سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

از شانزده تا بیست، فقط چهار قدم باقیست!


محمدعلی اصفهانی


• بخشی از افراد دخیل در «جنبش سبز» از یک موضع تدافعی شرم آور با ظاهر تهاجمی، از اساس، پاره کردن و آتش زدن و لگد مال کردن عکس خمینی را بیشتر توطئه ی خود کودتاگران دانستند و به «رفع و رجوع» قضیه «همت» گماشتند! و متأسفانه بخشی نه چندان اندک از میان کسانی که از ته دل و با تمام وجود، آرزوی چنان «حرمت شکنی» مبارکی را داشتند نیز با آن ها همصدا شدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۱ آذر ۱٣٨٨ -  ۱۲ دسامبر ۲۰۰۹


در شانزدهم آذر امسال، در شانزدهم آذر ترین شانزدهم آذر، جنبش از مرز پانزده که نمره ی متوسطِ خوب است گذشت و شانزده گرفت. و شاگرد اول ها می دانند که نمره های خوب، از شانزده تا بیست هستند. تا بیست. نه تا بیست و دو. نه تا بیست و دو بهمن!
حرف، این نیست که حتماً تا بیست و دو بهمن، باید کار را مردم یکسره کنند. چون به احتمال بسیار قوی، چنین آرزویی تحقق نخواهد یافت.
حرف، این نیست. حرف، این است که به مصداق «از امروز کاری به فردا ممان»، تا بیست و دو بهمن، جنبش باید به نمره ی بیست رسیده باشد و آماده ی مقابله با خطراتی شده باشد که آن را تهدید می کنند. و این خطرات، فراوانند و جای برشمردنشان اینجا نیست؛ و اساساً فقط در جریان عمل، و طی زمان، معلوم خواهند شد...

راقم این سطور، همیشه در مورد این جنبش، به جای کلمه ی «خیزش»، از کلمه ی «جنبش» استفاده می کند. چرا که «جنبش»، الزاماً و حتماً باید ساخت و ساختار داشته باشد و در مسیر حرکت خود، خود را تعریف و تکمیل کند؛ ولی «خیزش» یا همان «قیام»، برخاستن است. چه با ساخت و ساختار؛ و چه سرکش و طاغی و بی محاسبه و بی مهابا. بسیار گاهان به سرعت فرونشیننده یا سرکوب شونده. و گاهی هم پیروز.
و تازه، «پیروزی» هم همیشه پیروزی نیست. «پیروزی» بی ساخت و ساختار درست، می تواند چیزی باشد مثل «پیروزی انقلاب ضد سلطنتی».
البته بگذریم از این که در تعریفی دقیق تر:
یکی از نشانه های انقلاب، پیروز نشدن است. هیچ انقلابی نباید پیروز شود. انقلابِ پیروز شده، انقلاب نیست. پیروزی انقلاب، یعنی شکست انقلاب. و اصلاً یعنی نبود انقلاب. انقلاب، تنها در دل مجموعه یی پیوسته در حرکت معنا می شود. نقطه یی به نام پیروزی وجود ندارد که باید به آن رسید و بعد، خود را روی آن استوار کرد... پیروزی، رسیدن است. و رسیدن، نشستن است... ٭

یک جنبش می تواند قیام را در پی داشته باشد و یا نداشته باشد. و این نیز بستگی به نوع جنبش و هدف و اهداف تعیین شده ی آن، و شرایط و عوامل درونی و بیرونی دارد.
«جنبش خرداد» (آنگونه که نویسنده، آن را نام می نهد و تفاوت هایی کیفی میان این نام و اصطلاح رایج شده ی «جنبش سبز» می بیند) هدف خود را بر جمهوری در تقابل با خلافت قرار داده است؛ و بر دموکراسی در تقابل با حاکمیت فقیهان و کاریکاتور های بزک کرده ی «انقلابی» یا ضد انقلابی شان، و نیز در تقابل با مشابهان این دو دار و دسته ی سپری شده، یعنی با کسانی که خواهان تحمیل عقایدِ درست یا نادرست خود بر آرای مردم هستند.
و چنین هدفی گرچه از سرنگونی می گذرد، اما در سرنگونی خلاصه نمی شود...

پاره کردن و آتش زدن و زیر پا گذاشتن عکس امام راحل، یا به قول روزنامه ی جمهوری اسلامی «زیر دست و پا ماندن» آن تمثال مبارک در روز دانشجو، بعد از انجام همین عمل با عکس خامنه ای در روز دانش آموز، جزیی از ارتقاء آگاهی مبارزاتی، و پیشتر و بیشتر از آن، جزیی از باور جنبش به توانمندی خویش را در خود سمبلیزه می کند.
سیمای کودتا، این صحنه ی خجسته را، بارها و بارها با هدف معینی پخش کرد که نباید گذاشت به نتیجه ی مطلوب برسد:
واکنش ها به این عمل سیمای کودتا ـ که کاملاً حساب شده و برنامه ریزی شده بود ـ با یکدیگر تفاوت داشتند:
ـ دفتر امام و سایت محسن رضایی و ... این را توهین به امام به منظور بهره برداری سیاسی در جهت برخورد با مخالفان دانستند و از این «حرمت شکنی» دوستانشان گله گزاری و ابراز تأسف کردند.
ـ طرف های مورد خطاب سیمای کودتا، دست به کار همان بهره برداری پیش بینی شده و برنامه ریزی شده شدند. از داد و بیداد و فغان «واخمینیا» و اعلام راهپیمایی و تعطیل حوزه ی علمیه ی قم گرفته تا تأکید بر ضرورت «برخورد قاطع» با مردم و جنبش و «سران فتنه». (بیچاره ها فکر کردند که این هم مثل مقاله ی «احمد رشیدی مطلق» است، و امروز هم مثل پریروز!)
ـ بخشی از افراد دخیل در «جنبش سبز» (که نباید آن را با «جنبش خرداد» یکی دانست) از یک موضع تدافعی شرم آور با ظاهر تهاجمی، از اساس، پاره کردن و آتش زدن و لگد مال کردن عکس خمینی را بیشتر توطئه ی خود کودتاگران دانستند و به «رفع و رجوع» قضیه «همت» گماشتند! و متأسفانه بخشی نه چندان اندک از میان کسانی که از ته دل و با تمام وجود، آرزوی چنان «حرمت شکنی» مبارکی را داشتند نیز با آن ها همصدا شدند.
روی سخن، طبعاً با این هاست؛ و نه با دو دسته ی اول:
برخورد تدافعی ما دشمن را جری تر خواهد کرد. او در موضعی نیست که بتواند به تهاجمی خیلی قوی تر از آنچه تاکنون به آن دست زده است، متوسل شود. و ما در موضعی نیستیم که در برابر اینگونه حرکات دشمنی که روز به به روز در حال فروپاشی از بیرون و درون خویش است، نیازی به دفاع از خود داشته باشیم و به زبان ساده تر: در برابر یک ترفند مبتذل و از سر استیصال، جا بزنیم.
کوچکترین احساس ضعفی در ما ـ به درستی ـ احساس قوتی به همان تناسب، در دشمن به وجود خواهد آورد، و او را به اقدام هایی که از قبل پیش بینی کرده است تشویق خواهد کرد.

این جنبش، در تضاد با ولی فقیه معمم و بی عمامه، در تضاد با «راهبر عقیدتی» و «امام» تشیع صفوی در شکل کلاسیک و یا در شکل «مدرن» و در واقع کاریکاتوریزه شده ی آن است. و از همین رو پیشتر از این نیز دستگاه تبلیغات و ضدتبلیغات کودتا (بدون نقاب) و متحدان عینی او (درپشت نقاب دوست جنبش) شعاری را ساختند (یا ـ با عدم موفقیت ـ سعی در مطرح کردن و دامن زدن به شعاری کردند) که سخنانِ از روز اول تا امروز تکرار شده ی سران کودتا را علیه جنبش، بیان و تئوریزه می کند: «موسوی بهانه ست ـ کل نظام نشانه ست». شعاری با دستکم یک نتیجه ی منفی یا یک هدف کثیف:
ـ دوقطبی کردن نیرو های «واقعاً موجود» درون جنبش «واقعاً موجود»: آن بخش بسیار قابل توجه از این نیروها که به موسوی احترام می گذارند و یا حتی او را رهبر (نه امام و راهبر عقیدتی و جان جانان) خود می دانند، با بخش دیگری از این نیروها که با وجود خواست هایی کاملاً فراتر از خواست های موسوی و کروبی و اصلاح طلبان و رفرم گرایان، از این حداقل آگاهی نسبت به اصل «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» برخوردارند که بکوشند تا در حد توان خود (و تا هر زمان که امکان پذیر باشد و با پرنسیب ها تضاد پیدا نکند) از پراکندگی نیروهای درون جنبش، و مخصوصاً دوقطبی شدن این نیروها جلوگیری کنند.

«چون که صد آمد، نود هم پیش ماست». شعارهای «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه ای»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، و رفتار هایی چون پاره کردن و آتش زدن و لگدمال کردن عکس های خامنه ای و خمینی، هم خواسته های اصلی «جنبش خرداد» را بیان می کند، و هم به موسوی و کروبی و چهره های مطرح «جنبش سبز» («جنبش سبز» و «جنبش خرداد» با یکدیگر وجوه اشتراک و وجوه افتراق دارند) پیام می دهد که:
ـ بس کنید این دولّا دولّا راه رفتن را. این «امام راحل، امام راحل» گفتن را. و این «دفاعیات» را به عنوان متهم در برابر دادگاهی که کوتاه تر از قامت شماست...
و این همه، بدون کین توزی و نفرت پراکنی میان نیروها و افراد درون جنبش؛ و بدون دوقطبی کردن آن.

به همان اندازه که «جنبش خرداد»، بزرگ است و وسیع است و پر از متن و حاشیه است، نوشتن در باره ی آن نیز کار یک یا دو یا سه یا ده یا صد مقاله نیست. بنابر این، سخن را در همینجا با طرح صورت یک مسأله ـ برای تأمل و اندیشیدن و باز اندیشیدن و شاید هم یافتن پاسخ ـ موقتاً کوتاه کنیم که:
ـ در شانزدهم آذر امسال، در شانزدهم آذر ترین شانزدهم آذر، جنبش از مرز پانزده که نمره ی متوسطِ خوب است گذشت و شانزده گرفت. و از شانزده تا بیست، فقط چهار قدم باقیست. اما این قدم ها کدامند و چگونه باید برداشته شوند؟

۲۱ آذر ۱۳۸۸
http://www.ghoghnoos.org
--------------------------------------------------------------------------
٭ از مقاله ی «انقلاب نمرد؛ زنده است انقلاب» از راقم همین سطور در نشانی زیر:
www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست