سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جنبش سبز، فرارویی از اباعبدالله


خلیل مومنی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۵ دی ۱٣٨٨ -  ۵ ژانويه ۲۰۱۰


بعد از حدود هفت ماه از شروع اعتراضات درون ایران به نتیجه کودتایی در انتصابی که با نام انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت، ما شاهد روندی بودیم و هستیم که بیش ار پیش چهره سردمداران رژیم اسلامی برای نه تنها ایرانیان که برای جهانیانی که تاکنون چشم و گوش و دهان خود را بسته بودند که نه ببینند و نه بشنوند تا مجبور به گفتار و اعتراضی که دولت و یا دولت های دوره ای نظام جمهوری اسلامی را برآشفته کنند، نشوند، افشا کرده است. باری موج سبز برآمد کرده برای حضور در انتخابات، به جنبش سبزی فرا رویید که با اعتراضات اولیه و با حضور گسترده خود، تلاش در بازپس گرفتن رای به بازی نگرفته شان داشتند و آنزمان که خامنه ای به عنوان امام جمعه تهران داد سخن کرد و به پشتیبانی از کودتای انتخاباتی برآمد، جنبش سبز با همت جوانان میهنمان، مرحله جدیدی از اعتراضات دادخواهانه را در تاریخ سی و چند ساله میهنمان آغازید و به جنبشی اعتراضی، ضد استبدادی، ضد دیکتاتوری و دادخواه فرارویید.

جنبشی که در همان لحظات اولیه خود، مهر نشان تحول طلبی بر خود زد و تمام جامعه را به پشتیبانی از خود فراخواند بدون اینکه سازمان دهی مشخص و یا رهبری یگانه ای را برای خود تصور کند.
نظام جمهوری اسلامی که در طی ٣۲ سال حیات منفور خود از هیچ تبلیغی برای اسلامی کردن جامعه غیر مسلمان اما به ظاهر مسلمان و به اجبار تن داده به حکومت زور، فرو گزار نکرده بود و می پنداشت که چنین شده است که آنها می خواستند، در این اعتزاضات ابتدا گیج و منگ شده و در مخیله ناقص شان باور کردنی نبود آنچه را که میدیدند و می شنیدند، لذا با تلاش های مذبوخانه خود و با نام نصیحت و دفاع از اسلام و حرمت اسلام و بعد هم حرمت مقامات، به میدان آمده و همراه با تهدید و زور در پی پایان دادن به اعتراضات برآمدند، بدون اینکه به خواسته های مردم به خیابان آمده و حق طلب و دادخواه وقعی گذارند و چه نیک، چرا که پافشاری زورمداران و عدم تمکین به خواست مردم و عدم اعلام باطل خواندن نتیجه کودتایی انتخابات، حضور مردم در صحنه را بیش از هر زمان دیگری تضمین کردند و چنین شد که ملتی با فرهنگ در برابر نظامی دیکتاتور با مشت خالی و شعارهای دادخواهانه صف کشید.

نظام جمهوری اسلامی، براین باور بود که با اعمال خشونت بیشتر، بگیر و ببند، تجاوز و زورگویی ، خواهد توانست که طبق سنت دیرینه اسلام و نیز دوره ٣۲ ساله خویش، ایجاد رعب و وحشت کرده و مردم ایران زمین را از ادامه اعتراضات محروم و به نشستن در خانه و انتظار دستگیری وادارد، اما زهی خیال باطل، چرا که اینان به میدان آمدند تا بیش از سی سال تبلیغ و تحقیر را با صدای رسا، نفی کنند، اینان آمده بودند که حقوق پایمال شده در طی سه دهه را بازپس گیرند، اینان آمده بودند که اعلام کنند ما مردمی آزادیخواه، عدالت پرور و دمکراسی خواه هستیم، آمده بودند که بگویند و ثابت کنند که از جنس مزدوران و زورمداران نیستد و بر همین اساس تمامی هم خود را به کار گرفتند تا وجدان بیدار جامعه جهانی را با خود همراه کنند و کوس رسوایی نظام دینی را در جهان به صدا درآورند و آنرا عریانتر از همیشه ی تاریخ هزار و چهارصد و چند ساله به نمایش جهانیان بگذارند و چنین شد.

اما نظام ولایت و امامت برآن شد که به اصطلاح خود، تمام ارتباطات، اعم از اینترنت و یا حضور خبرنگاران خارجی که میتوانستند به زعم آنان در بیان اوضاع و انتقال اخبار، باعث جلب پشتیبانی جهانی از مردم دادخواه مان باشد را بستند و بیرون کردند و بر دست و دهان و پای خبرنگاران داخلی هم قفل و زنجیر زدند، غافل از اینکه هر حضور یافته در میدان، خود خبرنگاری بود و آنچه را که میبایست، با صدا و تصویرو یا هر شیوه دیگر به بیرون از مرزهای زندان بزرگ ( ایران) ارسال نمود.
کشتن بی گناهان آزادی خواه در خیابانها، آدم ربایی ها، بی حرمتی ها، لشکر کشی ها، زندان و شکنجه و تجاوز اما نتوانست ره به جایی برد و مردم ایستادند و بر خواسته های خود پای فشردند و این جنبش اعتراضی در نتیجه خشونت طلبی قداره بندان، مزدوران و لباس شخصی ها، پاسداران نظام دینی و نیروهای نظامی / انتظامی، به جنبشی ضد استبدادی فرا رویید که دیگر شعار او، نه رای من کو و نه رییس دولت کودتا، رییس جمهور من نیست، بلکه مرگ بر دیکتاتور، مرگ خامنه ای، مرگ بر ولی فقیه شد و به زبان دیگر، اینان دیگر در پی بازپس گرفتن رای نبودند بل نظام و رهبری نظام را نشان گرفتند.
در اینجا باید بر این تاکید داشت که موسوی و کروبی، دو کاندیدایی که خود از فیلتر نظام گذشته و بر اساس پیشینه شان، انتظار حضور در صحنه و پایداری در برابر فشارهای مستمر نظام از آنها نمی رفت، ماندند و همراه با این جنبش رساتر از پیش داد سخن دادند، کنک خوردند، تحقیر شدند، مورد اعتراض خودفروشان نظام قرار گرفتند ولی همراه با حضور مردم و در کنار آنان بر خواسته های خود و مردم تاکید داشتند. مردم ضمن اینکه از حضور سیاسی اینان در صحنه و در کنار خود خرسندند و امیدوار به اینکه اینان را کماکان در صحنه داشته باشند، گذشته آنها و نیز سکوت آنان را پیرامون مسائل و حق کشی ها و اعدامها... فراموش نکرده و نخواهند کرد، کما اینکه به هنگامه کاندیداتوری مورد سوال قرار گرفتند و باز هم سکوت کردند.

تاریخ اما در تکرار است شاید، چرا که در بیست و شش دی ماه بود که در سال ۱٣۵۷ محمد رضا پهلوی ایران را ترک و روزنامه ها با تیتر درشت نوشتند- شاه رفت – زنده باد توده ها، و در بهمن سال ۱٣۵۷ بود که نظام استبدادی پهلوی در هم ریخت و برای همیشه به زباله دانی تاریخ ریخته شد، آیا هراس اینان نیز از همین تکرار تاریخ است؟ آیا بر همین اصل است که امروز با نوشته ها و بیانیه های مختلف، صحبت از راه حل بحران، اعتمادسازی و آشتی ملی به میان میآید و یا از مذاکره بر سر حداقل ها؟ آیا چنین است که حتی نیروهای دمکرات و سکولار هم با نام فاصله با خشونت!!! از چنین برنامه هایی دفاع و پشتیبانی می کنند؟ و آیا باید با این پشتیبانی ها و با این برنامه ها، مردم ایران را به سکوت و در زنجیر ماندن این نظام دعوت کرد؟

کسانی که چنین تعبیری دارند نه خشونت و نه خشونت طبل را نشناخته اند، مگر آزادیخواهان ایران زمین، در هر کجای این سرزمین برای خشونت به میدان آمدند؟ مگربا اسلحه در تظاهرات های حق طلبانه شرکت جستند؟ مگر نه اینکه این نظام جمهوری اسلامی و سردمداران آن هستند که برای ادامه ماندن در قدرت به خشونت روی آوردند، چرا از رادیکال شدن جامعه به هراس افتاده ایم؟ آیا میتوان از مردمی که زیر بار فشارهای سیاسی – افتصادی و اجتماعی در حال خم شدنند خواست که باز هم تحمل کنید، ما اگر با آنها نیستیم، بر آنها نباشیم، همانطور که در طی این دوره هفت ماهه مدافع و پشتیبان این جنبش آزادی خواهانه و ضد استبدادی بودیم، چه در داخل و چه در خارج، برای به بار نشستن آن تلاش ورزیم و برنامه ارائه کنیم، سازمان ها و احزاب سیاسی جدی، امروز، هر چند هم در تاخیر ولی باید برای آینده، برنامه ارائه کنند، برنامه ای که در تداوم این جنبش باشد.
بی مسئولیتی آنجاست که متاسفانه مفاهیم سیاسی را هم امروز با تفاسیری به تعریف در آورده و درمی آورند که امکان مانور را برای فرار از مسئولیت، فراهم میکند و نه امکان حضور گسترده در میدان عمل. چرا باید رادیکالیسم را با خشونت طلبی یکی دانست؟ چرا باید انقلاب و دگرگونی را با کشت و کشتار یکی خواند و بعد از آن نتیجه گرفت که من چون خشونت طلب نیستم و نمی خواهم کشت و کشتار شود، لذا هم از رادیکالیسم و هم از دگرگون خواهی و انقلاب فاصله میگیرم؟ اگر امکان همراهی با مردم و اعتراضات به حق آنان را نداریم، صادقانه بگوییم و بنویسیم و نه مردم را به عقب نشینی و تن دادن به خواری که نتیجه ای جز زندان، شکنجه، تحقیر، تحقیر و تحقیر ندارد، دعوت کنیم.

نگارنده این سطور هم بیانیه پیشنهادی موسوی و هم بیانیه ۵ نفر و هم نامه سحابی را در این شرایط دقیق نمیدانم و معتقدم که آقای سحابی روی سخنش نه تنها با خارج کشور و آن هم به خطا، بلکه با داخل کشور و معترضین به شرایط است ولی نخواسته و نتوانسته اند به طور مستقیم بیان کنند و خود را در برابر مردم قرار دهند. ضمن اینکه به درستی آورده است که «هرگونه حرکت جنبش فعلی به سمت خشونت، به ضرر ایران، مردمان آن و خود جنبش سبز است؛ چرا که وقتی حرکت خشونت آمیز شود، جناح قالب و قاهر دست بالا را خواهد داشت و آنها برنده بازی خشونت خواهند بود». و ادامه میدهد که «جناح های تندرو در حاکمیت» خواستار خشونت آمیز شدن فضا برای سرکوب راحت تر اعتراضات هستند. ولی ایشان ننوشتند که مردم خواستار خشونت نیستند و این نظام جمهوری اسلامی است که خشونت طلب است و اعمال خشونت میکند و اینکه جناح در قدرت در همه جای جهان دست بالا را دارد و نیروی مسلح بازوی سرکوب آنهاست که هر زمان بتواند از آن استفاده می کند.
آقای موسوی، در بیانیه اش، اعلام نکردند که منظوراز اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه، کدام دولت است، آیا منظور دولت احمدی نژاد است یا؟ و اگر دولت احمدی نژاد است، پس ایشان با این نوشته، عملا دولت مطرود احمدی نژاد توسط مردم را به رسمیت شناخته اند که این در تقابل مستقیم با خواسته های مردم و جنبش است و یا در بند پنچ سخن از اصل بیست و هفت قانون اساسی به میان آورده، بدون توجه به این موضوع که حق تشکل و اجتماع دگراندیشان را که در این بند با نام اسلام نادیده گرفته شده، مورد گفتمان و یا درخواست ایشان باشد.
آقای موسوی دربیانیه اش آورده است که «من لازم می دانم قبل از آنکه راه حل خودم را برای خروج از بحران مطرح سازم، برهویت اسلامی و ملی و مخالف سلطه بیگانگان و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز تاکید نمایم. ما پیروان اباعبدالله حسین علیه السلام هستیم. ما شیفتگان حریتی هستیم که منادیش آن امام مظلوم بود»، ایشان محقند که خود را تعریف و بازتعریف کنند، چنانچه در دو سطر فوق چنین کردند ولی ایشان محق نیستند که من را که سکولار هستم و برای دولتی دمکرات و سکولار تلاش میکنم را پیرو ابا عبدالله معرفی کند و یا شیفته کسی که تمام بدبختی های میهنم از او و دستورات و فتواهای اوست؛ ایشان متاسفانه نه تنها در رابطه با کشتارهای این سی ساله سخن نگفتند، بلکه صادر کننده قتل عام سال ۶۷ و سال های پس و پیش آنرا نیز حریت طلب (آزادیخواه) میخواند. آیا من و ما به علت هراس از رادیکالیسم و دگرگونی، باید در برابر چنین تفسیراتی، سکوت کنیم؟
و اما در بیانیه آقایان عبدالکریم سروش، محسن کدیور، سید عطاء الله مهاجرانی، عبدالعلی بازرگان و اکبر گنجی، آمده است که: «استعفای آقای محمود احمدی نژاد»، در این باره همانطور که پیرامون نوشته آقای موسوی آوردم که دقیق نیست، اینجا اما کاملا روشن از استعفای کسی صحبت به میان آمده که اصل اعتراضات ابتدا در رد وی بوده و حتما آقایان شعار (احمدی نژاد، رییس جمهور من نیست) را هم شنیده و هم در پلاکاردها دیده اند و توماری که در بیشترین شهرهای بزرگ دنیا، ایرانیان آزادیخواه و پشتیبانان جنبش آزادیخواهانه و ضداستبدادی ایران، نام و نشان و امضای خود را در پای آن نهادند را به خاطر دارند.

حداقلی از خواسته های مردم و جنبش در بیانیه های انتشار یافته و حتی بیانیه های پیرامون آن آمده، نکته هایی از حداقل ها که می تواند بیش از پیش تکمیل و اعلام شود و در این راستا مسئولیت بیش از همه به عهده نیروهای چپ- دمکرات و سکولار است که با اعلام برنامه و خواسته های خود و جنبش در سمت و سو دادن آن سهیم باشند.

با آرزوهای نیک و با امید به پیروزی

خلیل مومنی
سه‌شنبه ۱۵ دی ۱٣٨٨ - ۵ ژانویه ۲۰۱۰


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست