سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جنبش سبز و مجازات اعدام


بهرام حسین زاده


• فراموش نکنیم که جنبش سبز، صرفا یک جبهه سیاسی نیست، بلکه همزمان، نیرویی‌ست "فرهنگ‌ساز" با اتکای به دیدگاه‌های اقشار مدرن و متمدن شهری. حتی اگر نتوانیم حکومت را پس برانیم آنچنان بستری از فرهنگ اجتماعی می‌سازیم که خود آنان ناتوان از باقی ماندن بر راس چنین جامعه‌ای باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۷ اسفند ۱٣٨٨ -  ۲۶ فوريه ۲۰۱۰


تا زمانی که انتقاد ما بر اعمال خشونت و "مجازات اعدام" بر دور محورهای خاصی چون "دوستان‌مان" می‌گردد نمی‌تواند این خواست و تبلیغ ما بعنوان امری جدی تلقی شود.
انسان‌هایی که خواستار لغو مجازات اعدام هستند، بطور عام و بدون استثناء خواستار لغو آن برای تمام مواردند، زیرا بنابر تجربه دیده‌اند که اعمال این مجازات هیچ سودی در بر نداشته است؛ اگر چه اعمال کنندگان این مجازات همیشه مدعی‌اند که این امر "مایه‍ی عبرت" دیگران می‌شود.
تا کنون دیده نشده که در پیامدِ اعمال مجازات اعدام، آمار جرم و جنایت در جامعه‌ای کاستی گرفته باشد، که حتی برعکس، عموم جوامع اجرا کننده‍ی این مجازات، از لحاظ آماری در وضعیتی بمراتب بدتر هستند برای وقوع خشونت، تا جوامعی که این مجازات را لغو کرده‌اند.
البته آشکارا باید گفت که بالا بودنِ میزان وقوع جنایات در جوامع دارای مجازات اعدام، به این دلیل نیست که چنین مجازاتی در آنجا اعمال می‌شود بلکه همان پیش‌زمینه‍ی فرهنگی که در یک ملت، چنین روحیه‌ای خشن را سبب می‌گردد که بتوانند آدم "بکشند"، سرمنشاء وجود این مجازاتِ خشن از سوی دولت و قانونگزاری آن جامعه می‌شود.
در جوامع اروپای غربی، همپا با لغو مجازات اعدام، چنان فرهنگی در جامعه حاکم است که افراد بسیار نادری "توانایی" آن را دارند که "آدم بکشند" یعنی چیزی که در جوامعِ جهان سوم بسیار راعی‌ست. برای جوامع ما یک نزاع، عموماً به "خونریزی" میانجامد و موارد بیشماری ازین خونریزی‌ها به قتل منجر می‌شود. شاید تنها ده درصد نزاع‌ها بدون خونریزی ختم به خیر شود. اما بطور مثال در اروپای غربی یا کشورهای اسکاندیناوی، درست برعکس است، آدمیان در این جوامع از همان آغاز کودکی فرامی‌گیرند که در نزاع‌ها، درگیری فیزیکی نیافرینند و شاید صرفا در دو سه درصد موارد، کار به زد و خورد بیانجامد. اینگونه است که آنان توانایی چاقوکشی و خون بپا کردن را فاقدند.
در جوامع ما حتی در تصادفات رانندگی، با اینکه خطایی صورت گرفته که باید پلیس و دادگاه مقصر را تشخیص بدهند، اما پیامد بیشتر موارد منجر به درگیری و نزاعی‌ست عموماً خونین. در حالیکه یک تصادف رانندگی در جوامع پیشرفته، به سادگی با تلفن کردن به پلیس و رد و بدل کردن مشخصات و بیمه و خوشرویی خاتمه می‌یابد.
رواج خشونت در جامعه‍ی ما، پیامد تصوراتی‌ست که از تاریخمان به ارث برده‌ایم، تصوراتی که "مردم" از خود دارند، "دولت" از خود دارد، مفهومِ کهنه‍ی "قدرت" و نگرشِ مندرس از "کنترل".
اینکه به هر نحو باید به مقاصد خود رسید و آنچه که اصلا محل تأمل نیست همین "شیوه"های پیشبرد مقاصد است و درست آنهم در حالیکه فریادِ «هدف وسیله را توجیه نمیکند»مان گوش فلک را کر کرده است.
زمینه‌‌های خشونتِ "مردسالارانه" و اینکه هر مشکلی را باید با "زور" از میان برداشت درین موضوع بوضوح بچشم می‌خورد. یکی از دلایلم برای این ادعای اخیر، استفاده از همین "تجاوزات جنسی" در زندان‌ها و جامعه است. تجاوز بمثابه "چیرگی نر" برتر، بر آنکه مورد تجاوز قرار می‌گیرد بعنوانِ "ماده" زیر چیرگی و سلطه‍ی مردانه. حتی زبان‌‌مان نیز حامل همین نوع نگرش مردانه و روزگویانه است.
اما باید از جایی این دایره‍ی لعنتی و این تسلسل نفرین‌شده را قطع کرد. اینکه آدمکشی و خشونت، قبحی در جامعه ندارد و حتی بخصوص در موارد ناموسی بنوعی تحسین می‌شود، اینکه خشونت و توحش در کتک زدن دیگری و قلدر بودن، امری ستوده است. اینکه "حذف" بیشترین کاربرد را حتی در روابط سیاسی جامعه پیدا کرده است و اگر در مواردی "حذف" نمیکنیم، نه برای آن است که بدان اعتقادی نداریم، بلکه از آن روست که توان و نیروی لازم برای حذف را نداریم، همه و همه بسترهای بازتولید خشونت‌اند.
اینکه فرهنگ جامعه یا قانون حقوقی، کدامیک راحت‌تر دگرگون می‌شود، در ظاهر چنین می‌نماید که این "قانون" است که با اهتمام قوه مقننه میتواند سریع‌تر با چند مصوبه دگرگون شود اما از سوی دیگر این "قانونگزاران" بعنوان آحادی از همین جامعه، تابعی از فرهنگ خشونت اجتماعی هستند. بهمین دلیل نباید از "فرهنگ‌سازی" پیرامونِ نفی خشونت و در راس آن نفی مجازات اعدام بعنوان خشن‌ترین نوع خشونت، غفلت کرد.
برخی از خواست‌ها، صرفا منافع اقشار و یا طبقات خاصی را بیان می‌کنند که بهمین دلیل مورد توجه و حمایت سایر اقشار و طبقات اجتماعی قرار نمی‌گیرند، اما این مبارزه برای نفی خشونت و مجازات اعدام، یک امر فراطبقاتی‌ست که نفع کل آحاد یک جامعه را فارغ از موقعیت سیاسی و اجتماعی در بر دارد. چه بعنوان فردی از اقشار فرو دست و مخالف حکومت و یا حتی بعنوان فردی در حاکمیت نظام، همه و همگی در معرض خشونت و حتی اعدام می‌توانند قرار بگیرند. تاریخ معاصر در جوامع متلاطمی مانند ما، متاسفانه سرشار از کشت و کشتار است. هیچ جابجایی قدرتی نیست که بدون خشونت و خونریزی انجام گیرد.
اما این وظیفه‍ی ما سبزهاست که بعنوان جنبشی مبتنی بر عدم خشونت، با صراحت تمام در مقابل مجازات اعدام بیاستیم و در این عرصه تنها به نفی آن در مورد همرزمان سبزمان بسنده نکنیم بلکه خواستار نفی آن برای تمامی آحاد جامعه فارغ از دیدگاه‌های سیاسی و موقعیت‌های اجتماعی‌شان باشیم. حتی برای شکنجه‌گران و آدمکشان حاکم نیز خواستار مجازات اعدام نباشیم. جانیان غیر سیاسی و سیاسی و هر انکس که موجودی‌ست از آحاد اجتماع، باید در برابر اعمال مجازات اعدام مصونیت داشته باشد.
اختلاف و تضاد میان آدمیان می‌تواند هر چه باشد، اما وقتی که پای مرگ به میان می‌آید ما همه واحدی یگانه در برابر آنیم. ما نباید نقش دستیاران مرگ را بازی کنیم. من از بدترین جانیان در برابر مرگ دفاع میکنم.
فراموش نکنیم که جنبش سبز، صرفا یک جبهه سیاسی نیست، بلکه همزمان، نیرویی‌ست "فرهنگ‌ساز" با اتکای به دیدگاه‌های اقشار مدرن و متمدن شهری. حتی اگر نتوانیم حکومت را پس برانیم آنچنان بستری از فرهنگ اجتماعی می‌سازیم که خود آنان ناتوان از باقی ماندن بر راس چنین جامعه‌ای باشند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست