سیاست های تمرکزگرایانه اقتصادی از زمام پهلوی اول و دوران بعد از انقلاب و حتی در دوره اصلاحات در ایران و مخصوصاٌ در مناطق غیرفارس، جای خالی این نیروهای موثر در آذربایجان به وضوح احساس می شود. امروزه تحت همین سیاست های تمرکزگرایانه، در آذربایجان صاحبان منافع کلان یا وجود ندارد و یا اگر استثناٌ نیز وجود داشته باشد آن هایی اند که کاملاٌ مستقل از سیاست های دولت و تأثیرات تغییر از آن و متکی بر سرمایه ها و توانایی های شخصی شکل گرفته و دوام یافته اند - البته توجه شود در این بحث ملاک آذربایجانی های ساکن آذربایجان می باشد-.
توجه به تعداد کارخانه های بزرگ و صنایع مادر در تهران، اصفهان، اراک و دیگر مناطق فارس نشین و مقایسه آن با شهرهای آذربایجان مهر تأییدی بر این مدعاست.
۵- فضای امنیتی شدید در شهرهای بزرگ و کوچک غیر از پایتخت؛ امروز به اذعان همه روشنفکران و تحلیل گران مسائل ایران در شهرها و مخصوصا شهرهای کوچک فضای امنیتی شدیدتری نسبت به تهران - به عنوان پایتخت که در دید مستقیم تمامی رسانه های دنیا و ناظران بین المللی قرار دارد- برقرار است و علاوه بر آن شواهد و تجربیات در این شهرها نشان داده است که سرکوب در این مناطق بسیار وحشتناک تر و شدیدتر از تهران خواهد بود. همین امر در آذربایجان به اضافه‍ی تخلیه‍ی نیروها و برقراری جو ترس و وحشت تحت تأثیر سرکوب های خرداد ٨۵ که در اذهان مردم هنوز به صورت زنده و پر رنگ باقی مانده، باعث شده است که این فضای امنیتی بیشتر از شهرهای دیگر احساس شود.

در پایان آرزو دارم حرکت جنبش مردمی شکل گرفته که اینجانب بزرگترین حسن ِ آن را در آگاه سازی مردم میدانم - از طریق ایجاد فضای مبارزه و نیز برقراری دیالوگ بین نیروهای داخلی وخارجی فعال با تفکرات و خواست های متفاوت که خود منجر به نزدبکی و آگاهی هرکدام از طرفین به خواست یکدیگر در یک فضای آرام به دور از تنش خواهد شد – به صورتی مفید زمان بر باشد تا خدای ناکرده در اثر پیروزی زودرس و عدم آگاهی طرفبن از خواست ها و مطالبات واقعی و متنوع حاکم بر جامعه و نیروهای مردمی، دوباره شاهد فضای سرکوب و خفقان و تصفیه های خونین پس از پبروزی نباشیم که این خود تکراری خواهد بود از شورش ها و انقلاب های خونین به وقوع پیوسته در تاریخ معاصر ایران، و ادامه ایی دوباره بر آن دور باطل.

تایماز ساوالان
۱۹ /۱۱/ ٨٨


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست