سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شــــایدی


ابراهیم هرندی


• ذهنیت شایدی، ذهنیتی پست مدرن و باز و آماده است. ذهنیتی که رویاروی ذهنیت ایدئولوژیک می‏ایستد و جزمی گرایی را رد می‏کند. این ذهنیت آفرینه‏های دانشمدار انسان را می‏پذیرد، اما درباه هرآنچه تن به ترازوی دانش مدرن نمی دهد، با مدارا رفتار می کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٨ آذر ۱٣٨٨ -  ۱۹ دسامبر ۲۰۰۹


 
دیوید ایگلمن، پژوهشگر اعصاب شناس آمریکایی به تازگی گفتمان تازه‏ای ساخته است بنام، "Possibilianism" که در زبان فارسی باید "شدنیسم" بروزن کمونیسم را در برابر آن نهاد. از چشم انداز این گفتمان که برپایه دستاوردهای مغزشناسی شکل گرفته‏است، هرآنچه به ذهن انسان می رسد، می تواند ممکن باشد و نمی توان آن را با قاطعیت رد کرد. شاید بشود این چشم‏‏انداز را به فارسی، " شایدی" خواند. دیدگاه شایدی، پذیره‏های صد- در- صدی را رد می کند. از این چشم‏انداز، هرپنداره هم می‏تواند باشد و هم نباشد. شاید خدا باشد، شاید هم نباشد. شاید مرگ پایان کبوتراست، شاید هم نیست. شاید آگاهی انسان، فریبی، رویایی ویا بازی ذهن او با اوست. شاید هم نه.
ذهنیت شایدی، ذهنیتی پست مدرن و باز و آماده است. ذهنیتی که رویاروی ذهنیت ایدئولوژیک می‏ایستد و جزمی گرایی را رد می‏کند. این ذهنیت آفرینه‏های دانشمدار انسان را می‏پذیرد، اما درباه هرآنچه تن به ترازوی دانش مدرن نمی دهد، با مدارا رفتار می کند. آب ِ ناب، در دمای صد درجه سانتیگراد به جوش می‏آید و شاید و باید برنمی دارد. دمای طبیعی بدن انسان ٣۷ درجه سانتیگراد است و نمی‏توان گفت که شاید هم نیست. اما این که آیا انسان می‏تواند با ورزش برپریشانی و افسردگی خود چیره شود، پرسشی است که در پاسخ آن می‏توان گفت که؛ شاید و شاید نه. البته اگردر آینده رژیم ورزشی ویژه‏ای پیدا شود که هر افسرده‏ای در هرجای جهان بتواند با پی‏گیری آن، ناخوشی خود را درمان کند، آنگاه شاید از این پاسخ برداشته خواهد شد.
ایگلمن، گفتمان شایدی را در کتاب تازه خود،"چهل داستان از آن جهان"۱ آورده است. این کتاب همانگونه که از نامش پیداست، ذهن خواننده را به چهل راهی که شاید پس از مرگ برای انسان باز باشد، می‏برد که برخی گیرا و برخی شوخناک اما همه دلنشین و خواندنی‏ست. به گمانم این یکی از آن کتاب‏هایی باشد که بسیاری از زبان‏های زنده دنیا برگردانده خواهد شد. . شاید.   
امیدوارم هرچه زودتر، همزبانی این کتاب را به فارسی نیز برگرداند.      
....................
۱. en.wikipedia.org


خـداواژه‏ها‏
ادبیات سیاسی و اخلاقی ما اندک اندک دارد پر از واژه‏ها و گفتمان‏های بی معنی و بی سروته می‏شود. آخرین‏ واژه‏ای بی معنایی که من شنیده‏ام، "سکولاریسم" است. البته در زبان انگلیسی معنای آن را می‏دانم، اما کانال ذهن را که به فارسی می‏گردانم، درمی‏مانم. یکی می‏گوید، سکولار یعنی دین ستیز. دیگری پرخاش می‏کند که نه، یعنی ارجگذاری به همه ادیان. یکی می‏گوید حکومت ایران سکولار است و دیگری تنها راه مبارزه با این حکومت را سکولار کردن آن می‏خواند. کار بجایی رسیده است که برخی از "علمای اعلام"! هم در این باره نظر داده‏اند و به مردم هشدار داده‏اند که مبادا به دام سکولارها بیفتند. ‏برخی می‏گویند سکولارها همان کمونیست‏های سابق‏اند که این اسم تازه را برای خودشان گذاشته‏اند. یکی هم در این میان می‏کوشد نشان دهد که ‏سکولاریسم ریشه در اندیشه‏های ایرانیان باستان دارد و از خودمان است.
نیز چنین است سرگذشت واژگانی چون؛ خدا، مردم، اسلام، دموکراسی، انتخابات، راستی، تاریخ، کرامت انسانی و مدرنیته. از بس که با این گفتمان‏ها بازی شده است و باهوده و بیهوده بکار رفته‏است، هریک از معنا تهی شده‏است. یک سده پیش، در ذهنیت ایرانی، "خدا" بانی جهان و نیروی گرداننده همه چیز آن بود. نیم سده پیش، برخی از روشنفکران و درس خوانده‏ها، مفهوم تازه‏ای بنام، "زیربنا-روبنا" را بجایش گذاشتند. از آن پس برای چند دهه، سرنخ همه چیستان‏ها، از تعبیر خواب گرفته تا جنگ دوکره را به آن می‏‏چسباندند. اما امروز نوبت "مدرنیته" فرا رسیده‏است. گفتمانی بالاتر از دیپلم که کافر و مسلمان را شیفته خود کرده است. البته گویا کفار هرآن‏چه دارند از مدرنیته است و ما هرآنچه نداریم.
پیروان فرهنگ‏های دینی خدا را هم که از مرکز هستی بردارند، چیزی خداوار بجایش می‏گذارند تا همچنان دُم همه چیزهای دیگر را به آن ببندند و خیال خود را از پژوهش و پالایش آسوده بدارند. اگر باورتان نمی‏شود، نوشته‏ای را که درباره مدرنیته بردارید و هرجا که به واژه "مدرنیته" می‏رسید، "خدا" را جایش بگذارید. البته واروی این آزمایش را هم می‏شود کرد. آنگاه در خواهید یافت که رازها همچنان سر بمُهر مانده است و این گفت و نوشت‏ها، هیچ گره‏ کوری تاکنون نگشوده‏است.
***
از دیر رسیدن و زود گزیدن
دستگاه چاپ سُربی در سال ۱۴٣۹ میلادی ساخته شد و ده سال پس از آن در سراسرِ اروپا درکار بود. این صنعت در سال ۱٨۱۶ به ایران آمد اما هشتاد سال پس از در ایران بکار گرفته شد. اگر چه چاپ سنگی در ایران در چند دهه‏ای پیش از بکار افتادن دستگاه چاپ سُربی دایر بود اما چاپ مکانیزه سربی ۴۵٨ سال پس از پدید آمدن در غرب، در کشور ما بکار گرفته شد. این دیرآمد را باید یکی از شوم‏ترین بدآوردهای ایران در سده گذشته دانست.   
پیدایش پدیده چاپ را باید یکی از بزرگ ترین رویدادهای تاریخ دانست. برخی از پی‏آیندهای آن این‏هاست:

• آموزش و پرورش همگانی در پرتو تیراژ فراینده کتاب‏های درسی و آموزشی
• همگانی کردن خواندن و نوشتن و پدید آوردن توانایی اندیشیدن و آموزاندن به دیگران.
• افزایش ذهنیت نوشتاری و روشمند و کاهش ذهنیت شفاهی و دگرگون شونده
• نوشتاری کردن فرهنگ شفاهی و پایدار کردن داده‏های فرهنگی و ادبی با انباردن آنها درکتاب و برگ‏های چاپ شده.
• استاندارد کردن شیوه نوشتاری.
• گسترش دانش و هنر با آسانیاب نمودن اندیشه‏ها و آثار دانشمندان وهنرمندان و سخنوران و نویسندگان و اهل قلم.
• توانایی بیشتر ویرایش و پیرایش و آرایش اندیشه و متن.
• امکان ترجمه روشمند و ترابری اندیشه از فرهنگ و یا سرزمینی به سرزمین دیگر.
• پیدایش رسانه‏های نوشتاری چون روزنامه، شبنامه، مجله، دستور کار، شیوه کارکرد، و تدوین قانون و اساسنامه و مرامنامه.
• پیدایش کتابفروشی، کتابسرا، کتابخانه همگانی و بازار کتاب و روزنامه و نشریه.

چنین بود که پیدایش صنعت چاپ، در کشورهای غربی زمینه ساز فوران دانش و دانستنی درباره پدیدارهای جهان گردید و گستره دانش و آگاهی همگانی به گونه ژرف و شگفت‏انگیزی دگرگون کرد. اما در ایران دست‏هایی که هماره در بزنگاه‏های ‏ تاریخی برای مردم دیوار می‏کشند و ‏شکوفایی آنان را برنمی‏تابند، بسی بیش از چهارسده از آمدن صنعت چاپ به ایران و بازتاب‏آن جلوگیری کردند.
اولین چاپخانه در ایران در سال ۱۲٣٣هجری در شهر تبریز برپا شد۱. این کار با نکوهش ملایان همراه بود که چاپ کتاب را "امری الحادی" می دانستند و آن را مایه برباد رفتن دین ِ مردم می‏پنداشتند. از اینرو این چاپخانه دیری نپایید و تا سال ۱٣۱۴، چاپ سربی در ایران پد نگرفت. احمد کسروی در این بارنوشته است که؛ " مستبدین حروف سربی چاپخانه امید ترقی را ذوب کرده و به صورت گلوله در آورده و به روی این ملت بیچاره انداختند۲.
دیر آمدن صنعت چاپ سربی به ایران، سبب دیرآمدن آموزش و پرورش مدرن به آن کشور دیر آمدن آموزش و پرورش، سبب ناآشنایی بهنگام ما با ارزش‏ها و اندیشه‏های مدرن و عقب ماندن از جهانیان در کتابخوانی شد.
البته جنگ کهنه پرستان و کژاندیشان با نمادهای زندگی مدرن، تنها برسر ِ چاپ سربی نبود. آنان هماره در گذر تاریخ با هر پدید نو سرِ ستیز دارند و از دبستان و دوش و ساعت مچی گرفته تا تویتر را در آغاز حرام می‏دانند. سیاستی که امروز در ایران در پیوند با اینترنت دنبال می‏شود، همانی‏ست که در سده گذشته درباره چاپ دنبال می‏شد. پیدایش گستره مجازی اینترنت، جهان را دستخوش دگرگونی‏های شگرفی کرده است که بازتاب‏های آن ای بسا که در آینده‏ای نزدیک، گفتمان پیشرفت را شتابی نوری دهد. اما شوربختانه حکومت ایران اینترنت را هووی صدا و سیما می‏داند و با آن که از نقش روزافزون آن در جهان کنونی باخبر است، اما از آن می‏هراسد و از فراگیر شدن آن جلوگیری می‏کند.
بله انگار که ما باید همیشه دیرتر از دیگران برسیم و زمانی هم که می‏رسیم ترن رفته است. گفتمان نوشداروی پس از مرگ سهراب، نماد روشنی از این گرفتاری تاریخی ماست که ای بسا ریشه در ناخودآگاه قومی ما دارد. شاید همین دیر رسیدن‏ها ما را زودباور و زودرنج و زودانداز و زودگزین کرده‏است. شاید .   
..............................................
۱. احمد کسروی در کتاب "تاریخ هیجده ساله آذربایجان" آورده است که، در سال ۱۲۳۳ هجری قمری اسباب و آلات چاپ حروفی را به تبریز آورده و تحت حمایت عباس میرزا نایب السلطنه که در آن زمان حکمران آذربایجان بود مطبعه کوچکی برقرار نمود. البته پیش از آن در زمان صفویه، سفیر «پاپ» یک دستگاه ماشین چاپ ، برای شاه عباس هدیه آورد و «کتاب مقدس» چاپی را به شاه داد؛ شاه دستگاه چاپ را به کلیسای جلفا بخشید.
۲. همان کتاب.
...........................................
ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست