سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در ضرورت تشکیل حزب چپ دمکرات، فراگیر و تاثیر گذار


ماشاالله سلیمی؛ منوچهر مقصودنیا


• وجود یک حزب چپ دمکرات تاثیر گذار که برای دمکراسی و عدالت اجتماعی مبارزه و تلاش می کند، می تواند از یک طرف جلو بالاتر رفتن شکاف طبقاتی را گرفته و از طرف دیگر فاصله طبقاتی را از طریق در پیش گرفتن سیاست های رفرمیستی اقتصادی و اجتماعی، تعدیل نموده و با توجه به امکانات و ثروت ملی و معنوی کشور در شکل گیری یک جامعه رفاه اجتماعی نقش خود را ایفا نماید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ ارديبهشت ۱٣٨۵ -  ۲۵ آوريل ۲۰۰۶


قبل از فروپاشی دیوار برلین چپ ایران و بویژه حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، دارای جهان بینی منسجمی بودند. این دو جریان با پذیرش منشور جهانی احزاب برادر خود را عضوی از خانواده اردوگاه سوسیالیسم دانسته و برنامه دراز مدت و حتی حداقل آنها بطور وسیعی تحت تاثیر این جهان بینی قرار داشت.
  بعد از فروپاشی “اردوگاه سوسیالیسم “، حزب توده و برخی جریانات چپ ایران، مثل راه کارگر کماکان خود را جریان مارکسیستی ــ لنینیستی می دانند و طبیعی است که برنامه آنها، بویژه در عرصه اجتماعی متاثر از این دیدگاه باشد.
سازمان ما [فداییان اکثریت]، طی این سالها، گرچه خود را دیگر سازمانی مارکسیست ــ لنینیست ندانسته، و به مقولاتی مانند دیکتاتوری پرولتاریا، جمهوری دمکراتیک خلق و دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم باور ندارد، اما تاکنون به تحلیل و در عین حال نقد مواضع گذشته خویش در این عرصه ها نپرداخته است. حاصل این وضعیت همانا در برزخ گیر کردنی است که   در اجزایش، یدک کشیدن گرایش گذشته و سنگینی سایه این گذشته بر موضع گیریها و حیات کنونی آن می باشد.  
  سازمان ما در سند “دیدگاه ها و آماجها “ مصوب کنگره پنجم خود از یک سو بر ارزش های سوسیالیستی تاکید می کند، و از سوی دیگر بر اعتقاد به نظام سوسیالیستی پای می فشرد و در ادامه از سیاست اقتصادی ای حمایت می کند که در نهایت همان پیروی از سیاست راه رشد غیر سر مایه داری به یادگار مانده   است. و در شرایط کنونی اما، مشخص نیست که کدام جریان و نیروی فکری سازمان از آن حمایت می کند.  
از طرف دیگر سازمان ما، سال هاست که شعار ضدامپریالیستی “مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرگردگی امپریالیسم   امریکا“ را کنار گذاشته است، اما در عمل و در رابطه با چگونگی مناسبات بین المللی و سیاست خارجی سازمان و به ویژه در مورد امریکا، وجه تعدیل شده دیدگاه فوق کماکان تعین کننده است.
تزهای استراتژیک ارایه شده از سوی ما ضمن فاصله گیری از آن سیاست، تلاش اولیه ای بود برای دستیابی به یک سازمان چپ دمکرات، فراگیر و تاثیرگذار. فکر می کنیم این می تواند هدفی باشد   که تمامی نیروهای چپ، با توجه به تغیرات فکری ــ نظری و سیاسی شکل گرفته در درون طیف های مختلف   آن، بصورت جدی و فعال پیش روی خود قرار داده وبا   بحث و بررسی همه جانبه به   نتیجه گیری عملی ای برای دستیابی به آن   برسند. چپ دمکرات باید از هم اکنون تلاش برای رسیدن به چنین حزبی را آغاز کند. نمی توان و نباید پاسخ به این مهم را به فردا و یا به بعد از برکناری نظام جمهوری اسلامی موکول کرد.
 
• چرا دمکرات، فراگیر و تاثیر گذار؟
 
یکی از پایه های فکری احزاب چپ لنینیستی، که اکثریت چپ های ایران هم به همان خانواده تعلق داشتند، این بود که   دمکراسی را   پدیده ای بورژوایی و در عمل همان دیکتاتوری سرمایه داری می دانستند. به همین دلیل طرفدار نوع دیگری از دمکراسی مانند، دمکراسی توده ای، دمکراسی خلقی و یا دیکتاتوری پرولتاریا بوده و تحقق چنین دمکراسی ای را در درجه اول منوط به استقرار عدالت اجتماعی کرده و از همین زاویه بود که به مبارزه برای   دمکراسی بهای لازم را نمی دادند. این برداشت نادرست از دمکراسی به سهم خود مانع و سدی بود در راه استقرار آن. هنوز هم در ایران در طیف نیروهای چپ، احزاب و سازمانهایی هستنند که به این باور و برداشت از دمکراسی اعتقاد داشته و به همین دلیل، برای مشخص شدن صف بندی بین نیروهای مدافع و مخالف دمکراسی در درون چپ لازم است تا از پسوند دمکرات استفاده شود.
ایجاد حزب چپ دمکرات تاثیرگذار به سه دلیل زیر نیز برای جامعه ما اهمیت جدی دارد.
  الف ـ   فاصله طبقاتی طی سال های اخیر بشدت افزایش یافت. طبقه متوسط و مدرن که برای نهادینه شدن دمکراسی دارای نقش جدی است پیوسته در حال لاغر شدن است. و در مقابل درصد کوچکی از جمعیت کشور، انحصار بخش های کلیدی سرمایه را چه در عرصه تولیدی و چه در عرصه خدمات و تجارت در اختیار گرفته و با حمایت دولتی و رانت خواری به غارت و چپاول مردم و سرمایه های ملی ادامه می دهند. در مقابل بخش قابل توجهی از مردم در زیر خط فقر زندگی می کنند.
طبیعی است که چنین وضعیتی آنتاگونیسم طبقاتی را در جامعه تشدید کرده و تحدید کننده جدی هنجار های اجتماعی است.
علاوه بر این وقتی بر این مساله نیز توجه شود که شکاف طبقاتی خود عاملی برای جذابیت شعار های رادیکال اقتصادی است، باید پذیرفت که در شرایط بحرانی وزدر تند پیچ های تاریخی، این شعارها می تواند بسیج گر “خشم و نفرت“ بخش اکثریت جامعه علیه اقلیت گردد. و این بار نوعی دیگری از دیکتاتوری همین اکثریت تحت شعارهای عداالت حویانه علیه اقلیت برقرار شود! این امر خود به خود باعث فرار سرمایه شده و جامعه را با مشکلات عظیمی مواجه   خواد ساخت.
بنابر این وجود یک حزب چپ دمکرات تاثیر گذار که برای دمکراسی و عدالت اجتماعی مبارزه و تلاش می کند، می تواند از یک طرف جلو بالاتر رفتن شکاف طبقاتی را گرفته و از طرف دیگر فاصله طبقاتی را از طریق در پیش گرفتن سیاست های رفرمیستی   اقتصادی و اجتماعی، تعدیل نموده و با توجه به امکانات و ثروت ملی و معنوی کشور در شکل گیری یک جامعه رفاه اجتماعی نقش خود را ایفا نماید.
 
  ب ــ بدلیل سابقه رادیکالیسم در ایران و حاکم بودن دیگاه نفی مالکیت سرمایه خصوصی، آنهم در این مرحله تاریخی ای که ما در آن بسر می بریم، بر سیاست های چپ در گذشته و حتی در حال حاضر، سرمایه داری پیوسته در هراس از چپ بوده و هر آنجا که فرصت یافته در سرکوب آن تردیدی به خود راه   نداده است.
از این رو تامین امنیت سرمایه و سرمایه گذاری، به ویژه در عرصه صنایع تولیدی و همزمان تاکید بر شکل گیری جامعه رفاه ملی و عدالت اجتماعی، آن رویکردی است که چپ دمکرات می تواند با تکیه بر آن نقش دوگانه خود را ایفا نماید.
 
ج   ــ عامل سوم نقشی است که احزاب چپ دمکرات در استقرار دمکراسی باید و می توانند ایفا نمایند. تقریبا در تمام جوامعی که دمکراسی در آنها نهادینه شده است، پروسه نهادنیه شدن دمکراسی همراه با پروسه شکل گیری احزاب دمکرات بوده است.  
جادارد تا در اینجا بطور مختصر هم شده به این نکته مهم   اشاره شود که، علاوه بر عدم وجود یک حزب چپ دمکرات و فراگیر ما شاهد یک حزب راست دمکرات و فراگیر هم در جامعه خود نمی باشیم. شکل گیری احزاب دمکرات و مدرن از طیف بندی های مختلف اجتماعی یکی از پایه های اساسی نهادینه شدن دمکراسی در هر جامعه ای می باشد. اگر چه   طیف چپ حداقل دارای سابقه حزبی چندین ده ساله در ایران بوده و از این نظر از طیف راست جلوتر هست. ما در این که شکل گیری یک حزب راست دمکرات بعهده طیف راست جامعه می باشد شک نداریم، ولی بعنوان یک فرد آزادیخواه و دمکرات از بیان این واقعیت باکی نداریم که جامعه از نبود یک حزب راست دمکرات رنج می برد و شکل گیری چنین حزبی را یکی از پایه های ضرور برقراری دمکراسی در کشورمان ارزیابی می کنیم.
چگونه می توان انتظار این را داشته باشیم،   که بدون وجود احزاب دمکرات، نیروها و طیف های سیاسی بتوانند وجود همدیگر را پذیرفته، در کنار هم نشسته، مذاکره و تبادل نظر کرده، به توافقی بر مبنای اصول دمکراتیک و منافع و مصالح ملی رسیده و در نهایت برنامه های سیاسی خود را به رای مردم گذاشته و نتیجه را، هر چه که بود پذیرا شوند. در نبود چنین احزابی تنها راه حل ممکن و عملی نبردی خشونت زا و تا سرحد نابودی یکدیگر خواهد بود، کما اینکه تاکنون هم در کشومان ایران چنین بوده است.
برای احراز چنین وضعی چپ باید با شناخت دقیق و واقعبینانه از وضعیت جهان و جامعه، خود را به آنچنان برنامه سیاسی و اجتماعی ای مجهز نماید که بتواند مخاطبین وسیعی پیدا کرده، تاثیر گذار باشد و از این طریق با بسیج نیروی لازم، برنامه های خود عملی نماید.
اگر چپ دمکرات قادر به انحام چنین وظیفه و کار بزرگی نشود، هر چند می تواند به عنوان یک جریان کوچک به اصطلاح زیر ۵ درصدی به حیات خویش ادامه دهد، اما مجبور خواهد بود مدام در حاشیه اوضاع سیاسی و اجتماعی باقی بماند.
به لحاظ تاریخی در روند شکل گیری و فعالیت چپ در جهان سه نیرو بودند که کمابیش دارای خصوصیت فراگیرشدن بودند:
احزاب سوسیال دمکرات که عمدتا در کشورهای اروپایی شکل گرفتند. احزاب کمونیستی در روسیه و اروپای شرقی و   بالاخره احزاب و سازمان های چپ گرای پیرو مشی مبارزه مسلحانه در تعدادی از کشور های امریکای لاتین و جنوبی که امروزه برخی از آنها تبدیل به حزب کمونیست (مانند کوبا) شده و اداره کشور را بهعده گرفته اند و تعدادی به دمکراسی گرویدند و بقیه با حفظ مواضع گذشته بصورت گروه های کوچک، به حیات خویش ادامه می دهند.
بعد از فروپاشی “اردوگاه سوسیالیسم“ احزاب کمونیست اروپای شرقی، یا بطور کلی تغیر جهت دادند و یا تبدیل به جریانهای کوچکی شدند و تاثیر جدی بر اوضاع سیاسی کشورشان ندارند.
بر عکس احزاب سوسیال دمکرات اروپایی و نیز احزاب کمونیست اروپایی همچنان از توان و نیروی کافی برای تاثیر گذاری بر روند مسایل سیاسی و اجتماعی جهان و جامعه خویش بر خوردارند. احزاب سوسیال دمکرات اروپایی که از همان ابتدا دارای جهت گیری بنیادا متفاوت با احزاب کمونیست اروپای شرقی و سنتی در جهان سوم بودند امروز در بسیاری از کشورهای اروپایی یا در قدرت و یا رقیب جدی احزاب دست راستی هستند!
این احزاب با داشتن این دو نظریه برنامه ای تاریخا از بقیه نیروهای چپ متمایز بودند:
۱   ــ   اعتقاد به اینکه ظرفیت های رشد اقتصادی و سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سرمایه داری پایان نیافته و زمان انقلاب سوسیالیستی هنوز فرا نرسیده است. و بر این اساس از طریق رفرم های اقتصادی می توان به عدالت اجتماعی نسبی رسید.
۲   ــ‌ مخالفت با ساختار سیاسی دیکتاتوری پرولتاریا و اعتقاد به دمکراسی پارلمانی و ژرفش آن در جوامع سرمایه داری.
تجربه تاریخی نشان داد که در هر دو مورد (دیدگاهی و استراتژیک) حق با سوسیال ــ دمکراسی بوده است.
 
در کشور ما نیز حزب توده ایران در اثر آزادیهای سیاسی بدست آمده بعد از شکست فاشیزم و تبعید رضا شاه تا مقطع زمانی کودتای ۲٨ مرداد به عنوان یک جریان چپ طرفدار اتحاد جماهیر شوروی و همسو با سایر احزاب کمونیستی کشورهای بلوک شرق، توانست در مدت کوتاهی به نیروی تاثیر گذار در جامعه تبدیل شده و ارتباط نزدیکی با زحمتکشان جامعه از طریق شورای متحد کارگری برقرار کند.
کودتای ۲٨ مرداد که از سویی با سرکوب شدید این حزب همراه بود و از طرف دیگر به مهاجرت رهبران باقیمانده این حزب انجامید، به این تاثیر گذاری خاتمه داد.
در عین حال باید تاکید کرد، سیاست های حزب توده ایران قبل از کودتا و بویژه بعد از کودتا، که به در غلتیدن بیش از پیش آن به دامان حزب کمونیست شوروی و تبعیت از سیاست های اتحاد جماهیر شوروی منجر شد، در کاهش نیرو و در نتیجه در کاهش میزان تاثیر گذاری آن نقش جدی ای را داشت.
چه در زمان فعالیت حزب توده ایران قبل از کودتای ۲٨ مرداد و چه بعد از کودتا جنبش چپ ایران شاهد شکل گیری یک چپ دمکرات، که از یکسو مدافع زحمتکشان بوده و از سوی دیگر در سیاست خارجی اصل را بر مصالح و منافع ملی بگذارد، نبود و تلاشهای چپ هایی مانند خلیل ملکی نیز در این عرصه بدلایل گوناگون و از جمله اتهام زنی های حزب توده ایران نتوانست راه گشا باشد.
در نتیجه جامعه ما بعد از کودتا شاهد رکود سیاسی از یکسو و نیز منفعل ماندن چپ از جهت دیگر است. شعر زمستان شاعر گرانقدر، مهدی اخوان ثالث بهترین توصیف این برهه از تاریخ کشورمان است.
گرچه فعالیت محفلی جریان های گوناگون چپ، به صورت کجدار و مریز ادامه داشت، اما آغاز فعالیت جدی آن با ۱۹ بهمن ۱٣۴۹ صرف نظر از نادرستی شکل و مضمون آن، تحت نام جنبش فدایی گره خورده است.
جنبش چریکی چپ در ایران دارای سه مشخصه بارز بود که آنرا از حزب توده ایران متمایز می ساخت:
الف ــ اعلام استقلال از احزاب کمونسیتی در قدرت و بویژه اتحاد جماهیر شوروی و چین.
ب   ــ اتخاذ مشی مبارزی مسلحانه.
ج ــ قرار دادن مصالح و منافع ملی کشور به عنوان اصل اساسی سیاست خارجی.
انقلاب بهمن و آزادی کوتاه مدت حاصل از آن جنبش فدایی را به جریانی میلیونی تبدیل کرد.
بسیاری از کارگران آگاه، روشنفکران چپ و اقشار متوسط و مدرن جامعه   یا به جنبش فدایی پیوسته و یا از آن حمایت کردند.
گرچه انشعاب های بعدی، روی نیرو و تاثیر گذاری آن نقشی منفی داشت، اما این جنبش، طی سالهای اولیه انقلاب از جدی ترین جریان های چپ تاثیرگذار محسوب می شد. اما بخش اصلی آن یعنی سازمان فداییان خلق ایران ــ اکثریت با پذیرش مشی حزب توده ایران و اسناد احزاب برادر از یک طرف چهره ملی سازمان را مخدوش کرد و از طرف دیگر به دنباله روی و حمایت از ارتجاع حاکم که حاصل و رهبر انقلاب بهمن بود،‌ کشاند.
سازمان بعد از مهاجرت اجباری به نقد خط و مشی گذشته خویش پرداخت، و آنرا اعلام هم کرد، ‌اما از آنجا که این نقد فقط در عرصه سیاست باقی ماند و به عرصه نظری ــ برنامه ای ارتقا پیدا نکرد، همچنان تحت تاثیر تیوری حاکم بر احزاب برادر کمونیست و به ویژه حزب کمونیست شوروی باقی ماند.
شکست برنامه و سیاست سازمان در داخل و سرکوب شدید آن و نیز، فروپاشی “اردوگاه سوسیالیسم“ نتیجه ای جز کوچک و کوچکتر شدن سازمان را در پی نداشت، امری که متاسفانه هنوز هم ادامه دارد.
در اینجا عامدا از جریان های ولونتاریستی چپ که کماکان در پی استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و یا ایجاد حکومت شورایی هستند، سخنی به میان نمی آوریم. زیرا آنها نه در گذشته نقشی تاثیرگذار در سیاست ایران داشتند و نه در حال حاضر و اگر به سیاست های تاکنونی خود ادامه بدهند، نه در آینده ایران دارای چنین نقشی می باشند.  
 
• عوامل امیدوار کننده برای تشکیل حزب چپ دمکرات، فراگیر و تاثیر گذار
 
بعد از فروپاشی «اردوگاه سوسیالیسم“ و به ویژه طی چند سال اخیر، تحولات گسترده و ژرفی در بین نیروهای چپ ایران صورت گرفته است.
در درون هر جریان سیاسی چپ، و نیز در میان نیروهای منفرد چپ گرایشی نیرومند در حال شکل گیری است که بیشتر نظر به سوسیال دمکراسی دارد.
این گرایش تلاش دارد با نقد دیدگاه کمونیستی گذشته خویش و با فاصله گیری از آن، ثقل نیرومندی از چپ های دمکرات را جهت پایه گذاری یک حزب چپ دمکرات،‌ فراگیر و تاثیر گذار ایجاد نماید.
مهمترین رئوس این تحولات را می توان به شرح زیر خلاصه نمود:
۱   ــ   توجه مرکزی به   دمکراسی و تلاش برای استقرار آن در ایران.
۲   ــ   پذیرش ائتلاف گسترده سیاسی حول عام ترین و مبرم ترین مسایل ایران و پرهیز از فرقه گرایی و ولونتاریسم.  
٣   ــ ضمن باور به اینکه سرمایه داری حرف آخر تاریخ نیست، و “جهانی دیگر و انسانی تر“ ممکن است، فاصله گیری از توهم استقرار سوسیالیسم در ایران و در آینده نزدیک و پذیرش این واقعبت که ساختار سرمایه داری با توجه به موقعیت اقتصادی، ‌اجتماعی و سیاسی جامعه ایران و جهان، تا تاریخ قابل پیش بینی برای ما ساختاری سرمایه داری است.   واینکه ما به عنوان یک نیروی چپ در یک جامعه سرمایه داری دهها وظیفه داشته که تنها یک نیروی چپ دمکرات می تواند و باید به آنها به پردازد.  
۴   ــ پذیرش حق حیات سیاسی ــ اقتصادی برای تمامی نیروهای جامعه و پذیرش حق مشارکت آنها از حکومت گرفته تا مجموعه نهادهای دمکراتیک صنفی سیاسی.
۵ ــ پذیرش رفرمیسم اقتصادی در راستای گسترش عدالت اجتماعی به جای انقلاب اجتماعی.
۶ ــ بحای سیاست حذف، تلاش برای ایحاد توافقی دمکراتیک در سطح ملی، بین نیروهای دمکراتیک جامعه، و کنار گذاشتن سیاست لنینی نابود کردن طبقات و اقشار غیرپرولتری.
۷ ــ پذیرش منشور جهانی حقوق بشر و ضمایم پیوست آن به عنوان یک دستاورد بشری و تلاش برای پایه قرار گرفتن آن در قوانین آینده ایران.
٨ ــ محور قرار دادن منافع و مصالح ملی در روابط و سیاست بین المللی و ملی. و در همین رابطه مستقل بودن و کنار گذاشتن سیاست دنباله روانه از هر بلوک بندی جهانی.  
۹ ــ   ‌تلاش در تبدیل جامعه توده وار به جامعه ای با تشکل های سیاسی و مدنی و با قبول و حفظ ارزشهای لیبرالی فردی در جامعه.
 
• موانع و مشکلات تشکیل حزب فراگیر چپ دمکرات
 
۱   ــ   سلطه نیروی ماند و در جا مانده در دوران جنگ سرد،‌ در مهمترین احزاب و جریانهای سیاسی چپ.
گرچه این نیروها (ماند) به لحاظ موضع گیری سیاسی در قبال جمهوری اسلامی و نیز در باره مضمون و شکل حکومت آینده با یکدیگر تفاوت نظر جدی دارند، اما در سیاست بین المللی و راستاهای اصلی چگونگی استقرار عدالت اجتماعی و چگونگی بر خورد با مارکسیسم ـ   لنینیسم، و به عبارت دقیق تر در چگونگی بر خورد با جهان گذشته شان، اشتراک نظر زیادی دارند.
  این اشتراک نظر فقط در عرصه سیاست و جهان بینی باقی نمانده، و به عرصه روش و منش برخورد با یکدیگر، به ویژه با جریانهای مخالف فکری شان نیز کشیده شده است.
  آنان شکست سوسیالیسم لنینی و مدل شوروی را نه در تئوری بنیان گذار آن، بلکه در توطئه امپریالیسم جهانی از یکسو و به فساد کشانده شدن معماران ساختمان سوسیالیزم،‌ از طرف دیگر می دانند.
اتوپی جان سخت، این نیروها را آنچنان در چنبره خویش گرفتار کرده که از جهاتی ‌آنها را در هسایگی مسلمانان معتقد به ظهور امام زمان قرارداده است.
ار نظر این نیروها، هر آن جریانی چپی که در اساس اندیشه گذشته خویش شک کرده و به بررسی و نقد و یا رد آن بنشیند، “مرتد“ محسوب می شود. و طبیعی است که جرم “مرتد“ بیشتر از “کافر فطری“ است.
به لحاظ روش و منش حذف و تخطئه نیروهای غیرخودی سیاست اصلی در بین این نیروهاست. از جمله دلایلی که این نیروها علیرغم اشتراکات نظر در جهان بینی، همچنان به تکفیر همدیگر پرداخته و حاضر نیستند، حداقل با محور قرار دادن نقطه نظرهای مشترکشان، در یک حزب و یا سازمان واحد حلقه زنند، سلطه همین فرهنگ حذف و تخطئه است.
۲ ــ‌ تفرقه .
مشخصه اصلی جریانهای چپ در شرایط کنونی تفرقه است. با وجود گام های مثبتی که طی سالهای اخیر در میان برخی جریانهای چپ، به ویژه سازمان ما و اتحاد فداییان خلق ایران، در رابطه با اتحاد عمل و همکاری ها، برداشته شده است، اما هنوز جریانهای سیاسی چپ فاصله های جدی از همدیگر داشته و به همین دلیل روند نزدیکی و اتحاد در بین آنها به روند مسلط در جنبش چپ تبدیل نشده است.
٣ ــ   ضروری است در این رابطه به یک عامل دیگر بازدارنده نیز تاکید کنیم. و آن عبارت از این است که در حال حاضر جدایی هزاران کادر فعال جنبش چپ از تشکیلات گذشته شان و عدم اعتماد بخش قابل توجه ای از آنها به تشکل یابی حزبی است.
بخشی از این فعالین به دلایل گوناگون و از جمله به دلیل دمکراتیک نبودن ساختار احزاب چپ و نیز بدلیل کجروی ها و سیاست های اشتباه این احزاب و عدم موفقیت آنها، به نفی تشکل حزبی رسیده و به طرفداری از تشکل های جنبشی نظیر جنبش سبز ها، آتاک و یا مدل فرم اجتماعی بر خاسته اند. اما باید توجه داشت که اینگونه تشکل ها نافی حزبیت نبوده و نیستند و علاوه بر این نمی توانند وظایف یک حزب سیاسی را به عهده بگیرند.
  بخش دیگر این نیروهای منفرد، ضمن فعالیت های منفرد سیاسی هنوز نه خود دست به ایجاد تشکلی جدید زده اند و نه جایگاهی را در یکی از جریانهای چپ برای خویش می شناسند. بنابر این هر تلاشی که در راستای اتحاد نیروهای چپ دمکرات صورت گیرد، اگر نتواند توجه جدی به این دو بخش از نیروهای منفرد چپ بکند، نمی تواند نتیجه مطلوبی را از تلاش خود بگیرید.
۴ ـــ مهاجرت طولانی جریان های چپ و به ویژه رهبران آنها پیامدهای منفی متعددی را در پی داشته و دارد. که از جمله می توان موارد زیر را بر شمرد:
ـ عدم ارتباط ارگانیک با جامعه و عدم جذب نیروی جوان که حاصلی جز پیر شدن این جریان ها و ته کشیدن نیروهای آنها ندارد.
ـ تبدیل اختلافات سیاسی به کینه های شخصی.
ـ در اولویت فرار گرفتن پست و مقام سیاسی برای برخی از افراد این نیروها.
ـ سلطه کیش شخصیت در جریانهای گوناگون چپ.
 
• چه باید کرد؟
 
با توجه به آنچه که در این نوشتار راجع به امیدواریها و ناامیدواریها درباره اتحاد نیرومند چپ دمکرات آمد، باید اذعان کرد که ناهمواریهای راه هنوز هم که هنوز است بر همواریها می چربد و از این رو غلبه بر این ناهمواریها کاری سترگ بوده و همت همگانی می طلبد. بنابراین ما نه قادریم و نه خواهان آن هستیم که جواب شسته رفته ای به سوال چه باید کرد بدهیم. تلاش ما در این رابطه این است، آنچه را که فکر می کنیم برای پاسخ یابی کمکی می کند، طرح کرده و بدین ترتیب گامی در این راستا بر داریم.
در نگاه نخست شاید بتوان به این جواب بسنده کرد که راه و چاره این است که احزاب و سازمان های موجود در هم ادغام شوند. ولی همانگوه که تجربه بارها اثبات کرده، این پاسخ تاکنون نتوانسته است به نتیجه مطلوب برسد. زیرا در شرایط کنونی ما با این پدیده روبرو نیستیم که در یک طرف سازمانها و احزاب چپ دمکرات و یا نیروی «سوسیال ــ دمکرات» با برنامه های مشخص و روشن حضور داشته باشند و در طرف دیگر چپ غیردمکرات. همانگونه که گفتیم در تمامی طیف های چپ تحولاتی در سمت “سوسیال ــ دمکراسی“ شکل گرفته است، و در کنار آن باید اضافه کنیم که در تمامی   این نیروها، نیروی ماند و سنتی با شدت کمتر و بیشتر به حیات خود ادامه می دهد. این دو نیروی متفاوت، متفاوت در برنامه و راه کارهای استراتژیک را تقریبا در تمامی طیفهای چپ می توان دید. از این رو برگها باید دوباره بر خورده و یارگیری های جدیدی   صورت گیرد. طیف بندی های تاره ای هم در مضمون و هم در شکل سازمانی فراروید. علاوه بر بر خوردن مجدد برگها، برای جواب چه باید کرد، باید برای سوال های زیر هم جوابهای روشنی یافت:
۱ ـ آیاباید تعدادی از چپ ها با ارایه پیش نویس برنامه   ای با سمت گیری سوسیال   ــ   دمکراسی، اعلان موجودیت کرده و از دیگران بخواهند که با آنها همکاری کرده و در کنفرانسی بزرگ موجودیت   آن حزب و یا سازمان مورد نظر را   اعلام نمایند؟  
۲ ـ آیا باید به یکی از سازمانهای موجود چپ که بیشترین سمتگیری   را به سوسیال ــ دمکراسی دارد پیوست؟
٣ ـ آیا باید اتحادی از سازمان ها و احزاب چپ موجود شکل گیرد؟  
۴ ـ آیا سازمانها و احزاب چپ موجود را، با هدف شکل گیری یک حزب چپ دمکرات، منحل کرد؟  
۵ ـ و یا این که نسل ما با تمامی تجرییاتی که   در خود ذخیره دارد، فرصتها را از دست داده و از بین نسل جدید نیرویی سر بر آورده و به این نیاز و ضرورت تاریخی پاسخ خواهد داد؟
                                                 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست