سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هیاهوی قدرت حاکم برای فرار از شکست بهمن


روزنامه نگار معترض (جان شیفته)


• همان گونه که تلنگر عاشورا خشم و پتانسیل معترضان را به نهاد قدرت اثبات کرد و آنان تاکتیک های سرکوب و شیوه های بازدارنده را وسعت بخشیدند، تلنگر ۲۲ بهمن نیز بی سر بودن جنبش، تبعات بازی در زمین حریف، وابستگی بیش از اندازه به مناسبت های خاص، اصرار بیش از حد به مسالمت آمیزی کور، حبس شدن در مجموعه قوانین را به معترضان گوشزد کرده و آنان را به سمت تعمیق جنبش اعتراضی رهنمون می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ بهمن ۱٣٨٨ -  ۱۵ فوريه ۲۰۱۰


روز ۲۲ بهمن در شرایطی برگزار شد و تصویر کج و معوج خود را بر ذهن ملت ایران برجای گذاشت که برخلاف تصور و پیش بینی معترضان سبز نه تنها موجب دستاورد مطلوب نشد که متاسفانه در نبود یک خودآگاهی مبارزات تعمیق یافته برای تغییرات بنیادین، در مسلخ احساسات شکننده ی رفرمیستی خاص طبقه ی متوسط تبدیل به یک نومیدی و یاس احتمالا زودگذر گردید. در طی ٨ ماه گذشته معترضان از روزهای خاص و رسمی بیشترین استفاده را کرده بودند و هر بار در مقابل، حاکمیت در موضع تدافعی قرار گرفته و جنبش یک گام به پیش برداشت که همین وضعیت آنان را متقاعد و شاید هم به سمت تمامیت خواهی نسبت به "موفقیت مداوم" سوق داده بود. از آنجا که نهاد قدرت هم مرتب نسبت به نقاط ضعف و قوت خود بررسی و کار کارشناسی انجام می دهد، چندان هم غیرمترقبه و تعجب برانگیز نبود که با تغییر تاکتیک و نوع برخوردهای میدانی با افعال قابل پیش بینی رقیب، بر نقاط ضعف آنان تمرکز کرده و ابتکار عمل را در این روز به دست گیرد. به یقین جنبش سبز، معترضان و ما نیز در وادی تحلیل اوضاع، بیش از اندازه به قدرت خود و ضعف حاکمیت بها داده بودیم و تحولات کمی و کیفی که بعد از روز عاشورا جهت سرکوب جنبش به هر قیمتی در رویکرد نظام حاکم رقم خورده بود، را در محاسبات خویش آن گونه که می بایست و درخور توجه بود، منظور نکرده بودیم. اصلا نمی توان با این نظر موافق بود که روز ۲۲ بهمن جنبش اعتراضی شکست خورد و حاکمیت پیروز این میدان بود ولی از یک زاویه در این روز جنبش اعتراضی موفق نشد به خواست خویش که سبز کردن این روز بود برسد و حاکمیت تنها توانست با نمایش حکومتی خود، این روز را با استفاده از تمامی ابزارهای بازدارنده، بسیج نیرو، تدارکات گسترده و شیوه های سرکوب، را به سلامت از سر بگذراند. متاسفانه به همان اندازه که ترکش های نمایش روز ۲۲ بهمن برای جنبش سبز ناخوشایند و نومیدکننده بوده است برای حاکمیت حتی در همین حد که توانسته است از زیر تیغ این روز جان سالم به در ببرد موجب ایجاد یک اعتماد به نفس کاذب و قبلا بر باد رفته و هم چنین توفیق نسبی در زمینه ی دستیابی به شیوه های کارآمدتر سرکوب مخالفین، موفقیت آمیز بوده است. به تعبیر ساده تر روز ۲۲ بهمن جنبش سبز اعتراضی توفیق یک پیروزی بزرگ را به دست نیاورد و حاکمیت با گذشتن از اعتبار اخلاقی و مشروعیت "خیابان امن" در روزی که خود ادعا می کند به ملت تعلق دارد، اکثریت مردم را به طور عینی به سمت این اعتقاد که از این پس هیچ سنخیتی بین اهداف ملی و اهداف حکومتی وجود خارجی ندارد، راند. اینکه در طی این چند روز بعد از ۲۲ بهمن جنبش اعتراضی، شبکه های اجتماعی، روشنفکران معترض، تحلیلگران و نویسندگان مخالف نظم موجود، بدنه و راس جنبش سبز تا حدود زیادی مقهور بازی قدرت شده اند و از آن سو نیز حاکمان برای از سر گذراندن این مهلکه عربده ی مستانه کشیده و هیاهو راه می اندازند، در حالی که می تواند بازگو کننده ی یک واقعیت مقطعی باشد، ولی به یقین تصویر واقعی اوضاع و شرایط حاکم بر میدان منازعه ی بین دولت و ملت نخواهد بود. وقایع شکل گرفته در روز ۲۲ بهمن نشان داد که هر چند تا به امروز نقطه قوت جنبش سبز در خیابان بوده است ولی استفاده ی مداوم و تک بعدی از شیوه ها و تاکتیک ها شناخته شده در کنار روزآمد شدن تاکتیک ها و روندهای سرکوب حکومتی در یک نقطه به بن بست خواهد خورد و لزوم انعطاف پذیری در تاکتیک و تعمیق استراتژیک، یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای سبزها می باشد. تاکتیکی که حاکمیت در این روز استفاده کرد تلفیقی از روش امنیتی "ایرانی – عراقی" بود که نسبت به شیوه های متداول ماه های گذشته یک تغییر کیفی را در درون خود داشت، به این مفهوم که آنان سرکوب مخالفین را با انواع و اقسام شگردهای متداول خود به کار بستند و به جهت عدم موفقیت لازم، تجربه تا حدودی موفق متحدان شیعه ی عراقی خود برای ایجاد امنیت پلیسی در طی برگزاری مراسم بزرگ که قبلا در عراق در جریان برگزاری مناسبت های مذهبی در نجف اشرف و کربلا انجام گرفته بود را با مشاوره و هدایت مستقیم این متحدان که در راس آن کادرهای "لشکر بدر" قرار دارند، نیز به عاریت گرفتند.
روز ۲۲ بهمن یک مرحله مهم در مبارزات اعتراضی جنبش سبز باید تلقی شود که چنانچه از آن درس های لازم گرفته شود می تواند پل پیروزی و تضمین حیات آن به حساب آید. این وضعیت جدید شاید آخرین امکان مصالحه برای بقای نظام و حاکمیت کنونی را بنا به تجربه بدست آمده در این روز، برای همیشه به عنوان برگ های سوخته در تداوم یک راه بدون بازگشت، از معادلات آتی مبارزه ی بین ملت – دولت را سلب کند. نوع برخورد حاکمیت با حضور مظنونان به طیف سبزها در جریان پیوستن به راهپیمائی و حتی توصیه ی به شدت اشتباه "راهپیمائی سکوت" و بدون شعارهای اعتراضی، نشان داد که تحمل و ظرفیت نهاد قدرت برای تعامل با محافظه کارانه ترین شکل ممکن مبارزات مدنی و تنها با نماد یک هویت مستقل برای همیشه پایان یافته است و از این پس معترضان در دو راستای کاملا مشخص می بایست اعمال وجود کنند. از یک طرف سبزها آموختند که در میدان یک طرفه ی حاکمیت با قوانین ناعادلانه بازی کردن و تعامل با کسانی که آنان را دشمن می پندارند به هیچ وجه توجیه منطقی نخواهد داشت و از طرف دیگر همان گونه که حاکمیت حداقل های حضور و بروز معترضان را برنمی تابد جنبش اعتراضی هم به سمت برهم زدن نمایشات حکومتی و آرایش مطلوب تر میدان منازعه سمت گیری خواهد کرد. خیابانی که برای مردم و اکثریت هوادار جنبش به حق اعتراضی امن نباشد از این پس برای سرکوبگران و حامیان آنان هم نمی تواند امن باشد چرا که تاکتیک های نوین مبارزه ایجاب می کند تا هر چه زودتر به این بازی یکسویه و کیسه بکسی از سوی دولت کودتائی علیه جنبش سبز، حداقل از طرف معترضان سبز پایان داده شود.
این روز به تعبیری شکست تئوری مبارزات مسالمت آمیز مدنی از نوع آنچه در شبه انقلابات تقلبی اروپای شرقی اتفاق افتاده بود نیز هست و نشان داد که در نظام های استبدادی شرقی اصرار بر مبارزه ی با فرهنگ "یقه سفیدها" جواب نمی دهد. بدون شک دوران مبارزات چریکی و زیرزمینی برای همیشه پایان یافته است ولی به همان نسبت نیز مبارزات تک محوری رفرمیستی در چارچوب چینش یک حکومت استبداد شرقی نیز بدون تنوع مبارزات توده یی و اشکال نوین خنثی سازی شیوه ها و ابزارهای سرکوب جواب مساعدی برای تحولات بنیادین نخواهد بود. در روز ۲۲ بهمن هر چند که حاکمیت از یک مهلکه یی چون حماسه ی عاشورا جان سالم به در برد ولی به رهبران، نمایندگان و بدنه ی جنبش سبز اعتراضی این حقیقت سخت و شاید تلخ را نیز اثبات کرد که دوره ی مماشات و عمل به توصیه های احمقانه ی اصولگرایان به اصطلاح معتدل و طیف محافظه کار اصلاح طلب سپری شده است. در حالی که حاکمیت به بدترین شکل ممکن منتقدین خود و جنبش اعتراضی را سرکوب می کند و حتی به رهبران شناخته شده و برآمده از درون همین حکومت جمهوری اسلامی اجازه شرکت در راهپیمائی را نمی دهد و آنان را به سخت ترین شیوه مورد ضرب و شتم و اهانت قرار می دهد، جائی برای دل سپردن به چنین نصایح خانمان برباد دهنده باقی نخواهد ماند. در شرایطی که تندروها و شخص ولایت مطلقه ی فقیه به روشن ترین شکل موجود به صراحت قبل و بعد از راهپیمائی از کور کردن چشم فتنه سخن می گویند و آقایان مهدی کروبی و پسرش علی، میرحسین موسوی، محمد خاتمی و برادرش محمدرضا و هم چنین خانم ها زهرا رهنور و زهرا اشراقی به عنوان نمادهای طیف درون ساختی منتقدان قدرت، با اهانت کامل و با ضرب و شتم از حضور در راهپیمائی باز داشته می شوند، هرگونه خودفریبی برای وحدت ملی در این روز، یک اشتباه استراتژیک می باشد. شرایط جدیدی که به واسطه تحولات نوین ایجاد شده است لزوم بازنگری در استراتژی و تاکتیک را برای جنبش سبز (راس و بدنه) به یک امر اجتناب ناپذیر تبدیل کرده است.
همان گونه که تلنگر عاشورا خشم و پتانسیل معترضان را به نهاد قدرت اثبات کرد و آنان تاکتیک های سرکوب و شیوه های بازدارنده را وسعت بخشیده و خود را به اصطلاح آبدیت کردند، تلنگر ۲۲ بهمن نیز بی سر بودن جنبش، تبعات بازی در زمین حریف، وابستگی بیش از اندازه به مناسبت های خاص، اصرار بیش از حد به مسالمت آمیزی کور، حبس شدن در مجموعه قوانین متصلب و هراس از تغییرات بنیادین را به معترضان گوشزد کرده و آنان را به سمت تعمیق جنبش اعتراضی، وسعت بخشیدن به میدان منازعه، اخلال در امنیت گورستانی و پلیسی حاکمیت، دوگانه ی همایش های بزرگ مسالمت آمیز و درگیری های کوتاه و رادیکال در چارچوب مبارزات توده یی از سوی طیف پیشاهنگ رهنمون می کند. ایستائی و ماندگاری در برزخ کنونی یا بازگشت به عقب با توجه به روانشناختی حاکمیت موجود و روحیه میلیتاریستی – استبدادی آن، معادل با شکست و ظهور یاس تاریخی این سرزمین همیشه گرفتار در چنبره ی مرثیه های پایان ناپذیری خواهد بود که نسل نیم سوخته ی کنونی را هم چون نسل سوخته ی قبلی به قربانگاه خواهد فرستاد.      

برای آسیب شناسی جنبش سبز اعتراضی و عدم تحقق اهداف آن در روز ۲۲ بهمن ابتدا باید قدرت حریف و شاید از این پس بهتر است گفته شود "دشمن استبدادی" را شناخت تا با درک درست از این شرایط بتوان موقعیت و جبهه ی خود را به طور منطقی آرایش داد. قدرت حاکمیت کودتائی هم اینک در ٣ پلان مشخص (نیروهای امنیتی و سرکوبگر، قدرت بسیج حداکثری بدنه ی اجتماعی حداقلی خود، توان تدارکاتی پوشش دهنده ی نیروهای خاص و عام رژیم) قابل تبیین و ارزیابی است. شناخت درست از پتانسیل بالقوه و بالفعل این سه گانه ی استبدادی – ارتجاعی می تواند جنبش اعتراضی را جهت خنثی سازی موقعیت آنان و اخلال در نظم و هارمونی مابین این نیروها به سمت استراتژی – تاکتیک درست مبارزاتی سوق داده و ابتکارعمل را از دشمن استبدادی سلب کند.
در فاز اول نیروهای سرکوبگر و امنیتی تا به امروز به بدترین شکل ممکن هواداران مسالمت جوی جنبش سبز و بدنه ی اجتماعی و سیاسی معترض را سرکوب کرده اند و این همه کشته، مصدوم، زندانی، شکنجه و تجاوز شده، آواره و دربه در تنها گوشه یی از اقدامات جنایت آمیز و غیرانسانی آنان بوده است که تمامی رشته های پیوند ملت با این نیروها را گسسته است. اگر قرار باشد خیابان و خانه برای مردم معترض و منتقد وضع موجود این همه ناامن و بی ثبات باشد هیچ دلیلی عقلی وجود ندارد که برای مسببان این وضعیت غیرقانونی محیط پیرامونی امن و با ثبات بوده و به عکس تمام قوانین حقوق بشری، مرتکبان به جنایت امنیت داشته و تنها مردم در هراس و وحشت قرار داشته باشند. البته دچار سوتفاهم نشوید منظور و مقصود دست یازیدن به ترور و خشونت های کور نیست بلکه رفتن به سمت یک مقاومت مشروع توده یی و ناامنی روانی – اجتماعی با شیوه های خاص مبارزات خیابانی و نافرمانی مدنی بیشتر مدنظر است. جنبش سبز با ابتکارات متنوع خود از این پس می تواند در نظم مورد نظر پلیسی موجود اخلال ایجاد کرده و با وسعت بخشیدن به عمق زمان، مکان، شکل و ماهیت میدان منازعه و عنصر غافلگیری به طور مداوم نیروهای امنیتی – پلیسی حکومت را در وضعیت آماده باش و استرس روانی قرار دهد. تنوع این تاکتیک ها می تواند از اخلال هدفمند در ترافیک با قفل کردن آن در یک ساعت مشخص و روز تعیین شده با بوق زدن سراسری تا موج تلفن های مداوم اعتراض و تهدید به خانواده های عناصر سرکوب (از طریق کیوسک های عمومی)، شناسائی و معرفی عوامل امنیتی با ایجاد کمپین های رسواکننده، اشغال مداوم تلفن های خبری نیروهای امنیتی و تزریق حجم عظیم اطلاعات جعلی و گمراه کننده، فشار بر نهادهای بین المللی برای تحریم فروش لوازم سرکوب و ایجاد لیست سیاه عوامل امنیتی و سرکوبگر برای تحت تعقیب قرار دادن آنان را در بر بگیرد. هم چنین در فاز بالاتر و دست یازیدن دولت کودتایی به سرکوب خونبارتر و جنایت آمیزتر که البته خوشایند نبوده و تنها به عنوان یک "شر ضرور" می تواند مدنظر قرار گیرد، بدون شک ورود به فاز مقاومت و نبردهای خیابانی و استفاده از ابزارهای مقاومت توده یی هم چون کوکتل مولوتف به عنوان ساده بودن تهیه و کارائی تاریخی آن می تواند به یک عنصر بازدارنده و برهم زننده، بر میدان یکطرفه ی منازعه تاثیر انکارناپذیری بگذارد.
شاید بسیاری ایراد بگیرند که رادیکال شدن جنبش خواست جناح تندروی درون حاکمیت و دولت محمود احمدی نژاد است. این بهانه برای ماه های اول جنبش و تحمل فضای حداقلی بروز و ظهور اعتراضات از سوی حکومت بدون شک قابل فهم و درک بود ولی در شرایط کنونی که بحث "بود" و "نبود" یک جنبش تاریخی – اجتماعی در موقعیت سرکوب باز حکومتی و بازگشت به گرداب حکومت استبدادی – میلیتاریستی وجود دارد، چندان توجیه پذیر نمی باشد. جنبش سبز باید یک معادله و صورت حساب شفاف در مقابل حاکمیت قرار دهد و آن اینکه هر زمان موجودیت اعتراضی ما برای ابراز مطالبات حداقلی خود را تحمل کنید ما نیز در کمال فروتنی و آرامش عمل می کنیم و ثبات میدانی ما ثبات میدانی شما هم خواهد بود و هر زمان که شما دست به خشونت و سرکوب شدید زده و اجازه ی هر عملی را از ما سلب کنید می بایست در انتظار جنگ و گریزهای خیابانی و عدم امنیت خود نیز باشید. عاشورا به این دلیل تبدیل به یک حماسه ی ماندگار و یک شکست فضاحت بار برای حکومت غیرمشروع کنونی گردید که مردم معترض مقهور قدرت نشدند و ایستادگی و مقاومت توده یی آنان نیروهای سرکوبگر را به واکنش دفاعی و هراس از خشم ملت واداشت. در مقابل، روز ۲۲ بهمن به این دلیل که سبزها مقهور قدرت نرم افزاری و سخت افزاری رژیم شدند (البته با توجه به تمهیدات به کار گرفته شده از سوی حاکمیت قابل درک می باشد) و چون توده ی بی شکل و بی هویت در معرض تلاشی و هرز رفتن قرار گرفتند، حاکمیت توانست نه تنها این روز را به نفع خود مصادره کند که حتی اکثریت سبزهای ساکت و بدون نماد را هم در سبد دروغین خود به حساب آورد.








در فاز دوم، جنبش سبز می بایست به قدرت بسیج و سازماندهی حاکمیت توجه ویژه یی کرده و تاکتیک های ایجابی و سلبی در خصوص اخلال در این توانائی را در دستور کار خود قرار دهد. اکثریت جنبش سبز در موقعیت ایجابی می تواند از چنبره ی درون گرانه ی خویش خارج شده و طیف های اجتماعی ناآگاه و حاشیه نشین هائی که آلت دست قرار می گیرند را مخاطب قرار داده و با فراهم کردن زمینه های یک دیالوگ فرهنگی و افشاگرانه با بدنه ی اجتماعی قدرت و مهم تر از همه توجیه مطالبات به حق اجتماعی و اقتصادی که منافع این اقشار را نیز در بر می گیرد، یارگیری حاکمیت در بسیج نیروی اجتماعی را به حداقل برساند. در موقعیت سلبی موضوع نیز اکثریت وسیع جنبش سبز با ابتکارات و تنوع محلی عمل خود می توانند مانع از جابجائی های گسترده ی جمعیتی به عنوان یک تقلب بزرگ در مناسبت های ملی و خاص شوند. در شهرستان ها با توجه به شناخت حداکثری مردم از وضعیت همدیگر و دسترسی به لیست افراد اعزامی به مکان های غیربومی برای نمایشات دولتی، منتقدین می توانند با انتشار این لیست ها در منطقه بومی خود و گزارش مستند آن به سایت های خبری منتقد و نهادهای مدنی هم اینکه فشار روانی و رسواکننده بر این طیف ها را افزایش داده و هم اینکه چنین گزارشاتی قادر است حجم نیروهای اکتیو و قابل جابجائی رژیم در مقاطع حساس را برای فعالین جنبش از منطقه خاکستری شناسائی موقعیت به نقطه روشن و شفاف ارزیابی توان اکتیو حاکمیت سوق دهد. تا به امروز کاروان های بسیج ساندیسی – اداری از دورترین نقاط ایران به سمت تهران در کمال امنیت و برخوردار از بذل و بخشش های حکومتی در حال تردد بوده اند که از این پس با توجه به نقش مخرب و مشارکت جویانه ی آنان در تداوم وضع موجود و سرکوب ملت، از سوی جنبش مخالفین و در طی مسیر طولانی و حتی کوتاه با مقاومت های اخلالگرانه مردمی به عنوان یک مانع بزرگ بازدارنده می توان این برگ برنده حاکمیت را سوزانده یا حداقل با هزینه های گزاف روبرو کرد. هم چنین نیروهای بسیجی که امروزه به عنوان یکی از اصلی ترین ابزارهای سرکوب به کار گرفته می شوند می بایست به عنوان اشخاص حقیقی و حقوقی زیر ذره بین قرار گیرند که به طور مثال چنانچه جامعه جهانی و کشورهای دمکراتیک حساسیت های خود را برای زیر فشار قرار دادن بسیج دانشجوئی قرار دهند و به صراحت این افراد را در لیست ممنوع الورودها به کشورهای خود، حتی برای ادامه تحصیل، ماموریت و تفریح منظور کنند با توجه به امید اکثریت آنان برای مهاجرت و سفر به خارج از ایران برای زندگی، تفریح و تحصیل به یقین بزرگترین ریزش نیرو در همین بسیج دانشجوئی انجام خواهد گرفت.
فاز سوم که به تدارکات حکومتی برای برگزاری نمایشات گسترده یی چون راهپیمائی ۲۲ بهمن مربوط می شود. این امکان برای جوانان و طیف رادیکال جنبش اعتراضی وجود دارد که آرایش صحنه نمایش را قبل و در جریان اجرا بر هم بزنند. خود اصلاح طلبان به خصوص کمپین انتخاباتی میرحسین موسوی در جریان مبارزات انتخاباتی خود در بسیاری مواقع مواجه با قطع برق و از کار افتادن بلندگوها شده یا مکان های قبلا پیش بینی شده به واسطه کارشکنی رقیب دچار اخلال گردید، تحرکات مختل کننده مخالفین، هر چند که نهاد قدرت از نمایشات حکومتی پشتیبانی می کند، ولی عزم جزم تکنیکی و تاکتیکی مخالفین می تواند در این چینش های نمایشی اخلال ایجاد کرده و ناتوانی آنان را در انظار حامیانشان به رخ بکشد.
این یک واقعیت است که سبزها نتوانستند ۲۲ بهمن سبز را رقم بزنند و قدرت حاکم را مقهور قدرت جمعی و اراده ی اعتراضی خود کنند و هرگونه توجیه و اینکه مثلا اکثریت جمعیت سبز بوده که بنا به توصیه ی رهبرانشان سکوت اختیار کرده بودند، یک خودفریبی است که در آینده می تواند جنبش به حق اعتراضی را در مسلخ توهمات خودخواسته به هرز ببرد. این نیز قابل پذیرش است که میدان آزادی (هر چند نیمه خالی) در تسخیر حامیان دولت بود و چیدمان نمایشی افراد در این نقطه ی استراتژیک با حربه های امنیتی و غفلت های تاکتیکی سبزها توانست رژیم را از یک باخت حتمی نجات دهد و توهم قدرت آن را در ذهن های عقب مانده حامیان دولت کودتائی هم چنان ماندنی کند. اینکه سبزها دچار غفلت های تاکتیکی شدند (مصمم ترین و طیف آوانگارد جنبش را به منطقه صادقیه و به دور از میدان آزادی در دستان باز سرکوبگران به بیراهه هدایت کرده یا تز راهپیمائی در سکوت و اسب تروا را کودکانه القاء کردند) یا اینکه تا حدود زیادی مقهور قدرت حاکمیت پلیسی در روز ۲۲ بهمن و به خصوص در محوطه میدان آزادی شدند، هر چند که در مسیر حرکتی جنبش سبز باید به عنوان یک کاستی و ضعف مورد بررسی قرار گیرد ولی هرگز از جسارت و شرافت سبزهائی که در چنین وضعیت به شدت امنیتی در این روز اراده ی اعتراضی خود را حتی در حواشی مراسم و خیابان های فرعی نشان داده اند، نخواهد کاست. عکس های انتشار یافته توسط ماهواره ی "گوگل ارت" از میدان آزادی و خیابان های مسیر نشان می دهد که ادعاهای جمعیت چندین میلیونی یک دروغ بیشرمانه است که توسط دولت غیرمشروع و تلویزیون غیرملی ضرغامی برای تکمیل یک نمایش تراژیک نظامی به خورد حامیان معیوب العقل حکومت داده می شود و با این هجوم تبلیغی می خواهند برای چند روزی روحیه ی جنبش سبز را تضعیف کنند. این در حالی است که ویدئوهای انتشار یافته توسط شهروند خبرنگاران نشان می دهد که در این نظم امنیتی و پادگانی نیز ده ها هزار معترض سبز موجودیت و حضور تحسین برانگیز خود را به رخ حاکمیت استبدادی کشیدند و صحنه های ماندگاری از اراده ی مصمم خویش برجای گذاشتند. به یقین سبزها هرگز گلادیاتور و روئین تن نیستند که بدون هیچ وحشتی در هر مهلکه یی وارد شده و هر بار هفت خوان را به سلامت رد کنند. سبزها حتی یک ارتش مسلح هم نیستند که در مصاف جنگی با دشمن جبهه بیارانند و خاکریزهای نظامی دشمن را در هم شکسته و بر بالای دژهای آنان پرچم پیروزی را به اهتزاز درآورند. شاید این سخنی که می گویم به مذاق بعضی از دوستان چندان خوش نیاید ولی لذت و ذات وجودی یک مبارزه ضددیکتاتوری و هم چنین اثبات ماهیت استبدادی قدرت مقابل ما، دقیقا در این خواهد بود که جنبش مبارزاتی موجود در عرصه ی عمل همواره در معرض شکست و پیروزی های مقطعی قرار دارد و باید "افتاد" تا "برخاستن" را آموخت. اگر قرار بود که جنبش سبز اعتراضی در هر مصافی با دشمن استبدادی خود به راحتی همای پیروزی را به دست آورد آن وقت باید در ذات شناخت و تحلیل های خود مبنی بر غیرمشروع و سرکوبگرانه بودن قدرت حاکم شک می کردیم و می پذیرفتیم که در یک میدان دمکراتیک عمل می کنیم. از آنجا که هرگز نمی پذیریم که حاکمیت دمکراتیکی در مقابل ما قرار دارد و رژیم فاقد پتانسیل قدرت قهاره است، می بایست به این واقعیت عینی نیز واقف باشیم که همیشه نتیجه ی هماوردی ما، که اتفاقا دستان خالی در مقابل دستان پر حاکمیت می باشد، حاصل جمع یک پیروزی آسان را به همراه نخواهد داشت. جنبش سبز اعتراضی تصویر یک جنگ کلاسیک را در خود ندارد که بتوان مثلا در روز حماسه ی عاشورا از آن به عنوان یک فتح الفتوح یاد کرد و روز ۲۲ بهمن را در تندیس "واترلوی ناپلئون" برای زانو زدن از آن ترسیم کرد. جنبش سبز را حتی نباید در چارچوب یک پروژه هم تحلیل کرد که آغاز و پایان آن از قبل برنامه ریزی شده باشد، بلکه منطق و عقلانیت حکم می کند که به آن در قالب یک پروسه ی تدریجی و متداوم نگاه شود که در مسیر حرکتی خود دچار "فراز و فرود" و "گام جلو - گام عقب" در عرصه میدانی خواهد شد. شکست جنبش در آنجا رقم می خورد که بدنه ی اجتماعی و رهبران آن با بر هم زدن میثاق های دوجانبه ی خود، دست از مبارزه برداشته و به قدرت حاکم تمکین کنند.
به یقین باید دست به آسیب شناسی نقاط ضعف جنبش سبز زد و از گردنه های صعب العبور بی شماری گذشت که به جهت وجود موانع متعدد در مسیر آن، تن های مجروح و خسته رهروان، افتادگان این نبرد نابرابر، صفوف خط مقدم و صفوف پشت جبهه، وجود کمانداران بر بلندی نشسته ی دشمن، قطع خطوط مواصلاتی و تدارکاتی، حملات و محاصره حریف، تک و پاتک متقابل، روز روشن و شب تاریک و به طورکلی هر فراز و فرودی قابل پیش بینی و یک واقعیت اجتناب ناپذیر خواهد بود. روز ۲۲ بهمن یکی از چندین فرصتی بود که به مناسبت های مشخص در طی ٨ ماه گذشته به زعم معترضان قرار بود در اختیار جنبش سبز برای ابراز اعتراضات مدنی خود قرار گیرد و چون روزهای ۲۵ خرداد، ٣۰ خرداد، ۱٨ تیر، روز قدس، ۱٣ آبان، ۱۶ آذر و روز عاشورا به یک همایش بزرگ اعتراضی تبدیل شود. جنبش سبز در تمامی آن روزها موفقیت های بزرگی را نصیب خود کرد که اوج آن در روز عاشورا رقم خورد و تا ابد لکه های ننگ وقایع جنایت بار آن بر تاریخ حکومت استبداد دینی جمهوری اسلامی سنگینی کرده و ماندگار خواهد بود. حالا این تصویر روشن را با تصویر مخدوش ۲۲ بهمن مقایسه کنید که قدرت حاکم با تمام ترفندهای امنیتی، نظامی، بازدارنده، تعطیلی ۵ روزه و مسافرت بسیاری از شهروندان تهرانی به شمال، بسیج نیرو از تمام پهنه ی سرزمینی کشور، تدارکات بی سابقه ی دولتی، تطمیع و تهدید و هر آنچه از سرکوب در تاریخ ٣۱ ساله ی خود آموخته بودند، تنها توانستند از رقم خوردن یک حماسه ی دیگر به نفع جنبش اعتراضی جلوگیری کنند. اینکه نظام مستقر از جلوگیری از یک شکست سریالی جان سالم به در می برد و از آن حماسه دروغین برای خود ساخته و سردار بدنامی چون "رادان" از آخرین میخ ها بر تابوت فتنه سخن می گوید بهترین تصویر قدرتمندی یک جنبش ریشه دار سیاسی – اجتماعی است که در هر مرحله ی حرکتی خود تعمیق یافته تر شده و ریشه های حکومت استبدادی را نشانه رفته است. ولی اینکه چرا بدنه و بعضی از فعالان جنبش سبز بعد از وقایع روز ۲۲ بهمن دچار یک رخوت و نومیدی احساسی شده اند هیچ مبنای عقلانی نخواهد داشت و به زودی این مرحله ی یاس که بیشتر ناشی از عادت کردن به موفقیت های سریالی در طی ٨ ماه گذشته بوده است که سطح توقعات جنبش را بالا برده است، سپری خواهد شد. این باور کاذب که جنبش سبز چون به حق می باشد پس در هر مرحله از مبارزه باید موفق شده و در هر مصافی پیروز شود با هیچ منطق مبارزاتی همخوان نبوده و ناشی از یک احساس زیاده خواهانه و خاص طبقه ی متوسط و روشنفکران ناآشنا به حوزه عینی است. جنبش اعتراضی در طی ٨ ماه گذشته بسیار بیش از حد انتظار خوشبینانه ترین تئوری پردازان حوزه مبارزاتی و تغییرات بنیادین عمل کرده است و چندان درست نیست که با یک تلنگر این چنین دچار نق زنی و مرثیه سرائی، که دقیقا هدف کوته فکرترین عناصر حکومتی و سرکوبگر چون سرداران بی مایه سپاه و بسیج است، شود. شاید همین کوته فکری دشمنان این جنبش بوده است که در طول ٨ ماه گذشته با توجه به "بازی پوکر با دست رو" از سوی جنبش، موجب شده است که سبزها در توهم یک پیروزی آسان گرفتار شوند و امروز با تعجب به حوادث روز ۲۲ بهمن نگاه کنند. عدم پیروزی برای جنبش سبز در روز ۲۲ بهمن شاید همان "تلنگر لازم" باشد که جنبش سبز برای آماده سازی خود جهت گام گذاشتن در مهلکه و میدان نهائی نبرد در آینده نیاز داشته باشد. اگر از واقعیت این روز به درستی درس های آن آموخته شود به یقین همین وضعیت می تواند "پل پیروزی" جنبش برای گذر از مرحله احساسی به مرحله عقلی و از فاز سلبی به فاز ایجابی باشد.
تا به امروز جنبش سبز ضرورت آسیب شناسی و انعطاف پذیری در اتخاذ تاکتیک و استراتژی را درک نکرده بود ولی در طی همین ٣ روزی که از ۲۲ بهمن گذشته است همه ی فعالان سیاسی – اجتماعی و حتی بدنه ی اجتماعی جنبش نیز به الزام بازبینی سیر حرکتی خود و یافتن راهکارهای نوین متوجه شده اند. هیچ شکی نیست که جنبش سبز در این روز "چشم اسفندیار" خود را به بهترین شکل ممکن دید و همین دیدن چنانچه موجب آموختن "درس های لازم" باشد، خود می تواند یک موفقیت بزرگ تلقی شود. هم اینک با توجه به ترکش های یاس آلود پس از ۲۲ بهمن به عهده رهبران نمادین این جنبش و به خصوص مهندس میرحسین موسوی است که با صدور یک بیانیه ی مبسوط اعتماد به نفس بدنه ی اجتماعی و فعالین سبز را تقویت و بازسازی کرده و با نظر داشت مطالبات حداقلی مندرج در بیانیه شماره ۱۷ خویش حاشیه و فضای بسیط تری را جهت ثبات بخشی یا تعمیق جنبش ترسیم کند. رهبران سبز باید از ۲۲ بهمن درس های لازم را گرفته و نتایج نصایح محافظه کارانه ی بعضی از ناصحان کم مایه را دریافته باشند که بازخورد این درس می تواند اعتماد بیشتر به جوانان و مبارزان آوانگارد حوزه میدانی این جنبش در جسارت آنان برای به چالش کشیدن ممتد حکومت استبدادی به حساب آید. تعمیق جنبش بهترین عنصر ماندگاری و تثبیت آن بوده و خواهد بود و به همین دلیل این رهبران در مسیر موفقیت جنبش می توانند با شفافیت بیشتر به سمت پیوند زدن مطالبات جنبش سبز اعتراضی با خواست های مشروع برابری طلبی جنبش زنان، چالشگری جنبش های دانشجوئی، مطالبات دمکراتیک قومیتی و مذهبی تمامی اقلیت های ساکن در کشور، حقوق به یغما رفته ی طبقه کارگر و به رسمیت شناختن سندیکاهای مستقل کارگری، آزادی بیان در تمامی سلسله مراتب آن، حقوق شهروندی تمام ایرانیان و درخواست رفرندام و انتخابات آزاد برای تعیین تکلیف سرنوشت یک ملت حرکت کنند. البته جهت گیری جنبش و رهبران آن به سمت طرح مطالبات حداکثری نافع و مانع بازی در زمین حداقلی مطالبات نخواهد بود. این "انبساط پایه" و "انقباض خواسته" در وضعیت تعمیق و تایید مطالبات ملی بهترین سپر دفاعی و چتر حمایتی برای رسیدن به مطالبات حداقلی می باشد. هم چنین این که گفته می شود مردم خود رهبرانند هر چند که در زیرساخت تفکر در مسیر دمکراسی و گریز از قهرمان پروری امری کاملا منطقی و تقویت کننده ی شبکه های اجتماعی می باشد ولی در کنار آن می بایست رهبران نمادین جنبش سبز مسئولیت تاریخی رهبری متمرکز که برای موفقیت مبارزات سیاسی – اجتماعی در غیاب نهادهای تثبیت یافته ی مدنی در سیستم های غیردمکراتیک شرقی یک واقعیت و امر اجتناب ناپذیر است، را بپذیرند. تاکید بیش از اندازه بر شبکه های اجتماعی و تحمیل بار بیش از حد بر هیکل نحیف آنان شمشیر دو لبه یی می باشد که هم زمان می تواند گویای یک تندیس ژینوسی بوده و بدنه اجتماعی را با پارادوکس روبرو کند. هیچ ایرادی وجود ندارد که یک رهبر مشخص و شاخص در کنار شبکه های اجتماعی نقش و مسئولیت بارز خود را در راهبری مبارزات ملی ایفا کند. این وضعیت نه تنها نافی و تضعیف کننده ی مسئولیت پذیری و خوداعتمادی شبکه های اجتماعی نیست که حتی در بزنگاه های حساس و بن بست های مقطعی می تواند موتور محرکه و نقش تهیج کننده – هدایت گرانه یی را نیز بازی کند. جنبش بی سر در سرزمین شرقی ما که تاریخ ۲۵۰۰ ساله "شاهنشاهی" و ٣۰ ساله ی "ولایت مطلقه ی فقیه" را یدک می کشد هر چند که می تواند حس خوبی را القا کند ولی تا حدود زیادی پتانسیل بالقوه ی جنبش را در نقطه ی خاکستری تاریخ تمدن ایرانی به هرز می برد. آقای موسوی به همراه دیگر رهبران جنبش سبز به طور مشخص در شرایط کنونی برای خنثی سازی تبلیغات حاکمیت استبدادی می توانند با طرح یک پیشنهاد شفاف و قاطع در خصوص برگزاری یک انتخابات آزاد یا رفرندام زیر نظر مراجع مستقل، را به نظام پیشنهاد داده و با انگشت گذاشتن بر همین ادعای حمایت ده ها میلیونی از دولت و ولایت فقیه و تعهد جنبش سبز به هر نتیجه یی که رقم خواهد خورد، توپ را به زمین حریف انداخته و دروغ های گوبلزی آنان را نقش بر آب کنند. رهبران سبز برای نشان دادن قدرت اجتماعی خویش هم چنین می توانند با فراخوان جهت یک اعتراض بدون هزینه ی مدنی اعتماد به نفس کاذب حاکمیت بعد از ۲۲ بهمن را مخدوش کرده و ترک های روحی بدنه ی جنبش سبز را بازسازی کنند. با توجه به تاکتیک سرکوب و اشغال پادگانی شهر توسط دولت کودتایی بهترین پیشنهاد در این خصوص فراخوان برای یک "خیابان قهر سبز" در یک روز مشخص (مثلا پنج شنبه) و در ظرف زمانی معین (مثلا ٣ تا ۷ عصر) خواهد بود که به جهت کم هزینه بودن آن جنبش اعتراضی را حتی به کوچکترین شهرهای کشور نیز خواهد کشاند. بایکوت حضور در خیابان در یک مقطع زمانی مشخص هم اینکه اراده ی اعتراضی ملت سبز ایران را پوشش می دهد و هم اینکه به جهت بی هزینه بودن و بی خطر بودن آن می تواند منطقه ی اعتراضی را با پاسخ مثبت اکثریت مطلق معترضان از خیابان اشغالی توسط نیروهای سرکوب به خانه های امن شهروندان در طی این حرکت اعتراضی منتقل کند. به نظر می رسد با توجه به اصرار حاکمیت جهت پاسداری به هر قیمت از مناسبت های ملی – مذهبی لازم باشد که جنبش سبز به سمت بازآفرینی مناسبت های خاص خود و آرایش میدان منازعه ی مبتکرانه و باب میل خویش حرکت کند. با توجه به اتکای مطلق حاکمیت به نیروهای نظامی و امنیتی بهترین تاکتیک و سخت ترین ضربه در آن میدانی به دشمن وارد می شود که نوع مبارزه، این نیروها را به حاشیه رانده و عرصه های مبارزه را در مسیرهای جدیدی هدایت کند.

روزنامه نگار معترض "جان شیفته"         
۲۵/۱۱/٨٨


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست