سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پیدایش اندیشه ِحقیقت، درآزمون «روشنی»
پیدایش اندیشه حقیقت، درتجربه «ابروبرق»


منوچهر جمالی


• اینکه «خضر» در شاهنامه، آب زندگی را درتاریکی میجوید و می یابد، تجربه دیگری از حقیقت است. جستجوی آبِ زندگی در تاریکی، همان جستجوی حقیقت است. هر انسانی باید مستقیما و بدون هیچ واسطه ای، آب زندگی را بجوید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۶ دی ۱٣٨٨ -  ۱۶ ژانويه ۲۰۱۰


 
حقیقت ، برای ما چنان اینهمانی با تجربه « روشنی » یافته است که ما تجربه ِ ژرف ومایه ای دیگر گونه انسانها را ازحقیقت، به جد نمیگیریم وآنهارا خرافه میشماریم . اینکه «خضر» در شاهنامه ، آب زندگی را درتاریکی میجوید ومی یابد ، تجربه دیگری ازحقیقت است .جستجوی آبِ زندگی درتاریکی ، همان جستجوی حقیقت است . هرانسانی باید مستقیما وبدون هیچ واسطه ای ، آب زندگی را بجوید وبا آن جفت گردد وازآن ، آباد ( آبه + پات = جفت آب ) شود .
« آب ، یا آپه یا آوه » ، اینهمانی با « افشره واِسانس کل جانها » دارد که با « خدا»، اینهمانی داشته است . انسان( مردم = مر+ تخم ) ، تخمیست که نیاز به آب دارد، تا آن را درخود به هنجد ( جفت آن بشود ، آباد= جفت آب ) و سبزو روشن شود . حقیقت ، پدیده ای درفراسوی گیتی نیست ، بلکه پدیده ایست که ازپیوندِ مستقیم وبی واسطه ِ زندگی انسان با شیرابه و اسانس جهان هستی( با خدا)، درتازه شدن و جوان شدن ِزندگی نمودارمیگردد. بینش حقیقت درهرانسانی، درهمآغوش شدن مستقیم اوبا خدا ، پیدایش می یابد و نیازبه هیچ واسطه ای ندارد . خضر،این آب زندگی را با گوهری می جوید که درنزدیکشدن به آب ، روشن میشود . این گوهرشب چراغ ، درافسانه های ما یک پدیده افسانه ای شده است، ولی درست این همان گوهریست که درگرشاسپ نامه ، سروش ، « آورنده کلید شناخت نیک وبد » با خود میآورد و کسی که آن گوهر را بدست آورد ، « پیامبرخرد » هست .    « گوهرشب چراغ » ، چیزی جز تصویر« تخم ِ هستی ِانسان » نیست که با دیدن آب (خدا= شیره زندگی درگیتی ) وجذب آن ، میروید وسبزوروشن میشود . حقیقت ، درجفت شدن شیرابه هستی با تخم تاریکِ وجود انسان، روشن میشود . این حقیقت است که برای ما افسانه شده است . آیا پشت کردن ما به افسانه ها و دروغ شمردن آنها ، اکراه و نفرت و دشمنی ما، با حقیقت و با خدا نیست ؟
برای ما ، این ازبدیهیات ( آنچه نیازبه اندیشیدن ندارد) است که هیچ چیزی ازخودش ، روشن نمیشود، بلکه خورشیدی ( سرچشمه خارجی) هست که همه چیزهارا روشن میکند ، وشمع وچراغ ونورافکن، سرچشمه های کوچکترروشنائی هستند . ولی درست فرهنگ ایران ، دیدی دیگر داشته است . آنها درهمه گستره ها ، بدنبال « بُن یا تخم » میگشتند. روشنی هم ، بُنی دارد ، وازبن روشنائی هست که میتوان به روشنی رسید . هرچیزی را ازبنش میتوان شناخت ، هنگامی آن بُن، گسترده و روئیده و بالیده وفراخ بشود . آنگاهست که روشن ودیدنی وشناختنی میشود . خودِ هرچیزی ، اصالتی دارد که تنها درشکفتن و گشوده شدن ، روشن وشناخته میشود . هرچیزی و پدیده ای ، اندازه و معیار خودش هست . هرچیزی را باید ازخودش ، شناخت ، نه با نوری که از دیگری ، وام گرفته شده است . هرانسانی نیزباید « چشم وچراغ باهم » باشد، یا به سخنی دیگر، با روشنی که ازچشم وخرد و هستی خودش می تابد، پدیده ها را ببیند .
هرانسانی( مر+ تخم ) ، چنین تخمِ وچنین بُنی هست . خدا هم که ارتا باشد ، صفتش « هوچیتره = هژیر» هست که به معنای « تخم نیک » است . خدا هم تخمیست که درروئیدن وپهن وفراخ شدن ، سبز و روشن وشناختنی میشود . درتصویر« تخم = توم = که به معنای همزاد است» ، روشنی وتاریکی، به هم گره خورده اند . خودِ واژه « توم » به معنای تاریک هم هست . تخم ، تاریکست ولی درروئیدن و « خود را گشودن » ، سبزو روشن ، ودیده وشناخته میشود . همین تجربه در آذرخش نیزهست. ازاین رو « برق یا آذرخش= جمره » ، تخم وبُن روشنی بطورکلی شمرده میشد . چنانکه در داستان هوشنگ درشاهنامه ، جهیدن ناگهانی فروغ دربهم خوردن دوسنگ تاریک، اصل همه روشنائی ها درجهان شمرده میشود ، درحالیکه هوشنگ ازدید ما ،بدون روشنی، نمیتوانست به شکاربرود وسنگ را به مارپرتاب کند . آذرخش ، با روشنائی شدید وناگهانی که ایجاد میکند ، چشم را تاریک میسازد . درست « بُن یا تخم »، برای آنها ، « آمیغ یا سنتز ِتاریکی وروشنائی » بود . این اندیشه که بُن روشنی ، همجنس وهمگوهرخودش ، روشنائی هست ( کند همجنس با همجنس پرواز) ناسازگارومتضاد با اندیشه « بُن = تخم » بود . بُن روشنی نیز مانند همه بُن ها ، باید ترکیب روشنی با تاریکی باشد . این اندیشه که روشنی باید ازروشنی برخیزد ، و تاریکی از تاریکی برخیزد ، به کلی برضد اندیشه « بُن= تخم » هست . این همان اندیشه است که زرتشت در« همزادِ نخستین = ییما= جم » برای نخستین بار، برضد فرهنگ ایران آورد . همزاد نخستین ، زندگی ( ژی= جی= گی) و ضد زندگی ( اژی ) است که باهم پیوند ناپذیرند. به عبارت دیگر، آغاز ِجهان اندیشه وهستی، روشنی است ، چون میان خیروشر( زندگی و ضد زندگی ) به آسانی میتوان برگزید ، و نیاز به هیچ جستجوئی درتاریکیها ندارد . بد وخوب ، دراصل ازهم جدا و روشن هستند. بُن ، تخم نیست . آغاز، روشن است . درحالیکه « بُن» درفرهنگ ایران ، تخم یا بزر یا دانه بود، که پیوند همزاد یا دواصل به هم چسبیده شمرده میشد . «دانه» دراصل « دوانه » هست . تخم یا توم ، به معنای توءمان وجفت است . بَزر( بازراک ) به معنای جفت به هم بافته است .
«زندگی» و« جهان» و«روشنی» و« شادی » ، از« پیوند = عشق = مهر» پیدایش می یابد. خودِ واژه « ژی = جی » ، نه تنها به معنای « زندگی » است ، بلکه همزمان نیز، به معنای « یوغ وجفت وهمزاد » و « توافق وهمداستانی» و « شاهین ترازو= اصل اندازه وسنجش» است. بُن همه انسانها ، ییما = جم = جیمه = چیمه ، یعنی « جی » ، ۱- زندگی ۲- هماندیشی و همکاری وهمپرسی و مهر ٣- خردورزی ( سنجش= ترازو) است ، و به همین علت ، اصل بینش و روشنی و شادی است. نه تنها واژه « ییما = جم » ، معنای همزاد وجفت به هم چسبیده را دارد، که بیان « اصل آفرینندگی روشنی وشادی و هماندیشی » باشد ، بلکه بسیاری ازاصطلاحات دیگرنیزبرای بیان این « اصل » به کار برده میشدند. ازجمه « مـر= امـر » ، همین معنی را دارد که پیشوند واژه های « مردم » و « امرداد » و « مارسپنتا » « مردوک » است . به همین علت کوروش در منشورش ، به خدای ِ « مردوک » روی میآورد ، چون مردوک ، همان نام « ارتا یا سیمرغ » است . مردوک دراصل « امر- ئوتو- ک » است که درروند زمان به شکل « مردوک » ، سبک شده است . « مر- دوک » همان « مر+ دوخ » ، نائیست که به علت جفت گوهری (نرینگی ومادینگی باهم ) ، آفریننده است . پسوند « ئوتو»، همان « ئوتی » یا « عود » است که به معنای گیاه و چوب هنوزنیزمتداولست . و « ئوتوک » همان « دوخ » یا نی میباشد که « سرورهمه گیاهان » شمرده میشده است . درست زرتشت ، این اندیشه جفت گوهری را در« جی= ژی » نفی وانکاروطرد میکند . جهان وروشنی درآموزه او ، از« پیوند= مهر» پیدایش نمی یابد ، بلکه ازتضاد وستیزمیان « ژی و اژی » پیدایش می یابد که همان اندیشه « جهاد اسلامی » هست . جهان دریزدانشناسی زرتشتی با پیکاروستیز ِ اهریمن با اهورامزدا درنوروز که نخستین روزپیدایش شمرده میشود ، آغازمیگردد . بدینسان ، نخستین لحظه وآغاز ِ زمان ، روشن است ، چون اهریمن ، رویاروی اهورامزدا میایستد وازاهورامزدا، بریده وجدا ، وبرضد اهورامزداست . مفهوم « روشنی » دردین زرتشتی و اسلام و سایرادیان ابراهیمی ، بکلی با مفهوم اصیل روشنی درفرهنگ ایران ، فرق دارد . مفهوم « روشنی » این ها ، ازمفهوم ِ « بریدگی و جداسازی وگـُسستن »، معین ساخته میشود . اینست که ازاین پس ، روشنی ، « تیغ روشنی » است . روشنی ، تیغ یا خنجریا شمشیریست که می بـرد و ازهم جدا میسازد . درگوهر ِ « روشنی »، خونخواری و ستیزندگی و سختدلی و جهاد هست . روشنگر، هرپیوندی ( جی = یوغ = زندگی = توافق ) را می برد ، ودربـریدن ( که اینهمانی با کشتن دارد ) ، احساس عمل خیر( ثواب ) میکند . خونخواری وقساوت ووحشت انگیزی وارهاب ، عملی مقدس میشود   . جهاد، اصل روشن کننده میان خیروشراست . ولی فرهنگ ایران، تخم ( دانه = دوانه ، بزر= به هم بافتگی دوجفت ، تخم یا توم = همزاد به هم چسبیده ) را اصل « روشنی وسبزی » میدانست . روشنی (= بینش) با سبزی ( شادی وخوشی و دوستی وتازگی ) جفت است . ازاین رو « بُن روشنی » را « آذرخش = برق » میدانست ، چون ابر، درباریدن آب ، میخندید ( برق میزند ) . درصفای آب ، و دررویش گیاه ازجفت شدن آب با خاک ( = هاگ = تخم ، آگ = خوشه گدم ) ، درسبزشدن، روشن میشد. سبزی و روشنی ، دورویه یک پدیده بودند . خدا، ابرخندانی بود که تخمهای انسانها آبیاری و آباد میکرد ، تا « آبه = خدا » را درتخم ِ هستی خود ، بپذیرند و ازاین جفت شدگی ( ییما= همزادی ، سنگ شوی ، هنجیدن ، مر) سبزو روشن شوند و سرچشمه بینش وشناخت شوند .


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست