سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تأملی بر اوضاع کنونی جنبش سبز


م. چشمه


• واقعیت جنبش سبز پس از رویدادهای شانزدهم آذر، مراسم تدفین آیت الله منتظری و روز عاشورا بیانگر تضادی آشکار میان بدنه اصلی این جنبش که با خواست گذار از رژیم ولایت فقیه ماهیتی انقلابی از خود نشان داده است، و"رهبر نمادین" این جنبش یعنی آقای موسوی که خواستار حرکت در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آنست, میباشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۵ دی ۱٣٨٨ -  ۱۵ ژانويه ۲۰۱۰


مقاومت و تداوم هفت ماهه جنبش سبز که در قیام عاشورا از نقطه نظر رادیکالیسم سیاسی باوج تازه ای رسید موجب شکل گیری و یا تکوین نظرات و جناحهای های جدیدی در عرصه های مختلف گردید. برای اولین بار در محافل سیاسی بین المللی و بویژه در میان دست اندرکاران کشورهای غربی، احتمال تحولات اساسی سیاسی در ایران و یا حتی تغییر رژیم بعنوان احتمالی قابل تامل شکل گرفت؛ امریکه میتواند بالقوه حلال مشگل هسته ای آنان با ایران باشد. بعنوان مثال، روزنامه وال استریت ژورنال مورخ ۹ ژانویه ۲۰۱۰ در مقاله ای بقلم جی سولومون تحت عنوان "آمریکا کانون توجه خود را به حمایت از اپوزیسیون ایران متمرکز میکند"، مینویسد: "دولت اوباما بطرز فزاینده ای ثبات دراز مدت دولت تهران را زیر سوال برده و بدنبال راههائی برای حمایت از «جنبش سبز» برآمده است." (۱)
در درون جبهه ارتجاع شامل کلیه جناح های باصطلاح اصول گرا و از جمله نیروهای بینابینی ترس و نگرانی از سقوط جمهوری اسلامی کاملاً مشهود است. در درون جنبش سبز نیز با روشن تر شدن ماهیت هرچه بیشتر رادیکال آن که پیکان حمله خود را ولی فقیه بمثابه ستون اصلی استبداد بیرحم و فاسد مذهبی قرار داده است، گرایشهای مختلف تکاپوی جدیدی در مورد بالا بردن پرچم سیاسی خود به نمایش گذاشته اند. در این رابطه رنگین کمانی جنبش سبز که بیانگر تضادهای آن نیز هست کاملاً بچشم میخورد. در این نوشته سعی خواهد شد باختصار تحولات درون رژیم و تضادهای درون جنبش سبز بررسی شوند.

تحولات جبهه ارتجاع
در درون جبهه ارتجاع حاکم میتوان کم و بیش سه سیاست را در زمینه برخورد با جنبش سبز مشاهده کرد. یکم، "سیاست حمام خون" که خواهان برخورد هر چه خشونت بارتر و سرکوبگرانه تر در مقیاس کلان با جنبش سبز است. این سیاست خواهان تعیین تکلیف نهائی با موسوی، کروبی و حتی هاشمی رفسنجانی است که در این هفت ماهه بعنوان میانجی و بندبازی ماهر عمل کرده است. سرکردگان این سیاست، مرتجعین بنامی مانند حسین شریعتمداری، مصباح یزدی، جنتی و آدمخورانی در رده های پائین تر مانند حسینیان، نقدی، طایب، سعید مرتضوی و محسن اژه ای قرار دارند. دوم، سیاستی که خواهان مذاکره و سازش با "رهبران نمادین" جنبش سبز در صورت عقب نشینی آنها از خواست اولیه خود در مورد ابطال انتخابات و اتمام حجت آنان با "ساختارشکنان" است. اینان، یعنی جناح "دوراندیش" حاکمیت رفسنجانی را کماکان بمثابه یکی از ارکان نظام جمهوری اسلامی تلقی میکنند. گفته میشود افرادی مانند علی مطهری، محسن رضائی، قالیباف و تا حدی علی لاریجانی در این جناح قرار دارند. پاره ای از آخوندهای سرشناس نیز با اینان همدلی نشان میدهند. بالاخره سیاست سوم مربوط به شخص خامنه ای است که هنوز میان سیاست "سرکوب کلان" و کنار آمدن با "رهبران نمادین" جنبش سبز مردد است، ولی کماکان به سیاست "النصر بالرعب" که اخیراً ترورهای سیاسی نیز مانند قتل خواهر زاده آقای موسوی و پروفسور علیمحمدی (همانند قتلهای زنجیره ای) بدان اضافه شده اند ادامه میدهد. شایان توجه است همانگونه که پاره ای از مفسرین مانند آقای محسن سازگارا بدان اشاره کرده اند، اکنون مدتیست سران سپاه پاسداران از اظهارات علنی سیاسی خودداری کرده و در سرکوبها نیز پشت سر نیروهای انتظامی پنهان شده اند. احمدی نژاد نیز کم و بیش همانند سپاه عمل کرده است. وی دلقک وار برای خودشیرینی و یا لوس بازی در سفر اخیر خود به اهواز شال سبز بزرگی بگردن آویخته بود تا بگوید با رنگ سبز مشگلی ندارد، کاری که نفرت و عصبانیت جوانان سبز را در پی داشته است.

تحولات و تضادهای جنبش سبز
۱. واقعیت جنبش سبز پس از رویدادهای شانزدهم آذر، مراسم تدفین آیت الله منتظری و روز عاشورا بیانگر تضادی آشکار میان بدنه اصلی این جنبش که با خواست گذار از رژیم ولایت فقیه ماهیتی انقلابی از خود نشان داده است، و"رهبر نمادین" این جنبش یعنی آقای موسوی که خواستار حرکت در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آنست, میباشد. بیانیه هفدهم آقای موسوی بباور من نتوانسته است در تخفیف این تضاد کمکی کرده باشد. در مورد این بیانیه واکنشهای متفاوتی در درون جنبش سبز مشاهده میشود. عده ای همانند پاره ای از اساتید و روشنفکران خارج کشور (بیانیه ۵۴ استاد و کنشگر سیاسی) و یا جناح راست اتحاد جمهوریخواهان (حزب دمکراتیک مردم ایران) و عده زیادی از روشنفکران از آن کاملاً استقبال کرده اند. اقلیتی اما آنرا یک عقب نشینی آشکار از خواست اولیه و مهم جنبش سبز یعنی "ابطال انتخابات" میدانند، و بالاخره عده دیگری مانند آقایان سازگارا، مخملباف و بابک داد و از جمله پنج تن از نو اندیشان دینی (آقایان سروش، گنجی، بازرگان، کدیور، مهاجرانی) این بیانیه را بمثابه خواستهای حداقلی آقای موسوی دانسته که بعلت محذورات بعد از رویداد عاشورا از طرح مجدد برکناری احمدی نژاد صرفنظر کرده است. اینان اما بلافاصله بعد از انتشار بیانیه آقای موسوی، در بیانیه هائی جداگانه ابطال انتخابات و برکناری دولت کودتا را خواستار شدند. در عین حال بنظر میآید که بیانیه "پنج تن" در واقع واکنش نواندیشان دینی به سکولار دمکراتها و بویژه سکولارهای غیر مذهبی، در پیامد بیانیه هفدهم آقای موسوی است تا بقول آقای مهاجرانی خلاء ایجاد شده را پر کنند. بعید است اما امضاء کنندگان این بیانیه که در یکطرف خواهان جدائی دین از حکومت (گنجی و سروش) و در طرف دیگر خواهان حکومت مذهبی اند (مهاجرانی) بتوانند در آینده یک جناح و یا جبهه منسجم را در درون جنبش سبز نمایندگی کنند. در این رابطه آنکس که بدرستی میداند چه میخواهد آقای مهاجرانی است و آنکس که یک پا در جناح سکولار و یک پا در جناح غیر سکولار دارد آقای گنجی است.
تحلیلهائی که در مورد علل صدور بیانیه اخیر آقای موسوی ارائه شده اند بسیارند که مهمترین آنها بدین قرارند: یکم، بیانیه تاکتیک زیرکانه ایست برای جلوگیری از سرکوب گسترده و خونین جنبش سبز و ایجاد چند دستگی در میان صفوف ارتجاع حاکم. دوم، بیانیه در واقع با مطالبه کوتاه شدن دست ولی فقیه "خلع قانونی دولت کودتا" را از مجلس و قوه قضائیه طلب میکند. سوم، جامعه از مرحله انتخابات گذشته و در واقع آقای موسوی مطالبات مهمتری را مطرح کرده و کل رژیم را بچالش گرفته است. و بالاخره، چهارم، بدبینانه ترین تحلیل آنستکه شاید آقای موسوی تحت فشار حاکمیت و بویژه بخاطر واسطه گری آقای رفسنجانی برای "وحدت مجدد خودیها" و طرد "ساختارشکنان" این بیانیه را صادر کرده است. بهر حال، به باور من عقب نشینی از خواستهای اصلی یک جنبش اجتماعی بهر دلیلی که باشد نادرست است و در تحلیل نهائی میتواند جنبش را دچار تفرقه و سرگردانی کند. امید است که آقای موسوی همانند آقای کروبی که در بیانیه اخیر خود با برداشتن گامی دیگر به جلو، رژیم را ملزم به رعایت "کنوانسیونهای بین المللی" دانسته است، با صدور بیانیه جدیدی به ابهامات بیانیه هفدهم خود و بویژه در مورد طرح درخواست یرکناری احمدی نژاد گام بر دارد.
۲. تضاد دیگری در درون جنبش سبز ناشی از دو تلقی و یا ارزیابی در مورد ماهیت جامعه ایران و خواستهای واقعی مردم است. عده ای که شامل بخشی از نو اندیشان دینی نیز میگردند (خاتمی، مهاجرانی، کدیور، نهضت آزادی، ملی- مذهبی ها و ...) بر این باورند که از آنجا که جامعه ایران بزعم آنها جامعه ای است مذهبی و از آنجا که اکثر مردم ایران مسلمان شیعی اند، لذا رسالت جنبش سبز تنها میتواند تبدیل ولایت مطلقه فقیه بیک ولایت مشروط، نرم و یا مخملین باشد، و یا در بهترین حالت جمهوری اسلامی را از شر ولایت فقیه رها کند. اینان در نتیجه با جدائی دین از حکومت مخالفند. در مقابل این طرز فکر به باور من اکثریت نیروهای سبز (چه دین باور و چه غیر مذهبی) قرار دارند که با طرفداری از دمکراسی سکولار خواهان جدائی دین از حکومت اند، و معتقدند که عدم جدائی دین از حکومت ته مانده اعتقادات دینی مردم را نیز بباد خواهد داد.

٣. در ورای دو تضاد فوق، در درون جنبش سبز تضاد دیگری بچشم میخورد که در واقع دو تلقی مختلف از ماهیت رژیم و چگونگی گذار ایران به دمکراسی را نشان میدهد. عده ای بر این باورند که رژیم حاکم رژیمی ایدئولوژیک و مستبد است که اراده ای قوی برای ماندن دارد (بگفته آقای عزت الله سحابی حاضر است برای حفظ نظام یک میلیون نفر را هم بکشد) و بهتر است جنبش سبز این واقعیت تلخ را قبول کرده، با پرهیز از هر گونه خشونت کوشش اصلی خود را صرف تقویت نهادهای مدنی، تغییر رفتار رژیم و اصلاح شیوه های استبدادی حکومت و فرهنگ مردم (آنهم در یک فرایند طولانی) کند. بسیاری از اصلاح طلبان داخل و خارج و از جمله آقای عزت الله سحابی که از رادیکالیسم جنبش سخت به هراس افتاده اند، راه حل این معضل را ارجح دانستن "مصلحت" و موفقیت بر "حقیقت"، اجتناب از رادیکالیسم و ساختارشکنی و رقیق کردن شعارهای جنبش سبز میدانند. البته همانگونه که بسیاری از مفسرین بدان اشاره کرده اند "پرهیز از خشونت" در واقع "اسم رمزی" است برای پائین کشیدن فتیله جنبش سبز و محدود کردن آن در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی، چرا که اینان بخوبی میدانند که جنبش سبز تا این زمان خط مشی قهر آمیز اتخاذ نکرده و تنها در مواردی در مقابل حمله گزمگان و چماقداران رژیم از خود دفاع کرده است. این تلقی از جنبش سبز به دوآلیسم "فشار از پائین، چانه زنی در بالا" بطور یکجانبه ای به "مذاکره در بالا"، (و آنهم نه لزوماً توسط نمایندگان مردم) اعتقاد داشته و با تظاهرات خیابانی زیاد میانه ای ندارد. جالب توجه است که پاره از شخصیتها و نیروهای چپ نیز مانند آقای دکتر زرافشان با کم بها دادن و یا عدم توجه کافی به جنبش سبز بعنوان یک جنبش سیاسی فعالیتهای سندیکائی، حزبی و یا مدنی را در تقابل با جنبش سبز پنداشته و برای آنها ارجحیت قائل اند.
اما در مقابل تلقی دیگری وجود دارد که معتقد است حاکمیت ایران یک حاکمیت تمامیت خواه فاشیستی و بسیار مرتجع است که در تجربه ٣۱ سال گذشته از خود بهیچ عنوان تمایلی برای اصلاح نشان نداده است. در عین حال از منظر تئوری نیز از آنجا که میان فرهنگ جامعه شهری ایران با طرز فکر حاکمان تاریک اندیش دره بسیار عمیقی قرار گرفته، و از آنجا که قدرت و ثروت بیکران در دست حاکمان بیمقدار چیزی نیست که بتوانند از آن صرفنظر کنند، از این جهت اصلاح معنی دار در این رژیم بسیار بعید مینماید، و از آنجا که این رژیم سرتا پا آلوده و فاسد است شاید انتظار اصلاح آن اصلاً مفهومی نداشته باشد. بهر حال، این تلقی معتقد است که جنبش سبز جنبشی است انقلابی با رسالت تغییر رژیم ولایت فقیه و در نهایت گذار از جمهوری اسلامی بیک حکومت عرفی (سکولار) ناشی از اراده مردم از طریق یک همه پرسی و یا انتخابات آزاد. فرایند این انقلاب با درس گیری از انقلاب ۵۷ ایران و انقلابهای دو دهه اخیر در اروپای شرقی میتواند (باحتمال قوی) بصورت غیر خشونت آمیز (غیر مسلحانه) تکوین یابد، زیرا که جامعه مدنی ایران از حد نسبتاً بالائی از سواد و تجربه سیاسی (بیش از ۱۰۰ سال) برخوردار است. شعار اصلی این انقلاب از "رأی من کو؟" به خواست آزادی و ضدیت با دیکتاتوری رژیم ولایت فقیه ارتقاء یافته است. این انقلاب در وجه سیاسی متمایل به لیبرالیسم، حقوق بشر و حقوق شهروندی ملهم از تمدن ناشی از ارزشهای دوران روشنگری اروپا و ارزشهای مترقی کنونی عصر اطلاعات و دنیای گلوبال است، و در وجه اقتصادی متمایل به عدالت اجتماعی و التیام تضادهای طبقاتی با استفاده از درآمدها و اهرمهای دولتی است. این انقلاب خواهان جدائی دین از دولت (و نه ضدیت با دین)، برابری کامل اجتماعی و حقوقی زنان با مردان، برابری کامل اقلیتهای قومی و مذهبی، و بطور خلاصه مخالف هر گونه تبعیض است. رنگ سبز این انقلاب رنگی است نمادین که بنوعی بیانگر ارزشهای این جنبش در مورد طبیعت و محیط زیست ایران و گسل از سوخت و انرژی فسیلی به انرژیهای سبز و غیر آلوده است. این انقلاب مخالف حکم اعدام است و با پیروی از اصل ببخش ولی فراموش مکن، به انتقام گیری از دست اندرکاران رژیم کنونی تمایلی ندارد. این انقلاب معتقد است که طرفداران رژیم اسلامی نیز در جامعه آینده جایگاه متناسب خود را خواهند داشت، و انقلاب سبز ایران در صدد مرحم گذاشتن بر زخمهای جامعه است و نه ایجاد زخمهای جدید. و بالاخره اینکه در سیاست خارجی این انقلاب خواهان دوستی و صلح با همه کشورها و بویژه کشورهای اردوگاه غرب با تکیه بر استقلال و منافع ملی ایران است.

وظیفه عاجل سکولار دمکراتها
سکولار دمکراتها نیروی وسیعی در جامعه ایران اند. زمان آن رسیده است که سکولار دمکراتهائی که خواهان تغییر رژیم جمهوری اسلامی اند، در هر کجا که هستند بدور هم گرد آمده و بقول آقای مهاجرانی "اطاق فکری" خود را تشکیل داده، استراتژی و تاکتیکهای خود را در مورد خلاصی از شر رژیم ولایت فقیه تشریح کرده و قانون اساسی و ساختارهای رژیم مطلوب خود را عرضه کنند.

م. چشمه، ۲۵ دی ٨٨
زیرنویس:

۱. "وال استریت ژورنال"، ۹ ژانویه ۲۰۱۰      


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست