سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کد انقلاب -۲


همن سیدی


• فضای سیاسی سال ۱۳۵۶ حاصل مبازره و جانباختن صدها تن در ده سال قبلش بود نه میل و اراده پهلوی و نه تغییر سیاست امریکا، و نه مبارزه اقای خمینی. در واقع امریکا که جدیدا از سلاح حقوق بشر به عنوان استراتژی نه تاکتیک علیه بلوک شرق استفاده می‌کرد، در برابر شرایط حاکم بر ایران نمی‌توانست بی‌تفاوت باشد، اما از بین بردن رژیم شاه به هیج وجه در برنامه جدید امریکا نبود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۹ بهمن ۱٣٨٨ -  ٨ فوريه ۲۰۱۰


در بررسی انقلاب ایران در مورد رویدادهای سال۱٣۵۷ اختلاف نظر چندانی وجود ندارد. بیشتر اختلاف دیدگاه‌ها در چگونگی روند تحولات قبل از سال انقلاب است. ریشه‌های انقلاب ۵۷ را باید در گذشته دور و گذشته نزدیک ان یافت. در بخش نخست این نوشتار سعی شد به مرور رویدادهای ماه به ماه سال ۱٣۵۶ در پی بازشدن فضای سیاسی پرداخته شود که نشان داده شد بر خلاف قرائت حکومتی که روحانیون را بانی انقلاب میداند، این قشر نه تنها پیشرو این عرصه نبود بلکه کاملا محافظه کارانه، تا اخرین مرحله به روند اعتراض‌های فروردین تا دیماه ۱٣۵۶ نپیوست.
همچنین برخلاف ادعای قرائت تئوری توطئه که انقلاب را ساخته بیرون از مرزها میداند، ایران خود ان جزیره ارام و حاکمیت، ان دولت مستدام نبود. اکنون در این بخش از دو بعد اقتصادی و سیاسی به روند تحولات ۱۰ سال قبل از انقلاب یعنی سالهای ۱٣۵۶-۱٣۴۶ می‌پردازیم.
نخست، بدیهیات: از بعد اقتصادی ایران طی این ۱۰ سال شاهد دگرگونی چشمگیری بود. افزایش درامد سالیانه نفت از یک میلیارد دلاردر سال ۴۶ به بیست میلیارد دلاردر سال ۵۶، رشد اقتصادی و طبعا بهبود بهداشت و اموزش را در پی داشت. در مورد سیاستهای اقتصادی ان دوران، مخالفان و موافقان رژیم پهلوی تحلیلهای متضادی دارند. هر کدام از چگونگی روند رشد.، نحوه تمرکزگرایی، عواقب تغییر بافت اجتماعی، تحولات روستا و کشاروزی،... دلایل و توجیهاتی در دفاع از دیدگاه‌های خود دارند که در این مجال به ان نمی‌پردازیم بلکه به جای ان سعی می‌شود معیاری مشخص و استاندارد از شرایط اقتصادی ان دوران بیابیم: نحوه توزیع ثروت در بین طبقات مختلف، فاکتوری مهم در افزایش یا کاهش ثبات یک حاکمیت می‌باشد‌. اگر میزان دارایی طیف بسیار ثروتمند (۱۰% پولدارترین‌ها) بیش از ۱۰ برابر دارایی طیف بسیار فقیر (۱۰% فقیرترین‌ها) باشد ان جامعه ملتهب بوده و با افزایش این نسبت -که عدد جینی نامیده می‌شود- و نزدیک شدن به عدد ۲۰، جامعه به مرحله پرخاش و انفجار می‌رسد. متاسفانه به استناد به خود امارهای موسسات مالی و تحقیقاتی رژیم سابق، نسبت عدد جینی در سال ۱٣۵۲ (یعنی میانه‌‌های سال ۱٣۵۶-۱٣۴۶) به ۲۹ رسیده‌ بود. دهک فقیرترین جامعه تنها ۱.٣% دارایی‌ها و دهک پولدارترین جامعه ٣٨% سرمایه کشور را دارا بود. تشخیص اینکه دیر یا زود جامعه‌ای با چنین تفاوت فاحشی به مرحله انقلاب می‌رسد دشوار نبود. اکنون نیز تشخیص اینکه قشر کوچک دیگری از همان جامعه، چرا هنوز هم به نیکی از ان دوران یاد می‌کنند، قابل درک است! اگر سیل ورود محصولات با کیفیت امریکایی را سمبل رشد اقتصادی ان دوران بدانیم، عدد ۲۹ جینی، تنها کارتن های خالی ان محصولات را تحویل تهی‌دستان و زاغه‌نشین‌ها می‌داد! البته قرار‌نگرفتن بخشی از کارمندان و حقوق‌بگیران حکومتی در این شرایط سخت، باعث تاخیر در منفجر شدن معضلات می‌شد ولی افزایش تورم سال ۱٣۵۶ و براورده ‌نشدن توقعات کارمندان از افزایش بهای نفت، کم کم انها را هم به صفوف ناراضیان کشاند. اما طی این دوران، ‌قشر روحانیون دوران طلایی خود را میگذراند. انها هم از بازار - که از رشد واردات بهره‌ بسیار برده بود- هم از بودجه محرمانه حکومت - که امیر عباس هویدا نخست وزیر وقت متصدی ان بود- ارتزاق می‌کردند. انها شش حوزه بزرگ علمیه و ده‌هزار مسجد و تکیه و حسینیه را در اختیار داشتند و شبکه فرهنگی -اجتماعی وسیعی را از کلان شهرها گرفته تا دورافتاده‌ترین روستاها پوشش داده‌ بودند.

در حوزه سیاسی شرایط اسفناکتر بود. چیزی به عنوان مخالف یا اپوزسیون قانونی وجود خارجی نداشت، کمترین اتهامات سیاسی، سنگین‌ترین عواقب را در پی داشت، حلقه پیوند مردم و حاکمیت به دست ساواک و سازمان بازرسی شاهنشاهی سپرده ‌شده‌ بود! بدیهی است که چنین فضایی خشونت را در پی خواهد داشت. در این ۱۰ سال تنها صدایی که حاکمیت می‌توانست از مخالفان بشنود صدای گلوله بود. مبازره مسلحانه نخست در کردستان و بعد از ان در سیاه‌کل اغاز سپس به خیابانهای کلانشهرها کشیده شد. طی سالهای ۴۷-۱٣۴۶ کردستان شاهد یک نبرد چریکی بود که کمیته انقلابی حزب دمکرات کردستان ان را ر‌هبری می‌کرد و قربانی شدن بیش از ۵۰ عضو این سازمان را در پی داشت. دو سال بعد حاکمیت این بار در سیاه‌کل‌شمال، صدای مخالفان را شنید! و پس از ان طی سالهای ۵۶-۱٣۵۰ چریکها و اعضای مسلح نیروهای سیاسی به جای جنگلها و کوهستان، شهرهای بزرگ را به میدان فریادکشی خود تبدیل کردند. در این ۶ سال بیش از ٣۴۰ تن ازمبارزان جان باختند. ان هم همه از قشر جوان و روشنفکر. ۱۴۰ تن از انها دانشجویان دانشگاه‌های ایران - نخستین محصولات توسعه!- بودند. در بین قربانیان پزشک، اموزگار، مهندس، و حتی دانش‌اموزان نیز دیده می‌شدند. حاکمیت با تمام توان سعی داشت از انعکاس این رویدادها جلوگیری کند و بر خلاف سالهای نخست، حتی انها را با عنوان دزد و سارق مسلح هم معرفی نمی‌کرد (کما اینکه هنوز هم افکار عمومی ایران به خوبی از این رویدادها مطلع نیست)، هیچکدام از این رویدادها منجر به قیام عمومی نشد اما مزید بر شکافهای مادی، اختلاف میان حاکمیت و مردم را ده‌چندان کرد. شاید اکنون درک عمق فاجعه اسانتر باشد. خشونت رژیم کنونی در برابر جنبش اخیر مردم ایران با ده‌ها شهید و سمبل‌ها‌یی چون ندا و سهراب رژیم و ملت را در دو جبهه متضاد قرار داده ‌است. حال در ان زمان چگونه جامعه می‌توانست در برابر جانباختن بهترین فرزندانش بی‌تفاوت باشد؟

اما عجبا در میان بیش از ٣۴۰ جانباخته ان سالها هیچکدام از روحانیون دیده ‌نمی‌شدند! از سالها قبل تمام پتانسیل انقلابی انها در رویداد ۱۵ خرداد و در دو روز متوالی تخلیه شده بود. یعنی در دوران ۱۰ ساله منتهی به انقلاب، روحانیون یا کاملا با حاکمیت ساخته بودند یا حداقل انقلابی گری را کنار گذاشته و تنها در مساجد و حوزه‌ها از بی‌بندو باری اخلاقی گله‌مند بودند. حتی شخصیت هایی چون دکتر شریعتی و ایت‌الله طالقانی نیز از یارگیری در میان مذهبیون ناامید شده بودند. شریعتی در کتاب اسلام‌شناسی خود دین را جزئی از فرهنگ و فرهنگ را وسیله‌ای برای مبارزه علیه امپریالیسم می‌دانست. یعنی نهایتا نقش یک ابزار درجه دو را برای دین قائل بود. طالقانی نیز به سوسیالیزم روی اورده بود! وی در کتاب اسلام و مالکیت خود به صراحت گفته بود "مذهب و سوسیالیسم با هم سازگارند چرا که خداوند نمی‌خواهد انسانها را به طبقات استثمارکننده و استثمار‌شونده تقسیم کند". این یعنی دست شستن از روحانیون و یارگیری در بین جوانان چپ!

بدین ترتیب تضاد عمیق طبقاتی از یکسو و انسداد کامل سیاسی از دیگر سو جامعه را به سوی رادیکالیزه ‌شدن سوق می‌داد.در واقع در تمام سالهای ۵۶-۱٣۴۶ علیرغم ادعای حاکمیت، بدون توسل به سرکوب و کشتار، تداوم حاکمیت و گریز از انقلاب ناممکن بود. شاید کم‌تجربگی مبارزان، تزریق درامدهای نفتی، مساعد بودن شرایط جهانی و هوشیاری ساواک، پایه‌های سلطنت را حفظ کرده بود. توجه جهانیان معطوف به حقوق بشر در بلوک شرق و افریقای جنوبی و جدال اعراب و اسرائیل بود. اما سال ۱٣۵۴ در شرایطی که بیش از ۶۰ تن در زندان ها زیر شکنجه جان باخته بودند سازمان عفو بین‌الملل برای اولین بار متوجه ایران شد و ان را یکی از بزرگترین ناقضان حقوق بشر نامید. سال بعد کمیسیون بین‌المللی قضات ژنو شکنجه در زندان های ایران را محکوم کرد و نهایتا سال ۱٣۵۶ سازمان ملل (کمیسیون حقوق بشر) در نامه‌ای به شاه ایران، رژیم را به نقض حقوق بشر متهم کرد.

فضای سیاسی سال ۱٣۵۶ حاصل مبازره و جانباختن صدها تن در ده سال قبلش بود نه میل و اراده پهلوی و نه تغییر سیاست امریکا، و نه مبارزه اقای خمینی. در واقع امریکا که جدیدا از سلاح حقوق بشر به عنوان استراتژی نه تاکتیک علیه بلوک شرق استفاده می‌کرد، در برابر شرایط حاکم بر ایران نمی‌توانست بی‌تفاوت باشد، اما از بین بردن رژیم شاه به هیج وجه در برنامه جدید امریکا نبود. ایت‌الله خمینی و هواداران سنتی‌اش نیز در تمامی این سالها قید تلاش برای سرنگونی را زده بودند. ایشان حتی حاضر نبود در برابر حمله‌های دکتر شریعتی به اخوندها و روحانیون سیاسی، دفاعی داشته باشد و تز اسلام منهای روحانیت شریعتی را محکوم کند.

حال سوال این است که خواست های دمکراتیک برای بهبود شرایط سیاسی و توزیع عادلانه ثروت که می توانست در صورت همراهی حاکمیت به شکل یک رفرم عمیق یا در صورت عدم همراهی به شکل یک انقلاب مدرن و تشکیل یک جمهوری دمکراتیک براورده شود چرا ظرف تنها یک سال از مسیر خود منحرف و به انقلاب اسلامی منتهی شد؟

در بخش سوم این نوشتار تلاش خواهد شد تحلیلی بر رویدادهای سال ۱٣۵۷ و نقش یکی از مهره‌های کلیدی انقلاب اسلامی داشته باشیم که بعدها به یکی از مهره‌های اصلی جمهوری اسلامی تبدیل شد.

بخش اول مقاله:
www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست