سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تعابیر ایدئولوژیک برای تفاسیر استراتژیک
سخنی دوستانه با سعید قاسمی نژاد


مرتضی سیمیاری


• ملی مذهبی ها به مسئله دموکراسی در ایران به صورت مصداقی و استراتژبک می اندیشند زیرا از دور باطل تکرارها در ایران خسته هستیم و همه راه هایی که امروز پیشنهاد می شود قبلا ازمایش شده است و جواب نگرفته ایم. امروز وقت ان رسیده است که از ازادی مصداقی سخن بگوییم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ دی ۱٣٨٨ -  ٣۱ دسامبر ۲۰۰۹


سعید قاسمی نژاد را از مدت ها پیش می شناسم، اما این اشنایی بیشتر در اراء و نظرات دو جانبه بوده است که هر دو به هستی به زاویه دید خود نگاه می کنیم.

نقد دوست خوبم اقای قاسمی نژاد بر جریان ملی –مذهبی بسیار محترمانه بوده است و سعی می کنم در کنار رعایت نکات مذهبی و اخلاقی از سنت گذاری خوبشان تبعیت کنم.

سنت فکری نگارنده بر پایه نقد منصفانه و تجلیل صورت گرفته که این میراث شریعتی است، که وی در حسینه ارشاد اراء تمام متکلمین و روشن فکران حتی افرادی چون باقر صدر را هم نقد و هم تجلیل می کرد.
اما این سنت در گذر زمان به نقد بدون نفی دیگران رسیده است که محصول مهندس بازرگان، مهندس سحابی، رحمانی و دیگران است که در کسوت نحله ملی –مذهبی و نهضت ازادی ایران قرار دارند لذا بنده بعنوان فرزند این مکتب بر این سیره پایبندم. هر چند به علت فاصله بین نسل ها و استبداد فرهنگی در ایران فرزندان و جوانان با نقد همراه با نفی افرینی به دنبال سازمان، حزب و گروه خود هستند.
تلاش های قاسمی نزاد برای ارائه تفسیر مستقل از لیبرالیسم در ایران قابل تقدیر است و به نظر اینجانب وی تا حدودی در این زمینه موفق بوده است (البته مطرح کردن نظریات ایشان در قالب این مقاله نمی گنجد) و امید است ارامش موجود در مهاجرت در پختگی ابعاد فکری او کمک کند.
اما وی چه در زمانی که او در کشور بود و چه حال که در مهاجرت به سر می برد تغییر چندانی در نحوه رویکرد خود ایجاد نکرده است. وی همواره و با حرارت از نولیبرالیسم دفاع می کند و با وجود انکه توانسته است با اراء روشن فکران غربی بخصوص روشن فکری بسیط فرانسوی بیشتر اشنا شود در ماهیت روش شناختی خود تغییری ایجاد نکرده است و ان نوشتن املایی است که غلط گیری از ان را خود انجام می دهد، اندک مطالعه ای در نوشتار قاسمی نژاد نشان می دهد که وی همواره نوشتار خود را بدون راهکار پایان میدهد مثلا وقتی از حکومت لیبرالیسم و بازار ازاد دفاع می کند هیچ گاه نمی گوید چگونه باید به این مدل رسید. و یا در نقد اراء روشن فکران مدل ذهنی خود را به خوبی توضیح نمی دهد. و غالبا فقط تعابیر ایدئولوژیک خود را تنها به رقابت با دیگران دعوت می کند. و در عرصه قضاوت خود را برنده میدان می داند. حتی در اخرین نوشتار که با دریغ و اندرزی تمام می شود بعد از ارائه تز ساده و تکراری انقلاب رهایی بخش یا همان به اصطلاح دموکراتیک راه حلی برای همان نیز ارائه نمی دهند و همه چیز به قضا و قدر الهی واگذار شده است، رویکردی که جمهوری اسلامی نیز در برخورد با جنبش سبز به ان پایبند است.
البته در اینجا قصد ندارم دست به جدال اندیشه فلسفی (عقل فلسفی ) بزنم که این جدال بین روشن فکران سکولار و مذهبی شوم است اما گفتگوی عاقلانه را مفید می دانم.
از سویی جریان ملی – مذهبی هر نقدی را مبارک می داند و خود نگارنده نقد های طوفانی را بر این جریان وارد کرده ام که نمونه ان در مبارزات انتخاباتی عیان بود، لذا می خواهم به اقای قاسمی نژاد بگویم هیچ اندیشه ای مقدس نیست اما در عیار محک است که مشخص می شود راز ماندگاری در کجا نهفته است.
مدتی است که برخی محافل روشن فکری در مورد شیوه بروز و ظهور مطالبات و شعارها، جریان ملی مذهبی و نهضت ازادی (بعنوان شاه بیت روشن فکران مسلمان و مذهبی ) را با نقد جدی روبرو می کنند و انها را با تفاسیر متعدد به مانع گذاری در مقابل جنبش سبز متهم می کنند و در نهایت این مقابله را به جدال مذهبی ها و سکولار ها پیوند می زنند. هر چند که مواضع ملی و مذهبی ها و نیز نهضت ازادی در مورد شرایط فعلی ایران بسیار به اراء روشن فکران معتبر و پر تجربه و اتفاقا سکولار مانند اقای فرخ نگهدار و بیژن حکمت و اقای کشتگر نزدیک است که مورد تجلیل نگارنده در مقالاتی نیز بوده است، لذا این که شعار کند و تند جدال مذهبی ها و سکولار ها می باشد امری انحرافی است. بلکه تفاوت در میزان تجربه ها است.
البته سنت تاریخی نحله تاریخی ملی –مذهبی بر مدارا پذیری و قانون گرایی شکل گرفته است، ملی مذهبی همان جریانی است که در رقابت روحیه انقلابی فاطمی و اصلاح طلب مصدق رای به مصدق می دهد و در جدال مصدق و کاشانی از دکتر مصدق دفاع کرده و نیز در جدایی دین از دولت (نه سیاست) عطای حضور در قدرت را به لقایش بخشیده است و بر فصل سوم قانون اساسی تکیه کرده است. در دوره ای که بسیاری از همین اپوزسیون پرحرارت امروز از تئوری ولایت فقیه ان هم مطلقه ان دفاع می کرده اند.

آقای قاسمی نژاد در جایی می فرمایند «اتفاقا انقلاب ۵۷ به اهداف خود رسید، انقلاب ۵۷ هر چه بود انقلابی برای دموکراسی نبود. انقلاب ۵۷ انقلابی بر مبنای مفاهیمی سوسیالیستی و غیردموکراتیک بود. بخش های غیرمذهبی در پی دیکتاتوری پرولتاریا بودند و بخش های مذهبی هم چیزی از همان جنس با چاشنی مذهبی را می خواستند. اگر شریعتی نظریه پرداز بخش به اصطلاح پیشروی مذهبی بود، نظر او در باب دموکراسی مشخص است او خواهان دموکراسی هدایت شده تحت اشراف روشنفکران بود، اگر آیت الله خمینی نظریه پرداز بخش های به اصطلاح ارتجاعی مذهبی بود او بر ولایت فقیه تاکید داشت، مارکسیست ها هم که بلااستثناء دیکتاتوری پرولتاریا می خواستند. چه کسی در آن زمان دموکراسی می خواست؟»
و در جای دیگری می گوید «اینکه جماعتی انقلابی غیردموکراتیک به راه انداختند، سپس بر سر تقسیم قدرت میانشان اختلاف حاصل شد و هر یک کوشیدند دیگری را به فجیع ترین شکل ممکن بکشند چه گردی بر دامان انقلاب های دموکراتیک نیم قرن اخیر می نشاند؟»
اقای قاسمی نژاد فراموش نکنند که انقلاب بر اساس گزارش چالمرز جانسون یعنی تغییر طوفانی در طبقات و ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی لاجرم واضح است که محتوای انقلاب ها دموکراسی را پرورش نمی دهد. اگر بومی تر بخواهم مطلوب را بگوییم، مهندس بازرگان می گفت دموکراسی دادنی و گرفتنی نیست. اما یادمان باشد در همین انقلاب سال ۵۷ انقلابیونی بودند که با وجود انکه به دموکراسی (مدل قرن ۲۱ ) اعتقاد نداشتند اما دموکراسی را برای دیگران می خواستند.
مرحوم طالقانی می گفت اگر حتی چریک های فدایی هم رای نیاوردند بگذارید به مجلس بیایند تا بدانند لااقل در مجلس چه چیزی تصویب می شود.
همین اقای رحمانی به من می گفت سال ۱٣۷٣ که برای سخنرانی به پاریس دعوت شده بودم اقای کشتگر خاطره ای را یاداوری کرد که عمق مسائل را برای شما و بنده روشن می کند.
اقای کشتگر به رحمانی می گفته است که در ابتدای انقلاب مرحوم طالقانی ما را در منزل خود جمع کرد، تمام گرو ها حاضر بودند از حزب الهی تا مجاهدین خلق و در انجا همه سخنرانی طوفانی در مورد دولت بازرگان می کردند از من تا مسعود رجوی و... و مرحوم طالقانی می گفت قدر این جمع شدن ها را بدانید، اقای کشتگر به رحمانی می گفت حالا ما می فهمیم که طالقانی چه می گفت. و چه قرائتی از انقلاب را از دست دادیم.
مشکل انقلاب ۵۷ ان بود که مصداقی عمل نکردیم و مفاهیم را در عرصه انتزاع و ارمان وارد کردیم، تا زمانی که مفهومی و کلی سخن می گوییم دچار اشتباهات مضاعف در درک شرایط تاریخی می شویم به عبارتی زمانی که ندانیم چه چیز مصداقی و عملی می خواهیم و به عبارتی مطالبه محور نباشیم قلمرو ارمان و مطلوب را یکی می کنیم وتجربه تاریخی را از دست می دهیم و دچار شکست می شویم.
اوردن تعابیر ایدئولوژک نمی تواند مسئله دموکراسی برای ایران را حل کند، و تاختن در عرصه ارمان ها تنها فاصله ها را بیشتر میکند این صف بندی در نهایت به ضرر ازادی در جامعه تمام می شود به طوریکه که مسئله مخالفت با قدرت متمرکز را به طور کلی کنار می گذارد.
سراسر ادبیات قاسمی نژاد و بسیاری از اپوزسیون خارج از کشور از ارمان و ایدئولوژی سرشار است، و به نظرم این بحث ها به حد اشباع رسیده است و باید طرح نوتری را در انداخت.
ملی مذهبی ها به مسئله دموکراسی در ایران به صورت مصداقی و استراتژبک می اندیشند زیرا از دور باطل تکرارها در ایران خسته هستیم و همه راه هایی که امروز پیشنهاد می شود قبلا ازمایش شده است و جواب نگرفته ایم. امروز وقت ان رسیده است که از ازادی مصداقی سخن بگوییم حتی اگر قرار باشد بن بست استبداد همه راه ها را ببندد زیرا امروز حضور میلیونی جنبش سبز پشتیبان اصلاحات اجتماعی می باشد و باید در چنین شرایطی به جای انکه از ازادی در مفهوم رهایی یا ازادی حتی در مفهوم دموکراسی بگوییم، باید خردتر و عینی تر یعنی ازادی به مثابه حقوق مدنی فردی و جمعی گفت. این گونه می توانیم به ازادی مفهوم بدهیم والا شعار های مرگ طلب و رهایی بخش (رادیکال) در بطن خود به هیچ عنوان حامل ازادی نمی باشند.
اگر امروز مردم در خیابان شعارهای رادیکال می دهند به خاطر این نیست که روشن فکران جامعه یا همان مدیران جنبش از پروسه دور مانده اند بلکه ایراد در انجاست که هم رهبری جنبش چهارچوب ها را به صورت عینی مشخص نکرده اند (که البته غیرمتمرکز بودن جنبش سبز در ان بی تاثیر نبوده است) و هم فعالان سیاسی و روشن فکران نتوانسته اند به مصدایق ذموکراسی در ایران دست یابند و حدود التزامات چگونه حکومت کردن را معیین گردانند لذا هر جا که دچار سر درگمی می شوند به انقلابی بودن و قهرامیز کردن فضا دست می زنند و بعد با ادعایی روشن فکرانه انقلاب مجسم در ذهن خود را بری از هر نقصی می دانند همان طور که اقای قاسمی نژاد می گویند عده ای دنبال مذهب بوده اند و عده ای به دنبال حکومت کارگری ولی انچه ما امروز می گوییم دموکراسی ناب است! و البته املای نانوشته غلط هم ندارد.
مشخص است که حاکمیت می خواهد فضا را با سرکوب یا هر وسیله دیگر تبلیغاتی به تندی و رادیکالسیم بکشاند. و لی چون حاکمیت بی رحم است ما باید به اینده ای نامعلوم تن در دهیم؟
نگارنده مفهوم و خواست اقای قاسمی نژاد در تن دادن به انقلاب دموکراتیک رادرک نمی کند و تا انجا که مشخص است جنبش سبز، جنبشی مدنی است که نیروهای حاضر در ان به پیروزی نیاز دارند و طولانی شدن پروسه به سمت شکل گیری انقلاب رهایی بخش که اقای قاسمی نژاد واژه پر طمطراق دموکراتیک را نیز به دوش ان سپرده است تنها فرسایش را گسترده می کند. و از سوی دیگر بافت و ترکیب نیروها نشان می دهد که ظرفیت های کافی برای چنین انقلاب دموکراتیکی وجود ندارد زیرا تعبیر انقلاب دموکراتیک ترکیب روشن فکران، طبقه کارگر و خرده بورژوازی در ساختن یک طبقه اوانگارد در مبارزه با امپریالیزم است.
و تجربه نیز نشان می دهد انقلاب رهایی بخش الزامات دموکراسی خواهی را تضمین نمی کند و به منزله نهادینه شدن دموکراسی نمی باشد.
افراط و تفریط بر سر شعارها را باید از چنین زاویه ای بررسی کرد تا از دل انقلاب های رهایی بخش توتالیتاریسم خارج نشود.
زیرا بحث افراط و تفریط حتی بر سر این نیست که بتوانیم سرکوب حاکمیت را کم یا زیاد کنیم بلکه محور این دیدگاه ان است که شعارهای رادیکال کشور را به سمت فروپاشی هدایت می کند زیرا راست نظامی به صورت خودکار جایگزین دائمی راست سنتی می شود و رقابت داخلی جناح راست را با توجیه شرایط اضطرار بی مفهوم می کند.
مرور تاریخی دوره اصلاحات هشت ساله پس از انقلاب نیز نشان می دهد علل شکست اصلاحات ان نبود که از مطالبات خود کوتاه امد بلکه این شکست در بلند کردن پرچمی بود که شعارهایی را به روی خود حک کرده بود که بیشتر از ظرفیت های موجود را مطالبه می کرد و بحران درونی را پدید اورد که تنها عامل استبداد بیرونی به ان بحران ها شتاب می بخشید و در نهایت به عبور از اصلاحات و قهر از مبارزات پارلمانی منجر گردید.
بنده دوستانه به اقای قاسمی نژاد تذکر می دهم که خاطره انقلاب دموکراتیک تنها ذهنیتی از انقلاب های متصل به دیکتاتوری در افریقا و امریکای جنوبی است که البته انها در زمان خود بسیار مترقی بوده اند و همه روشن فکران از ان استقبال کرده اند. تا جایی که حتی شریعتی امت و امامت را به نگارش در می اورد و ۴ سال بعد از ان نظریه گذر می کند. اما اقای قاسمی نژاد عزیر روشن فکری مثل شریعتی بعد از امت و امامت به عرفان، برابری و ازادی اومانیستی رسید اما مردم السالوادور و کنگو هنوز گرسنگی و فقر را تحمل می کنند به عبارتی سختی اشتباهات مکرر تاریخی بر دوش یک ملت است.
بحث اقای رحمانی بدون تفکیک های اکادمیک و سر در گم کننده روشن فکری صورت می گیرد بجای گسست کامل از شعار های موجود رای به توافق عمومی می دهد که حتی راست محافظه کار را نیز حذف نمی کند. زیرا با وجود انکه جدایی حتی اگر امکان پذیر هم باشد اما مدل های موجود از نمادسازی و رادیکالیسم لزوما به دموکراسی نرسیده است.
شعار اینکه رژیمی باید واژگون شود برای دهه ۷۰ است و با فروپاشی شوروی کنار گذاشته شد و انچه که برخی از روشن فکران ایرانی به دنبال ان می باشند نگاهی رومانتیک است که در همه انقلاب ها وجود داشته است اما این نگاه صادقانه باید بر اساس تجربه ها به این درک برسد که اگر انقلاب شود روشن فکران مذهبی و سکولارهای صادق مغلوب می شوند. و تنها راه کار همان مبارزه پارلمانی مقاوم با چاشنی فشار از پایین و چانه زنی از بالا می باشد ولی باید حواسمان باشد که خواسته ها به گونه ای نشود تا کار از دست برود. این که بخواهیم بر مشی مبارزه پارلمانی با تکیه بر عنصر شجاعت داشتن در اعتراض و انتقاد پافشاری کنیم (انچه مهندس بازرگان به ان اعتقاد داشت) و نیز با تحلیل مطالبات موثر قافیه را نیز نبازیم درایت می خواهد و طبقه متوسط و روشن فکران باید ان را درک کنند.
به عبارتی نام حکومت مهم نیست محتوای اجرای حکومت مهم است و ضرورت دارد، روشن فکران ایرانی از سال های ابتدای انقلاب و تا به حال به این ضرورت نرسیده اند و به ان توجه نکرده اند و در نتیجه از حق اولیه خود نیز محروم شده اند که یکی در مورد خود شماست که نتوانسته اید تشکیلاتی بر پایه اندیشه تان را به تبث قانون بسپارید که ما نیز همین و ضعیت را داریم و دیگران.
بیان تجربیات سحابی ما را مجاب می کند که در عین حفظ باورها و عقایدمان مرزبندی ایدئولوژیک را به سود تفاسیر استراتژیک در رسیدن به دموکراسی به کنار بگذاریم. مگر انکه تنها مشکل را در اصل ولایت فقیه بدانیم و بخواهیم دولتی لیبرال یا سوسیالیست و یا سکولار را به جای قواعد حکومتی دموکراتیک به ثبت تاریخ برسانیم و کل مبازرات را تنها برای تغییر نامی از ولایت فقیه به ولایتی دیگر واگذار کنیم. یادمان باشد مطلوب مبارزه مدنی تعبیر همان بیتی از غزل حضرت حافظ است.
اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است          با دوستان مروت با دشمنان مدارا

حتی اگر دشمن به قصد حذف حریف به میدان امده باشد.که ملت ما سال هاست در هوای تهمتن دویده است که دریغ و درد که افراسیاب از کار در امده است.


دوست دار شما
مرتضی سیمیاری


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست