سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در ایران و مناطق مسلمان نشین است؟ - ۲
آیا اسلام مانع توسعه ی اقتصادی
رشد دموکراسی و اجرای حقوق بشر است؟


آراز. م. فنی


• در این قسمت من سعی خواهم کرد که با اشاره به چند مرجع تئوریک، به تقابل و یا همسازی تفکر اسلام با سامان مسلط بین المللی و یا نظم مسلط موجود یعنی نظام لیبرال دموکراسی و نقش اسلام بعنوان یک کلیت فکری سیاسی در رویاروئی کشورها، گروها، جریانها و افرادی که بعنوان بنیانگذار جریان و یا حزب اسلامی هستند مورد بررسی قرار دهم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱ دی ۱٣٨٨ -  ۲۲ دسامبر ۲۰۰۹


تقابل اسلام با غرب، برخورد فرهنگها، دیالوگ بین تمدنها و روابط بین الملل

در این قسمت من سعی خواهم کرد که با اشاره به چند مرجع تئوریک، به تقابل و یا همسازی تفکر اسلام با سامان مسلط بین المللی و یا نظم مسلط موجود یعنی نظام لیبرال دموکراسی و نقش اسلام بعنوان یک کلیت فکری سیاسی در رویاروئی کشورها، گروها، جریانها و افرادی که بعنوان بنیانگذار جریان و یا حزب اسلامی هستند اگرچه کوتاه مورد بررسی قرار دهم. این بدین دلیل که آنالیز ما تنها به عوامل درونی جامعه ی ما بسنده نکند. متاسفانه اکثر نویسندگان و کنشگران مدنی و حقوق بشری در ایران نقش عوامل و بازیگران بین المللی را درفرم دادن به تکامل سیاسی جامعه ی ایران در   آنالیزهای خود نادیده می گیرند و یا اینکه بسیار ناچیز می شمارند.

مبحث این قسمت را با نظریات یکی از مطرح ترین متفکرین علوم سیاسی شروع می کنم. ساموئل هانتینگتون Samuel Huntington پروفسور علوم سیاسی سابق دانشگاه‌ هاروارد در اوایل دهه ‌ی پیش ۱۹۹۳ در یکی از آثار بسیار مشهور خود بنام The clash of civilizations چنین نوشت:


 “It is my hypothesis that the fundamental source of conflict in this new world will not be primarily ideological or primarily economic. The great divisions among humankind and the dominating source of conflict will be cultural. Nation states will remain the most powerful actors in world affairs, but the principal conflicts of global politics will occur between nations and groups of different civilizations. The clash of civilizations will dominate global politics. The fault lines between civilizations will be the battle lines of the future.

"من بر این باورم که دلایل اساسی و اصلی تضادهای اجتماعی در دنیای جدید، در بین ایدئولوژی ها و مسایل اقتصادی نخواهد بود. در نظم جدید جهانی تضادهای اساسی و عمده، تضادهای فرهنگی خواهند بود. دولت‌های ملی بر خلاف پیش‌بینی‌های موجود بعنوان قوی‌ترین و اساسی ترین بازیگران صحنه‌های سیاست جهانی عمل خواهند کرد. در نهایت اینکه اختلافات بنیادی در بین دولت‌های ملی و گروه های گوناگون با تمدن ها و فرهنگهای مختلف روی خواهد داد و نه در بین دولت‌ها. بدین ترتیب مبارزه بین تمدن‌ها و فرهنگ‌ها در سیاست جهانی به عنصر غالب تبدیل خواهد گشت و شکاف بین تمدن‌ها خطوط اولیه جبهه‌های مبارزه را تشکیل خواهد داد" (برای اطلاعات بیشتر نگ. به اثر فوق).
آنچه که مسلم است تعریف هانتینگتون از نوع تضاد اصلی در روابط بین الملل و برداشت او از مفاهیمی که در کتاب خود استفاده کرده بحث انگیز بوده و استفاده از این پاساژ و نقل قول به معنی تائید نظریه ی ایشان نیست. به نظر من می بایست بین مفهوم ساختاری و بسیار مهم "تمدن" و واژه ی "فرهنگ" فرق قایل شد. تمدن در یک تعریف ساده شامل دستآوردهای مادی بشریت یا تمامی ابزار و نوآوریهای تکنیکی، وسایل ارتباط جمعی، بدیگر بیان وسایل قابل استفاده در زندگی مدرن را در بر می گیرد. در صورتیکه مفهوم فرهنگ کلی بوده و بخشن خود تمدن را نیز در بر می گیرد. مفهوم فرهنگ بطور عمده به توضیح باورها، آئینهای اجتماعی و مذهبی، ایده ها و بیان سایر پروسه های اجتماعی غیر مادی می پردازد.

اکثر بررسی هائی که در رابطه با استفاده ی فرهنگها و ملیت های گوناگون از تکنیک مدرن انجام گرفته – البته اگر کسری های اجتماعی و ضرورتهای طبیعی/اقلیمی را حذف کنیم – نشانگر این هست که افراد و گروهای مردمی مخالفتی با استفاده از ابزار و امکاناتی که ایجاد یک جامعه ی رفاه اجتماعی را میسر میسازد ندارند.

چه کسی/کسانی استفاده معقول و انسانی از وسایل تکنیکی از قبیل تلویزیون، تلفن، وسایل بهداشتی و داروئی، مدارس/دانشگاه، ماشین الات و دیگر ابزاری که در خدمت رفاه انسانها می تواند باشد را رد می کنند؟ شاید تعداد اندکی افراد سنتگرا، بومیهای مناطق آمازون و مشابه آن و یا افراد فناتیکی که در تقابل با زندگی مدرن قرار گیرند. بدیهی است امکانات جدید در صورت استفاده ی درست به اعتلای فکر و مقام علمی انسان می انجامد.

مقاومت جدی که در بین روشنفکران برابرطلب و تغییرگرا که هم در کشورهای موسوم به غرب و هم کشورهای جهان سوم در مقابل آنچه که بعنوان گلوبالیسم و تسلط فرهنگ غربی و یا امپریالیستی نامیده می شود وجود دارد، باید از زاویه تقابل فرهنگ غربی با آرمانهای برابرطلبانه و انسانی دید و نه بدلیل غربی و یا اروپائی بودن آن. باید تاکید کرد که بیشترین مخالفت ها در رابطه با توزیع ناعادلانه ی قدرت و ثروت طبیعی و اجتماعی است و نه استفاده از دستآوردهای علمی. این مقاومت تنها شامل کشورهای اسلامی نیست بلکه تعداد زیادی از کشورهای مسیحی آمریکای لاتین – مناطق سرخپوست نشین – بخشی از مردم افریقا، بومیان استرالیا و زلاند جدید نیز در بر می گیرد. (1)

بهر جهت بنظر من مفهوم جنگ تمدنها که هانتیگتون توضیح می دهد واژه ی درستی برای توضیح مخالفت و تضاد بین آنچه که ادوارد سعید با عنوان تضاد بین شرق و غرب می نامد نیست. من بجای تمدن از مفهوم تضاد فرهنگها که می تواند واریته در باورداشتهای معنوی و فکری مردم را توضیح دهد استفاده می کنم. این تضاد که به ایجاد جنگهای زیادی هم منجر شده یکی از تضادهای اصلی دوران امروز را تشکیل می دهد. تضاد فرهنگی، اختلاف در مفاهیم و پروسه های سیاسی از قبیل تضادهای مذهبی، درگیرهای ناسیونالیستی و مبارزات ایدئولوژی های سیاسی را در بر می گیرد.

نگاهی به تکامل تفکر جدید اسلامی، رابطه ی دولتهای اسلامی و غرب
برای بررسی حرکتهای موجود در جوامع اسلامی ناگذیر هستم که اندکی به عقب برگردم و ابتدا تصویری کوتاه از مبارزات مردم شبه قاره ی هند و دولت استعماری انگلیس بدهم. کسانی که تاریخ سیاسی معاصر بخصوص موج دوم جنبش آزادیخواهی ملی جهانی را دنبال می کنند اطلاع دارند که بعد از اشغال هندوستان توسط شرکت هند شرقی انگلیس و جایگزینی ارتش انگلیس بجای مستشاران کمپانی هند شرقی دو حرکت عمومی و موازی بر علیه استعمار انگلیس شکل گرفت. حرکت اول فراجناحی، سکولار و فرامذهبی بوده – اگرچه ریشه در سنتهای بودائی و هندوئیسم داشت – ولی هدفش ساختن نظام سیاسی بود که تامین حقوق همه ی مردم هند را در نظر داشت و توسط گاندی و نهرو هدایت می شد. دومی که بعد ها از درون این پروسه ی آزادیخواهی ملی و ضد استعماری شکل گرفت حرکتی بود که محمد علی جناح روشنفکر میانه رو مسلمان در یک سوی آن قرار داشت و ابوالاعلی مودودی در راس جریان افراطی اسلامی در نقطه مقابل آن. اگرچه مودودی در مواقعی از بازکردن جبهه ی جدید و تشدید اختلافات خود با علی جناح پرهیز می کرد و موازی و با جریان حرکت می کرد در تکامل خود برخلاف بنیانگذاران آزادیخواه جبهه ی ملی اسلامی پاکستان که اقبال و جناح از رهبران آن بودند عمل کرد.

جریان مودودی که بعد از استقلال هند و پاکستان سالها نیز بعنوان اپوزیسیون دولت علی جناح و بعدها ژنرال ایوب و ذوالفقار علی بوتو عمل می کرد با روی کار آمدن ضیا الحق بعنوان تفکر حاکم تثبیت شد. باید تاکید کنم که در برحه های مشخصی مودودی با روشنفکر مشهور هندی پاکستانی اقبال لاهوری همکاری می کرد یا حمایت جناح و اقبال را با خود داشت. مودودی معتقد به اجرای قوانین اسلامی و اجرای احکام شریعت در پاکستان بود. حزب مودودی حزبی بود که به بنیادگرائی اسلامی در پاکستان دامن زده و قدرت جریانهای راست امروز در پاکستان نتیجه ی فعالیت های فکری و سیاسی مودودی و یاران اوست. این جریان در تقابل با دموکراسی نیمه پای هندوستان و دمکراسی لیبرالی در غرب رشد پیدا کرد. مودودی بازگشت به سالهای حکومت حضرت محمد و چهار خلیفه ی اول را بعنوان مدل سیاسی مورد نظر خود تبلیغ می کرد. ایجاد خلافت و یا حکومت اسلامی در راس برنامه های مودودی قرار داشت.

مودودی و سایر بنیادگرایان پاکستانی توانستند در ارتش و نیروهای امنیتی نفوذ کنند. دولت پاکستان و سرویس اطلاعات مخفی آن بخصوص در دوره ی حکومت ضیا الحق، شریف و پرویز مشرف به کانال ارتباطی و برنامه ریزی حرکتهای ضد حکومت شوروی و در تخالف با حکومتهای پرو شوروی در افغانستان، حکومت هندوستان و سایر کشورهای سکولار منطقه تبدیل گشت. آنچه مسلم است قدرت سازمان امنیتی پاکستان که توسط سیا و کانال های ارتباطی مشابه تغذیه می شود بر سر حرکتهای سکولار غیر اسلامی در منطقه سنگینی می کند.

سازمان سیا در پرورش و تقویت مجاهدین افغانی، طالبان ها و حمایت از بنیادگرائی در منطقه از مسلمانان افراطی مصری، الجزایری، یمنی، عربستان سعودی، سومالیائی، سودانی و سایر کشورهای عربی و حضور آنها در افغانستان حمایت می کرد. بنیادگرایان مصری/عربی و آسیای میانه هنوز هم که هنوز است در افغانستان حضور فعال دارند و بر علیه دولتهای موجود در آسیای میانه و ایجاد حکومت اسلامی در افغانستان و سایر کشورهای اسلامی مبارزه می کنند. فراموش نمی کنم که یکی از دوستان دوره ی دبیرستانی من که با نظریات سید قطب و سایر متفکرین اسلامی آشنا بوده و جزو یکی از رهبران فکری جمهوری اسلامی نیز شد، در دیداری که در اویل انقلاب بعد از آزادی من از زندان داشتیم گفت که "ما بزودی در اکثر پایتخت های کشورهای منطقه قدرت را بدست خواهیم گرفت. تشکیل خلافت اسلامی حق مسلم انقلاب ایران و سایر مسلمانهای منطقه است". در این راستا بود که جمهوری اسلامی رهبری تشکیل کنفرانس جریانهای اسلامی منطقه جهت تقویت جنبشهای چریکی و یا مبارز اسلامی در مقابل نظم موجود را دامن زده و امروز در مناطق گوناگون خاورمیانه که بحار وجود دارد جمهوری اسلامی نیز حضور دارد.

فراموش نکنیم که ایالات متحده هر گاه لازم شد از این و یا آن جریان اسلامی در پاکستان حمایت کرد، و در عین حال بعد از استفاده از این حکومتهای موجود در این کشور چون کالای دست دوم و یا کهنه دور انداخته شدند. ولی روند حاکم و غالب در این کشور و سیاست آمریکا با توجه به جهت گیری ضد امپریالیستی گاندی و خانواده ی نهرو و تخالف سرسخت مودودی با کمونیسم حمایت از مودودی و جریان راست مذهبی در پاکستان و بنگلادش را با خود همراه داشت.

در سالهائی که جنبش ملی ضد استعماری در هند و پاکستان به سازماندهی خود و ستیز با انگلیس مشغول بود، در مصر نیز حسن بنا و همفکران او نهضت اسلامی اخوان المسلمین را پایه گذاری کردند. اخوان المسلمین که از بارزترین چهره های آن حسن البنا و سید قطب هستند – این نهله در ایران جریان شناخته ای بوده و من نیازی نمی بینم که به تشریح نقطه نظرات و اقدامات آنها در مقابل دولت جمال عبدالناصر، امکان اتحاد سوریه و مصر و مقابله آنها با سایر اقدامات ناصر بپردازم – ولی یادآوری این نکته ضروری است( که) ارتباطی که سید قطب و تعدادی از اعضای اخوان‌المسلمین با نهضت افسران جوان داشتند؛ انتظار این بود که جمال عبدالناصر دولتی اسلامی (تشکیل دهد). یا دست کم یک دموکراسی نوع اسلامی. اما رابطهٔ میان اخوان‌المسلمین و افسران آزاد و ناصر که موفقیت‌هایی در پیش برد اهداف انقلاب سیاسی/اجتماعی خود کسب کرده بودند، بدلایل زیر تیره شد.

افسران آزاد با توجه به روابط سیاسی موجود آن زمان حاضر به همکاری سیاسی با اخوان المسلمین نبودند، در رابطه با مسایل حقوقی به سوسیالیسم گرایش داشتند و حاضر نشدند که مصرف الکل را ممنوع کنند. خیلی زود معلوم شد که اصول اسلامی اخوان‌المسلمین و ایدئولوژی سکولار ناصریسم با هم سازگار نیستند.

یکی(دیگر) از دلایل می تواند روابط حسن البنا با انگلیس باشد. پاره ای معتقد هستند که علیرغم شیفتگی حسن بنا به آئین های صدر اسلام و مخالفت او با دولت بریتانیا و سلطه ی استعماری انگلیس در مصر و سایر کشورهای عربی/اسلامی؛ البنا از کمک و حمایت منابع و نیروهای امنیتی انگلیس بهره گرفت تا ناصر و حزب سوسیالیت عربی را که در صدد ملی کردن سوئز و نزدیکی به شوروی بود تضعیف کرده و از استمرار قدرت آنها در منطقه جلوگیری کنند.

اخوان المسلمین نیز همانند حزب جماعت اسلامی ابو الاعلی مودودی بازگشت به صدر اسلام را در راس کارهای سیاسی خود قرار داد. با این اختلاف که حزب اسلامی مودودی طرفدار سرمایه داری بود و مخالف شرکت زنان درمشاغل غیر زنانه؛ در صورتیکه در نظریات اخوان المسلمین زنان آزادی بیشتری در انتخاب کار و لباس داشتند و تاکید روی نقاب و یا حجاب کامل وجود نداشت. و در نهایت طبقه فقیر (مستضعف) نیروی محرکه ی این جریان بود.
سید قطب در مراحل مختلف زندگی سیاسی/مذهبی خود کتابهای زیادی نوشت. برای تحصیل به آمریکا رفت. در مقاله ای که پس از بازگشت از آمریکا در مصر منتشر کرد، از موسیقی، مسایل سیاسی رفتارهای جنسی در آمریکا به شدت انتقاد کرد و نوشت:
جلوه‌های اصلی زندگی آمریکایی «بَدْوی» و منزجرکننده‌است. "دختر آمریکایی کاملاً به افسونگری‌های بدنش آگاه است. او می‌داند که افسون‌گری در چهره‌اش، چشمان نافذ و لب‌های تشنه‌اش نهفته‌است. او می‌داند که پستان‌های گِردش، باسن بزرگش، ران‌های خوش‌ترکیبش و ساق‌های صافش افسون‌گرند. او همهٔ این‌ها را می‌داند باز هم آن‌ها را نمی‌پوشاند".

اما نظریات سید قطب در رابطه با مسایل کار، مسایل اجتماعی و مالکیت از نظریات مترقی اسلامی بحساب می آید. آنچه که مسلم است هر دو جریان یعنی اخوان المسلمین و جماعت اسلامی مودودی به دموکراسی غربی نظر خوشی نداشتند و از آنجائیکه در نظر آنها قدرت و مالکیت اصلی متعلق به خداوند بود/هست لذا نمایندگان خداوند در روی زمین یعنی انسانها حقوق برابری دارند و برتری فردی بر دیگری تنها بوسیله عبادت و جهاد در راه خداوند میسر میشود. دو کتاب مهم قطب "نشانه های راه" و "عدالت اجتماعی در اسلام" به گونه ای دو قطب مختلف نیروهای اسلامی را بخود جلب می کند. اولی طرفداران حکومت اسلامی و ضد دموکراتیک و دومی قطب تقریبن دموکرات و سکولار را.

وسطییه ها یا میانه روهای اخوان المسلمین
بعد از مرگ ناصر، انورسعادات و حسنی مبارک رئوسای جمهور مصرسیاست چرخش براست در سیاست و اقتصاد را پیش گرفتند. هم انورسادات و هم حسنی مبارک سیاست نزدیکی و اختلاف با گروه های مسلمان و اخوان المسلمین و شاخه های نظامی آن یعنی جماعت اسلامی را همزمان در برنامه های خود پیش بردند. سادات بدست ... ترور شد و مبارک نیز موضوع ترورهای انتهاری قرار داشت ولی تاکنون جان سالم بدر برده است. در طول سالهای حکومت سادات و مبارک جماعت اسلامی و سلولهای ضربه دیده و پراکنده ی آن به کشتار افراد سکولار و حکومتی دست زدند. خارجی ها و توریستها از این حملات در امان نبودند. این کشتارها بیشتر برای لطمه زدن به اقتصاد حکومتی و توریسم بوده و لبه ی تیز حمله ی مسلمانان افراطی خود دولت بود تا غرب.

همزمان میانه روهای اخوان المسلمین با کار مستمر و استفاده از روشهای غیر خشونتآمیز به سازماندهی سندیکاهای کارمندی و کارگری پرداختند. در اکثر انتخابات درون صنفی کاندیداهای اخوان المسلمین بیشترین رای آوردند. کارهای رفاهی و عام المنفعه ی طرفدران اسلام دموکراتیک این شاخه که می شود با سوسیال دموکراتهای مذهبی در اروپا و اسکاندیناوی مقایسه کرد به کار عمودی و افقی خود در سازماندهی مردم و همفکران خود برای ایجاد جامعه ی دموکراتیک اسلامی ادامه می دهند.

با توجه به اینکه آیت الله خمینی و همراهان او نیز با سازماندهی مردم و جریانهای اسلامی، توانسته بودند حرکتهای ضد رژیم را از درون رهبری کنند و با قولهائی که به مردم ایران قبل از بدست گرفتن قدرت در ایجاد دموکراسی و رشد آزاد برای زنان، کارگران و دگراندیشان داده ولی در عمل درست برخلاف آن عمل کردند؛ در شرایط فعلی مشکل است که پیش بینی کرد که آیا با وجود قدرت در دست حسنی مبارک و سایر مشکلات بین امللی جریان اخوان المسلمین به ایجاد جامعه دموکراتیک در مصر نایل خواهد شد یا نه. ولی تحلیل گران علوم سیاسی به ادامه رشد دموکراسی در مصر به رهبری مسلمانان میانه رو خوش بین هستند. باید منتظر شد و دید.

در پاکستان حزب مردم بی نظیر بوتو که خود را لیبرال دموکرات اسلامی می نامید نیز در صدد آشتی اسلام با دموکراسی بود اگرچه کفه به طرف لیبرالیسم بیشتر می چرخید. با رشد ارتشا در حزب مردم و ترور نابهنگام بوتو پاکستان در یک دایره ی نحس ترور و جنگ داخلی و برون مرزی در افغانستان و کشمیر در گیر است و به نظر نمی رسد که نیروهای میانه رو و دموکراتیک شانسی برای بدست گرفتن قدرت و هدایت جامعه پاکستان بسوی صلح داخلی و ایجاد صلح در منطقه موفق شوند.

همانطوریکه در جریان هستیم، پاکستان؛ افغانستان و عراق هر سه مستعمره ی انگلیس بوده – البته افغانستان منطقه ی نفوذ بحساب می آمد – و امروز تحت نفوذ آمریکا هستند. مذهب رسمی هر سه کشور اسلام و پیروان شیعه ی اثناعشری در هر سه ی این کشورها حضور فعال دارند (اگرچه تحت فشار دائم قرار دارند). روزی نیست که بمبی منفجر نشود، گروه اسلامی مشخصی بر علیه گروه دیگر حمله نکند و یا افراد و مردم به واسطه ی اعتقادات خود و فقر اقتصادی سیاسی حقوق افراد دیگری را با خشن ترین وجه نقض نکنند.

مصر علیرغم تاریخ طولانی و مهد تمدن قدیم، سابقه ی درخشان در مهندسی ساختمان و سایر حوزهای تکنیکی و اجتماعی داشت ولی امروز در مقایسه با کشورهای اروپائی کشور در حال توسعه بحساب می آید. از شاخصهای مهم حکومت های موجود در کشورهای اسلامی که از عوامل ترمز کننده در توسعه ی اقتصادی و رشد موسسات دموکراتیک بحساب می آیند می شود از ارتشا مالی و اداری، عدم وجود احزاب سیاسی و آزادیهای فردی، نپوتیسم و حکومت فامیلی/گروهی – یعنی حکومت رابطه ها و نه ضابطه ها نام برد-. فقر ناشی از رشد ناموزون، عدم تقسیم قدرت مالی و سیاسی بسیار عمیق بوده و جبران صدمات ناشی از چنین سیاست هائی ساده نخواهد بود. تعدادی بر این باور هستند که هویت مذهبی مردم این کشورها یکی از عوامل تعیین کننده در عقب افتادگی این جوامع است.
   
یک مقایسه ی سطحی بین تکامل اجتماعی هندوستان و پاکستان نشان از سطح جدی اختلاف در رشد موسسات دموکراتیک بین این دو کشور که فرهنگ و سنتهای مشابه دارد، اگر چه استقلال آنها همزمان بود. هندوستان و ژاپن تنها کشورهای غیر اروپائی هستند – البته اگر اسرائیل و پاره ای از کشورهای آمریکای لاتین را بدلیل بی ثباتی عمومی مناطق جغرافیائی و جوان بودن موسسات دموکراتیک در آنها از محاسبه خود حذف کنیم – دموکراسی نهادینه شده است. هند با قدمهای سریعی در حال جبران عقب افتادگی تکنیکی و اقتصادی خود بوده و ژاپن سالهاست که از موتورهای محرکه ی اقتصادی و تکنیکی دنیا بحساب می آید.

سئوال این است که آیا رابطه ای بین دین اسلام و خشونت وجود دارد؟ کسانی که خود را مسلمان می نامند می توانند هویت سیاسی و یا اجتماعی دیگری برای خود قایل شوند؟ چرا در اکثر کشورهای مسلمان مردم خود مسلمان پاکستانی، عراقی و یا مصری می نامند؟ با توجه به اینکه نیروهای نظامی امریکائی/ناتو و غربی در هر سه کشور حضور دارند و این کشورها ازغرب بطور عموم و آمریکا بطور ویژه برای اداره ی خود کمکهای نظامی و اقتصادی دریافت می کنند وجود مذهب اسلام می تواند در در این پروسه ی رشد سیاسی، اجتماعی نقش منفی داشته باشد؟

نظریه های مخالف تئوری برخورد تمدنهای هانتینگتون (ادامه دارد)




1.- The Welfare state reader, Ed. C. Pierson 2000, Global Transformations, D. Held 1999, End of Millennium, M. Castells 1998


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست