سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دیکتاتور: جلوه خداوند یکتا و یگانه


فیروز نجومی


• شعار مرگ بر دیکتاتور خبر از فرو ریختن دیوارهای عظیم ترس و هراس میدهد، از غیض و غضب، و از خشم و خشونت، خداوند یکتای یگانه. ملتی که شعارش مرگ بر دیکتاتور است، آتش دوزخ را بجان خریده است که نظام ارباب رعیتی و خدایی و بندگی را بر اندازد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۹ بهمن ۱٣٨٨ -  ۲۹ ژانويه ۲۰۱۰


«مرگ بر دیکتاتور(ی)،» شعاری ست که از آغازین ترین لحظات جنبش اعتراضی در سراسر ایران و جهان طنین افکنده است. نه تنها تحت تیغ و تازیانه و در زیر رگبار گلوله بر زبانها جاری گردیده است، بلکه در چهار گوشه جهان ایرانیان مقیم کشورهای خارج، بویژه در غرب، در هماهنگی و همدردی و همبستگی با درون جامعه ایران، مرگ بر دیکتاتور را بگوش جهانیان رسانده اند. بهمین دلیل این شعار را باید شعاری دانست که تاکنون جنبش خود بخودی و خود جوش ملت ایران را سامان داده است. یعنی که شعاری ست که راه را نموده است و مردم بظاهر پراکنده را یکسان برانگیخته و قطع نظر از جایگاه و منافع شان در نظام اجتماعی، بهم پیوند داده است. شعار مرگ بر دیکتاتور وجه مشترک تمام شرکت کنند گان در جنبش اعتراضی است. در مصداق و ماهیت آن نه جنگی است و نه جدلی. بعید بنظر میرسد که بتوان در سراسر جنبش تنها یک فرد را یافت که با این شعار مخالفت ی داشته باشد. حتی میتوانیم فرا تر از این رویم و بگوییم که مرگ بر دیکتاتور مصداق جهانی و تاریخی دارد. تاریخ بشر تاکنون نشان داده است که دیکتاتوری در خصومت و ستیز با کمال انسانی ست. در هر زمان و مکانی که دیکتاتور وجود دارد، محرومیت از حق گزینش هست و تنزل انسان به حیوان.

شعار مرگ بر دیکتاتور، خبر از تحول و دگرگونی میدهد و رهایی و آزادی، نه از بند استثمار سرمایه و نابرابری های فقر و ثروت و یا مزد و سرمایه، بلکه از قاعده و قواعد ی که در دامنش دیکتاتور و دیکتاتوری پرورش میابد. دیکتاتور، فرمانروا ست و دیکتاتوری نظام فرمانروایی. قبل از هر چیز دیکتاتور جلوه ی خدای یکتا و یگانه ست. مبرا از هرگونه مسئولیتی ست. فرمان و اراده ی او همیشه ثمر بخشد و سود آورد. دیکتاتور متکلم وحده است. تنها او گوینده است. جماعت، همگان شنونده اند. مصون از نقد و نفی است. حمد و ستایش میخواهد و تملق و چاپلوسی. همچون خدا دهنده رزق و روزی هست و گیرنده ی جان و زندگی. ارباب است و مالک. سرزمینی را که بر آن حکومت میکند، ملک شخصی خود میداند، و مردمی که بر آنان حکم میراند رعیت و بنده ی خود می پندارد. دیکتاتور صفات برجسته خداوند یکتا و یگانه را در خود جمع دارد. بنابراین بجز نظم و انضباط ، و تسلیم و اطاعت مطلق چیزی دیگری نمیخواهد.

روشن است که دیکتاتور زاییده نمیشود بلکه در گستره ی جامعه است که پرورش مییابد. دیکتاتورها رفته اند، اما بی درنگ دیکتاتور دیگری برخاسته است و بر مسند قدرت جلوس یافته است. صد سال مبارزه، بویژه انقلاب ۵۷، بما آموخته است که ممکن است دیکتاتور را واژگون سازی، اما نظام دیکتاتوری را بر جای خود واگذاری و یا حتی آنرا مستحکم تر سازی. همچنانکه چنین نیز شده است. ما تخت پادشاهی را واژگون ساختیم و بر ویرانه های آن منبر روضه و خطبه را بنا نهاده، خدای یگانه و یکتا را بر فراز آن نشانده و به حمد و ستایش او پرداخته ایم. به ضرورت ها تن دادیم و تاریخ را فدای ضرورت ها ساختیم. چپ و راست، دین و ضد دین با هم تبانی کردند و خداوند را از بیخ آسمانها به زمین آوردند و او را فرمانروا و ارباب و مالک خطه ایران ساختند. نه تنها خود را از بندهای اسارت رها نساختیم، بلکه قلاده و زنجیر شریعت و سنت را نیز به گردن انداختیم. بار این شرم را تنها زمانی میتوانیم از دوش خود بر داریم، که خود بندهای اسارت بار شریعت و سنت را بگسلیم و از قربانی کردن آزادی در پای ضرورت ها اجتناب ورزیم.

اگر بخواهیم در ریشه یابی این پدیده ی اجتماعی، یعنی تداوم و استمرار دیکتاتوری کمی تامل کنیم خواهیم دید، که هستی ما بیش از هر چیز دیگری تحت تاثیر و نفوذ شریعت بوده است. حداقل از پس از هجوم اسلام به ایران. اگر در طول و عرض این تاریخ نیک بنگریم خواهیم دید که زندگی روزمره پیوسته بوسیله شریعت مدیریت میشده است. شریعت نظم و انضباطی را بوجود میآورد که سازگار با نظم فرمانروایی و فرمانبری، و ارباب رعیتی ست. لذا چنانچه از تعصب و تحجر قدری فاصله بگیریم، خواهیم دید که شریعت بوده است آئین دیکتاتوری. که شریعت قاعده و قواعد، خوی و عادات و رسم و رسومی را بوجود آورده است که حکومت دیکتاتورها را یکی پس از دیگری و سر انجام حتی حکومت خداوند یگانه را امکان پذیر ساخته است. چرا که شریعت هستی ما را تابع نظم و انضباطی میکند که ظاهرا ناظر بر روابط فرد با خدای یکتا و یگانه است. حال آنکه شریعت نفوذ خود را در سرتاسر زندگی گسترده و در تمام لحظات زندگی حضور می یابد، بدون آنکه بدان هرگز آگاه باشیم. از بدو تولد تا وا پسین دقایق هستی شریعت حضور دائمی دارد. هم در عقد و نکاح و زناشویی و مقاربت ها و آمیزش های جنسی، یعنی در هنگامه خصوصی ترین و طبیعی ترین روابط انسانی، و هم در تجارت و معاملات و ربا خواری. بار شریعت را زنان بیش از هر کس دیگری بدوش میکشند، حجاب تجلی شریعت است که در پس آن زن باید خود را پنهان سازد. شریعت زن را باسارت در میآورد تا ناموس و عفت او را از چشم های ناپاک و آلوده مرد محافظت نماید. مهمتر از همه بدون حضور شریعت نه کیفر خواستی صادر میشود. نه قصاصی بوقوع می پیوندد و نه سنگساری. شریعت است که بما میگوید که راه چیست و منزل کدام است. خوب و بد، خیر و شر، زشت و زیبا، و حرام و حلال را شریعت تعیین میکند. شریعت است که میگوید هستی را چه منظور ی ست و نیستی را چه هدفی. شریعت علیرغم زمان است که میماند. زمان همه چیز را تغییر میدهد اما شریعت را بلا تغییر بجای میگذارد. همه چیز کهنه و پوسیده میشوند و حقایق پوچ و باطل. حال آنکه بنای فولاد ین شریعت را هیچ طوفانی به لرزه در نیآورد. چرا که همانگونه که آنرا از نسل پیشین در یافته ایم، برسم سنت، به نسل دیگر انتقال داده ایم. در واقع آن نظم و انضباطی که بر زندگی سلطه می افکند جلوه ی شریعتی ست که در ما نهادین شده است.

شریعت انسان را از بکار گیری عقل و خرد بی نیاز میسازد. چون باید آنرا به تقلید و تبعیت بیآموزی. شریعت البته به عقل و خرد نیازمند است، نه برای پرسش و جستجو و یا کشف و فهم حقیقت و قانونمندی های طبیعت بلکه برای کسب اجتهاد بمنظور حفظ و بقای اصل و اصول شریعت. عقل و خرد بجای آنکه شریعت را نرم سازد و انعطاف پذیر، خود سختی پذیرد و جامد شود.

روشن است که اصل و اصول شریعت ماورا هرگونه چند و چون است و مصون از هر نفی و نقدی. که خود یکی از لوازم اولیه نظام دیکتاتوری ست. حقیقت وقتی معرض و بدیهی شد، تسلیم و اطاعت طلب میکند و حمد و ستایش. بعنوان مثال میتوانیم به یکتا پرستی که اصل و اساس شریعت است به مثابه یک حقیقت معرض و ماورا هر گونه چند و چونی اشاره کنیم. آیا میتوان در این حقیقت که خدا یکی است و بجز او دیگری نیست، شک و تردید نمود؟ چنین امری البته که به شرک و انکار میانجامد، چیزی که با شریعت سازگاری ندارد. خوف و ترس و هراس از مجازات در دوزخ، ببار میآورد. در نتیجه نه تنها به حقیقت یکتایی و یگانگی خداوند باور و ایمان داریم بلکه به تکرار آن در لحظات و دقایق زندگی، خو گرفته ایم. با نام او برخیزیم و بخسبیم. فراخوان به تسلیم و اطاعت از بیرون و از بلندیهای مناره های مساجد، بگوش میرسد، بی آنکه برانگیخته شویم و یا اعتراضی کنیم. در شریعت محلی برای اعتراض نمیتوان یافت. چرا که در ستیز و خصومت است با تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت. اعتراض در نظم و انضباط شریعت اخلال ایجاد میکند. از پرسش و جستجو، از ابداع و خلاقیت نیز بیزار است. روشن است که این توانائی های انسانی هر چه بیشتر شکوفا شوند، از سیطره ی شریعت و سلطه ی شریعت کاسته شود. این است که رشد و تکامل آنها را شریعت هرگز از نظر دور ندارد. در واقع تمام قواعد و مقررات شریعت در منع و محدودیت این توانایی های بشری، وضع گردیده است. شریعت در پی ثبات است و آرامش.

نهادین شدن یکتایی و یگانگی خدا در هستی ما، سبب میشود که از تجلی آن در واقعیت نیز غافل بمانیم. خدای یگانه در واقع در دیکتاتور و یا فرمانروای یکتا تجلی مییابد و در بر گیرنده صفات برجسته او میشود. یعنی که ارباب و مالک میشود. بهمه چیز دانا و توانا و بینا میشود. فردی با چنین خصوصیاتی، برای ما موجودی بیگانه نیست. ما روزانه خود را به او تسلیم نموده و از احکام او اطاعت میکنیم. در برابرش پیشانی خود را بخاک میساییم، به خواری و حقارت خود و به بزرگی و رحمت او نه تنها اعتراف بلکه افتخار هم میکنیم وقتی پیشانی پینه بسته خود را به رخ دیگران میکشیم. و یا حداقل این تعامل را هرگز زشت و قبیح و در ستیز و خصومت با سرشت و گوهر انسانی، یعنی آزادی نمیبینم. شاهان از دوران باستان تا شاه آخر تنها تجلی قدرت او بودند. به اطاعت و فرمانبرداری خشنود بودند و احساس خدایی میکردند. اما تعیین و تعریف رفتار و گفتار در عرصه زندگی روز مره هنوز در حیطه شریعت، قرار داشت. شاه قدرت داشت اما لزوما از اسرار هستی، از حقیقت و غایت، یعنی از شریعت، خبر نداشت. بنا براین دیکتاتوری شاهان از جمله محمد رضا پهلوی، تنها به لحاظ قدرت جلوه خداوند بودند. باین دلیل دیکتاتوری تمام عیار نبودند. چون فاقد علم و دانش الهی بودند. با ظهور ولایت فقیه البته که این کمبود بر طرف گردید، و بواسطه علم الهی ولی فقیه حقیقتن جلوه خداوند یکتا و یگانه گردید. بواسطه علم الهی است که ولایت فقیه فرمانروای کل است و مالک و ارباب.، همچنانکه خداوند یکتا و یگانه است.

اگر دیکتاتور جلوه ی خداوند یکتا و یگانه است، ملت جلوه ی بنده و رعیت است، محصول دست خداوند. ما بندگی و رعیتی خود را از خداوند یکتا و یگانه فرا میگیریم. در آغازین ترین سوره ی کتاب مقدس آسمانی، خداوند به بندگانش میآموزد که حمد و ستایش او را همانگونه گویند که خود خویشتن را ستوده و سپاس گفته است. استاد علامه طباطبایی مولف تفسیر المیزان، در تاویل سوره ی حمد میگوید که چون بنده ناتوان از درک و فهم عظمت و شکوه و نیز قدرت و توانایی خداوند یکتا و یگانه است، بنا براین قادر نیست که حمد و ستایش او را گویند بآن گونه که مورد پسند خداوند باشد. باین دلیل است که خداوند در سوره ی حمد به بندگان ش میآموزد که چگونه او را حمد گوید. میگوید با نام من آغاز کن و این است صفات برجسته ی من از جمله رحمان و رحیم و رب العالمین( جلد اول، ض۲۲). یعنی که هر روز که حمد و ستایش از خداوند یکتا و یگانه را بر اساس شریعت بر زبان جاری میسازیم، بندگی و رعیتی خود را پذیرفته ایم. که او توانا و دانا ست و ما ناتوان و نادان. که او همه چیز هست و ما هیچ نیستیم. نه تنها نمی جوییم چه حکمتی در تکرار این حقارت و خواری نهفته است بلکه آنرا بعنوان یک فضیلت اخلاقی میستاییم. بعبارت دیگر، شریعت، انسان هایی را تولید میکند که در سرشت شان بندگی و رعیت را نهادین ساخته است، یعنی انسانهایی که دیکتاتوری سوار بر دوش شان به قدرت میرسد.

لذا شعار مرگ بر دیکتاتور خبر از فرو ریختن دیوارهای عظیم ترس و هراس میدهد، از غیض و غضب، و از خشم و خشونت، خداوند یکتای یگانه. ملتی که شعارش مرگ بر دیکتاتور است، آتش دوزخ را بجان خریده است که نظام ارباب رعیتی و خدایی و بندگی را بر اندازد.
تجربه تاریخی به ما میآموزد که آزادی بدون رهایی از قاعده و قواعد ، باورها و ارزشهایی که دیکتاتور را در دامن خود پرورش میدهد، دست نیافتنی ست. در شرایطی که دیکتاتور جلوه ی خداوند یکتا و یگانه است و تاج شریعت را بر عمامه خود گذارده است، آیا میتوان به اهمیت استراتژیک شعار مرگ بر دیکتاتور، بی اعتنا بود؟

فیروز نجومی

fmonjem@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست